نيم نگاهي به انتظار در آينه روايات


اشاره :

روايات بسياري وارد شده که با انتظار ،نصرت و ياري امام (ع) حاصل مي شود ، از جمله در «نورالابصار» از حضرت صادق (عليه السلام)روايت شده است که فرمود :

«هر کس از شما بميرد در حالي که انتظار ظهور حضرت قائم (ع)را داشته باشد ، مانند کسي است که با آن حضرت و در خيمه ايشان باشد .

آنگاه اندکي ساکت شد و سپس فرمود : مانند کسي است که در رکاب او جهاد کند.

پس از آن فرمود: نه ، والله ، بلکه مانند کسي است که در رکاب رسول اکرم (صل الله عليه و اله) شهيد شده باشد .»1

و نيز روايت ديگري در «نورالابصار » از ابي حمزه نقل شده که گفت : به حضرت صادق (صل الله عليه و اله) عرض کردم : فدايت شوم ، پيرو ناتوان شده ام ،و اجلم نزديک شده است و ميترسم پيش از وقوع امر فرج شما بميرم .

«فرمود : اي ابا حمزه !هر کس که ايمان داشته باشد و گفتار ما را تصديق کند ، و منتظر فرج ما باشد ، مانند کسي است که در زير پرچم حضرت قائم (عليه السلام) شهيد شده باشد ، بلکه ثواب کسي را دارد که در رکاب حضرت رسول (صل الله عليه و اله) شهيد شده باشد .»2

و در روايت ديگري از آن حضرت نقل شده که فرمود:

« هر کدام از شما که در حال انتظار فرج از دنيا رود، حق تعالي از بسياري از شهيدان بدر و احد افضل است .»3

و از اين روايات استفاده مي شود که : خداوند به واسطة انتظار ،اجر و ثواب مجاهدين و شهداي در رکاب حضرت قائم (عليه السلام)را مرحمت مي فرمايد ، و منتظرين فرج را در زمره ياوران ايشان محشور مي فرمايد .

و در فصل سوم در بيان معناي انتظار روشن مي شود که هر گاه حقيقت انتظار در کسي حاصل شود ، با همان انتظارش در حقيقت نصرت و ياري امام (عليه السلام) نموده است .

ذکر رواياتي در ساير فضيلت هاي انتظار

در اين جابه برخي ديگر از فضائل انتظار ، و بيان وجوب انتظار و آن که انتظار از لوازم حقيقية ايمان، و از شرايط قبولي اعمال و عبادات است مي پردازيم .

در «نورالابصار» از تفسير «برهان » از مسعده روايت شده که گفت:

« در محضر مبارک حضرت صادق (عليه السلام)بودم که پيرمرد قد خميده اي وارد شد، در حالي که به عصاي خود تکيه کرده بود ، پس سلام کرد، و حضرت جواب سلامش را دادند .

آن گاه عرض کرد: يا بن رسول الله !دست خود را بدهيد ببوسم؟

آن گاه دست حضرت را بوسيد ، و سپس شروع کرد به گريه کردن .

حضرت فرمودند اي پيرمرد !چرا گريه مي کني ؟

عرض کرد:فدايت شوم . صد سال است که عمرم در انتظار قائم شما سپري گشته ، هر ماه جديدي که مي آيد مي گويم : در اين ماه ظاهر مي شود . و هر سالي که تازه مي شود مي گويم :در اين سال واقع مي شود ، اکنون پير و ناتوان شده ام و اجلم فرا رسيده ، و هنوز به مراد دل خود نرسيده ام ، و فرج شما را نديده ام ،چرا گريه نکنم و حال آن که بعضي از شما را در اطراف زمين پراکنده و بعضي را به ظلم دين کشته مي بينم .

پس حضرت صادق (عليه السلام) گريان شدند و فرمودند:«اي پيرمرد !اگر زنده ماندي تا زماني که ببيني قائم ما را ، مقام رفيع و بسيار والائي خواهي داشت ، و اگر پيش از ظهور آن حضرت در انتظار او از دنيا رفتي ، پس در روز قيامت در زمرةآل محمد(صل الله عليه و اله) محشور خواهي شد.

و آن ها ما هستيم که امر به تمسک به ما نمو ده ،در آن جا که فرمود:

« اني مخلف فيکم الثقلين ، فتمسکوا بهما لن تضلوا ، کتاب الله و عترتي اهل بيتي »

من در ميان شما دو گوهر گرانبها را بر جاي مي گذارم ، پس به آن دو تمسک کنيد که هيچ گاه گمراه نشويد : کتاب خدا و عترت يعني خاندانم .»

اما زين العابدين (عليه السلام) به ابي خالد کابلي فرمود:

« ثم تتمد الغيبه بولي الله عشر(عليه السلام) من اوصيا ء رسول الله (صل الله عليه و اله) و الائمه بعده . يا ابا خالد!ان اهل زمان غيبته القائلون بامامته ، المنتظرون لظهوره افضل اهل کل زمان ، لان الله تعالي ذکره ـ اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفه ما صارت به الغيبه عندهم بمنزله المشاهده ،وجعلهم في ذلک الزمان بمنزله المجاهدين بين يدي رسول الله (صل الله عليه و اله) بالسيف ، اولئک المخلصون حقا ،و شيعتنا صدقا ،والدعاه الي دين الله سرا و جهرا .»

و قال :« انتظار الفرج من اعظم الفرج »4

« سپس غائب ماندن ولي خدا که دوازدهمين جانشين رسول خدا (صل الله عليه و اله) و امامان بعد از او مي باشد طولاني خواهد گشت .

