ايرانيان و نقش آنان در دوران ظهور -2



اشاره: نويسنده در قسمت اول مقاله حاضر، پس از ذکر برخي از آيات قرآن، رواياتي را که در آنها به ايرانيان به عنوان مصداق اين آيات اشاره شده، مورد بررسي قرار دادند.

اينک در ادامه اين مطلب، آيه اي ديگر مورد بررسي قرار گرفته و پس از آن تعدادي از رواياتي که در آنها به ستايش ايران پرداخته شده، بيان مي گردد.

3. در تفسير کلام خداي بزرگ: وقضينا الي بني اسرائيل في الکتاب لتفسدن في الارض مرتين و لتعلن علوا کبيرا. فاذا جاء وعداولهما بعثنا عليکم عبادا لنااولي باس شديد فجاسواخلال الديار و کان وعدا مفعولا. (1)

به بني اسرائيل اعلام نموديم در کتاب،«تورات » که دوبار درزمين فساد و سرکشي بزرگي خواهيد کرد، پس چون وعده يکي از آنها(فساد) برسد. بندگاني از خودرا که داراي قوت و نيرومندي شگرفي هستند به طرف شمامي فرستيم تا در همه جا جستجو کنند واين وعده اي انجام شده است.

در تفسير «نورالثقلين » از«روضه کافي » درباره تفسير آيه شريفه «بعثنا عليکم عبادا لنا اولي باس شديد» از امام صادق،عليه السلام، نقل شده است که فرمود:

آنان کساني هستند که خداوندتبارک و تعالي قبل از ظهور قائم،عليه السلام، آنها را برمي انگيزد وآنان دشمني از آل پيامبر، صلي الله عليه وآله، را فرانمي خوانند مگر اينکه او را به قتل مي رسانند.

و «عياشي » در تفسير خود ازامام باقر، عليه السلام، روايت کرده که حضرت آيه شريفه «بعثناءعليکم عبادا لنا اولي باس شديد»را قرائت مي کردند، سپس فرمودند:

او قائم، عليه السلام، و ياران اويندکه داراي قوت و نيروي زيادمي باشند.

و در «بحارالانوار» روايت شده که روزي امام صادق، عليه السلام،آيه شريفه فوق را قرائت کردند دراين هنگام ياران آن حضرت ازايشان پرسيدند: «فدايت شويم اينهاچه کساني هستند؟» آن حضرت درپاسخ سه مرتبه فرمودند: «به خداسوگند آنان اهل قم هستند» (2)

بررسي روايات:

اما رواياتي که از طريق شيعه و سني در ستايش ايرانيان و نقش آنان در به دوش کشيدن درفش هدايت اسلام وارد شده، بسياراست، از آن جمله اند:



1. روايت «مبارزه بااعراب، براي بازگشت به اسلام »



«ابن ابي الحديد» معتزلي درشرح نهج البلاغه نقل کرده است که:



روزي اشعث بن قيس نزداميرمؤمنان، عليه السلام، آمد و از ميان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزديکي حضرت رساند، بعد رو به آن بزرگوار کرده و گفت: اي اميرمؤمنان اين سرخ رويان (ايرانيان) که اطراف شما را گرفته و نزديک شما نشسته اندبر ما چيره شده اند. در اين لحظه که حضرت کاملا سکوت فرموده و سر رابه زير افکنده و با پاي خود آرام به منبر مي کوبيد (يعني اشعث چه گفتي) ناگهان «صعصعة بن صوحان »، يکي از ياران باوفاي حضرت، گفت: ما را با اشعث چه کار؟امروز اميرمؤمنان، عليه السلام،درباره اعراب مطلبي را مي فرمايد که هميشه بر سر زبانها خواهد ماند وفراموش نمي گردد، سپس حضرت پس از درنگي اندک، سر را بالا گرفته وفرمود: کدام يک از اين شکم پرستان بي شخصيت مرا معذور مي دارد و حکم به انصاف مي کند، که برخي از آنهامانند الاغ در رختخواب خود مي غلتد وديگران را از پند آموختن محروم مي سازد! آيا مرا امر مي کني آنان(ايرانيان) را طرد کنم؟ هرگز طردنخواهم کرد. چون در اين صورت اززمره جاهلان خواهم بود. اما سوگندبه خدايي که دانه را شکافت وبندگانش را آفريد حتما شما را براي برگشت مجدد به آيين تان سرکوب مي کنند همانگونه که شما آنان(ايرانيان) را در آغاز، براي پذيرش اين آيين سرکوب نموديد. (3)



اشعث بن قيس رئيس قبيله بزرگ «کنده »، از سران منافقين و از جمله کساني بوده که در قتل اميرمؤمنان، عليه السلام، شرکت داشت و دختر او«جعده » نيز همسر امام مجتبي،عليه السلام، بود که آن حضرت رابوسيله زهر مسموم نمود و پسرش «محمدبن اشعث » از جمله افرادي بوده که در به شهادت رساندن سيدالشهدا حضرت حسين بن علي،عليه السلام، سهيم بوده است.



