مهدي منتظر و پايان سير تاريخ ظهور-2




احاديثي که از نشانه هاي ظهور مهدي سخن مي گويد، چه در کتب شيعه و چه سني، غالباً درباره دو موضوع بحث مي کند:

1. حوادث مستقل و جداگانه اي که رخ خواهد داد؛

2. وضع اجتماعي و سياسي و تکنولوژي (فناوري) که جهان، پيش از ظهور دارد. به عبارت ديگر، وضع دنياي سياست و اجتماع و فناوري پيش از ظهور را براي ما ترسيم مي کند.

در مورد رويکرد دوم، هر که درباره نشانه هاي ظهور پژوهش کند، درمي يابد که جهان کنوني، از هر وقت ديگري، به زمان ظهور نزديک تر است.

از جنبه تکنولوژي، احاديث از جهاني سخن مي گويند که در آن هواپيماهايي است که مسافران را از کشوري به کشور ديگر مي برند و ايستگاههاي راديويي به تعداد مردم دنيا وجود دارد که مي تواند خبر را در آن واحد، براي تمامي دنيا پخش کند و تلفنهاي تصويري هست و هر که در مشرق است، صداي برادرش را در مغرب مي شنود و چهره او را مي بيند و رايانه هاي دستي وجود دارد که داراي برنامه هاي گوناگون است و دارنده اش را از همراه داشتن هزاران کتاب، بي نياز مي کند.

از جنبه اجتماعي، احاديث از وضع اجتماعي سخن مي گويد که زنان، لباس مد روز پوشيده يا برهنه اند که گوياي کشف حجاب يا آرايشهاي جاهلانه است و انواع منکرات به ظهور مي رسد که پيش از پيدايش، آدمي تصورش را نمي کرد.

از جنبه سياسي، سخن از کشف معبد هيکل سليمان مي گويد که لازمه برپايي دولت اسراييل در دل جهان عرب و اسلام است. نيز وجود جنبشهاي اسلامي در جوامع مسلمان که تلاش دارد حکومت اسلامي برپا کند، اما بسياري از افراد مجاهد زنداني مي شوند. همچنين از تأسيس دولتي در مشرق سخن مي گويد که زمينه ساز دولت مهدي است. نيز اختلاف کارگزاران شيعي و چندگانگي سخنشان که با بيعت با مهدي، وحدت کلمه پيدا مي کنند. همچنين مهديان دروغيني ظاهر مي شوند. تمامي آنچه برشمرديم، در احاديث نشانه هاي ظهور آمده است.



تشخيص مدعيان مهدويت

تنها اصلي که مي توان براي شناخت مدعيان دروغگوي مهدويت، بدان اعتماد کرد، تأييد و امداد الهي است که توسط مدعي راستگوي مهدويت نشان داده مي شود. وي نبوت خاتم و جنبش اوصياي پيامبر را که پدرانش بودند، تصديق مي کند. اين کاري لازم براي مدعي نبوت و رسالت است.

امداد و تأييد الهي، با ظهور عيسي بن مريم نشان داده مي شود که قرآن، قصه وي را گفته است که مردگان را زنده مي کرد و کور مادرزاد و مبتلايان به پيسي را شفا مي داد.1

اين اصل، راه را بر هر مدعي دروغيني مي بندد، خواه شخص به عمد دروغ گويد يا قرباني مکاشفه عرفاني پنداري شود، مانند آنچه براي »مهدي سوداني« پيش آمد که پنداشت مهدي موعود(ع) است. وي خيال کرد پيامبر به او گفته که مهدي موعود(ع) است. مهدي سوداني در يکي از نوشته هايش در تاريخ 16 شعبان 1299 هجري مي گويد:

سيد وجود(ص) به من خبر داد: من مهدي منتظرم. پيامبر چندين بار مرا بر کرسي اش نشاند و خلفاي چهارگانه [ابوبکر، عمر، عثمان و امام علي] و قطبها[ي دراويش] و خضر(ع) حضور داشتند، و مرا با ملايکه مقرب و اولياي زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان کنوني، نيز جنيان مؤمن، تأييد و ياري کرد.

