اعتقاد به رجعت از اصول دين است يا اصول مذهب؟



تصوير روشني از آن دو واژه به دست آوريم تا بتوانيم به پاسخ سؤال فوق برسيم.

همانطور که مي دانيم دين در يک تقسيم بندي به اصول دين و فروع دين تقسيم مي شود و منظور از اصول دين ، در اين تقسيم ، هر گونه اعتقاد معتبر ديني است که مربوط به بينش و شناخت خدا و جهان و انسان مي شود، و فروع دين منظور احکام عملي است که وظايف فردي و اجتماعي پيروان آن دين را بيان مي کند. به عبارت ديگر منظور از اصول دين، اساسي ترين و زيربنايي ترين امور اعتقادي است، در مقابل ساير امور اعتقادي که نسبت به آنها جنبه تبعي و فرعي دارند، آن اصول عبارت اند از: توحيد ، نبوت و معاد - که اديان الهي در سه اصل فوق مشترکند - که اين اصول در حقيقت پاسخي به روشن ترين سؤالات فکري انسانند. و طبيعي است که انکار هر يک از اين سه اصل موجب خروج از دين و اثبات کفر است.

اما اصول مذهب عبارت از اين است که گاهي پيروان يک مکتب که در اصول بنيادي دين با يکديگر مشترکند برداشتها و تلقيات مختلفي از دستورات و پيامهاي ديني دارند، که موجب پيدايش روشهاي مختلفي در دين مي شود. اين برداشتها و طرز تفکر خاص از مکتب - با حفظ اصول و وجوه اشتراک - را اصول مذهب مي گويند. عدم اعتقاد به اين اصول موجب خروج از دين نمي شود ، بلکه موجب خروج از آن طرز تفکر و برداشت خاص مي شود، مثل اعتقاد به عدل و امامت ، که عدل از امور اعتقادي تابع توحيد و امامت تابع نبوت است . از اين روست که مي بينيم مذاهب مختلفي پديد آمده همچون شيعه و سني که هر کدام طرز تفکر خاصي نسبت به امامت دارند.

اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست و معتقد نبودن به آن هم موجب کفر و خروج از دين نيست ، بلکه از اصول مذهب اماميه است. بطوري که اعتقاد به اصل رجعت گروهي از مؤمنان و کافران ، به دنيا پيش از قيامت ، ضروري است . هر چند که باور داشتن جزئيات مسائلي که در رجعت اتفاق مي افتد لازم و ضروري نيست.

به هر حال اعتقاد به رجعت همسنگ اعتقاد به صراط و ميزان است. مرحوم «شبر» در اين باره مي گويد:

اصل رجعت حق است ، و شبهه اي در آن نيست و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از جرگه مؤمنان و شيعيان مي شود. چرا که رجعت از امور ضروري مذهب شيعه بوده و رواياتي که در مورد صراط و ميزان و غير آن دو به دست ما رسيده است، از جهت تعداد و نيز صحت مدارک و وضوح دلالت ، افزونتر از روايات رجعت نيست .

با آنکه اعتقاد به صراط و ميزان و جز آنها ضروري است، اما، بايد توجه داشت که اختلاف و بينشهاي متفاوت در جزئيات مساله رجعت ، ضرري به اصل آن نمي زند، همانطور که برداشتهاي متفاوت در ويژگيهاي صراط و ميزان در اصل آن خدشه وارد نمي سازد» (13)

آنگاه ايشان ادامه مي دهند که ايمان به رجعت بطور کلي واجب و لازم است.

نتيجه آنکه مساله رجعت از ضروريات مذهب و مکتب تشيع است، که اعتقاد به آن (بدون در نظر گرفتن جزئيات) ضروري است، هر چند اعتقاد به جزييات مانند اينکه چه کساني رجعت مي کنند و يازمان آن چه موقعي است و ... لازم نيست. ولي بايد توجه داشت که اعتقاد به آن، در درجه اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد، نيست. در کتاب الشيعه والرجعة ، نويسنده خواسته است با استناد به يک حديث، کفر کساني را که اعتقاد به رجعت ندارند ثابت کند، ايشان نخست اين آيه را مطرح مي کند:

«فالذين لايومنون بالاخرة قلوبهم منکرة و هم مستکبرة » . (13)

آنگاه در تفسير و تبيين اين آيه، حديثي را از امام باقر(ع) نقل مي کند که فرمودند: «في قوله: الذين لايومنون بالاخرة، يعني انهم لايومنون بالرجعة انها حق (قلوبهم منکرة) يعني انها کافرة (و هم مستکبرون). (14)

اين کلام خداوندکه مي فرمايد: «کساني که به آخرت ايمان ندارند»معنايش اين است که آنهابه حقانيت رجعت ايمان ندارندومرادازاين جمله که مي فرمايد: «قلبهاي آنهاانکارکننده ست »اين است که «آنهاکافرهستند»

وي در فهرست کتاب ، مطلب را چنين عنوان مي کند:«معتقد نبودن به رجعت کفر است » آنگاه در جايگاه بحث يادشده ، به آن حديث استناد مي کند، چنانچه منظور ايشان آن است که همچنانکه معتقد نبودن به رجعت ، مستلزم کفر است و همتراز با توحيد و نبوت و معاد، مي بايستي به رجعت نيز معتقد بود طبق اين برداشت ، با توجه به بيانات گذشته اشتباه آن مشخص مي گردد، ولي چنانچه منظور آن باشد، کسانيکه قلوب آنها کافر است ، از پذيرفتن رجعت سرباز مي زنند، يعني قبل از عدم اعتقاد به رجعت ، صفت «کفر» را داشته اند و اين کفر مانع پذيرش رجعت شده است، نه اينکه با عدم اعتقاد به رجعت کافر شده اند، اين حرف قابل قبول است. و در حقيقت حديث به ريشه رواني عدم پذيرش رجعت اشاره دارد.

احتمال ديگري در معناي حديث است که دقيق تر به نظر مي رسد، و آن اينکه منظور از اينکه قلوب آنها کافر است ، اين نيست که آنها مثل کفار هستند و آثار و احکام کفار بر آنها مترتب مي شود، بلکه بدين معناست که قلوب آنها در اثر عدم پذيرش رجعت به کفر متمايل شده نه اينکه واقعا کافر شده اند.