چند سوال در مورد مباحث امامت و غيبت حضرت مهدي




در مورد غيبت امام زمان و فلسفه غيبت ، همچنين اعتقاد شيعه مبني بر اينکه امامي هست که در سال 255 هـ ق به دنيا آمده و فرزند بلا واسطه امام عسگري و نرجس خاتون مليکه روميه است، و اينکه او حجت خدا و واسطه فيض الهي و امام دوازدهم شيعيان است و اينکه فعلا زنده است وهمانند ساير انسانهازندگي مي کند لکن از نظرها پنهان و غايب است و احدي از جاي او (جز افرادي خاص و برگزيده) و از امکان زندگيش خبر ندارندو اينکه مصلحت در غيبت اوست و او همچنان غايب است تا زماني که خدا بخواهد وبه او اجازه دهد ، بحث و بررسي لازم به عمل آمد. اينک در مورد هر يک از اين مطالب سوالي مطرح است که ما در اينجا به بعضي از آن ها اشاره مي کنيم :



سوال 1 : آيا يک کودک پنج ساله مي تواند امام شود ؟

پاسخ : البته معلوم است که هر کسي قابليت احراز مقام امامت يا نبوت را ندارد، بلکه بايد از حيث روح در مرتبه اعلاي انسانيت قرار گرفته باشد تا لياقت ارتباط با عوالم غيبي و دريافت علوم و ضبط آنها را داشته باشد. و همچنين از حيث ترکيبات جسماني و قواي دماغي در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقايق عالم هستي و افاضات غيبي را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معاني تنزل داده و به مردم ابلاغ کند.

لذا پيغمبر و امام از حيث افرينش ممتازند وبه واسطه همين استعداد و امتياز ذاتي است که خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب مي کند. اين امتياز از همان اوان کودکي در وجود آن بزرگواران موجود است ، لکن اگر صلاح باشد و شرايط موجود شود و مانعي هم در کار نباشد آن افراد برجسته رسما به مقام و منصب نبوت و امامت معرفي مي شوند ومامور حفظ و تحمل احکام مي گردند، اين انتخاب و نصب ظاهري ، چنانکه گاهي بعد از بلوغ يا در زمان بلوغ وبزرگي انجام مي گيرد، ممکن است در ايام کودکي تحقق پذيرد.

چنانکه عيسي مسيح در گهواره ، با مردم سخن گفت و رسما اعلان کرد که من پيامبر خدا و صاحب کتاب و مقام نبوتم :« قال اني عبدالله آتاني الکتاب و جعلني نبييا و جعلني مبارکا اين ما کنت و اوصاني بالصلوه و الزکاه مادمت حيا...»1

از اين آيه به خوبي استفاده مي شود که حضرت عيسي در همان ايام کودکي پيغمبر و صاحب کتاب بوده است.

همچنين حضرت يحيي در دوران صباوت و صغر سن به مقام نبوت رسيده ، چنانکه در آيه شريفه آمده که :« يا يحيي خذ الکتاب بقوه و اتيناه الحکم صبيا»2

بنابراين ، وقتي عيسي مسيح و حضرت يحيي مي توانند در کودکي به مقام نبوت برسند، چه مانعي دارد که حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) نيز در سنين کودکي به مقام امامت برسد، جالب اينجاست که ائمه قبلي خبر داده بودند که سن امام زمان کمتر از سن ساير ائمه است، چنانکه امام باقر عليه السلام فرمود :حضرت صاحب الامر سن مبارکش از تمام ما کمتر و گمنام تر است»3

اتفاقا بعضي ازائمه نيز در سن قبل از بلوغ به مقام امامت رسيدند،مثلا امام جواد عليه السلام در هنگام شهادت حضرت رضا هفت يا نه ساله بوده و به دليل همين صغر سن بعضيها در امامتش ترديد کردند. به منظور حل اين مشکل و رفع ترديد گروهي از بزرگان شيعه به محضر امام جواد رسيدند و صدها معضله و مسائل مشکل را از وي پرسيدند و جواب کافي دريافت کردند و کراماتي را نيز مشاهده کردند که شک و شبهه آنان برطرف شد.4

امام علي النقي نيز شش سال و پنج ماه از سن شريفش گذشته بود که پدرش به شهادت رسيد و امامت به وي منتقل شد.5

بنابراين ، مساله صغر سن و رسيدن به مقام امامت در سن کودکي اختصاص به امام عصر عليه السلام ندارد.

کودکان نابغه :6

در بين اطفال عادي نيز افراد نادري ديده مي شوند که از حيث استعداد و حافظه ، نابغه عصر خويش بوده و قواي دماغي و ادراکات آنان ، از مردان چهل ساله هم بهتر است ، به عنوان نمونه به بعضي از موارد اشاره مي کنيم :

الف ) بوعلي سينا يکي از اين افراد است . ازوي نقل شده که گفته است :«چون به حد تميز رسيدم مرا به معلم قرآن سپردند، و پس از آن به معلم ادب ، پس هر چه را شاگردان بر استاد اديب قرائت مي کردند، من همه را حفظ مي کردم. بعلاوه استاد مرا به کتابهاي ذيل تکليف کرد : «الصفات» ، « غريب المصنف» ، «ادب الکاتب» ، « اصلاح المنطق » ، « العين» ، « شعر و حماسه» ، « ديوان ابن رومي» ، « تصريف مازني» و « نحو سيبويه» .



پس همه را در مدت يک سال نيم از بر کردم و اگر تعويض استاد نبوددر کمتر از اين مدت حفظ مي کردم و چون بهده سالگي رسيدم ، مورد تعجب اهل بخاري بودم. پس از آن شروع کردم به ياد گرفتن فقه و چون به دوازده سالگي رسيدم بر طبق مذهب ابي حنيفه فتوي مي دادم، پس از آن شروع کردم به علم طب و « قانون» را در سن شانزده سالگي تصنيف کردم و در سن 24 سالگي خود را در تمام علوم متخصص مي دانستم».7

ب ) فاضل هندي که درباراش چنين نوشته اند :« قبل از رسيدن به سن سيزده سالگي تمام علوم معقول و منقول راتکميل کرده بود و قبل از دوازده سالگي به تصنيف کتاب پرداخت».8

ج) سيد محمد حسين طباطبايي قمي که در عصر ما در سن پنج و نيم سالگي حافظ همه قرآن شد و هم اکنون که در سال 1376 است ، مشغول به تحصيل دروس حوزوي است و آنچنان بر مبناي آيات قرآن مسلط است که در گفتگو معمولا با آيات قرآن سخن مي گويد و به سوالات پاسخ مي دهد.

د) رقيه محمدي دختر هفت ساله اي که اينجانب او را همراه پدرش روزي در قم منزل ايه الله صالحي مازندراني ديدم،علاوه بر اين که حافظ کل قرآن است و از هر موضوعي که مي خواستي آيه اي تلاوت مي کرد، به تمامي لهجه ها و قرائت هاي قراء معروف عصر آشنايي داشت و به طريق هر قاري که مي خواستند قرآن مي خواند.