اي ابو خالد ،همانا اهل زمان غيبت او که امامتش را باور دارند ،ومنتظر ظهور او هستند از مردم همةزمانها بهترند ، زيرا که خداوند تبارک و تعالي آن چنان عقل و شعور و معرفت به آن ها عنايت فرموده که غيبت نزدآنان مانند حضور و مشاهده است ،و آنان رادر آن زمان به منزلة کساني قرار داده که در پيشگاه رسول خدا (صل الله عليه و اله) با شمشير جهاد کرده اند ،آنان حقا مخلص هستند ، و راستي که شيعيان ما هستند ، ودعوت کنندگان به دين خداي عزوجل در پنهان و آشکار مي باشند .»

و فرمود :« انتظار فرج خود از بزرگترين فرجها است .»

درروايت ديگري ابي بصير گويد : روزي امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمودند :

«آيا شما را خبر ندهم به چيزي که خداوند جزبه آن عملي رااز بندگان قبول نمي کند ؟ گفتم :بلي .

فرمود: شهادت به وحدانيت و يکتائي خداوند و رسالت پيامبر اکرم و اقرار به آن چه امر فرموده ، ودوستي مابيزاري از دشمنان ما ، و تسليم بودن در برابر ما و داشتن ورع و اجتهاد و اطمينان،وانتظار کشيدن براي قيام قائم (عليه السلام) .

آن گاه فرمود : به درستي که براي ما دولتي است که خداوند آن را هر وقت که بخواهد ظاهر مي گرداند.

سپس فرمود: هر کس دوست دارد که از اصحاب قائم (عليه السلام)باشد پس هر آينه بايد انتظار کشد ،و با ورع و محاسن اخلاق عمل کند در حالي که انتظار دارد ، پس اگر بميرد و قائم پس از او خروج کند از براي او اجر کسي است که آن حضرت را درک کرده است . پس کوشش کنيد و انتظار بکشيد ، گوارا باد براي شما اي گروهي که مورد لطف و رحمت خداهستيد .»5

در «کافي» است که ابي جارود به امام محمد باقر (عليه السلام) عرضه داشت:

«يابن رسول الله ؛ هل تعرف مودتي لکم و انقطاعي اليکم و موالاتي اياکم ؟ قال : فقال : نعم .

قلت: فاني اسئلک مسئله تجيبني فيهافاني مکفوف البصر ، قليل المشي و لا يستطيع زيارتکم کل حين .

قال : هات حاجتک.

قلت : اخبرني بدينک الذي تدين الله عزوجل به : انت و اهل بيتک لادين الله عزوجل به .

قال: ان کنت اقصرت الخطبه قد اعظمت المسئله ، والله لاعطينک ديني و دين آبائي الذي ندين الله و عزوجل به شهاده ان لا اله الا الله و ان محمدارسول الله (صل الله عليه و اله) و الاقرار بما جاء من عند الله و الولايه لولينا و البرائه من عدونا ،و التسليم لامرنا ،و انتظار قائمنا، و الاجتهاد و الورع .»6

«اي فرزند رسول خدا! آيا مودت و دلبستگي و پيروي مرا نسبت به خودتان قبول داريد ؟

فرمود :آري

عرضه داشتم : من از شمامطلبي را مي پرسم و مي خواهم به من پاسخ دهيد ، زيرا که چشم من نابينااست و کمتر راه مي روم و نميتوانم هر وقت بخواهم به ديدار شما بيايم .

فرمود : خواسته ات را بازگوي!

عرض کردم: ديني که تو و خاندان شما خداي عزوجل رابا آن دينداري ميکنيد برايم بيان فرما تا خداوند را با آن دينداري کنم؟

حضرت فرمود: گرچه سوال را کوتاه کردي ولي مطلب مهمي پرسيدي ، به خدا قسم ، ديني را که من و پدرانم خداوند را با آن دينداري مي کنيم برايت مي گويم :

گواهي دادن به اين که هيچ معبود حقيقي جز خداوند نيست ، و اين که محمد (صل الله عليه و اله) پيامبر خدااست ، و اقرار به آن چه از طرف خداوند آورده ، ودوستي با دوستان ما و بيزاري از دشمنان ما ، وتسليم بودن به امر ما ، وانتظار قائم ما ، وتلاش و پرهيزکاري مي باشد .»

و هم چنين در اخبار بسياري تصريح شده است که : انتظار فرج از فضل عبادات نزد خداوند عزوجل است.7

معناي انتظار ، شرايط و آثار و علائم آن

حقيقت انتظار بر حسب مفهوم لفظي آن ضد ياس است ، و مراداز انتظار چيزي ، آن است که يقين به وقوع آن داشته و چشم به راه آن باشد ، واميدوار به زمان وقوعش باشد .

کيفيت انتظار فرج حضرت حجت (عليه السلام) در هر زماني چه قبل از زمان غيبت و چه در حال غيبت ، بر دو قسم است :

قسم اول : انتظار قلبي .

قسم دوم: انتظار بدني .

قسم اول : انتظار قلبي .

انتظار قلبي داراي درجات سه گانه است :

- درجه اول :آن که يقين داشته باشد ظهور آن حضرت حق است و واقع خواهد شد و آن وعدهالهي است که تخلفي در آن نيست ، و هر قدر هم در تحقق آن تاخير شود، مايوس و نااميد نگردد و منکر اصل آن نشود.

- درجه دوم :آن ظهور را موقت به وقت خاصي نداند که قبل از آن مايوس از وقوع آن شود.

- درجه سوم : آن که بر حسب آن چه در روايت است که :

«توقعوا الفرج صباحا و مساء اً».8

«هر صبح و شام منتظر فرج باشيد».

