گفتگو درباره مهدي، ع(طول عمر و اعجاز)



شهيد سيد محمد باقر صدر

تحقيق: عبدالجبار شراره

مترجم: مصطفي شفيعي




اگر فرض کنيم از نظر علم امکان نداشته باشد و قانون پيري و شکستگي قانوني حتمي باشد که بشريت هرگز نتواند آن را تغيير دهد، در اين صورت چه مي شود؟

بايد گفت: در اين صورت طول عمر افرادي چون نوح و مهدي که قرنها بر خلاف قوانين طبيعي که در علم جديد به اثبات رسيده است زنده مانده اند از موارد اعجاز محسوب مي گردد.

معجزه، در مقطع خاصي قانون طبيعت را از کار مي اندازد تا زندگي شخصي را که رسالت آسماني به وجود او بستگي دارد حفظ کند.

معجزه طول عمر از نظر يک مسلمان که عقيده خود را از قرآن و سنت برگرفته است دور از انتظار و منحصر به فرد نيست. (1) مثلا قانون طبيعت اين است که جسمي که حرارت بيشتري دارد در جسمي که حرارت کمتري دارد اثر مي گذارد تا برسد به جايي که هر دو يکسان شوند و قاطعيت اين قانون از قانون پيري هم بيشتر است در حالي که مي دانيم اين قانون براي حفظ زندگي حضرت ابراهيم، عليه السلام، از تاثير افتاد زيرا تنها راه براي نگهداري او بود وقتي آن حضرت به آتش در افتاد وحي آمد: «يا نار کوني بردا و سلاما» اي آتش بر ابراهيم سرد و گوارا باش!. (2)

و ابراهيم سالم بدون هيچ گزندي از آتش بيرون آمد!

و ديگر قوانين طبيعي که براي شماري از پيامبران و حجتهاي الهي در روي زمين از کار افتاد دريا براي موسي شکافته شد، (3) روميان تصور کردند عيسي را دستگير کرده اند (4) در حالي که اشتباه مي کردند و پيامبر اسلام، صلي الله عليه وآله، در حالي که گروه زيادي از قريش خانه اش را در محاصره داشتند و ساعتها در کمين او بودند، از خانه بيرون آمد و از ميان آنان گذشت در حاليکه خداوند وي را از ديد آنان پنهان داشت. (5)

در همه اين نمونه ها قانون طبيعت براي حمايت و حفاظت يک شخص از کار مي افتد زيرا حکمت الهي اقتضاي زنده ماندن او را داشته است و قانون پيري هم مي تواند در زمره يکي از اين نمونه ها باشد.

شايد بتوان از آنچه تا به حال اتفاق افتاده يک نتيجه کلي به دست آورد و آن اينکه: هر وقت حفظ جان حجتي الهي در روي زمين نياز به تعطيل قانوني طبيعي داشته باشد و هرگاه ادامه زندگي آن شخصيت براي انجام يک طرح مهم، ضروري باشد در اين هنگام لطف الهي باعث مي شود که آن قانون طبيعي موقتا از کار بيفتد ولي وقتي شخصيتي وظيفه الهي خود را به انجام رساند، مطابق قوانين طبيعي مي ميرد و يا به شهادت مي رسد.

در اينجا هم ما با يک سؤال روبرو مي شويم و آن اينکه چگونه ممکن است يک قانون از کار بيفتد؟ (6) چگونه مي شود پيوند حتمي و ضروري ميان پديده ها گسسته شود؟ آيا اين با علم تناقض ندارد؟ علمي که قوانين طبيعي را کشف و بر اساس آزمايش و استقراء منطقي، پيوندهاي ضروري آن را شناسايي کرده است.

در جواب بايد گفت که خود علم با عقب نشيني از انديشه ضروري بودن قوانين طبيعي به اين پرسش، پاسخ داده است.

