در آرزوي وصال


همه هست آرزويم که ببينم از تو رويي

چه زيان که اين گدا هم برسد به آرزويي

انتظار, ماندن در آرزوي وصال است.انتظار پر کشيدن به سوي ميعاد است که در آنجا به روي از راه رسيدگان در مي گشايند.انتظار لحظه ناب تطهير است.مهلتي براي عشق ورزيدن و خلوص است که گاه تلخ مينمايد در تحمل فراق و گاه شيرين است به سوداي لقاء.انتظار داغي است که بر سينه عشاق ميزنند تا آن هنگام که سفيران دوست مي آيند و شايستگان ديدار را با خود مي برند.

آنان که اين داغ بر سينه ندارند بمانند و نيايند.انتظار گاهي زود به پايان مي رسد و تنها در آمدني و رفتني خلاصه مي گردد و گاه طولاني است؛در حکم کوره اي گداخته که جانها را به آبديدگي آهن تفتيده بدل مي سازد.اما انتظار طولاني هم سرانجام روزي به پايان مي رسد اگر واقعا منتظر باشيم......

و وصال ؛فرجام اين انتظار است؛همان نسيم بهاريست که لاله ها را به شکفتن وا مي دارد .

شهري است که به پاداش آن همه صبر،درجان تشنه ي منتظري مي ريزند.