و آن چه در وارد است که:

«ياتي بغته کالشهاب الئاقب»9

«او هم چون شهاب فروزاني ناگهان خواهد آمد »

و در فقره اي از دعا است :

«انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا »10

و امثال اين ها ، پس در هر حال و هر زماني منتظر باشيد ،يعني اميد وقوع آن را داشته باشيد .

- درجة اول انتظار

اين درجه واجب است و حقيقت ايمان به آن بستگي دارد ، ونبود آن در باطن امر موجب کفروضلالت مي شود، اگر چه به حسب ظاهر محکوم به احکام اسلام باشد ، و براي هميشه در آتش با کفار خواهد بود ،چون انکار امر امامت است ، هر چند در ظاهر اقرار به توحيد و رسالت دارد ، ودليل بر آن ازآيات و اخبار بسيار زياد است ، چنانکه به بعضي ازآن اشاره شد.

آن چه از آيات وروايات بعد از ملاحظه وعده هاي الهيه که در بعضي از آيات قرآن11 داده شده ،استفاده مي شوداين است که بر حسب دليل عقلي ونقلي ،کساني که شايستگي خلافت و وراثت نبويه و ولايت الهيه را دارند ، منحصرند به دوازده وجود مقدس که حسب و نسب و اسم و وصف و شخص آن ها از جهت پدري و مادري ، در اخبار متواتر ذکر شده است، و بعد از ملاحظه آن که آن وعده هاي الهيه تا کنون ـ برآن وجهي که درآن آيات وآن اخبار است ـ هرگز در هيچ زماني نسبت به هيچ کدام ازآن دوازده نفر و درحق غير آن ها وقوع نيافته ، و دين الهي در کل عالم بر همةدين ها غلبه پيدا نکرده که جميع مردم به آن معترف شده باشند ، و به ملاحظة آن که امامان معصوم عليهم السلام همگي تا کنون مظلوم واقع شده و ضعيف شمرده شده اند و تمکين و استخلاف و وراثت آن ها در زمين با نبود خوف و ترس براي هيچ يک تحقق نيافته ،پس بايد انتظار تحقق آن وعده هاي الهي رابه وجود حضرت مهدي (عليه السلام) و نيز براي پدران بزرگوارش بعد از رجعت ايشان به اين دنيا ،چنانچه در اخبار متواتره بر آن تصريح شده، داشته باشد .

و بعد از تامل منصفانه و بدون تعصب و عناد در اين آيات اخبار ، واضح و روشن مي شود که انکار و شبهه در امر ظهور و فرج حضرت مهدي ونيز در رجعت پدران گراميش (عليه السلام) ، انکار و تشکيک در آيات قرآني و ادله قطعي نقلي است ، و حقيقت کفر و ضلال جز همان انکار امر حق يا تشکيک در آن بعد از وضوح نيست .

- درجه دوم انتظار

اين درجه نيز واجب است ، لکن بر وجهي که اگر نباشد موجب فسق است، و آن ياسي است که حرام است و از آن نهي شده است ، و اين حرمت به مقتضاي تکذيب و قاتون (کساني که وقت براي ظهور تعيين مي کنند) است12 .



- درجه سوم انتظار

اين درجه مقتضاي کمال ايمان است و نبود آن موجب نقصان درايمان است ، پس لازمة کمال ايمان مومن آن است که بر حسب احاديث زيادي که درآن ها امر فرج را تقريب فرموده اند :آن را نزديک بداند و پيوسته چشم به راه باشد ، وبايد حال مومن مانند حال کسي باشد که خبر آمدن مسافر را به او داده اند، و مسافر او درحال بازگشت است ،و او با اين احتمال که موانع سبب تاخير در رسيدن او شده ، همه روزه انتظار آمدن آن مسافر را دارد .

بنابراين ؛ بايد براي ظهور آن حضرت و نيز ملاقات باايشان ـ به آدابي که ذکر مي شود ـمهيا شود ، همان طور که انسان از براي مسافر عظيم القدر تهيه مي بيند.



قسم دوم :انتظار بدني

هر گاه مزرعه اي داشته باشد ، آن را اصلاح کرده و تخم بکارد و آب دهد ، چون احتمال وقوع آفات زميني و آسماني مي رود ،دعا مي کند و از خداوند متعال حفظ آن زراعت را ازآن آفات طلب ميکند،و با اين حال انتظار مي کشد که زمان رسيدن محصول آن فرارسد.

خداوند عالم جل شانه در هر زمان وجود مبارک امام (عليه السلام) را وسيلة بقاء عالم و عطا کردن نعمتعاي خود قرار داده است ،که بدون آن نه عالمي باقي مي ماند و نه نعمتي عطا مي شود و ظهور امر امام (عليه السلام) را ـ که تصرفات ظاهري داشته باشد ـ وسيله از براي ظهور کامل همةنعمتهاي ظاهري و باطني قرار داده است ،که بدون آن در هر قسم از آن نعمتها نقصان پيدا مي شود ، و در هر کدام سرور و خوشحالي او مقرون به حزن و غم خواهد شد .

و همان گونه که در نعمتهاي دنيوي خداوند متعال بعضي اسباب را مهيا کرده و آن نعمتها را به وسيلة آن اسباب عطا مي فرمايد ، چون بذر کاشتن و آب دادن که وسيلةظاهر شدن حبوبات و ميوه جات و گلهاي گوناگون است ، هم چنين براي تعجيل در ظهور امام که وسيله ظهور همه نعمتها است ، اسبابي مقرر فرموده است که به دست خود بندگان است ، و آن اسباب عبارت از تقوا و اعمال صالحه است ، چنانچه دراين آيةشريفه مي فرمايد:

«ولو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماءو الارض »13

و آفت تعجيل در ظهور آن حضرت ، اعمال قبيحه زشت و گناهان بندگان است ، و از همه آنها بدتر افشاءکردن اسرار آل محمد عليهم السلام و تقيه نکردن از دشمنان مي باشد ، که خود امر فرج رابه تاخير مي اندازد ، و لذا بندة مومن با توبه از همه گناهان و خطاها از خداوند دفع آفات و اثر آن ها راطلب مي کند ، و با اين حال انتظار ميکشد که زمان رسيدن محصول يعني روز ظهور و فرج امام عليه السلام فرارسد ، و اين حال با خصوصيات ، انتظار کامل بدني است که از لوازم کمال ايمان است .

