با توجه به مفهوم انتظار و اهميتي که آمادگي مردم بويژه جوانان...



.

در قرآن کريم به ما بشارت و وعده يک حکومت عدل جهاني داده شده است و در احاديثمان نيز - اعم از احاديث اهل سنت و شيعه - بکرات درباره انتظار فرج آمده و اصرار شده است در اينکه جامعه اسلامي و مردم مسلمان منتظر باشند.

آنچه در قرآن کريم بشارت داده شده درباره حکومت اسلامي و اصول و خطوطکلي اين حکومت، شايد واضح ترين آنها ، آيه مبارکه 54 از سوره کريمه نور باشد که مي فرمايد:

«وعدالله الذين آمنوا منکم و عملواالصالحات ليستخلفنهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم و ليمکنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبولنهم من بعد خوفهم امنايعبدونني لايشرکون بي شيئاو من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون »

«وعده داد خدا آنان را که ايمان آوردند از شما و کردار شايسته کردند که جاي نشين گرداندشان در زمين چنانکه جاي نشين گردانيد آنان را که پيش از ايشان بودند و هر آينه فرمانروا گرداند براي ايشان دينشان را که پسنديد براي ايشان و همانا بديشان دهد پس از ترسشان آسايشي. بپرستندم و شرک نورزند به من چيزي و آنکه کفر ورزد پس از اين همانا آنانند نافرمانان »

خداوند اين بشارت و اين وعده را داده همانطوري هم که در تفاسير هست و مي دانيد بسياري از مفسران گفته اند که اين وعده الهي هنوز تحقق پيدا نکرده و بايد تحقق پيدا کند.

اما درباره احاديث ، در احاديث اهل سنت آمده که انتظروالفرج (منتظر فرج باشيد) در احاديث شيعه هم فراوان درباره انتظار آمده است. و من مي خواهم عرض کنم که چرا اصلا در اسلام انتظار امر شده است و فلسفه انتظار چيست؟ و در چه صورتي انتظار تحقق پيدا مي کند؟ يعني چگونه انتظار صدق مي کند و در چه شرايطي؟

درباره اهميت انتظار و اصرار به انتظار در اسلام و فلسفه آن اظهار نظرهاي مختلف شده است برخي گفته اند انتظار فرج ثواب دارد و انسان منتظر اجر مي برد.

بعضي ها برداشتشان از انتظار فرج اين است که ما بايد منتظر باشيم که خداوند آن حکومت عدل جهاني را به وجود آورد و ما وظيفه اي در اين مورد نداريم و به هر صورتي که باشيم خداوند بايد خودش شرايط را فراهم کند کانه ما نقشي نداريم.

گروه سومي نيز هستند که نوعا همان بيان است که در کتب هم آمده و بسياري از بزرگان اسلام نيز بحث کرده اند و من هم تاکنون خودم اينطور بحث مي کردم و اخيرا نقطه نظر ديگري برايم به وجود آمده است . آنچه که تاکنون بحث شده و من خودم هم بحث مي کردم اين است که:

انتظار فرج که در روايات آمده به علت اين است که جامعه در خودش آمادگي ايجاد کند. يعني از نظر فضايل اخلاقي آماده شود. مکارم اخلاق داشته باشد، جامعه را بسازد جامعه خوبي که وجود اقدس امام زمان (عج) را مي پذيرد و بر آن اساس هم زمينه ظهور را آماده و مهيا مي کند. اين مورد که انتظار معنايش اين است که جامعه اخلاقش را بسازد و آماده باشد که زمينه ظهور فراهم شود شاهدش روايات زيادي است از جمله اين حديث که مي فرمايد:

«من سره ان يکون من اصحاب القائم(ع) فليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر».

«کسي که مي خواهد از اصحاب امام(ع) باشد بايد عمل به ورع کند و با ورع باشد گناه نکند».