به گفته روايت، اشعث در صف آخر نمازگزاران آنگونه که آداب مسلمانهاست ننشست، بلکه صفهارا شکافت و گردنهاي نمازگزاران رااين طرف و آن طرف زد تا در صف اول نماز بگزارد، همينکه به قسمت جلو رسيد گروه انبوهي از ايرانيان را ديد که اطراف منبر اميرمؤمنان،عليه السلام، گرد آمده اند. اشعث باقطع کردن خطبه و سخنراني حضرت، با صداي بلند، آن بزرگواررا مخاطب ساخت: اي امير مؤمنان!اين سرخ رويان بر ما چيره شده اند.البته سر اينکه تعبير به سرخ رويان کرده اين است که عربها رنگ سبز رااگر زياد باشد سياه مي گويند به همين جهت در اثر سرسبزي وبسياري نخل خرمادر عراق، آن کشور را «ارض سواد» يعني سرزمين سياه مي نامند. از اين رو ازسفيد نيز تعبير به سرخ مي کنند.بدين جهت عجم (ايرانيان) را چون سفيدپوست هستند، سرخ رويان و يافرزندان سرخ رويان مي گويند.



اما اينکه اميرمؤمنان،عليه السلام، مکرر با پاي مبارکش به منبر زد، شايد به اين خاطر بود که مي خواستند با اين کار خود به اشعث بگويند: تو چه مي گويي؟ درواقع مي خواستند با سکوت خودپاسخ او را بدهند.



اما «صعصعة بن صوحان عبدي » که از ياران برگزيده آن حضرت بود. اهميت قضيه را درک کرد که منظور اشعث طرح خلافت مسلمانهاست که از ارزشهاي دنيوي است و بايد ويژه اعراب وامثال آنان باشد. و سزاوار نيست مسلمانهاي جديد و سفيدپوست(ايرانيان) اطراف حضرت جمع شده باشند و از اشعث به آن بزرگوارنزديکتر باشند. وانگهي صعصعة عارف به آن موازين اسلامي بود که اميرمؤمنان، عليه السلام، به آنهاملتزم است. با توجه به اين شناخت صعصعة مي دانست که جواب امام،عليه السلام، به اشعث کوبنده خواهدبود. از اين رو صعصه با جمله «ما رابا اشعث چه کار؟» او را سرزنش کرد که چنين نعره عشيره اي ونژادپرستانه را بر ضد ايرانيان سرداد. که امام، عليه السلام، پس ازسکوتي طولاني سرش را بالا گرفت اما نه اينکه به اشعث نگاه کند وجوابش را بدهد بلکه از او روي گردانيده مسلمانان را مورد خطاب قرار داد که: چه کسي مرا معذورمي دارد؟ چه کسي به انصاف حکم مي کند درباره من، از اين افرادبي شخصيت که يکي از آنان که نه داراي انديشه است و نه هدف بلکه انساني کودن و پرخواب وشهوتران است که با لوليدن دررختخواب از ناز و نعمت و پرخوري و شکمبارگي مانند حيوان، به بي شخصيتي و کسل بودن و تنبلي خود اکتفا ننموده، بلکه ديگران را نيزاز آموختن معارف دين محروم مي کند و آنان را مورد طعنه قرارمي دهد زيرا آنان (ايرانيان)قلبهايشان متوجه علم و اهل دانش بوده و اطراف امام و پيشواي خود ومنبر وي گرد مي آيند.



اي اشعث! آيا مرا امر مي کني که آنان را طرد کنم آنگونه که گروهي مرفه از طرفداران حضرت نوح،عليه السلام، چنين درخواستي را ازاو نمودند و بدو چنين گفتند: «افرادي که اطراف تو را گرفته و از تو پيروي مي کننند جز اراذل و اوباش وبي انديشه ها نيستند»، بلکه اي اشعث!پاسخ من به تو همان پاسخ پيامبرخدا حضرت نوح، عليه السلام، به افراد پست و بي شخصيت قوم خودش مي باشد که فرمود: «من آنان را طرد نخواهم کرد چون دراين صورت از جمله جاهلان خواهم بود.»



سپس مولاي متقيان، عليه السلام- با سوگندهايي که پيامبر اسلام،صلي الله عليه وآله، از آينده کساني که اطراف منبر او حلقه زده بودند وطرفدارانش [خبر داده بود] - گفتارخود را به پايان برد مانند فقره اي ازخطبه گذشته که فرمود:



سوگند به خدايي که دانه راشکافت و موجودات زنده را آفريد،البته آنان شما (اعراب) را براي اينکه به آيين اسلام برگرديد سرکوب مي کنند آنگونه که شما در اوايل، آنان(ايرانيان) را مي زديد تا داخل در دين اسلام شوند.



اين مطلب دلالت دارد که وعده الهي بزودي در بين اعراب محقق مي شود و آنان از دين روبرمي گردانند و خداوند فرس(ايرانيان) را جايگزين آنها مي نمايدکه مانند آنان عرب زبان نيستند... ودلالت دارد که پيروزي اسلام در اين مرحله از ايران آغاز شده و به طرف قدس ادامه مي يابد و مقدمه براي ظهور حضرت مهدي، عليه السلام،است.