در هنگام جنگ، سيد وجود(ص) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر مي شود؛ نيز خلفاي چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشير نصرت و پيروزي را به من داد و فرمود: بإ؛ داشتن آن شمشير، کسي بر من پيروز نمي شود، گرچه گروه انس و جن باشند.

آنگاه سرور وجود فرمود... پرچمي از نور برافراشته مي شود و در جنگ، همراه من است. عزراييل پرچمدار است. از اين رو، يارانم ثابت قدم مي شوند و در دل دشمنانم، ترس افکنده مي شود و هر که با من دشمني کند، خداوند خوارش مي کند. پس هر که به راستي سعادتمند باشد، مي پذيرد من مهدي منتظرم. اما خداوند در دل کساني که جاه طلب اند، نفاق مي افکند. پس به سبب حرص بر جاه طلبي، مرا تصديق نخواهند کرد... سيد وجود(ص) به من دستور داد به منطقه »ماسه« در کوه قدير هجرت کنم و از آنجا به تمامي مکلفان، دستور کلي را بنويسم. ما هم به اميران و بزرگان ديني نوشتيم، اما بدبختان نپذيرفتند و درستکاران تصديق کردند... سيد وجود(ص) سه بار به من خبر داد: آنکه در مهدويت تو شک کند، به خدا و رسول کافر شده است.

تمام آنچه درباره خلافتم و مهدويت به شما گفتم، در بيداري و در حال صحت، سيد وجود(ص) به من گفت، بي آن که مانعي شرعي باشد. نه خوابي بود و نه ربايشي و نه مستي و نه ديوانگي...2

وي در نامه ديگري مي گويد:

اگر من نوري از جانب خدا نداشتم و رسول اللَّه(ص) تأييدم نکرده بود، توان کاري نداشتم و روا نبود برايتان سخني بگويم. آنچه گفتم که پيامبر فرمود، به دستور رسول اللَّه بود. به من اخباري گفت که اوليا و علما از آن خبر ندارند. بايد بدانيد جز به دستور پيامبر يا فرشته الهام - که از طرف پيامبر اجازه دارد - کاري نمي کنم. ايشان به من خبر داد: امت به دست من هدايت خواهد شد، بي آن که رنجهايي را که پيامبر تحمل کرد، بر دوش کشم.

من از نور دل پيامبر آفريده شده ام. ايشان به من بشارت داد يارانم مانند اصحاب ايشانند و رتبه و درجه [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه شيخ عبدالقادر گيلاني است.3

محتواي دو نامه نشان مي دهد: دليل راستي مهدي سوداني، مدعي مهدويت، فقط گفته خودش است و دليلي ديگر در تأييد وي يافت نمي شود؛ افزون بر اين که پيروزي جنبش وي که ادعا داشت با امداد الهي پشتيباني مي شود، تحقق نيافت.

به تصور شيعه، مهدي، انسان مشخصي است که فرزند [امام] حسن عسکري است و در 255 (يا 256) هجري زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجري با مردم زندگي مي کند، تا هر وقت که خدا بخواهد. پس بايد اين مطلب را با دليل ثابت کند؛ يعني معجزه داشته باشد، چنانکه آصف بن برخيا، وزير سليمان، معجزه نشان داد، در حالي که پيامبر نبود. وي تحت ملکه سبا را در کم تر از چشم برهم زدني حاضر کرد. در آيات 40-38 سوره نمل آمده است:

سليمان گفت: اي بزرگان! کدام يک از شما، تخت او را براي من مي آورد، پيش از آن که به حال تسليم نزد مي آيند؟

عفريتي از جن گفت: من آن را نزد تو مي آورم، پيش از آن که از مجلست برخيزي و من نسبت به اين امر توانا و امينم.

اما کسي که دانشي از کتاب [آسماني] داشت، گفت: پيش از آن که چشم برهم زني، آن را نزد تو خواهم آورد!