شرايط انتظار

شرايط انتظار يعني : اموري که مترتب شدن فضائل انتظار ـ که ذکر شدـ به آن بستگي دارد ، وهر قدر درآن امور نقصان حاصل شود ، موجب نقصان در فضائل و ثوابهاي آن خواهد شد ، از مهمترين آن شرايط ، دو امر است که دراين مقام ذکر مي شود .

خلوص نيت ، اولين شرط انتظار

همچنان که گفتيم انتظار فرج از بهترين و ارزنده ترين عبادات نزد خداوند است ، و شرط صحت و قبولي هر عبادتي اخلاص است و توضيح آن چنين است که در هر عبادتي انگيزه و محرک آدمي بر انجام آن ممکن است يکي از وجوه زير باشد .

وجه اول :آن که انگيزه و محرک بر عمل ، اصلاح امور دنيوي باشد ، و آن به دو گونه است :

اول :آن که در عمل قصد ونيت او فقط رسيدن به امر دنيوي باشد ، بدون آن که درآن رضاي الهي را تصور نمايد ، واين مانند مزدور و اجرت بگيري است که قصدش ، گرفتن اجرت است ، و چيز ديگري را هرگز ملاحظه نمي کند .

پس هر گاه در مقام عبادت قصد بنده چنين باشد ، اين عبادت به طور کلي از درجه خلوص ساقط است ، و علماءدر چنين حال به بطلان آن حکم مي کنند .

دوم :آن که قصد در عبادت رضاي الهي است ، و لکن رضاي الهي را وسيلخ حصول امر دنيوي قرار ميدهد ، يعني : چون معرفت پيدا نموده که خداوند عالم اين عبادت را دوست دارد ،بجا مي آورد که رضاي الهي به آن حاصل شود ، و خداوند به وسيلة آن امر او را اصلاح فرمايد .

پس اگر چنانچه در کليه عبادات، نيت و قصدش همان به دست آوردن امور دنيوي و رسيدن به مقاصد آن باشد که برگشت همه اش به دنيا است ، مانند رياست طلبي و راحت طلبي و لذت جويي و امثال اين ها ، پس از عبادت ، عبادت شيطاني است ، و چنين شخصي از زمرة اهل اخلاص به طور کلي خارج است.

و لکن اگر اين نوع قصد درامور اضطراري باشد ، يعني در بعضي از حوائج دنيوي چون اداء قرض يا رفع امراض يا رفعپيشاني و امثال اين ها به بعضي از عبادتها بر همان وجهي که دستور داده شده است ، متوسل شود ،و نيت اودرآن عبادت ، رضاي الهي وآن را وسيله امر دنيائي قرار دهد، اين کمترين درجه خلوص مي باشد ،و علماء به صحت اين عمل به وجه مزبور حکم فرموده اند .

وجه دوم : آن که انگيزه عمل او ، محض فوائد اخروي ،مانند رسيدن به مقامات عاليه بهشت ، يا نجات از درکات آتش و دوزخ باشد .

گرچه در اين مورد نيت و قصد واقعي در عبادت حصول رضاي الهي است، و به وسيلة رضاي الهي در آن عبادت ، بنده از خداوند جل شانه بهشت يا خلاصي از جهنم را طلب مي نمايد ،ولي با اين حال ، خلوص حاصل مي شود .

لکن خلوص حقيقي حاصل نمي شود ، زيرا خلوص حقيقي در مقام عبادت آن است که بنده هيچ منفعتي که برگشت آن به خودش باشد ـ ولو منافع اخروي ـ در نيت لحاظ نکند ، و حقيقتا جز رضاي الهي چيز ديگري در نظرش نباشد وجه سوم :آن که در مقام عبادت قصد واقعي او جز رضاي الهي چيز ديگري نباشد ، و اين خلوص کامل حقيقي است .

ولکن منافات ندارد که بنده با اين درجه خلوص از کمال رغبت و اشتياق به نعمتهاي الهي در بهشت ، و ترس از عذاب الهي در جهنم داشته باشد ، به واسطه آن که خلوص او در مقام عبادت و بندگي است که دراين مقام جز رضاي الهي هيچ امر ديگري را ملاحظه نمي کند .

و اما نعمتهاي الهي و هم چنين نجات از عذاب او را از جود و عفو او سئوال مي نمايد ، بدون آن که هيچ يک از اين ها رادر حال عبادت در قصد و نيت خود ملاحظه کرده و به نظر آورد .

چنانکه حال اولياء الله چنين بوده ، وشرح حال مناجات آنها و فقرات دعاهاي آنان قوي ترين شاهدبر اين مطلب مي باشد .

درجات سه گانه نيت در انتظار و ظهور حضرت مهدي (عليه السلام)

درجه اول :

بعضي از بندگان عمده غرض آن ها در انتظار فرج حضرت صاحب الامر (عليه السلام) اشتياق به زيادي نعمتهاي الهي و وسعت در امور زندگي ،و رفع شدائد و سختيها مي باشد که در دوران ظهور وجود دارد ، و اين خود بر دوگون است:

اول :آن که غرض و هدف او مجرد رسيدن به همين جهات مزبوره است ،به گونه اي که اگر چنانچه در همين حال از براي او اين جهات اصلاح شود، يعني خداوند به او وسعت در نعمتهاي خود عطا فرمايد ، و از او سختيها و بلاها را دفع نمايد ،پس آن حال اشتياق ازاو زائل مي شود و به کلي از ذکر آن حضرت و از ياد فرج وظهور ايشان غافل مي گردد.