هـ) «توماس يونگ» که بايد او را از جمله بزرگترين دانشمندان انگلستان به حساب آورد از کودکي عجوبه اي بود. از دو سالگي خواندن را مي دانست و در هشت سالگي ، خود به تنهايي به آموختن رياضيات پرداخت و از نه سالگي تا چهارده سالگي اوقات فراغت خويش را در بين فواصل کوتاه ساعات درس به آموختن زبانهاي فرانسه ، ايتاليايي ، عربي ، فارسي و عبري صرف کرد و زبانهاي مذکور را به خوبي ياد گرفت. در بيست سالگي مقاله اي درباره تئوري رويت ، به جامعه پادشاهي فرستاد و در آن شرح داد که چگونه مي توان به وسيله تغيير انحناي زجاجيه چشم همواره تصوير را واضح ديد».9

اگر صفحات تاريخ را ورق بزنيد، امثال و نظاير اين نوابغ را زياد خواهيد يافت . اگر در بين افراد عادي مساله اينچنين است ، چه استبعادي دارد که خداوند متعال امام عصر را که حجت حق و علت متعيه عالم است در سن پنج سالگي منصوب گرداند و تحمل و ضبط احکام را به عهده اش واگذار کند؟

سوال 2 : آيا براي يک انسان اين مقدار عمر ممکن است ؟

پاسخ : ما در اينجا درصدد بررسي کامل تمام جهات اين مساله نيستيم ونمي خواهيم ازنظر علمي طول عمر را اثبات کنيم. اگر چه اهل فن از نظر علم نيز به اين سوال پاسخ داده اند10 و گفته اند که اگر انساني در مدت طولاني زنده بماند، جاي تعجب نيست ، بلکه سوال در اينجاست که چرا انساني مي ميرد ؟ و چرا بدنش به زودي فرسوده مي شود ؟ اگر انساني به خواص اجسام و غذاها آشنايي داشته باشد و خود را تحت مراقبت قرار دهد، نبايد بدن او بزودي فرسوده شده و از کار بيافتد . اينکه انسانها عمري کم و اندک دارند دليل بر جهل و ناآگاهي آنها بر بدن و خواص داروها و غذاها است.

به هر حال ما در اين مورد به برخي دلايل و شواهد اشاره مي کنيم :

الف ) قدرت الهي : اگر کسي به کتب آسماني مخصوصا قرآن کريم آشنايي داشته باشد مي داند که کارهاي خارق العاده بسياري در عالم واقع شده و معجزات بسياري صادر گرديده که همگي حاکي از قدرت لايزال الهي است ، از قبيل : توفان نوح،11 سرد شدن آتش براي ابراهيم،12 عصاي موسي و تبديل شدن آن به اژدها،13 بي پدر متولد شدن حضرت عيسي،14 و سخن گفتن او در گهواره و کودکي15 و امثال اينها. اگر خدا قادر است اين کارهاي خارق العاده را انجام دهد ، قادر است حجت و ولي خود را نيز سالهاي متمادي نگه دارد.

ب ) طول عمر از نظر اديان : همه اديان از عمر بسيار طولاني جمعي ازافراد بشر خبر داده اند، به عنوان مثال دراصحاح (سوره) پنجم از سفر تکوين تورات ، آيات 5، 8 ، 11 ، 14 ، 17 ، 20 ، 27 ، 31 ، در اصحاح نهم ، آيه 29 و اصحاح يازده آيه 10 تا 17 و در موارد ديگر افرادي را از پيامبران و ديگران نام برده و عمرهاي طولاني هر يک را که متجاوز از چهارصد ، ششصد ، هفتصد ، و نهصد بوده و به صراحت بيان داشته است.16

علاوه بر اين ، معتقدند، که «ايليا» براي اينکه الم مرگ را نبيند ، زنده به آسمان مرفوع شده است.17

اديان باستاني ديگر ( گر چه صحت بعضي از آنها معلوم نيست و يا معلوم البطلان است) مانند زرتشتي و بودايي و برهمايي و... نيز از عمرهاي طولاني جمعي از افراد بشر مخصوصا رهبرانشان خبر داده اند و همه قائل به طول عمر ، بلکه بقاي حيات اشخاص تا اين زمان هستند.18

و مسيحيها عموما معتقدند که حضرت عيسي عليه السلام پس از قتل زنده شده و تا کنون زنده است.

ج ) طول عمر ازديدگاه قرآن : با مراجعه به قرآن کريم معلوم مي شود که بعضيها از عمر طولاني برخوردار بوده و هستند به عنوان نمونه درباره حضرت نوح عليه السلام مي خوانيم که قبل از توفان ، 950 سال در بين قوم خود بوده و پس از توفان نيز مدتها زنده بوده :« فلبث فيهم الف سنه خمسين عاما»19 در تاريخ تا / 2500 سال در مورد طول عمر آن حضرت نوشته اند.

همچنين درباره حضرت عيسي عليه السلام وقتي يهوديان گفتند : ما او را به دار آويخته وکشته ايم ، قرآن کريم نظر آنان را مردود دانسته و فرمود : « خداوند او را به آسمان برده است : « و قولهم انا قتلنا المسيح عيسي بن مريم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم و ان الذين اختلفوا فيه لفي شک منه مالهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه يقينا بل رفعه الله اليه »20 و گفتار يهوديان که ما مسيح عيسي بن مريم رسول خدا را کشتيم. صحيح نيست ، زيرا آنها نه او را کشتند و نه به دار آويخته اند، بلکه بر آنها مشتبه شد و آنان که در مورد وضعيت عيسي مسيح عليه السلام اختلاف مي کنند ، در ترديد بوده و براي آنها علمي در اين مورد نيست، بلکه از گمان خود تبعيت مي کنند و او يقينا کشته نشده ، بلکه خدا او را به سوي خود بالا برده است »

و اگردر آيه ديگر آمده که « يا عيسي اني متوفيک و رافعک الي ...»21 منظور از توفي ، توفي روح و مرگ نيست بلکه توفي خود حضرت عيسي عليه السلام است يعني ما خود عيسي را قبض کرده و به سوي خود بالا برده ايم.

لذا در روايات ما وارد شده است که حضرت عيسي زنده و در آسمان است و پس از ظهور حضرت مهدي عليه السلام از آسمان نازل شده و پشت سر حضرت مهدي نماز مي خوانند. از رسول خدا در حديثي مي خوانيم :« ان عيسي بن مريم لم يمت و انه راجع اليکم قبل يوم القيامه»22 عيسي بن مريم نمرده است و قبل از قيامت به سوي شما رجوع خواهدکرد»

در مورد زندگي حضرت خضر، گرچه در قرآن به تفضيل سخن گفته نشده و حتي نام او برده نشده است ، ولي در داستان حضرت موسي23 و پير مراد و معلم او در روايات گفته شده که آن رجل الهي حضرت خضر بوده و همچنان زنده است .

بنابراين ، طبق ايات قرآني و رواياتي که در تفسير آن آيات وارد شده . داشتن عمر طولاني امري ممکن و قابل تحقق است،پس چگونه اين امر در مورد امام عصر عليه السلام به عنوان امر عجيب مورد انکار قرار مي گيرد ؟



د ) طول عمر از ديدگاه تاريخ : در اغلب کتبي که دانشمندان در مورد زندگي و وجود اقدس امام زمان عليه السلام نوشته اند، بابي را به « معمرين » اختصاص داده و اسامي افرادي را که عمر طولاني داشته اند، ضبط کرده اند. تعداد معمرين نيز آنقدر زياد است که آوردن نام همه آنها نياز به کتابي مستقل دارد.



