تشرف شيخ محمد حسن مازندراني حائري


شيخ محمد حسن مازندرانى حايرى مى فرمايد: بـعد از ازدواج , به مرض سل شديدى مبتلا شدم و ضعف بر من غلبه كرد, بحدى كه قادر به بيرون
رفـتـن از خـانـه نبودم , مگر آن كه روزى يك مرتبه وقت عصر به حرم مطهر مشرف مى شدم و به
خـاطـر شـدت ضـعـفى كه داشتم , فورا مراجعت مى نمودم .
عادت من اين بود كه فرشى پشت بام
انداخته بودند و به مجرد رسيدن از حرم مطهر,دراز مى كشيدم .

يـك روز از حـرم بـرگـشـتـه و دراز كشيده بودم .
ناگاه ديدم سيدى , كه به مرحوم سيد مهدى
قـزويـنى حلى در ايام كهولتش شباهت داشت , بدون آن كه كسى را خبردهد روى بام آمد.
تعجب
كـردم و خـواستم به احترام ايشان برخاسته و زنها را خبر كنم كه بالا نيايند.
با دست اشاره كرد كه
ساكن و ساكت باش و دستش را بر پيشانى من ماليدو فرمود: حالت چطور است ؟ بعد فرمود: بر تو
باد به مواظبت بر قرائت قرآن .

فورا احساس كردم مرضم رفع شد و آن سيد هم غايب گرديد