پس اگر چنين باشد ، به طور کلي از عنوان خلوص خارج خواهد شد ،و به فضيلت انتظار فرج فائز نخواهد گرديد ، ودر اين انتظارش از اهل دنيا خواهد بود .

چنانچه در کتاب «کافي» از ابي بصير روايت کرده که گفت به امام صادق (عليه السلام)عرض کردم : کي فرج خواهد شد ؟ فرمود :

«و انت ممن تريد الدنيا ؟ »

« قصد و اراده تو در طلب اين امر دنيا است ؟».

سپس فرمود : هر کس به اين امر معرفت پيدا نمايد پس به واسطةانتظار فرج الهي به تحقيق از براي او فرج حاصل شده است .»14

دوم : آن که غرض از اشتياق داشتن او به آن جهات مزبوره ،به ملاحظه آن است که آن گشايش ها و آن نعمت هاي فراوان ،مخصوص آن زمان است ،وچيزي است که آن را خداوند از براي اولياء مقربين او صلوات الله عليهم اجمعين پسنديده است ، چنين اشتياقي نزد خداوند محبوب است .

چنانچه مضمون حديثي است که از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) که فرمود:

« ما اهل بيت در مقام رضاي الهي چنانيم که اگرخداوند فقر را برما مقدر کند ،دوست مي داريم ، و اگر وسعت و غنا مقدر نمايد آن را نيز دوست مي داريم .»

و در روايت ديگري نقل شده است که :

«چون خداوند عالم براي حضرت ايوب (عليه السلام) بعد از برطرف شدن بلا ،ملخ طلا نازل کرد ،آن حضرت تمام ملخها رااز اطراف برمي داشت ، جبرئيل (عليه السلام) عرض کرد:خوب در جمع آوري آن ها اهتمام داريد ! چون که عطاي پروردگار من است .»15

پس از اين گونه احاديث ظاهر مي شود که هرگاه بنده نعمت هاي دنيوي را به اين عنوان که آن عطائي است که خداوند به رضاي خود مرحمت فرموده است ، دوست داشته باشد ، اين دوستي از موضوع اخباري که در مذمت دنيا و دوست داشتن آن وارد شده ، خارج است .

و چون همه نعمت هاي الهي که در زمان فرج آل محمد عليهم السلام وعده داده شده است ،خداوند آن هارا براي اولياء مقربين خود پسنديده ، و گوارا قرار داده است ، پس اشتياق به آن ها محبوب و الهي خواهد بود ، چرا که بنده در اين اشتياق و انتظارش ؛ رضاي الهي را ملاحظه دارد ، و لهذا به همةفيوضات و ثوابهاي مقرره براي انتظار فرج فائز خواهد شد .

لکن اين نوع قصد و غرض مرتبة اول خلوص در امر انتظار فرج مي باشد ، به واسطة آن که نهايت آن طلب نعمتهاي دنيوي است .

درجه دوم :

بعضي از بندگان عمده غرض در اشتياق به فرج آن حضرت ، برخورداري از علوم و معارف و حکمتهاي الهي باشد.

زيرا علومي که در آن زمان ظاهر مي شود مافوق تمام علومي است که از اول عالم تا آن زمان ظاهر شده ، و درآن زمان هرکس به کمال علم خود از ديگري بي نياز مي گردد، و در تفسير اين آية مبارکه «يغن الله کلاً من سعته »16 آمده است که حتي زنان در خانه هاي خود به احکام دين ، به درجة علماء ، عارف و عالم مي شوند.17

و اين به برکت دست مبارک آن حضرت است که سر بر شيعيان مي گذارد ، و عقول آنها کامل مي شود ، چنانچه در روايات متعددي در کتاب «کافي» و غير آن وارد شده است.18

و ظاهر فرمودن همةبيست و هفت حرفي است که مبناي علوم الهي است که حضرتش افاضه مي فرمايند ، و از اول عالم تا کنون بيش از دو حرف آن ظاهر نگرديده است .

و هم چنين اشتياق به فرج آن حضرت دارد ، به خاطر آن که درآن زمان اسباب عبادت به اعلي درجه آن آماده است ، چون که شيطان و اتباع او همگي کشته و نابود مي شوند ، و به خاطر مخذول بودن شياطين ظاهري، ترس از بندگان برداشته مي شود.

پس هرگاه غرض اصلي و حقيقي در اشتياق و انتظار فرج آن حضرت رسيدن به اين دو مقصد مهم ـ يعني کمال معرفت و عبادت ـ باشد ، روشن است که از نظر خلوص چندين برابر از درجة اولي کاملتر است ، و به همين جهت به آن فيوضات و ثوابهاي خاصة انتظار فرج هم به کاملترين درجه فائز مي شود .

ولکن اين درجه هم خلوص کامل نيست ،چرا که خلوص کامل آن است که بنده در مقام عبادت هيچ جهت از جهاتي که برگشت به خود او دارد ، حتي از منافع اخروي ، ملاحظه ننمايد .