ورع به معني ترک گناه است . منظور اين است که نه تنها ترک گناه کند بلکه محاسن اخلاق هم داشته باشد. يعني هم منهيات اسلام را مرتکب نشود و هم آنچه را که لازم داشته عمل کند. سپس مي فرمايد: و «هو منتظر» يعني در عين حال منتظر هم باشد. با ديدن جمله و هو منتظر اين سؤال به ذهن متبادر مي شود که که يعني چه؟ وقتي انتظار معنايش اين است که انسان جامعه را بسازد، خودش را بسازد، خوب باشد، آماده باشد، گناه نکند و کارهاي خوب بکند که همان معناي فليعمل بالورع و محاسن الاخلاق است، و هو منتظر ديگر به چه معني است. آيا معنايي بالاتر از محاسن اخلاق دارد؟ آيا غير از اين است که انتظار حالت ياس را از آدم دور مي کند و اين فکر را از آدم دور مي کند که در زمانه اي که صداقت متروک است وفا به عهد و امانت داري و پاکي منسوخ است و خلافکاريها رواج دارد پس ديگر چه فايده دارد که ما کار خوب بکنيم؟

اينها همه انصافا حرفهاي درستي است من خودم هم هميشه همين مطلب را بحث مي کردم که انتظار، ياس را دور مي کند انسان را از نظر فکري شاداب مي کند و وادار به عمل خوب مي کند. اما يک چيزي اخيرا براي من پديد آمده و الان مشغول نوشتن اين مساله هستم و آن اينکه ما اخيرا مسافرتي داشتيم به واتيکان. در آنجا ملاقاتها و بحثهايي با حدود بيست نفر از شخصيتهاي رده بالاي ايتاليا پيرامون مباحث فلسفي و کلامي داشتيم. کساني که اهل نظر در واتيکان آنها را بهترين مي دانند.

يکي از کساني که من با ايشان صحبتي داشتم پرفسوري مسيحي بود که فيلسوف، متکلم و استاد دانشگاهي در فلورانس است.

من به ايشان گفتم که مشغول نوشتن کتابي درباره آخرالزمان هستم. اضافه مي کنم که در اين مسافرت متوجه شديم که در ايتاليا «آخرالزمان شناسي » رشته اي است در الهيات به نام اسکاتولوژي . و در آنجا رشته بسيار رايجي است، به هر حال وقتي به ايشان گفتم که مشغول نوشتن کتابي درباره آخرالزمان هستم جواب داد که اتفاقا من چند وقت پيش در اسپانيا بودم . کنفرانسي داشتيم و در آنجا استاداني از من خواستند که کتابي درباره آخرالزمان شناسي بنويسم . منهم وارد اين کار شده ام و مي خواهم بنويسم.

با شنيدن اين حرف من بسيار خوشحال شدم و با خود گفتم: عجب ملاقات پرباري ايشان که مي خواهد کتاب بنويسد حتما اصولش را آماده کرده است و به ما خواهد گفت. ما هم اصولمان را از نظر اسلام به او مي گوييم. از اين رو بلافاصله گفتم: اصولي که شما از نظر فلسفه و کلام مسيحيت در نظر گرفته ايد در اختيار من بگذاريد من هم همه اصولي را که از نظر اسلام نوشته و تدوين کرده ام در اختيار شما قرار مي دهم. ايشان تاملي کرد و سرش را پايين انداخت بعد به من گفت:

حقيقت اين است که کتاب بايد بتواند پاسخگوي نسل موجود باشد و مشکلات آنها را حل کند. اين نسل ما الان شبهه اي و ايرادي دارد که اين شبهه چون کوهي مقابل او قد علم کرده است و نمي گذارد وارد اين بحث شود. من هم تاکنون موفق به حل اين مشکل نشده ام. گفتم: اين ايراد و شبهه چيست؟ پاسخ داد که آنها مي گويند در اين عصر خداوند متعال از بشر غافل شده است و ديگر توجهي به بشر ندارد. زيرا اگر خدا از بشر غافل نبود که بشر به اين روز و روزگار دچار نمي شد اين همه خيانت ، جنايت و فساد نتيجه همين است و سپس خودش تعبير مي کرد که گرايش به نهيليسم و پوچي با توجه به اينکه نسل ما معتقد به خدا و مسيحي است کاملا رايج است جوانان ما ماترياليست نيستند و خدا را قبول دارند اما با وجود اعتقاد به خداوند به پوچي مي رسند، من چگونه به اينها بگويم که در آخرالزمان چه خواهد شد وقتي که اينها مي گويند خدا ما را فراموش کرده و از ما غافل شده است.