يکي از کساني که نام بسياري از معمرين را از ماخذ و منابع مختلف جمع کرده و به عنوان شاهد بر امکان طول عمر و مستبعد نبودن عمر طولاني، آورده ، مولف کتاب « حکومت عدل گستر، در دست مهدي منتظر» حسين حيدري کاشاني است، گرچه اين کار در بسياري از کتب انجام گرفته است، لکن ما از اين کتاب نام بعضي از معمرين را در اينجا ذکر مي کنيم:

1. ذوالقرنين / 3000 سال .

2. عاد کبير / 3500 سال.

3. نوح نبي / 2500 سال.

4. عوج بن عناق / 3500 سال.

5. سطيح کاهن 30 قرن.

6. ريان بن دومغ پدر عزيز مصر 1700 سال.

7. پادشاهاي که احداث مهرگان کرد / 2500 سال .

8. خضر و الياس تا کنون زنده اند.

9. عيسي مسيح نيز زنده است.

10. رزيت بن ثملا از حواريون عيسي عليه السلام تازمان خلافت عمر زنده بود.

11. ضحاک هزار سال و يکروز عمر کرد.

12. آدم ابوالبشر هزار سال و به نقلي /930 سال.

13. شيث بن آدم 912 سال.

14. انوش پسر شيث / 905 سال.

15. ادريس به نقلي / 965 و به نقلي / 365 سال.

16. يارد / 962 سال .

17. قينان / 910.

18. متوشالح / 969 سال .

19. ماتوسالم / 969 سال.

20. برد / 962 سال.

21. مهلليئل / 895 سال.

22. عامر مزيقيا / 800 سال.

23. ملک جزيره لوکمبانز 802 سال.

24. هبل بن عبدالله کلبي جد زهير بن خباب / 700 سال.

25. گرشاسب / 750 سال.

26. نفيل بن عبدالله / 700 سال.

27. شداد بن عاد / 700 سال.

28. سليمان بن داود / 712 سال.

29. زال / 650 سال.

30. رستم / 600 سال.

31. قيس بن ساعده / 600 سال.

32. سام / 600 سال.

33. فريدون / 500 سال.

34. تيم الله ابن ثعلبه / 500 سال.

35. يعابربن مالک بن ادد 500 سال.

36. دودون / 500سال .

37. حارث بن مضاص جرهمي 400 سال.

38. دريد بن زيد / 450 سال.

39. زهير بن خباب / 420 سال.

40. عبيد بن شريد جرهمي .

ايشان در اين کتاب نام ده ها تن ديگر را نيز برده که از معمرين بوده اند که نيازي به ذکر همه آنها نيست. وقتي افراد عادي که بسياري از آنها نه تنها دوستان خدا نبودند ، بلکه حتي عده اي از آنها دشمنان خدا نيز بوده اند که بهترين شاهد خود شيطان است که تا قيامت زنده است مي توانند عمر طولاني داشته باشند، چگونه از طول عمر ولي خدا در زمين تعجب مي کنند وآن را بعيد و مستنکر مي شمرند. اين افکار از بي اطلاعي است و يا از غرض ورزي انها سرچشمه مي گيرد.

سوال 3 : اگر امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) در بين مردم ظاهر مي شد چه محذوري پيش مي آمد؟

پاسخ : ممکن است اين چنين بنظر آيد که اگر حضرت در بين مردم بود، از وجودش استفاده مي کردند و او نيز در موقع مناسب قيام مي کرد بهتر بود.ولي مساله اين چنين نيست ، زيرا پيامبر اکرم و ائمه اطهار عليه السلام کرارا به مردم گوشزد کرده بودند که دستگاه ظلم و ستم به دست مهدي موعود برچيده مي شود و کاخهاي بيدادگري را واژگون خواهد کرد. از اين جهت وجود مقدس امام همواره مورد توجه دو دسته از مردم واقع مي شد :

دسته اول :مظلومين و ستم ديدگان که متاسفانه هميشه عده آنها زياد بوده و هست. آنان به قصد تظلم و اميد حمايت دور وجود امام اجتماع کرده و تقاضاي نهضت و دفاع مي کردندو هميشه گروه کثيري اطرافش رااحاطه کرده وانقلاب و غوغايي بر پا بود.

دسته دوم : زورگويان و ستمکاران خون خواري هستند که بر ملت محروم تسلط يافته و در راه رسيدن به منافع شخصي و حفظ مقام خويش از هيچ عملي پروا ندارند و حاضرند تمام ملت را فداي مقام خود کنند. اين گروه چون وجود امام زمان عليه السلام را سد راه منافع و مقاصد خويش ، تشخيص مي دادند و رياست و فرمانروايي خويش را در خطر مي ديدند ناچار بودند وجودمقدس آن حضرت را از ميان بر دارند و خودشان را از اين خطر بزرگ برهانند. در اين تصميم اساسي که حياتشان بدان بسته بود با هم متحد شده و تا ريشه عدالت و دادخواهي را قطع نمي کردند هرگز از پاي نمي نشستند.24

سوال 4 : چرا امام از شهادت مي ترسد ؟در واقع سوال اين است که اگر امام در بين مردم ظاهر بود و در راه اصلاح جامعه و ترويج دين و دفاع از مظلومان کشته مي شد، چه مانعي داشت ؟ مگر خون او از خون پدران و جدش عزيزتر است؟ و اصلا چرا بايد از مر گ بترسد ؟

در پاسخ چنين سوالي بايد گفت که امام غايب هرگز از کشته شدن در راه دين هراسي نداشته و ندارد ، چرا که سرانجام به شهادت خواهد رسيد،لکن در عين حال، کشته شدن او به صلاح جامعه و دين نيست، زيرا هر يک از پدرانش که از دنيا رحلت مي کردند، امام ديگري جانشينش مي شد، اما اگر امام زمان کشته شود جانشيني ندارد و زمين از حجت خالي مي شود و عدم وجود حجت مساوي با فنا و نابودي انسان و نسل بشر است. به علاوه مقدر شده است که در اين عالم سرانجام حق بر باطل پيروز شود وبه واسطه امام عصر عليه السلام دنيا به کام حق پرستان درآيد.



سوال 5 : آيا خدا قدرت حفظ امام را ندارد ونمي تواند او را از شر دشمنان حفظ کند ؟

در پاسخ بايد گفت که چرا دارد، با اينکه قدرت خدا نامحدود است ، لکن کارها را بر طبق اسباب و علل و از مجراي عادي انجام مي دهد. بنا نيست براي حفظ وجود انبياء وائمه و وجود امام زمان عليه السلام و ترويج دين از روش عمومي اسباب و علل دست بردارد و خلاف جريان عادي عمل کندو گرنه دنيا دار تکليف و امتحان نخواهد بود.

سوال 6 : اگر امام ظاهر بود آيا ممکن نبود که ستمگران تسليم او شده و با او بيعت کنند.؟

اصل سوال اين است که اگر امام ظاهر بود، چون کفار و ستمگران به او دسترسي داشته و سخنانش راگوش مي کردند ، شايد نه تنها درصدد قتلش بر نمي آمدند ، بلکه تسليم او مي شدند وبه او ايمان مي آوردند و از رفتار بدشان دست بر ميداشتند ؟

همه مي دانيم که همه افراد در مقابل حق و عدالت تسليم نمي شوند. بلکه از آغاز عالم تا حال ، هميشه گروهي در بين بشر وجود داشته اند که دشمن حق و درستي بوده و براي پايمال کردن آن با تمام قوا کوشيده اند. مگر پيامبران و ائمه اطهار عليه السلام حق نمي گفتند ؟ مگر سخنان حق و معجزاتشان در دسترس ستمکاران نبود؟ با وجود اين در نابود کردن آنان و خاموش نمودن چراغ هدايت از هيچ عملي فرو گذار نکردند. صاحب الامر عليه السلام نيز اگر غايب نمي بود، قطعا به سرنوشت آنان گرفتار مي شود و آن غلبه حق بر باطلي که مقدر شده بود،انجام نمي گرفت و الان که حضرت غايب است تاز ماني که آمادگي پذيرش اودر جوامع بشري حاصل نشود اوظاهر نخواهد شد.