درجه سوم :

بعضي از بندگان غرض اصلي از اشتياق به فرج آن حضرت ، ظهور امرالهي و دين مبين او در همة دنيا و غلبة آن بر همة اديان باطله و ظهور امر اولياء الهي و ائمة معصومين عليهم السلام وظهور فضل و جلال آن ها ،و ظهور نورو ضياءآن ها ، و ظهور همةشئونات جليله و عظمية آنها باشد ، ونيز سرکوبي دشمنان اهل بيت و انتقام گيري از آنها و خونخواهي مظلومان کربلا و اجراء همة حدود الهي و احکام را بخواهند ، که در اين صورت خلوص ايشان کامل و همةاجر و پاداشي که براي انتظار فرج ذکر شد بر اين نيت مترتب مي شود .

حديثي از امام صادق (عليه السلام) و خلوص حقيقي در انتظار

و از جمله شواهد دراين سومين درجة خلوص در باب انتظار فرج ، لازم است وبا دارا بودن آن ، همة فضائل انتظار به طور کامل حاصل مي شود ، روايت عمار ساباطي است که مي گويد : به امام صادق(عليه السلام) عرض کردم :

« عبادت کردن باامامي از شما که ظاهر نبوده و درزمان دولت باطل شد افضل است ، يا عبادت کردن در زمان ظهور دولت حق با امام ظاهراز شما ؟ حضرت فرمودند : اي عمار !به خدا قسم صدقه دادن در پنهاني افضل است از صدقه دادن در آشکارا و به خدا قسم عبادت شما در پنهان باامام غير ظاهر در دولت باطل افضل و بهتر است ازاين که خدا را در زمان ظهور حق با امام ظاهر عبادت کنيد .»

و روايت را در فضيلت و برتري اعمال در زمان خوف و ترس در دولت باطل ادامه داد، و چون عمار اين مطالب را شنيد مي گويد :

«عرض کردم : جان من فداي تو باد،هر گاه چنين است پس ما چرا آرزو کنيم که از اصحاب قائم (عجل الله تعالي فرجه) باشيم ،با آن که ما امروز در زمان امامت تو و مشغول طاعت تو هستيم و اعمال ما بهتر از اعمال اصحاب دولت حق است ؟

حضرت فرمود :سبحان الله ،آيا نمي خواهي که خداي عزوجل حق و عدل را در بلاد ظاهر گرداند ، و حال همه نيکو گردد، و مردم همه بر دين حق اجتماع نمايند ، و الفت در ميان قلوب پراکنده به هم رسد ، و کسي در زمين خدا معصيت نکند، و حدود خدا در ميان خلق جاري گردد، و حق به اهلش رسيده و آن را اظهار نمايند ،و چيزي از حق به جهت خوف از مردم پنهان نگردد ؟بدان ، والله اي عمار! کسي از شما مي ميرد با حال دوستي ما ، مگر آن که او نزد خداي عزوجل از بسياري از آنهايي که در جنگ بدر و احد حاضر شدند افضل است ، پس بشارت باد شمار را .»19

از قسمت آخر اين حديث شريف روشن مي شود که مومن ولو به ملاحظة آن که اعمال او قبل از زمان ظهور و دولت حق افضل از زمان ظهور باشد ، ولکن بايد انتظار ظهور حضرت قائم (عليه السلام) و دولت حق را داشته باشد ، و به کمال خلوص و اشتياق ظهور امر حق و احکام دين ، و ظهور امر اولياءالهي ، و بازگشت حقوق ايشان به خودشان و بر طرف شدن خوف و امثال اين امور را داشته باشد.

دومين شرط انتظار : صبر وشکيبائي

صبر و پايداري مومن در انتظار فرج امر مهمي است و همين است که موجب برخورداري او ازآن همه ثواب و فضيلتهاي انتظار مي شود، چنانچه در روايتي در «بحار»از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده که فرموده اند :

« از دين ائمه داشتن ورع و عفت و صلاح ...و انتظار فرج به صبر نمودن است .»20

بلکه از اين فرمايش استفاده مي شود که صبر به منزلة رکن انتظار است .

آداب انتظار

آداب انتظار اموري است که با وجود آن ها در مومن ، سبب کامل شدن فضل و ثواب انتظار او مي شود ، و موجب بالا رفتن مقام و درجةاو نزد خداوند و اولياء الهي مي شود ، و مهمترين آنها دو امر است که به آن اشاره مي کنيم .

مومن هر گاه واقعاً انتظار ظهور مولاي خود (عليه السلام)را دارد ،وحقيقتا مشتاق ديدار جمال دلرباي آن طاوس کبريائي است وواقعا درک حضورش را آرزو دارد ، بايد بعد از تحصيل انتظار ، سعي و کوشش کند تا آن که باطن خود را به محاسن و مکارم اخلاق از قبيل حلم، وقار،عفت ، بي نيازي از غير خدا، توکل ، ترحم ، خضوع و خشوع ، جود و کرم، و امثال اين ها زينت دهد ، و ظاهر خود را به آداب و سنن نبويه (صل الله عليه و اله) از قبيل انجام دادن نوافل و مستحبات ،وترک نمودن مکروهات آراسته گرداند ، به طوري که از اهل آن ها به حساب آيد و او را متصف به آن صفات بشناسد ، چنانچه از امام باقر (عليه السلام)در ضمن حديثي نقل شده است که فرمود:

« و عودوا انفسکم الخير و کونوا من اهله تعرفوا فاني امر بهذا ولدي و شيعتي »21

« خودتان را به امر خير عادت بدهيد، و از اهل آن شويد تا آن که نزد هر کسي به وصف خير و نيکي شناخته شويد، به درستي که من به اين طريق اولاد وشيعيان خود را امر مي کنم .»