من از ديدگاه اسلامي جواب ايشان را بطور مفصل دادم و براي او هم دري باز شد و من کاملا احساس کردم که رفت به سراغ نوشتن کتابش. اما پس از اين گفتگو من هم متوجه شدم که اين جمله «و هو منتظر» معنايش فقط اين نيست که ياس را از آدم دور مي کند بلکه علاوه بر آن معني اين مفهوم را هم در خود دارد که اگر انتظار نباشد آدم کم کم تهي مي شود. بي عقيده مي شود، پوچ مي شود ، لائيک مي شود. پس معلوم مي شود که اين اصرار به انتظار در روايات ما براي اين است که مي خواهد بشر خودش را بيابد از اين رو مي خواهم بگويم که من آن جواب اول و دوم را از شاخه سومي مي دانم. يعني ريشه و اساس سومي است.

باز هم مي گويم که ياس در عدم انتظار و اميد در انتظار حرف بسيار بجايي است اما اين آخري از شاخه هاي اصلي بحث است يا فرض کنيد تنه بحث است و گناه نکردن و اعمال خوب و مايوس نشدن شاخه و ميوه آن هستند ولي ريشه نيستند. ريشه اين است که آدمي مي يابد که چيست و کيست؟ و خودش را مي شناسد. و مي فهمد که بدون انتظار هيچ نيست.

البته يک چيزي را هم بايد اضافه کنم که در اين گفتگوها طبيعتا بايد به عقايد اشخاص احترام گذاشت و من به ايشان گفتم ما با مسيحيان در جاهايي با هم مشترکيم. چون هم مسيحيت دين الهي است و هم اسلام. ما در مبدا و معاد با هم مشترکيم پس بهتر اين است که سخنان حضرت عيسي(ع) و سخنان حضرت محمد(ص) را جمع آوري کنيم و روي اين سخنان مشي کنيم و جلو برويم بعد گفتم که آنچه در قرآن کريم هست همه وحي است و پيغمبر ما چيزي اضافه و کم نکرده و حتي يک کلمه اش هم از خود رسول خدا نيست همه اش وحي است. ما معتقديم که حضرت عيسي هم وحي داشته يعني کلماتش وحي بوده اما شما عقيده تان اين است که حضرت مسيح کلماتي را گفته و وحي نداشته بعد حواريون آمدند و کتابهايي به نام اناجيل آوردند. خوب، من مي گويم در اناجيل بشارت داده شده است که حضرت مسيح خواهد آمد. فرض کنيم که يوحنا معني کرده که آقا مي آيد و بلافاصله هم قيامت بر پا مي شود. من فکر مي کنم اين سخن مال يوحنا باشد، مال حضرت عيسي نيست حالا شما چطور؟ شما يقين داريد اين سخن مال حضرت عيسي است يا نه؟

گفت: نه من شک و ترديد دارم.

گفتم اگر ما ترديد داشته باشيم نبايد آن را کلام خدا و کلام پيامبر حساب کنيم. پس اينکه خود حضرت عيسي فرموده که من خواهم آمد. ما خود آمدن ايشان را قبول داريم.

گفت: بله

گفتم: قرآن کريم خيلي اين حرف را باز و مدرن و به عنوان پاسخ به نسل امروز و فردا بيان کرده و بعد آيه 54 نور را بيان کردم (وعدالله الذين...) و گفتم اين وعده خداست ، خوف خواهد رفت . بدبختي تمام خواهد شد. جامعه، جامعه مؤمني خواهد بود. همه خداپرست خواهند شد. اين وعده اي است که خداوند متعال داده است بعد گفتم اين نکته اي که که شما از نسل امروز نقل مي کنيد، قرآن درست عکسش را مي گويد. قرآن در سوره مبارکه حشر مي فرمايد که:

«و لا تکونو کالذين نسوالله فانسيهم انفسهم اولئک هم الفاسقون »«و نباشيد مانند آنان که فراموش کردند خدا را ، پس فراموششان ساخت خويشتن را ايشانند نافرمانان »

يعني شما نباشيد مثل کساني که فراموش کردند خدا را و خداوند هم آنان را کيفر کرد و کيفر خداوند هم اين بود که خودشان را به فراموشي خودشان انداخت يعني بشر فراموش کرد که خودش چيست؟ و گفتم اين معنايش اين است که خداوند غافل کرده است انسان را از اينکه به خودش بينديشد. کي خدا آدم را به غفلت مي اندازد؟ آن وقتي که آدم از خدا غافل شود. وقتي آدم از خدا غافل شد از خودش غافل مي شود و خداوند است که انسان را به غفلت از خودش دچار مي کند.