سوال 7 : اگر امام ظاهر بود و با ستمگران پيمان عدم تعرض مي بست چه مي شد ؟

پاسخ : کساني که با مهدويت در اسلام آشنايي دارند، مي دانند که برنامه مهدي موعود عليه السلام با ساير ائمه اطهار عليه السلام تفاوت دارد. ائمه مامور بودند که در ترويج و انذار و امر به معروف و نهي از منکر تا سر حد امکان کوشش کنند.ولي مامور به جنگ نبودند، لکن از اول بنا بود که سيره و رفتار مهدي دادگستر بر خلاف آنان باشد و در مقابل باطل وستم سکوت نکند و با جنگ و جهاد ، جور و ستم و بي ديني را ريشه کن کند و ستمگران را از کاخ خودسري سرنگون سازد . اصلا اين گونه رفتار از علائم و خصايص مهدي شمرده مي شود.

به هر امامي که گفته مي شد : چرا در مقابل ستمکاران قيام نمي کني ؟ جواب مي داد : اين کار به عهده مهدي ماست. به بعضي از امامان اظهار مي شد : آيا تو مهدي هستي ؟ جواب ميداد، مهدي با شمشير جنگ مي کند و در مقابل ستم ايستادگي مي نمايد، ولي من چنين نيستم و توانايي آن را هم ندارم . به بعضي هم عرض مي شد آيا تو قائم هستي ؟ پاسخ داد : من قائم به حق هستم، لکن قائم معهودي که زمين را از کفر وستم پاک مي کند، غير من است. هنگامي که از اوضاع آشفته جهان و ديکتاتوري ظالمان و محروميت مومنان شکايت مي شد . مي فرمودند : قيام مهدي مسلم است در آن وقت اوضاع جهان اصلاح و از ستمکاران انتقام گرفته خواهد شد. وقتي از کمي عدد مومنان و کثرت کفار و قدرت آنان سخن به ميان مي آمد، ائمه عليه السلام شيعيان را دلداري مي دادندو مي فرمودند : حکومت آل محمد (صل الله عليه و اله) حتمي است و پيروزي و غلبه با حق پرستي خواهد بود. صبر کنيد ودر انتظار فرج آل محمد باشيد ودعا کنيد. مومنان و شيعيان نيز با اين نويدها دلخوش بودند و هر گونه رنج و محروميتي را بر خودهموار مي کردند.



با توجه به اين نويدها و خبرها از شما مي خواهيم که بيان کنيد آيا با اين همه انتظاراتي که مومنان بلکه بشريت از مهدي موعود داشتند، اين امکان وجود داشت آن جناب با ستمکاران سازش کرده و پيمان مودت و دوستي ببندد ؟ اگر چنين عملي انجام مي گرفت ،آيا ياس و نوميدي بر مومنان چيره نمي شد و آن حضرت را متهم نمي کردند که با ستمکاران سازش کرده و قصد اصلاح ندارد ؟!



علاوه بر اين ، اگر با ستمکاران قرارداد دوستي و عدم تعرض امضا مي کرد، ناچار بود که به عهد و پيمان خويش وفادار باشد و در نتيجه ، هيچ وقت اقدام به جنگ نکند، زيرا اسلام عهد و پيمان را محترم شمرده و عمل به آن را لازم دانسته است.25



به همين دليل در احاديث ، فلسفه مخفي بودن ولادت حضرت و اسرار غيبت او اين جهت بيان شد که حضرت ناچار نشود با ستمکاران بيعت کند تا هر وقت خواست نهضت کند، بيعت کسي در گردن او نباشد. از باب نمونه ، حضرت صادق عليه السلام فرمود: ولادت صاحب الامر مخفي مي شود تا اينکه وقتي ظاهر گشت پيمان هيچ کس در گردنش نباشد. خدا کارش را در يک شب اصلاح مي کند.26



علاوه برهمه اينها،ستمکاران و زمامداران خودخواه،چون رياست و منافع خودشان را در خطر ميديدند، بااين پيمان ها مطمئن نمي شدند و چاره نهايي را در قتلش تشخيص مي دادند وزمين را بي حجت و امام مي گردانيدند.27



سوال 8 : اگر امام ظاهر بود، ولي در برابر ستمگران سکوت مي کرد تا سالم بماند چه مي شد ؟

اولا ، چون ستمگران شنيده بودند که مهدي موعود دشمن آنان است و به دست وي کاخهاي ستم ويران مي شود، مسلما به سکوت اواکتفا نکرده و از خود به کشتن حضرت رفع خطر مي کردند.



ثانيا ، مومنان وقتي مشاهده مي کردند که آن حضرت در مقابل تمام جنايات و ستمها سکوت کرده ، آنهم نه يک سال و دو سال ، بلکه صدها سال ، به تدريج از اصلاح جهان و غلبه حق مايوس مي شدند و در نويدهاي پيامبر اکرم (صل الله عليه و اله) و قرآن شريف شک مي کردند.



ثالثا ، مظلومان اجازه سکوت به آن جانب نمي دادند.



سوال 9 : چرا امام در غيبت کبري ، همانند غيبت صغري نواب خاص تعيين نکرد؟

البته معلوم است که اين کار به مصلحت نبود، زيرا دشمنان. نواب را آزاد نمي گذاشتند بلکه آنان را شکنجه و زجر مي دادند تا آنان مکان امام را نشان دهند، يا تحت شکنجه و در کنج زندان جان بسپارند.



سوال 10 : اگر امام خود را به علماء و مومنان مورد وثوق ظاهر مي ساخت، چه مشکلي پيش مي آمد ؟

اين فرضيه از چند جهت مورد ايراد است ، زيرا اولا، امام زمان براي هر کس مي خواست ظاهر شود ناگريز مي بايست براي معرفي خود معجزه اي اظهار نمايد، بلکه براي اشخاص ديرباور چندين معجزه انجام دهد تا در صحت ادعايش يقين کنند. در اين ميان ،اشخاص حقه باز و ساحر هم پيدا مي شدند که مردم را فريب مي دادند و با ادعاي امامت واظهار سحر و جادو مردم عوام را گمراه مي کردند تميز بين معجزه و جادو هم کار آساني نبوده و براي هر کسي ميسر نيست و خود اين قضيه مفاسد و اشکالات زيادي براي مردم توليد مي کرد.



ثانيا، افراد ظاهر الصلاح و حقه باز از اين موضوع سو استفاده مي کردند. در ميان عوام افتاده ادعاي رويت امام مي کردند واحکام خلاف شرع را به وي نسبت مي دادند تا به مقاصد شوم خودشان نايل شوند، هر کس هر عمل خلاف شرعي را مي خواست انجام دهد. براي تصحيح و پيشرفت کار خود مي گفت : من خدمت امام زمان عليه السلام رسيدم و ديشب منزل ما تشريف آورد و به من فرمود : فلان کار را انجام ده و در فلان کار از من پشتيباني کرد ، مفاسد اين موضوع بر کسي پوشيده نيست.