و از حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) نقل شده که فرمودند :

« بارها از پدر بزرگوارم شنيدم که مي فرمود : از اولياء مانيست کسي که او در قريه اي باشد که در او ده هزار نفر مردباشد و درميان آن ها کسي پرهيزکارتر از او پيدا شود .»22

پس از اين احاديث استفاده مي شود که : آن چه وسيله تقرب به ائمه اطهار عليهم السلام است و موجب لياقت انس با آن ها مي شود ، اهتمام دراتصاف به محاسن اخلاق و سنن و آداب است، و بندةمومن هر گاه مشتاق درک فيض حضور مولاي خود و رسيدن به مقام انس با آن حضرت در ظهور ايشان ، بلکه قبل از آن مي باشد ، بايد در اين دو امر ، يعني محاسن اخلاق باطني ، وحسن آداب ظاهري سعي نمايد .



علائم انتظار

يعني چيزهايي که به واسطةآن ها مومن مطمئن مي شود که حقيقت انتظار در وجود او پيدا شده است .

و از آشکارترين آن ها ، دوعلامت است که اجمالاً بيان مي شود :

اولين علامت انتظار : اشتياق قلبي است .

زيراهر چه محبوب در نظر حبيب عزيز تر باشد و محبت حبيب نسبت به او بيشتر باشد ، اشتياق او به ديدار محبوب زيادتر مي شود ، وهر چه آتش اين اشتياق در وجودش بيشتر شعله ور شد ، مفارقت دوست مشکل تر و تلخ تر خواهد شد ، و هر چه زمان مفارقت طولاني شود ، غم و اندوه فراوان تري به دنبال خواهد داشت ، به حدي که باعث بکاء و گريه ، بلکه موجب جزع و ندبه مي شود .

بنابراين ؛ هر گاه بندةمومن در حال انتظار اشتياق ديدار مولاي خود را داشته باشد ، بايد به واسطةطول زمان مفارقت و غيبت ايشلن حزن و غم در قلب او ظاهرو هويدا گردد، که لازمه اش گريستن در دوري آن حضرت است .

چنانچه در «کافي» روايت شده از امام صادق (عليه السلام) که در بيان حال مومنين در زمان غيبت ايشان فرمودند :

«و لتدمعن عليه عيون المومنين »23

« براي او چشمهاي مومنين گريان مي شود»

و دردعاي ندبه دلسوختگان و شيفتگان چنين آمده :

« هل من معين فاطيل معه العويل البکاء ؟ هل من جزوع فاساعد جزعه اذا خلا؟ هل قذيت عين فساعدتها عيني علي القذي؟».24

«آيا ياري کننداي هست تا با او ناله و گريه را طول دهم ؟ آيا جزع کننده اي هست تا آن که ياري نمايم جزع او را هر گاه ساکن شود ؟ آيا چشم مجروحي هست تا آن که او را چشم من بر مجروح شدن آن ياري نمايد ؟»

و از لوازم طول مفارقت محبوب ، ناگوار بودن لذائذ در کام انسان وسلب شدن خواب راحت ازاو و هميشه به ياد محبوب خود بودن است .

دومين علامت انتظار: عزلت و گوشه گيري از بيگانگان است ، از لوازم آن ، کمي گفتار مطالب بيهوده است .

پس هرکس اين آثار را در وجود خود به صورت بيشتر و کاملتر چه از نظر ظاهري و چه از نظر باطني ، مشاهده کرد، علامت آن است که مقام اشتياق و حقيقت انتظار او براي ظهور و فرج مولاي خود (عليه السلام)و زيارت جمال نوراني او کاملتر است .

و همة اين امور يعني حزن قلبي ، افسردگي چهره ، بکاءو گريه، جزع و ندبه ، ناگواري لذائذ، کمي خواب ، عزلت و گوشه گيري ، هميشه به ياد او بودن، قلت کلام، در اخبار به طور عموم يعني بين هر حبيبي و محبوبي و خصوص يعني بين آن حضرت و دوستانش اشاره شده است .

و در کتاب «کمال الدين »در قضيه ابراهيم بن مهزيار روايتي از مولاي ما حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه نقل شده که حضرتش در ضمن فرمايشات زيادي ـ در رابطه با آن چه پدر بزرگوارشان حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) به ايشان فرموده بودند ـ به ابراهيم بن مهزيار فرمودند :

« واعلم ان قلوب اهل الطاعه و الاخلاص تزع اليک مثل الطير اذا امت الي اوکارها و هم معشر يطلعون بمخائل الذله و الاستکانه ، وهم عند الله برده اغراءيبرزون بانفس مختله محتاجع ، و هم اهل القناعه و الاعتصام ، استنبطوا الدين فوارده علي مجاهده الاضداد ، خصهم الله باحتمال الضيم في الدنيا ليشملهم باتساع العز في دارالقرار ، وجلبهم علي الخلائق الصبر ليکون لهم العاقبه الحسني و کرامه حسن العقبي »25

« بدان ؛ بدرستي که دلهاي اهل طاعت و اخلاص به شدت به سوي تو پر مي کشد، همان طور که مرغان به جانب آشيانه هاي خود پر مي کشند و رو مي آورند ،و آن ها جماعتي هستند که در معرض ذلت و حقارت واقع مي شوند ، و حال آن که ايشان در نزد خداوند عزيز روسفيدند ،آن ها در بين مردم ظاهر مي شوند در حالي که به شدت مبتلا به فقر و نيازند ، و ايشان اهل قناعت و اهل تمسک به وسيله هايي هستند که از فتنه ها سالم بمانند .

و آن ها بر وجه تحقيق دين را به دست آورده اند ، و با آنچه باآن ضديت دارد مجاهده مي کنند ، خداوند آن ها را به قوت تحمل سختي هاي دنيا مخصوص گردانيده است ، تا آن که عزت فراوان در آخرت را شامل حال آن ها فرمايد ، و چگونگي صبر در هر مکروهي را در نهاد و سرشت آن ها قرار داده ،تا آن که از براي آن ها عاقبت نيکو و بلند مرتبه گي در آخرت بوده باشد .»