هنگامي که سليمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا ديد، گفت: اين از فضل پروردگار است تا مرا آزمايش کند که آيا شکر او را به جا مي آورم يا کفران مي کنم و هر کسي شکر کند، به نفع خود شکر مي کند و هر کس کفران کند [به زيان خويش نموده است؛ که] پروردگار من غني و کريم است!.

طريق ديگر اثبات امام مهدي(ع) اين است که راههاي عادي را به کار گيرد که نشان دهنده عمر بسيار وي و هويتش باشد. مثلاً به اهالي لندن بگويد: در قرن دهم ميلادي، از کشورشان عبور کرده و نامه اي را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده که در آن زمان کتابخانه شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، کتابخانه از بين رفته است. سپس به انگليسيها بگويد: مي توانيد چند متر بکنيد تا بر کتابخانه از بين رفته، دست يابيد که در آن اسناد قابل قبولي است. مي توانيد فلان پرونده را باز کنيد و نامه مرا بيابيد و اين، نسخه دوم آن است.

همين کار را با روسها و ايرانيها و چينيها و ديگران که در زمان ظهورش زنده اند، مي تواند انجام دهد. مي بايست درخواست وي نشان دهنده درايت و آگاهي اش از حلقه هاي گمشده مهم براي هر کشوري باشد، تا اهالي را به فعاليت و کنکاش براي کشف حقيقت وادارد. مي بايست از موضع و موقعيتي قوي و برتر، خواسته اش را مطرح کند، کمي پيش از آن که در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رئيس دولتي باشد که داعيه دارد و توانمند است و تحرک مي آفريند و شگفتيهاي بسيار دارد. اگر در سال 1455 هجري برابر با 2034 ميلادي ظهور کند و ادعا نمايد محمد بن حسن عسکري است و عمرش 1200 سال است، در حالي که سي ساله به نظر مي رسد، مسلماً سياستمداران آن زمان خواهند پنداشت ديوانه است، اما وقتي ادعا و درخواستش را بشنوند و ببينند وي هزينه کنکاش و پيامدهاي جنجال برانگيز را مي پردازد و دانشمندان هر کشور، نتايج را ارزيابي خواهند کرد، هر که موافق ادعاي وي است، با او همراه خواهد شد و ديگران به آزمايش و کنکاش دست خواهند زد.



ويژگيهاي دولت مهدي(ع)

دولت مهدي - که انتظار آن مي رود - بدان معنا نيست که اسلام معطل بماند، تا پس از ظهور مهدي، دولت اسلامي برپا شود، بلکه به معناي ايجاد دولت خاصي است که نمونه کوچک آن، دولت و ملک سليمان بود. ملک و حکومت سليمان، با نيروهاي جن و باد و حيوانات و نيز انسانهاي مؤمن، پشتيباني مي شد. مزيت دولت مهدي بر دولت سليمان، اين است که بر تمامي زمين حکم مي راند و دولتي پس از آن نيست و به قيامت صغرا متصل است، سپس زندگي بر کره خاکي پايان مي پذيرد. قرآن به قيامت صغري در آخرالزمان در آيات 88-82 سوره نمل اشاره کرده است:

و هنگامي که وقت مشخص و حادثه موعود رخ نمايد جنبنده اي4 بنده اي را از زمين براي آنها خارج مي کنيم که با آنها تکلم مي کند [و مي گويد:] مردم به آيات ما ايمان نمي آورند.5

[و به خاطر آور] روزي را که ما از هر امتي، گروهي را از کساني که آيات ما را تکذيب مي کردند، محشور مي کنيم و آنها را نگه مي داريم تا به يکديگر ملحق شوند!

تا زماني که [به پاي حساب] مي آيند، [خدا به آنان] مي گويد: آيا آيات مرا تکذيب کرديد و در صدد تحقيق برنيامديد؟ شما چه اعمالي انجام مي داديد؟!

در اين هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلمشان بر آنها واقع مي شود و آنها سخني ندارند که بگويند.

آيا نديديد که ما شب را براي آرامش آنها قرار داديم و روز را روشني بخش؟! در اين امور، نشانه هاي روشني است براي کساني که ايمان مي آورند [و آماده قبول حق اند].