ثالثا ، ما دليل قاطعي نداريم که امام زمان براي هيچ کسي حتي افراد صالح و مورد اعتماد ظاهر نشود، بلکه ممکن است بسياري از صلحا و اوليا خدمتش برسند، ولي مامور به اخفا باشند و به احدي اظهار نکنند. در اين موضوع هر کس تنها از حال خود اطلاع دارد و در مورد ديگران حق قضاوت ندارد.28



سوال 11 : چرا از ميان امامان فقط امام زمان عليه السلام غيبت دارند ؟ حکمت و علت آن چيست ؟

جواب : ميان علت و حکمت تقارن هست . علت ، اصطلاحي فلسفي است که به عامل به وجود آمدن چيزي گفته مي شود. لذا مي گويند : ميان علت و معلول در هستي و نيستي ، بايستگي وجود دارد، هستي علت ، ضرورت و هستي معلول را هم راه دارد و وجود معلول هم حاکي از وجود علت است.



مساله اين است که فهم علت حقيقي احکام و مسايل اسلامي براي ذهن بشر آسان نيست . از آن جهت ، هنگامي که درباره ي علت غيبت از امامان عليه السلام پرسش مي شود، پاسخ مي فرمايند: «خدا مي داند» يا اين آيه را در پاسخ مي گويند : از آن چه اگر برايتان معلوم گردد، شما را ناراحت مي کند، پرسش نکنيد.29 ؛چرا که جهات کلي و ابعاد گوناگون هر امري را جز خدا نمي داند.



بنابراين ، علت غيبت مساله اي است که غيبت ، در هستي و نيستي ، بر محور آن مساله مي چرخد و با وجود آن ، غيبت ادامه مي يابد ويا نبود آن ، به پايان مي رسد. اين چنين احاطه ي دانش و علم را جز خدا يا کسي از سوي خدا دارا نيست تا بداند مسايل غيبت چيست وکي منتفي مي شود. با اين همه ، پيشوايان معصوم ما در ضمن احاديث غيبت به حکمت هايي چند اشاره فرموده اند. آنان هرگز به بيان علت تامه نپرداخته و چنين از قرآن کريم شاهد آورده اند :« از آنچه که اگر برايتان آشکار گردد، ناراحت شويد، مپرسيد.»



حکمت آن پديده ي اولي است که پديده ي دوم در ابتداي پديداري دائر مدار آن است ، اما در عدم و نيستي و ادامه ي هستي دائر مدار ان نيست . ممکن است حکمت از بين برود و پديده ي دوم هنوز به هستي خود ادامه دهد يا حکمت وجود داشته باشد و پديده ي دوم نباشد.

بنابراين علت اصلي غيبت پس از ظهور روشن ميشود. (بحارالانوار 52 : 91) اين علت عالي و مخفي را به کارهاي خضر و موسي عليه السلام تشبيه کرده اند که پس از اتمام ماموريت خضر عليه السلام حکمت آنها را براي حضرت موسي عليه السلام روشن شد.

امامان عليه السلام ـ براي اين که به پرسش گران بفهمانند که احاطه ي علمي به تمامي احکام و پديده ها امکان ندارد ـ از واژه ي حکمت استفاده کرده و چند نکته را يادآور شده اند30 :

1ـ امتحان و غربال شدن مردم .

2 ـ خوب از کشته شدن امام عليه السلام در صورت ظهور دائمي و در نتيجه انجام نشدن وظايف امامت آن بزرگوار.

3 ـ بر سر کار آمدن مکتب هاي بشري و ناکامي و شکست آنان و آماده شدن انسان ها و جهانيان براي پذيرش ظهور و حکومت جهاني آن حضرت.

4ـ در امنيت بودن و دوري از پيمان و بيعت ستمگران .

در مورد حکمت هاي غيبت ، مراجعه کنيد به :

ـ بحارالانوار 52 : 91 ـ 100 ( باب 20).

ـ کمال الدين : 22 ـ 23

ـ منتخب الاثر : 330 ـ 338 (باب 28 و 29)

ـ امام مهدي عليه السلام از ولادت تا ظهور : 184 ـ 194

ـ امامت و مهدويت : 3 : 115 ـ 150

ـ غيبت نعماني : 140 ـ 194 (باب 10)

ـ گفتارهايي پيرامون امام زمان ، فصل 5

ـ نجم ثاقب : 137 .

سوال 12 : آيا در دوران غيبت کبري مي توان با امام زمان اروحنا فداه ديدار کرد ؟ اگر پاسخ مثبت است ، چگونه بامضمون توقيع آن حضرت سازش دارد که در آن به آخرين نايب خاص خود علي بن محمد سمري فرموده است : «کسي که پيش از خروج سفياني و صحيه ي آسماني ادعاي ديدار کند دروغ گو و افترا زننده است ؟»

جواب : بي ترديد در دوران غيبت کبري امکان ديدار وجود دارد و بهترين دليل آن وقوع و تحقق آن در طول تاريخ غيبت کبري است . نوشته هاي محدثان ، از کهن ترين کتب تا به امروز ، همگي از نقل وقايعي مملو است که در روزگاران غيبت صغري و کبري به وقوع پيوسته است و بسيار کسان با امام خود ديدار کرده اند.

نکته ي گفتني اين است که آيا اين ديدارها به خواست و اراده ي ديدار کنندگان به وقوع مي پيوندد يا به اراده و اذن خود امام عليه السلام ؟

تجربه نشان مي دهد و جمله ي توقيع آن حضرت به علي بن محمد سمري دلالت مي کند که ديدارها به اراده و اذن و خواست خود حضرت مهدي عليه السلام است ، نه به خواست مردم مشتاق. يکي از معاني غيبت صغري و کبري نيز همين است . آنچه در توقيع امام عليه السلام نفي شده است ديدار دو طرفه با خواست ديدار کننده است (تا باب ادعاي نيابت و ... بسته شود)

در توقيع، اين جمله ي « فلا ظهور الا بعد اذن الله » وجود دارد که نشان ميدهد ظهور نخواهد بود مگر اين که خداوند اذن دهد. چنين مشاهده اي منتفي است و الا الطاف و احسان بي پايان مستقيم و حضوري و غير حضوري آن حضرت به انسان ها عموما و شيعيان خصوصا هرگز مورد ترديد نيست.

در پايان ـ در تاييد اين که حضرت مهدي عليه السلام همواره نسبت به شيعه لطف دارند و گاه گاهي تجلي مي کنند ـ جمله اي از توقيع آن حضرت به شيخ مفيد مي آوريم.:

« اخبار شما نزدماست . از ناراحتي ها ي شما آگاه ايم و در رعايت حال شما بي اعتنايي نمي کنيم. ياد شمارا فراموش نمي کنيم و الا زندگي سختي پيدا مي کنيد و دشمنان شما را به نابودي مي کشند. »31

رعايت وياد و وصول اخبار بسيار،همواره با احسان ولطف حضور بوده است . در يک تحقيق اجمالي مي بينيم که پاک ترين و مطمئن ترين کسان در طول تاريخ توانسته اند به ديدار آن سرور بار يابند، به گونه اي که جاي ترديدي باقي نمي ماند ، مانند سيد بحر العلوم، علامه ي حلي ،مقدس اردبيلي ، و بسياري ديگر .