پس برگرديم به اين مطلب که ما چه وظيفه اي داريم در ميان بشر . به ايشان گفتم شما به عنوان استاد اين دانشگاه و ما(علما و روحانيون) وظيفه داريم که به انسانها بگوييم که شما کيستيد و چيستيد و چه هويتي داريد و به اين هويت واقعي تان در چه شرايطي مي رسيد.

خداوند متعال بساط خلقت را ريخته و کار را تمام کرده است. اين انسانها هستند که بايد بيايند در مدار قرار بگيرند و بيايند ببينند که چه بايد بکنند. اسلام مي گويد الان چه بايد بکنيم و آينده ات چيست؟ همين را هم در يک فاز خيلي کوچکتر حضرت مسيح فرموده و مي گويد شما انسانيد ببينيد آينده تان چيست؟

اگر ما همين را به جوانها بگوييم، ما اين جوانها را از پوچي در آورده ايم. اگر آنها بفهمند و برسند به اينکه چه بايد بکنند، آينده شان و حکومتشان هم حکومت بر حق است و الان هم وظيفه شان چيست و گنهکاران چه خواهند شد بر مي گردند به خود و از اين حالت بيرون مي آيند. اينها مختصري بود از سخنان بسيار. من گفت و شنودم را در کتابم به تفصيل خواهم آورد. آنچه که مي خواستم عرض کنم اين است که واقعا انسان وقتي نظر به دنيا مي کند و متوجه اين مسائل مي شود مي بيند که انتظار حرف کمي نيست و همه حرف اينجاست.

· لطفا بفرماييد انتظار در چه شرايطي و چگونه صدق مي کند؟

وقتي که امام سلام الله عليه که منتظرشان هستيم حي و زنده باشند و پس پرده باشند، انتظار واقعي صادق است. ولي اگر به دنيا نيامده باشند انتظار واقعي صادق نيست. يعني آن انتظاري که آدم را از پوچي در مي آورد. آدم را به سمت لائيک بودن نمي برد. آن انتظاري که اعمال آدم را درست مي کند، اين است که آقا اينجا تشريف دارند و منتظرند که ما آماده شويم تا بيايند ولي اگر بگوييم پدرش کيست؟ مادرش کيست؟ کي خواهد آمد؟ اين انتظار واقعي نيست. در اين شرايط منتظر بودن آن حالتي را که بايد در شخص ايجاد کند، نمي کند من فکر مي کنم اين که لقب مبارک آن حضرت قائم (عج) است و مستحب است که با شنيدن آن آدم بلند شود ، سرش اين است که يعني تو برخيز، او ايستاده است و آماده است.

· لطفا بفرماييد انتظار در چه شرايطي و چگونه صدق مي کند؟

وقتي که امام سلام الله عليه که منتظرشان هستيم حي و زنده باشند و پس پرده باشند، انتظار واقعي صادق است. ولي اگر به دنيا نيامده باشند انتظار واقعي صادق نيست. يعني آن انتظاري که آدم را از پوچي در مي آورد. آدم را به سمت لائيک بودن نمي برد. آن انتظاري که اعمال آدم را درست مي کند، اين است که آقا اينجا تشريف دارند و منتظرند که ما آماده شويم تا بيايند ولي اگر بگوييم پدرش کيست؟ مادرش کيست؟ کي خواهد آمد؟ اين انتظار واقعي نيست. در اين شرايط منتظر بودن آن حالتي را که بايد در شخص ايجاد کند، نمي کند من فکر مي کنم اين که لقب مبارک آن حضرت قائم (عج) است و مستحب است که با شنيدن آن آدم بلند شود ، سرش اين است که يعني تو برخيز، او ايستاده است و آماده است.