[و به خاطر آورند] روزي را که در صور دميده مي شود6 و تمام کساني که در آسمانها و زمين هستند، در وحشت فرو مي روند، جز کساني که خدا خواسته است و همگي با خضوع در پيشگاه

او حاضر مي شوند.

کوهها را مي بيني و آنها را ساکن و جامد مي پنداري، در حالي که مانند ابر در حرکت اند. اين صنع و آفرينش خداوند است که همه چيز را متقن آفريد. او از کارهايي که انجام مي دهيد، مسلماً آگاه است.

»قيامت صغرا« که آيات بدان اشاره دارد، بر اين انديشه استوار است که به برپايي دولت عدل مطلق و بهره مندي انسان از امنيت و عدل و خودکفايي اقتصادي و اجتماعي که از پرتو دولت مهدي به دست مي آيد، نبايد بسنده کرد؛ زيرا تنها هدف مورد انتظار، قيام مهدي(ع) و مسيح نيست، بلکه هدف ديگري وجود دارد، که گفت و گوي ميان اديان و مذاهب و ارزيابي آنها براساس شيوه هايي است که واقعيتها و حوادث تاريخ را روشن مي کند، که لازمه آن زنده کردن شهود و مردان تاريخ سازي است که اساس مذاهب و انديشه ها بودند و خداوند، رسولش عيسي را ذخيره کرد تا شهود تاريخي را در پيشگاه حاکم والامرتبه، مهدي آل محمد(ص) زنده کند.

برخي نمي پذيرند که شيعه به قيامت صغرا »رجعت« معتقد باشد، اما شيعيان باور دارند عيسي بن مريم(ع) بار ديگر به دنيا برمي گردد و به امام مسلمانان اقتدا مي کند، چنانکه در روايت بخاري است:

کيف بکم اذا نزل عيسي بن مريم و امامکم منکم.

چگونه خواهيد بود آن زمان که عيسي پسر مريم، از آسمان فرو آيد و امام از شما باشد؟

آيا اينان نمي پرسند چگونه مردم مي فهمند اين شخص، عيسي بن مريم است اگر مردگان را زنده نکند و کور مادرزاد و مبتلايان به پيسي را شفا ندهد؟! آيا آنان مي پندارند عيسي که مردگان را زنده مي کند، انساني را که تازه مرده است، زنده مي کند تا ساعتي زندگي کند، سپس بميرد؟ يا اين که تأثير وي ماندگارتر و کارش مهم تر است؟ به اينکه شخصي را که قرنهاست مرده است، زنده کند تا سالها زندگي کند.

مهم تر اين است که شخصيتي مثل علي بن ابي طالب(ع) زنده شود که مسلمانان در موقعيت و جايگاه وي پس از رسول اللَّه(ص) اختلاف نظر دارند. برخي مي گويند: موقعيت رسالت و نقش سياسي وي مانند رسول اللَّه(ص) است، جز اين که پيامبري پس از رسول اللَّه(ص) نيست و مخالفت با امام علي روا نيست، چنانکه نافرماني پيامبر را نمي توان کرد.

امام از قول پيامبر، کتابهايي را نوشت که امامان بعدي به ارث بردند تا به مهدي(ع) رسيد. اما برخي منکر تمامي اين مطالب اند و امام را چهارمين شخص در فضيلت [پس از ابوبکر و عمر و عثمان] مي دانند، بلکه برخي فضيلتي براي امام قايل نيستند!7

مهدي(ع) صحيفه جامعه اي را که امام علي(ع) بر پوست، به خط خود و املاي پيامبر نوشت، به مردم نشان مي دهد. اين کتاب را امامان - به بيان الهي - پس از پيامبر، يکي پس از ديگري به ارث بردند و محتوايش را منتشر کردند. از اين طريق يگانه مورد اعتماد، سنت نبوي، به نقل از امامان، در کتب شيعه هست و معصوم به نقل از پيامبر مي نوشت و معصومي ديگر حديث را روايت مي کرد، چنانکه امام صادق(ع) مي فرمايد:

اگر ما به رأي و ميل خود، به مردم فتوا مي داديم، هلاک مي شديم. آنچه مي گوييم به نقل از رسول اللَّه(ص) و دانشي است که يکي پس از ديگري، به ارث برده و ذخيره نموده ايم، چنانکه مردم طلا و نقره را ذخيره مي کنند.8

اما برخي بر اعتقادي که از پدران به ارث برده و بدان خو کرده اند، باقي مي مانند.