در اين باره ، مراجعه کنيد به کتاب مهر محبوب ، صص 31 ـ 49 . و براي ديدارها ، نگاه کنيد به کتاب :

ـ نجم ثاقب ، باب هفتم .

ـ صبح اميد : 101 ـ 115 (بخش جلوه ها)

ـ جثه الماوي

ـ روزانه اي به خورشيد .

ـ ترجمه ي اثبات الهداه 7 : 270 به بعد (باب 33)

ـ منتهي الامال عليه السلام : 804 ـ 805

سوال 13 : فايده امام غايب چيست ؟ اگر امام پيشواي مردم است بايد ظاهر باشد ، بر وجود امام ناپيدا چه فايده اي مترتب است ؟ امامي که صدها سال غايب است نه دين را ترويج مي کند ونه مشکلات جامعه را حل مي نمايد و نه پاسخ مخالفان را مي دهد ونه امر به معروف ونهي از منکر مي کند و نه از مظلومي حمايت ميکند ونه حدود و احکام الهي را جاري مي سازد و ... وجود چنين امامي چه سودي دارد ؟

پاسخ : ظاهراً اين اشکال از زبان کساني مطرح مي شود که درواقع نه امام را شناخته اند و نه به معناي حقيقي امامت پي برده اند و امام را مانند رهبري عادي که کارش مسأله گويي و حداکثر اجراي حدود احکام است مي دانند ، در حالي که مقام امامت و ولايت به مراتب ازاين مقامات ظاهري شامختر و والاتر است . ما اينک در حد اين نوشتار به برخي فوايد وجود امام غايب اشاره مي کنيم ، زيرا فوايد وجودي امام منحصر به چيزهايي که شما در پرسش برشمرديد نيست ، بلکه فوايد باطني وجود امام به مراتب عظيم تر از فوايد ظاهري آن است :



1- طبق احاديث وارده در موضوع امامت و براهيني که در کتب دانشوران اقامه شده ، وجود مقدس امام هدف اصلي نظام خلقت و غايت نوع و فرد کامل انسانيت و رابطه بين عالم مادي و عالم ربوبي است ، اگر امام روي زمين نباشد ، نوع انسان منقرض خواهد شد ، اگر امام نباشد خدا به حد کامل شناخته و عبادت نمي شود ، اگر امام نباشد ، رابطه بين عالم مادي و دستگاه آفرينش منقطع مي شود ، اشراقات وافاضات عوالم غيبي ، اولاً، بر آينه پاک قلب امام ، سپس به وسيله او بر دلهاي سايرافراد نازل مي شود . امام قلب عالم وجود و رهبر و مربي نوع انسان است . بديهي است که حضور و غيبت او درترتب اين آثار تفاوتي ندارد . آيا باز هم مي توان گفت امام غايب چه نفعي دارد ؟



امام سجاد مي فرمايد : ما پيشواي مسلمين و حجت بر اهل عالم و سادات مؤمنان و رهبر نيکان و صاحب اختيار مسلمين هستيم ،ما امان اهل زمين هستيم ، چنانکه ستارگان امان اهل آسمانند ، به واسطه ما باران رحمت حق نازل وبرکات زمين خارج مي شود ، اگر ما روي زمين نبوديم ، زمين اهلش را فرو مي برد ، آنگاه فرمود : از روزي که خدا آدم را آفريده تا حال هيچ گاه زمين خالي از حجت نبوده است ، ولي آن حجت گاهي ظاهر و مشهور و گاهي غايب ومستور بوده است و تا قيامت نيز از حجت خالي نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمي شود .



راوي مي گويد ، گفتم : مردم چگونه از وجود امام غايب متنفع مي شوند ؟ فرمود : همانطور که از خورشيد پشت ابر بهره مي برند .»32

علي (عليه السلام) نيز در آن کلام نورانيش فرمود : « اللهم بلي لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً لئلا تبطل حجج الله و بيناته ؛»33

آري ، هيچ گاه صفحه روي زمين ، از قيام کننده با حجت ودليل خالي نمي ماند ، خواه ظاهر و آشکار باشد يا مخفي و پنهان تا دلايل و اسناد روشن الهي ضايع نگردد و به فراموشي نگرايد ( و مسخ و تحريف نشود ).

براي آگاهي بيشتر به فايده وجودي امام به دعاي شريف زيارت جامعه مراجعه کنيد ، که اساس آفرينش به وجود امام بستگي دارد و اثر بخشي همه موجودات عالم به طفيل وجود امام است ، خواه امام ظاهر باشد خواه غايب اما فوايدي که شما در سئوال مطرح کرده ايد و گفته ايد که مردم از آن محرومند . بايد ديد علت و سبب محروميت چيست و کيست ؟ آيا از طرف پروردگار منع فيضي شده و يا از جانب امام عصر امساک عنايتي شده است؟ قطعاً اين چنين نيست ، بلکه تقصير و کوتاهي از جانب خود افراد بشر است . اگر آنان موانع ظهور را برطرف سازند و اسباب ومقدمات حکومت حضرت مهدي را فراهم سازند و افکار جهانيان را آماده و مساعد مي کردند ، قطعاً امام زمان ظاهرمي شد و جامعه انسانيت از فوايد و جوديش بهره مند مي گرديد .



2- ايمان به مهدي غايب و انتظار فرج و ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) مايه اميدواري و آرامش بخش دلهاي مسلمين است . اين اميدواري يکي از بزرگترين اسباب موفقيت و پيشرفت و هدف است ، هر گروهي که روح يأس و نا اميدي خانه دلشان را تاريک کرده باشد و چراغ اميد و آرزو در آن نتابد ، هرگز روي موفقيت را نخواهد ديد .



آري ؟ اوضاع آشفته و اسف بار جهان و سيل بنيان کن ماديت وکسادي بازار علوم و معارف و محروميت روز افزون طبقه ضعيف و توسعه فنون استعمار و جنگهاي سرد و گرم و مسابقه تسليحاتي شرق و غرب ، روشنفکران و خير خواهان بشر را مضطرب کرده است ، به طوري که ممکن است گاهي در اصل قابليت اصلاح بشر ترديد کنند .



تنها روزنه اميدي که براي بشر مفتوح است و يگانه برق اميدي که در اين جهان تاريک سوسو مي زند ، همان انتظار فرج و فرا رسيدن عصر درخشان حکومت توحيد و نفوذ قوانين الهي است . انتظار فرج است که قلبهاي مأيوس و لرزان را آرامش بخشيده . مرهم دلهاي زخم دار طبقه محروم مي شود . نويدهاي مسرت بخش حکومت توحيد است که عقايد مؤمنان را نگهداري کرده ودردين پايدارشان مي سازد ، ايمان به غلبه حق است که خيرخواهان بشر را به فعاليت و کوشش وادار کرده است ، استمداد از آن نيروي غيبي است که انسانيت را از سقوط در وادي هولناک يأس ونا اميدي نجات مي دهد و در شاه راه روشن اميد و آرزو وارد مي کند . پيامبر اسلام (صل الله عليه و اله) به وسيله طرح حکومت جهاني توحيد و تعيين و معرفي رهبر اصلاحات جهاني ، ديو يأس و نا اميدي را از جهان اسلام رانده است .



