هنوز كوفه اي هست


قلب مولاي زمان و مکان هر روز که خورشيد به اذنش طلوع مي کند با ياد خورشيدي که روزي به ارتفاع يک نيزه با لا رفت و در قلب تاريخ جاودان خون پاشيد ؛دردناک و ملتهب است.چشمان خدا هر روز که به افق سرخ خيره مي شود ؛آنرا رود خانه ي شهدا مي يابد که امواج سهمگين خونشان هنوز بعد ساليان سال که طوفان کربلا خاموش شده بر فرق عبث عالم ميکوبد ...طوفان کربلا خاموش شده؟...هرگز ...مگر رد خون تازه بر محاسن صاحب انتقام خشک شده؟مگر ديدگانش آرام گرفتند و گوشهايش شبي بوده که صداي دخترکان ملتمس از تشنگي و ملتهب از بي پناهي را نشنيده باشد؟مگر صورت خداوند روزي بوده که از هرم آه بني هاشم که زمان را سوزانده ؛نسوخته باشد؟مگر دستان خداوند روزي بوده که به ياد دستان به مشک خشکيده ؛ بر خود نلرزيده باشد؟مگر اين عطش جاودان هرگز با درياها اشک سيراب ميشود؟هرگز...

شمشير انتقام الله هنوز در نيام است وعالم همچنان اضطراب زينب را تا بينهايت هستي مرتعش مي کند و ما در پوسته حقير خوشي هاي شنيعمان گه گاه به ياد کلمه هميشه پيروز الله مي افتيم و گرچه خود دشنه اي هستيم بر جروح جاري قلبش اما باز بر درگاهش انابه مي کنيم که:

اين الطلب بدم المقتول بکربلا؟

و او مي شنود و او مي گريد بر کسي که ملائک آسمان بر او گريستند...و او به ما مي نگرد در حالي که اميدي به ياري ما نيست ما همان دغل بازان کوفه ايم از پدر و مادري عجم! ... کاش ما مرده بوديم تا ارواح پوچمان نمک بر زخمهاي تازه ي او نباشند..کاش سکوت هزاران سال خاک گور در حلق کردن؛ بي مايگي ما در اقرار به ولايت مولايمان را در خود دفن کرده بود...لا اقل کاش از ميان ما نا کسان کسي بود که زمزمه لرزان او را بشنود :هل من ناصر ينصرني؟ وهل من معين يعينني؟

نه مولاي داغدارم امروز هم کسي نيست که ياريت کند ما همه نا کسيم امروز هم همه عهد شکنيم امروز هم شيطان وعده ملک ري به ما داده ما هم به جانبش روانيم مسير عشق ما از کربلا نمي گذرد ... ما ادعاي عاشقي داريم و توهمي از وجودت را مدام مي ستاييم ...زبانها البته به کارند و کامها همه شيرين به برکت رزقي که به يمن شما به ما مي رسد اما ما هم فرزندان تاريخ خيانتيم ... امروز هم ذکر شما را با نفس هاي مسموم خود خاموش مي کنند ..نه اينکه نامتان نبرند نه پسران عمر وعاص در عربستان خوب مي دانند ابو موسي زادگان عالم را چگونه بايد استحمار کرد ..ما خام و خبيث مثل موشهاي کور اوراق تاريخ را خوب جويده ايم بسيار اشک ريخته ايم اما هرگز از هيچگاه روزگار براي خون خدا گريه نکرده ايم اگر چنين بود آيا شما آن قدر کريم نيستيد که اشکي که براي جدتان به گونه اي جاري شده پاک کنيد؟حاشا اشکي براي او نريختيم وگر نه دستهاي شما را خدا براي پاک کردن اشک يتيمان خلق کرده ..و ما يتيمان آل محمديم (صلوات الله عليه)به گفته خودتان چراکه امام زمانمان را نمي بينيم و نمي يابيم نه در ظاهر و نه در باطن آلوده مان!

کاش به گمراهي عظيم ما رحم کنيد کاش ما اسيران لشکر عمر سعد را به دست لطف خود آزاد کنيد ما را حر کنيد ... تا اين نيمه جان حقير را فدايي يک مويه ي صبح گاهتان کنيم