براي آن که دليل حسي باشد و بهانه اي دست کسي نماند، نگارنده هر کتابي زنده مي شود، تا با دست خود، آنچه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وي کتاب را نوشته است و او با مردم، چنانکه ديده و پيش آمده، سخن بگويد. مثلاً عيسي به مسيحيان خواهد گفت: ديني که در دست شماست، از من نيست، بلکه مثلاً از »پولس« [يکي از حواريون] است. عيسي، پولس را زنده مي کند تا به مردم بگويد چگونه رسالت مسيح را که به رسالت محمد و اهل بيتش بشارت مي داد، تحريف کرده و مسيح را خاتم رسولان، بلکه يکي از اقاليم [خدا، پسر و روح القدس] قرار داده است.

بنابراين، دولت مهدي فقط براي اقامه عدل مطلق در جامعه بشري نيست؛ بلکه براي ايجاد فکري يکسان و مذهبي واحد است؛ مذهبي که بر متون درست و معتبر تاريخي استوار است. از اين رو، دولت مهدي، پايان جنبش انبيا و رسولان و پيروزي عقل و دانش و توحيد بر ناداني و خرافه و شرک است.



يهود و مسيحيت و انتظار رهبر موعود

به رغم دشمني تاريخي شديد ميان يهود و مسيحيان، به پندار کُشتن عيسي بن مريم به دست يهود، پيروان هر دو دين در قرن 19 و 20 ميلادي، به وحدت نظر در ظهور مسيح و پشتيباني از برنامه اي سياسي رسيدند که برپايي دولت اسراييل بود؛ از آن رو که به پندارشان مقدمه ظهور مسيح به شمار مي آمد. بدين بهانه صدها کليسا و گروه مسيحي آمريکايي و اروپايي براي پشتيباني دولت اسراييل بسيج شدند.9 در سال 1980، سازماني به نام »سفارت بين المللي مسييحان« در قدس اشغالي تأسيس شد که اهداف مؤسسات آن به اختصار چنين بود:

ما بيش از اسراييليها، صهيونيست هستيم و قدس تنها شهري است که مورد عنايت خداست و خداوند تا ابد اين سرزمين را به اسراييل داده است.

اعضاي سفارت معتقدند:

اگر اسراييل نباشد، مکاني براي بازگشت مسيح نيست.

بلافاصله پس از راه اندازي سفارت، جشن بين المللي ساليانه يهودي - مسيحي، با نام »عيد عريش« برگزار شد و بيش از هزار روحاني مسيحي در آن شرکت کردند و در سال 1982، سه هزار رهبر مذهبي مسيحي در آن حضور داشتند.

»سفارت بين المللي مسيحيان« يکي از سازمانهاي مهمي بود که براي شنيدن مذاکرات کميسيونهاي کنگره آمريکا، به هنگام طرح جريان نبرد عربها با اسراييل، به ويژه بر سر قدس، دعوت مي شد. در سال 1985، رهبري مسيحيان صهيونيست، کنفرانسي در »بال« سوييس برگزار و اعلام کرد:

ما گروههايي از دولتهاي مختلف و نمايندگان کليساها، در اينجا گرد آمده، در اين سالن کوچک که در 88 سال پيش دکتر »تئودور هرتزل« به همراه اولين شرکت کنندگان کنفرانس صهيونيستي، در آن تجمع نمودند و سنگ بناي پيدايش دولت اسراييل را نهادند. همگي براي نيايش و خشنودي پروردگار جمع شده ايم، تا اشتياق خود را به مردم و سرزمين و عقيده اسرائيل و همراهي خود را اعلام کنيم و بگوييم: دولت اسراييل را تأييد مي کنيم.10

در آمريکا، کنيسه اي به نام [Indespensationalism] تأسيس شد که شمار پيروانش به شش ميليون نفر مي رسد. اعضاي اين کنيسه معتقد به بازگشت مسيح اند، که از جمله شرايطش، برپايي دولت صهيونيستي و تجمع يهوديان دنيا در فلسطين است.