خلاصه آنکه ايمان به مهدي موعود آينده روشن و فرح بخشي را براي شيعيان مجسم کرده به اميد آن روز دلخوشند ، روح يأس و شکست را از آنان سلب کرده به کار و کوشش در راه هدف و تهذيب اخلاق و علاقه به معارف وادارشان کرده است .34



3-در احاديث وارده ، مکرر حضرت مهدي (عليه السلام) در عصر غيبت به آفتاب در پس ابر تشبيه شده و گفته شده ، همچنان که آفتاب پشت ابر براي موجودات عالم مفيد است ، امام در پرده غيبت نيز وجود نافع ومفيد است ، چنانکه رسول خدا (صل الله عليه و اله) پس از سئوال اينکه چه فايده اي بر وجود امام غايب مترتب است ، فرمود : « اي والذي بعثني بالنبوه انهم ينتفعون بنور و لايته في غيبته کانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب ؛» «آري سوگند به خدايي که مرا به نبوت برگزيده ، مردم از نور رهبري او در دوران غيبتش بهره مي گيرند ، همانطور که از خورشيد به هنگام قرار گرفتن پشت ابرها بهره مند مي شوند .»



براي فهم اين تشبيه ، نخست بايد نقش خورشيد را بطور کلي و به هنگامي که چهره تابناکش پشت ابرها پنهان مي شود دريابيم ، سپس به رمز اين تشبيه پي ببريم



خورشيد داراي دو نوع نور افشاني است : نور افشاني آشکار و نور افشاني مخفي . و يا به تعبير ديگر ، نور افشاني مستقيم و نورافشاني غير مستقيم .



در تابش غير مستقيم ، ابرها ، همانند يک شيشه مات ، نور مستقيم خورشيد را گرفته و پخش مي کنند و نور آفتاب به خوبي ديده نمي شود ، اما در تابش مستقيم و آشکار اشعه آفتاب به خوبي ديده مي شود ، هر چند قشر ضخيم هوا که اطراف کره زمين را پوشانيده ، همانند يک شيشه ضخيم کار مي کند ، شيشه اي که هم از شدت تابش آفتاب مي کاهد و آن را قابل تحمل مي سازد و هم نور آفتاب را تصفيه مي کند و شعاعهاي مرگبارش را خنثي و بي اثر مي سازد ، ولي به هر حال مانع از تابش مستقيم آفتاب نيست .



به هر حال ، نور و حرارتي که از خورشيد به هر سو پخش مي شود ، تنها انرژي خلاق موتورهاي زندگي در گياهان و حيوانات و انسان است و سرانجام ، اگر نور خورشيد نباشد ، حيات از کره زمين رخت بر مي بندد ، چرا که رشد و نمو موجودات زنده ، تغذيه و توليد مثل آنها ، حس و حرکت و جنبش ، آبياري زمينهاي مرده ، غرش امواج درياها ، وزش حيات بخش بادها . ريزش دانه هاي زندگي آفرين باران و برف ، نغمه هاي مرغان ، زيبايي خيره کننده گلها ، گردش خون درعروق انسان و تپش قلبها ، عبور برق آساي انديشه از لابلاي پرده هاي مغزو سرانجام ، لبخند شيريني که بر لب گلبرگ ، مانند يک کودک شير خوار نقش مي بندد، همه وهمه به طور مستقيم يا غير مستقيم به نور آفتاب بستگي دارد ، بدون آن . همه اينها به خاموشي خواهد گراييد و اين موضوع با کمي دقت قابل فهم براي هر انديشوري است .

اينک سئوال اين است که آيا اين برکات و آثار زندگي بخش مخصوص زماني است که نور به طور مستقيم مي تابد ؟ پاسخ اين سئوال روشن است که منفي است ، زيرا بسياري از اين آثار در نور مات خورشيد از پشت ابرها نيز وجود دارد .

بنابراين ، تابش خورشيد از پشت پرده ابرها قسمت مهمي از برکات خود را در بر دارد و تنها برخي آثار است که ثمره تابش مستقيم آفتاب است . نتيجه اينکه هر چند پرده هاي ابر برخي آثار آفتاب را مي گيرد ، ولي قسمت مهمي از آن همچنان باقي مي ماند .



اين بود شمه اي از حا مشبه به ؛ يعني آفتاب ، اما وضع «مشبه» يعني وجود حضرت بقيه الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه) در حال غيبت از اين قرار است :

اشعه معنوي نامرئي وجود امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) به هنگامي که در پشت ابرهاي غيبت نهان است داراي آثار گوناگون و قابل ملاحظه اي است که علي رغم تعطيل مسأله تعليم و تربيت و رهبري مستقيم (که درسئوال مطرح شده بود ) آثار وجودي او را آشکار مي سازد که به بعضيها در اينجا اشاره شده و قسمتي هم در کتب مفصله بيان شدند .

بنابراين ، کسي نمي تواند فوايد وجودي امام را در حال غيبت انکار نمايد ، بلکه او همانند آفتاب پشت ابر براي موجودات نافع و مفيد است .(برگرفته از کتاب مهدي انقلابي بزرگ، ص 251)

سوال 14 : آيا غيبت از ساخته هاي برخي از شيعيان از قبيل عثمان بن سعيد است ؟بعضيها که به مساله حيات حضرت مهدي و غيبت او ايمان ندارند و يا حتي وجود يک انسان را در اين مدت طولاني ممکن نمي دانند و براي امام عسکري فرزندي قايل نيستند ،مي گويند :چون امام عسکري بدون فرزند از دنيا رفت ،گروهي سود طلب ،مانند عثمان بن سعيد (اولين نايب و سفير خاص امام زما ن(ع)) براي حفظ مقام و موقعيت خويش داستان غيبت مهدي را مطرح و جعل کرده و در بين مردم شيوع داده است ،وگرنه غيبت اساسي ندارد .

در پاسخ به چنين نظريه بي اساس بايد گفت :اول کسي که به غيبت امام زمان (ع) اشاره کرده ،رسول گرامي اسلام، ،سپس اميرالمومنين و ساير ائمه (ع) بودند.آنان غيبت اورا پيش بيني کرده و سر زبانها انداخته اند و عملا نيز پس از ولادت حضرت ،غيبت تحقق يافت .ما در اينجا به عنوان نمونه به بعضي از آن روايات اشاره مي کنيم .شما خوانندگان عزيز براي آگاهي بيشتر مي توانيد به کتابهايي از قبيل :غيبت نعماني ،غيبت شيخ طوسي ،کمال الدين صدوق ،بحار و منتخب الاثر باب 27و مراجعه کنيد :

پيامبر اکرم(ص) فرمود :سوگند به خدايي که مرا براي بشارت برانگيخت ،قائم فرزندان من بر طبق عهدي که به او مي رسد غايب مي شود ،به طوري که بيشتر مردم خواهند گفت :خدابه آل محمد احتياجي ندارد و ديگران در اصل تولدش شک مي کنند .پس هرکس زمان غيبت را درک کرد ،بايد دينش را نگهداي کند و شيطان را از طريق شک به خود راه ندهد ،مبادا که او را از ملت من بلغزاند و از دين خارج سازد، چنانکه قبلا پدر و مادر شما را از بهشت بيرون کرد .خدا شيطان را دوست و فرمانرواي کفار قرار داده است .35

اصبغ بن نباته از اميرالمومنين (ع) نقل مي کند که فرمود :«آگاه باشيد که آن جناب به طوري غايب مي شود که شخص نادان خواهد گفت :خدابه آل محمد احتياجي ندارد .»36

امام صادق (ع)فرمود «اگر خبر غيبت امام خودرا شنيده ايد انکار نکنيد.»37

وروايات بسيار ديگري که در اين مورد رسيده است که نياز به نقل آنها نيست .