و از لوازم ديگر اين اشتياق ، اهتمام نمودن در دعا و طلب تعجيل فرج از خداوند است ، زيرا واضح است که هر گاه کسي کمال اشتياق را به امري داشته باشد،به هر وسيله اي که برايش ممکن باشد سعي مي کند فاصله اي که بين او و محبوبش هست برطرف کند ، و از طول فراق بکاهد ، و دعا بهترين وسيله براي رسيدن به اين مقصود است .

ووقتي اين خواسته يعني اشتياق به ظهور و برخوردار شدن از فيض ديدار جمال آن حضرت در نظرش اهميت زيادتري داشته باشد ، خواسته هاي ديگرش راتحت الشعاع قرار ميدهد ، بلکه آن ها را ناديده مي گيرد .

و حال او مانند حال حضرت اباذر رضي عنه الله مي گردد که روايت شده است : چشم ايشان مبتلابه چشم درد شد، پرسيدند : چرا معالجه نمي کني ؟ فرمود : امري مهمتر ازاين دارم ،گفتند : چرا دعا نمي کني ؟ فرمود: دعائي مهمتر از اين دارم. 26



نتيجه کلي از بحث انتظار

ازآن چه در باب انتظار فرج بيان شد، واضح گرديد که : هرگاه معنا و مصداق انتظار چه از نظر ظاهري و چه از نظر قلبي ، باشرايط و آداب خاصه اش در کسي محقق شد ، به طوري که آثار و علائم آن آشکار باشد ، پس عنوان نصرت و ياري به وجود مبارک حضرت حجت (عليه السلام) ، بلکه نصرت به جميع پدران بزرگوار ايشان ، بلکه به جميع اولياء الهي تحقق يافته است .

و اين نصرت هم نصرت و ياري است نسبت به قلب مبارکشان که هموم از آن برطرف مي شود ، و هم نسبت به وجود اقدس شان، که شدائد و بليات دوران غيبت از ايشان دور مي گردد، وهم نسبت به دوستان و شيعيانشان ، هم در جهات اخروي و هم در جهات دنيوي ايشان ، زيرا در همة آن جهات براي آنان فرج حاصل خواهد مي شود .

پس به وسيلة همين حال انتظار ـ هر چند امر فرج قبل از مرگ او واقع نشودـ در زمره انصار و ياوران واقعي آن حضرت محسوب خواهد شد .

چنانچه حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) وقتي از طرف پروردگار ماموريت يافت فرزند خود اسماعيل را قرباني کند ، تمام مقدمات آن را فراهم نمود وآماده براي اجراي دستور الهي شد،که به فرمان ديگري از طرف پروردگار مامور گرديد و خودداري کرد، پس خطاب شد: « قد صدقت الرويا»27 يعني به آن چه مامور شدي در مورد ذبح اسماعيل (عليه السلام) عمل کردي، و ازاين جهت ، فيض عظيم الهي و پاداش فراوان او را ـ ولو با حال واقع نشدن آن ـدريافت کرد.

بنابراين هرگاه بنده اي به اندازه توانايي خويش در نصرت و ياري امام زمان (عليه السلام) کوشش کند و فرج آن حضرت را انتظار کشد، چنين بنده اي درزمرة ياوران آن حضرت قرار مي گيرد ، هر چند بر حسب مصالح و حکمتهاي ظاهري يا پنهاني پروردگار ، فرج آن حضرت تاخير افتد.

برگرفته شده از کتاب شيوه هاي ياري قائم آل محمد

نويسنده : آيت الله ميرزا محمد باقر فقيه ايماني



پي نوشت :

1- بحارالانوار ج 52 ص 126 حديث 18

2- تفسير برهان ج 4 ص 293 حديث 9 به نقل از مکيال المکارم ج 2 ص 147 خديث 1234

3- کافي ج 1 ص 334 ذيل حديث 2

4- بحارالانوار ج 36 ص 387 حديث 1

5-غيبت نعماني ص 200 حديث 15

6-کافي ج 2 ص 22 حديث 10

7-رجوع شود به مکيال المکارم ج 2 ص 150

8- کافي ج 1 ص 333 حديث 1

9- بحارالانوار ج 51 ص 72

10- سوره معارج آييه 6

11-( هولذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله ولو کره المشرکون) سوره صف:9.

(وعد الله الذيآمنوا و عملوالصالحات ليستخلفهم في الارض ) سوره نور:55 .

(ونريد ان نمن علي الذين استضعففوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين ) سوره قصص آيه 5 .

12- کافي ج 1 ص 386 حديث 2،3،5

13- سوره اعراف آييه 13 آيه 96

14- کافي ج 1 ص 372 حديث 3

15- بحارالانوار ج 12 ص 352 حديث 22

16- ترجمه : خداوند هر کس را به رحمت واسع خود بي نياز خواهد کرد (سوره نسا. آيه 130 )

17- بحارالانوار ج52 ص 309

18- بحارالانوار ج 51 ص 35 و ج 52 ص8 32

19- کافي ج1 ص 233 حديث 2 ، کمال الدين ص 645

20- بحارالنوار ج 10 ص 353 حديث 1

21- بحارالنوار ج 46 ص 31 حديث 31 ، خرائج ص 596

22- کافي ج2 ص 79 حديث 15

23- کافي ج 1 ص336 حديث 3

24- بحارالنوار ج 102 ص 108

25- کمال الدين ص 448

26- بحارالنوار ج 22 ص 431 حديث40

27- سوره صافات آيه 105