تشخيص حرام و حلال براي كودكي خردسال



احمد بن اسحاق يكي از اصحاب و كساني بود كه وجوهات شيعيان را جمع آوري مي كرد و خدمت امام حسن عسكري ( عليه السلام ) تقديم مي نمود، او حكايت نمايد:

روزي به قصد تحويل مقدار قابل توجّهي وجوهات شرعيّه به همراه تعدادي سؤال در مسائل مختلف، به محضر مبارك امام حسن عسكري ( عليه السلام ) عازم سامراء شدم.

و چون وارد شهر سامراء گشتم، به سمت منزل آن حضرت حركت نمودم، هنگامي كه به منزل رسيدم، اذن دخول طلبيده و وارد شدم، چشمم به كودكي خردسال افتاد كه بر زانوهاي حضرت نشسته و بسيار خوش سيما و نوراني بود.

همين كه كيسه هاي پول و جواهرات را خدمت حضرت نهادم، امام ( عليه السلام ) نگاهي به كودك نمود و فرمود: اي پسرم! اين اموال از شيعيان و دوستان تو مي باشد، آن ها را باز كن و تحويل بگير.

ناگهان كودك اظهار داشت: اي پدر! و اي سرورم! آيا جايز است كه دست به سوي اموالي دراز كنم كه آغشته به حرام است؟!

سپس امام حسن عسكري ( عليه السلام ) خطاب به احمد بن اسحاق كرد و فرمود: آنچه در كيسه ها مي باشد، بيرون بياور تا فرزندم حلال و حرام آن ها را از يكديگر جدا نمايد.

چون يكي از كيسه ها را خدمت حضرت نهادم، كودك فرمود: اين مال فلان شخص است كه در فلان محلّه شهر قم سكونت دارد و مقدار آن 72 دينار است كه بابت فروش باغ ارثيه پدرش و نيز فروش هفت عدد پيراهن و كرايه مغازه هايش مي باشد.

امام حسن عسكري ( عليه السلام ) فرمود: عزيزم! صحيح گفتي، اكنون بگو كدام حرام است؟

كودك اظهار داشت: در اين كيسه يك دينار مشكوك، از اهالي شهرري مربوط به فلان تاريخ مي باشد كه مغشوش مي باشد.

بعد از آن اشاره به يكي ديگر از كيسه ها نمود و فرمود: و امّا صاحب اين كيسه فلاني است كه در فلان شهر مقدار يك مَن و يك چارك نخ، جهت بافتن پارچه به فلان بافنده معروف داد و چون مدّتي طولاني سپري شد، نخ ها را دزد به سرقت برد.

و صاحب نخ ها نسّاج را تكذيب و جريمه كرده و به جاي آن، يك مَن و نيم غرامت گرفت.

پس يك دينار با تكّه اي پارچه در اين كيسه از چنين راهي به دست آمده است كه حرام مي باشد.

سپس كودك به سوّمين كيسه اشاره نمود و اظهار داشت: آنچه درون آن است، مال فلان شخص است كه در فلان محلّه قم زندگي مي كند و مقدار هفتاد دينار مي باشد كه نبايد دست زده شود.

امام حسن عسگري ( عليه السلام ) سؤال نمود: چرا؟

فرزند جواب داد: چون اين ها بابت فروش گندم هائي است كه مالك با كشاورز اختلاف داشتند و مالك سهم كشاورز را كمتر از حقّش داد.

پدر فرمود: بلي، صحيح است.

پس از آن كودك فرمود: اي احمد بن اسحاق! اين اموال را به صاحبانش برگردان، ما نيازي به آن ها نداريم.

و اكنون كيسه آن پيرزن را بياور.

احمد گفت: من به طور كلّي آن كيسه را فراموش كرده بودم...

( - احتجاج طبرسي: ج 2، ص 524 - 527، ينابيع المودّة: ج 3، ص 319، ح 5. )

* آري براي امام معصوم، چون از طرف خداوند متعال منصوب است، سنّ و سال، موقعيّت مطرح نيست؛ بلكه هر زمان هر چه اراده نمايد حاصل خواهد شد و به همه امور آگاه مي گردد.

پس مواظب اعمال و گفتار خود در تمام حالات باشيم كه امام زمان، روحي له الفداء و سلام اللَّه عليه غافل نخواهد بود.