مسلمين به دليل همين احاديث.غيبت را براي امام عصر (عج)ضروري و از جمله خصايص آن حضرت مي دانستند.، .جالب اينجاست که ابوالفرج اصفهاني مي نويسد :عيسي بن عبدالله نقل کرده که محمد بن عبدالله بن الحسن معروف به نفس زکيه از همان ايام کودکي در حالت غيبت و اختفا زندگي مي کرد و مهدي ناميده شده؛38يعني بعضي ها که از مهدويت سوء استفاده کرده و خود را مهدي موعود معرفي مي کردند، .حتي مقيد بودند که تا حدي ويژگي غيبت را نيز براي خود ثابت کنند .

سيد حميري مي گويد :من درباره محمد حنيفيه غلو کرده و عقيده مند بودم که غايب است .تامدتي به اين عقيده غلط بودم تا اينکه خدا بر من منت نهاد و به وسيله امام صادق (ع) هدايت شدم، و از اين عقيده برگشته و توبه کردم.

ابو بصير مي گويد :به امام صادق (ع) عرض کردم :حضرت ابوجعفر امام باقر (ع)مي فرمود :قائم آل محمد دو غيبت دارد :يکي طولاني وديگري کوتاه ،حضرت صادق فرمود :آري يکي از آن دو غيبت از ديگري طولاني تر است .

به هر حال ،مساله غيبت آنچنان بين شيعيان شايع و رايج بود که شعرا در شعرشان به آن مي پردازند ومولفان در مورد آن کتابها نوشته اند ،اگر چه بسياري شخص مهدي را نمي شناختند ،لذا مي آمدند در محضر امام سوال مي کردند ،اين مهدي که داراي غيبت است کيست ؟يا احيانا ديگران را اشتباها مهدي غايب مي پنداشتند.

کساني که کتابهايي قبل از ولادت امام زمان درمورد غيبت نوشته اند ،عبارتند از :

1-علي بن حسن بن محمد طائي طاطري که از اصحاب موسي بن جعفر (ع) مردي فقيه و مورد اعتماد بود .39

2-علي بن عمر اعرج کوفي از اصحاب موسي بن جعفر (ع).40

3-ابراهيم بن صالح از اصحاب موسي بن جعفر (ع).41

4-حسن بن علي بن ابي حمزه که در عصر حضرت رضا (ع)زندگي مي کرد.42

5-عباس بن هشام ناشري اسدي ،مردي جليل القدر و مورد وثوق و از اصحاب حضرت رضا (ع) بوده است .43

6-علي بن حسن بن فضال از اصحاب امام هادي و عسکري 44وفضل بن شاذان نيشابوري از اصحاب اين دو امام نيز کتابي در غيبت نوشته است.45

بنابراين ،موضوع غيبت حضرت مهدي (ع)امر جديد و يا ناشناخته اي نبوده است تا برخي شيعيان از قبيل ،عثمان بن سعيد براي حفظ موقعيت خويش آن را اختراع کرده و نشر داده باشند .به

پي نوشت :

1- مريم(19) آيه 31.

2- همان، آيه 12.

3- بحار، ج 51، ص 38.

4- اثبات الوصيه، ص 166.

5- ابن شهراشوب، مناقب، ج 4، ص 401.

6- دادگستر جهان، ص 123.

7- هديه الاحباب، ص 76.

8- همان، ص 228.

9- پير روسو، تاريخ علوم ترجمه صفاري

10- لطف الله صافي، نويد امن و امان؛ ابراهيم اميني، دادگستر جهان.

11- هود (111) آيات 38 تا 47.

12- انبياء (21) آيه 69.

13- قصص (28) آيه 32 و طه (20) آيه 20 و آيه 32.

14- انبياء (21) آيه 91.

15- مريم (19) آيه 27 تا 34.

16- ترجمه تورات از لغت عبري و کلداني و يوناني به لغت عربي طبع بيروت سال 1870 ميلادي مراجعه کنيد.

17- اظهار الحق، ج 2، ص 124.

18- امامت و مهدويت، ج 2، ص 373.

19- عنکبوت (29) آيه 14.

20- نساء (4) آيه 158.

21- آل عمران (3) آيه 55.

22- مجمع البيان، ج 2، ص 449.

23- کهف (18) آيات 65 تا 82.

24- دادگستر جهان، ص 148.

25- « يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود» (مائده آيه 1؛ «اوفوا بالعهد ان العهد کان مسولا» ( اسراء آيه 34) و «و الذينهم لاماناتهم و عهدهم راعون» ( مومنون (23) آيه ).

26- بحار، ج 52، ص 96.

27- دادگستر جهان، ص 152.

28- دادگستر جهان، ص 153.

29- مائده (5): 104 و بحارالانوار 52: 92.

30- هر چند در برخي احاديث تعبير علت داشتهاند؛ اما مقصود علت فلسفي- به معنايي که توضيح داديم- نيست بلکه علت عرفي است؛ مانند: احاديث کتاب علل الشرايع شيخ صدوق رحمه الله.

31- احتجاج 2: 497.

32-نيابيع الموده، ج 2 ص 217.

33- نهج البلاغه، کلمات قصار.

34- دادگستر جهان ص 157.

35- شيخ حر عامل ، اثبات الهدي ، ج 6 ، ص 386 .

36- همان ، ص 393 .

37- همان ، ص 350 .

38- ابوالفرج ، مقاتل الطالبين ، ص 165 .

39- رجال نجاشي ، ص 193 ، رجال شيخ طوسي ، ص 357 .

40- رجال نجاشي ، ص 194 .

41- همان ، ص 28 .

42- همان ؛ فهرست شيخ طوسي ، ص 75 .

43- رجال نجاشي ، ص 215 ؛ رجال شيخ طوسي ، ص 384 .

44- رجال نجاشي ، ص 195 .

45- رجال نجاشي ، ص 235 ؛ فهرست شيخ طوسي ، ص 150 .

46- دادگستر جهان ، ص 130 .

47- سيد محسن امين در کتاب اعيان الشيعه از ولادت آن حضرت حساب کرده و مدت غيبت صغري را 74 سال دانسته است .

48- بحار ، ج 52 ، ص 155 .

49- همان ، ص 153 .

50- ر . ک : غيبت نعماني و منتخب الاثر ، باب 26 ؛ بحار ، ج 52 ، باب 23 .

51- مسعودي ، اثبات الوصيه ، ص 206 .

52- اثبات الهدي ، ج 6 ، ص 393 .

53- بحار ، ج 51 ، ص 217 .

54- بحار ، ج 52 ، ص 91 .

55- همان ، باب 20 ، ( باب عله الغيبه ) .

56- بحار ، ج 52 ، ص 113 .

57- بحار ، ج 51 ، ص 152 .

58- همان ، ص 91 .

59- همان ، ص 91 .

60- تفسير ابن اکثير / ج 5 / ص 109

61- الخصال / ج 2 / ح 10 / کمال الدين / ج 2 / باب 55 / ص 645 / ح 6 .

62- بقره / 132 .