2. روايت «شيران بي فرار»



اين روايت را «احمد بن حنبل » ازپيامبر، صلي الله عليه وآله، نقل کرده که آن حضرت فرمود:



نزديک است که خداوند متعال،اطراف شما را از عجم پر نمايد، آنان چون شيراني هستند که اهل فرارنيستند طرفهاي درگير و دشمنان شمارا مي کشند و از غنيمتهاي شمااستفاده نمي کنند. (4)



اين روايت را «ابونعيم » در کتاب خودش به چند طريق از «حذيفه » و«سمرة بن جندب » و «عبدالله بن عمر» نقل کرده است، الا اينکه او به جاي عبارت «از غنائم شما استفاده نمي کنند» «استفاده مي کنند» آورده است. (5)



3. روايت «گوسفندان سياه و سفيد»



اين روايت را نيز «حافظ ابونعيم » در کتاب خود به چند طريق از«ابوهريره » و از مردي از صحابه واز «نعمان بن بشير» و «مطعم بن جبير» و «ابوبکر» و «ابو يعلي » و«حذيفه يماني » از پيامبر،صلي الله عليه وآله، نقل کرده است که عبارت حديث، از حذيفه مي باشد:



پيامبر، که درود و سلام خدا بر اوباد، فرمود: امشب خواب ديدم گوسفنداني سياه پشت سرم درحرکت اند، سپس گوسفندان سفيدي به آنها پيوستند، به طوري که ديگرگوسفندان سياه را نديدم، ابوبکر گفت:اين گوسفندان سياه اعراب هستند که از شما پيروي مي کنند و گوسفندان سفيد عجم هستند که از شما پيروي مي کننند و آنقدر تعداد آنان زيادمي شود که عربها در بين آنها ديده نشده و به شمار نمي آيند، پيامبر، که درود و سلام خدا بر او باد، فرمود:درست است فرشته وحي هم چنين تعبير کرده است. (6) در روايات ابو نعيم عبارات گوناگوني است که تعبير ابوبکر درآنها نيست و در برخي از آن روايات آمده است که پيامبر،صلي الله عليه وآله، در خواب ديد که گوسفندان سياهي را آب مي دهد که گوسفندان سفيد بسياري نيز به طرف ايشان روي آوردند... تا آخر.



4. روايت «ايرانيان، طرفداران اهل بيت »



حافظ ابونعيم اين روايت را درکتاب ياد شده از «ابن عباس » نقل کرده و گفته است:



نزد پيامبر، صلي الله عليه وسلم،صحبت از فارس ها به ميان آمد،حضرت فرمود: فارس ها (ايرانيان)طرفداران و دوستداران ما اهل بيت هستند. (7)



5. روايت «عجم، مورد اعتمادپيامبر»



اين روايت را نيز ابونعيم درکتاب خويش از «ابوهريره » روايت کرده که گفت:



نزد پيامبر، صلي الله عليه وسلم،سخن از موالي و عجمها به ميان آمد،حضرت فرمود: سوگند به خدا من بيش از شما (و يا بيشتر از بعضي از شما)به آنها اعتماد دارم. (8)



قريب به همين مضمون را«ترمذي » در کتاب خود آورده است (9) ، البته لفظ عجمها در اينجا اعم از عجم (ايراني) است و شامل غيرعرب از عجم، مانند ترکان وغيرآنها نيز مي شود.



6. روايت «آيا مردم، کساني جزفارسيان و روميان اند؟»



ابونعيم در کتاب خود، اين روايت را از ابوهريره نقل کرده که پيامبر،صلي الله عليه وسلم، فرمود:



امت من آنچه را که امتهاي گذشته ونسلهاي قبل از آنان گرفته اند وجب به وجب و متر به متر خواهند گرفت. گفته شد: يا رسول الله همانگونه که فارس و روم انجام دادند؟ حضرت فرمود:مردم کدامند غير از فارسها وروميان؟ (10)



اين روايت، به حقيقتي از تاريخ تمدن اشاره دارد و آن اينکه فرس(عجم) و روميان يعني غربي هامرکز ثقل تمدن بشريت را در تاريخ تشکيل مي دهند و ما در زمان خود،شاهديم که هيچ ملتي مانند فرس(ايرانيان) بر سر تمدن، طرف درگير،با غربيها نيست.



ادامه دارد















پي نوشتها:







1. سوره اسراء (17)، آيه 4-7.







2.المجلسي،محمدباقر،بحارالانوار،ج 60،ص 216.







3. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 284.







4. ابن حنبل، احمد، مسند، ج 5، ص 11.







5. ابو نعيم الاصفهاني، احمد بن عبدالله، ذکراخبار اصبهان، ص 13.







6. همان، ص 8-10.







7. همان، ص 11.







8. همان، ص 12.







9. الترمذي، ابو عيسي محمد بن عيسي، سنن، ج 5،ص 382.







10. ابونعيم الاصفهاني، احمدبن عبدالله، همان، ص 11.