توضيح اينکه، علم بر اساس آزمايش و مشاهدات، قوانين طبيعي را کشف مي کند هرگاه پديده اي طبيعي هميشه دنبال پديده اي بيايد از اين پيوستگي به يک قانون کلي پي مي بريم و آن اينکه هر جا آن پديده اولي پيدا شد دنبالش پديده دومي مي آيد. ولي علم نمي گويد بايستي ميان آن دو پديده، يک وابستگي ذاتي حتمي وجود داشته باشد که از ژرفاي آنها سرچشمه گرفته است. زيرا حتميت و ضرورت، يک حالت غيبي است که وسايل آزمايشگاهي و علمي نمي تواند آن را اثبات کند. از اين رو منطق علم جديد تاکيد مي کند که قانون طبيعي - آنگونه که علم تعريف مي کند - سخن از ارتباط و علاقه حتمي ندارد بلکه سخن از مقارنه دائمي ميان دو پديده دارد. (7) پس اگر معجزه آمد و اين دو پديده طبيعي را از هم جدا کرد چنين چيزي هرگز گسستن يک رابطه ضروري و حتمي نيست. حقيقت اين است که معجزه به معني ديني کلمه در پرتو منطق علم جديد بيش از آنچه نقطه نظر علم قديم بود، قابل فهم شده است. زيرا نقطه نظر گذشتگان اين بود که هر پديده اي اگر با پديده ديگر مقارنه داشت، رابطه آندو ناگسستني بود و معنايش اين بود که محال است يکي از ديگري جدا شود. ولي در منطق علم روز اين رابطه به قانون «مقارنه » يا قانون «تتابع شايع » (8) تعبير مي شود. بدون اينکه رابطه غيبي و حتمي ميان آن دو لازم شمرده شود.

با اين ديد معجزه يک حالت استثنايي براي اين عموم مي گردد بدون اينکه با يک ضرورت، اصطکاک پيدا کند يا منجر به يک امر محال و نشدني گردد.

و ما بنابر آنچه به عنوان اساس استقراء در منطق (9) پذيرفته ايم با نظر علم جديد موافقيم و مي گوييم: استقراء دليلي بر رابطه ضروري ميان دو پديده اقامه نمي کند بلکه تنها دلالت بر وجود يک تفسير مشترک در تقارن دائمي و تعاقب دائمي ميان دو پديده دارد و همانطور که مي شود اين تفسير مشترک را برا اساس يک رابطه ذاتي تصور کرد مي شود آن را بر اساس حکمتي فرض کرد که باعث شده نظم آفرين جهان، رابطه مستمري ميان پديده هاي خاصي برقرار کرده باشد. و همين حکمت احيانا ممکن است خود، دعوت به استثنا کند که در اين صورت معجزه رخ مي دهد.

پي نوشتها:

1. يعني در اين صورت معجزه است که در قرآن و سنت آمده است. دعوت انبيا و ادعاي رسالت از طرف خدا هميشه با اعجاز همراه بوده است و اين چيزي نيست که مسلمان بتواند آن را انکار يا در آن شک کند بلکه غير مسلمانان نيز به معجزه عقيده دارند و از اين جهت با مسلمانان مشترک اند.

2. سوره انبيا، آيه 69.

3. اشاره است به قول خداوند متعال: «فاوحينا الي موسي ان اضرب بعصاک البحر فانفلق فکان کل فرق کالطورالعظيم به دنبال آن به موسي وحي کرديم عصايت را به دريا بزن (عصايش را به دريا زد) و دريا از هم شکافته شد و هر بخشي همچون کوه عظيمي بود»، سوره شعراء، آيه 63.

4. اشاره است به قول خداوند متعال: «و ما قتلوا و ما صلبوه و لکن شبه لهم... در حالي که نه او را کشتند و نه بر دار آويختند، لکن امر بر آنها مشتبه شد» (سوره نساء، آيه 157).

5. رجوع کنيد به سيره ابن هشام، ج 2، ص 127، که اين حادثه را نقل کرده و اين قضيه اجماعي است.

6. گفته مي شود قانون از حيث اينکه قانون است بايستي فراگير باشد و تصور تعطيلي و از کار افتادگي در آن راه نيابد در حاليکه خود مي دانند گاهي قانون با قانون ديگري از کار مي افتد مثل قانون جاذبه که ايجاب مي کند همه چيز به مرکز زمين جذب شود در حاليکه در گياهان آب از ريشه به طرف بالا مي رود و البته اين از خواص مويرگهاست که خود يک قانون دارد. رجوع شود به کتاب «القرآن محاولة لفهم عصري » از دکتر مصطفي محمود.

7. شهيد صدر در کتاب «فلسفتنا»، ص 259 و299، در اين زمينه مفصلا بحث کرده است.

8. به کتاب «فلسفتنا» ص 282 به بعد مراجعه شود.

9. براي توضيح بيشتر درباره اين نظريه به کتاب «الاسس المنطقيه للاستقراء» مراجعه کنيد شهيد صدر در آنجا به کشف مهمي راجع به نظريه شناخت، دست يافته است.