از شمار پيروان اين کنيسه، »جرج بوش« اول و »ريگان« رؤساي جمهور پيشين آمريکا هستند. در اکتبر 1983، ريگان در برابر انجمن دوستي آمريکا و اسراييل، گفت:

من مي پرسم: آيا ما همان نسلي هستيم که شاهد نبرد »هرمجيدون« خواهيم بود؟ پيشگوئيهاي زمان گذشته، زماني را که اکنون در آن به سر مي بريم، توصيف مي کند.11

گفته ريگان مستند به کتاب planet erth The late grad [سياره فاني بزرگ زمين] نوشته »هال ليندسي«، (Hal Indsey) است که نخستين بار در سال 1970 منتشر شد و پانزده ميليون نسخه فروش کرد. در اين اثر، مهم ترين فلسفه پايان تاريخ و بازگشت مسيح، بازگشت يهود به سرزمين اسرائيل، پس از هزاران سال دانسته شده است. همچنين گفته شده است: قوم يأجوج، اتحاد شوروي است که همراه عربها و هم پيمانانشان، به اسرائيل حمله مي کند. اين کتاب تأکيد دارد: ارتش نظامي اسرائيل بر نيروهاي شر پيروز مي شود و پس از نبرد »هرمجيدون«، وضع براي بازگشت نجات بخش مسيح آماده مي شود. هرمجيدون نام منطقه اي در دشت »المجدل« فلسطين است که نيروهاي شر و خير در آنجا نبرد خواهند کرد.12



گفت وگوي مسلمانان درباره مهدي موعود(ع)

در پرتو عقايد مشترک شيعي و سني درباره برنامه الهي در آخرالزمان و اين که رهبر موعود، مهدي، از ذريه پيامبر و فاطمه و از نسل امت اسلامي است و قرآن و سنت، شيوه وي مي باشد، سني و شيعه، دو نوع گفت وگو مي توانند داشته باشند:

نخست: گفت وگوي شيعي - سني با هدف ايجاد بنيان محکم وحدت اسلامي که بر وحدت قبله و کتاب و خاتميت پيامبر و آينده مشرق با ظهور مهدي آل محمد(ص) استوار است. مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و برادري و بحث علمي مي توان بررسي کرد. شايد از مهم ترين مسايل رو در روي مسلمانان، نشانه هاي الهي و ضوابطي است که مهدي موعود(ع) را مشخص مي کند. به ويژه آن که دو تجربه سياسي بزرگ، در اين باره هست؛ تجربه مهدي اسماعيلي در قرن سوم و چهارم هجري و تجربه مهدي سوداني در قرن سيزدهم.

دوم: گفت وگوي اسلامي - مسيحي.



گفت وگوي اسلامي - مسيحي

در بسياري از انديشه هاي ديني، مسيحيان و مسلمانان مشترکند، چه درباره خداي متعال يا نبوت يا پايان سعادتمندانه زمين و نقش مسيح در اين باره. نشر انديشه هاي مشترک که بسياري از مردم مسيحي و اسلامي از آن ناآگاهند، گسست بزرگي را که ميان مسيحيان و مسلمانان هست، پر مي کند. نيز احساسات منفي و سياستهاي اشتباهي را که به سبب وضع استثنايي، دولتهاي دو طرف در طول تاريخ انجام داده اند، کم مي کند. اگر شکاف ميان پيروان اديان پر شده و انديشه دشمني از بين رود و تقدير و احترام متقابل بجاي آن بنشيند، مي توان مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و احترام بحث کرد.

اين مسأله سخت و محال نيست؛ زيرا ميان مسلمانان و مسيحيان، مطلبي وجود ندارد که سبب اختلاف شود. برعکس آنچه در طول تاريخ بر روابط مسيحي - يهودي حاکم بوده است؛ زيرا يهوديان نمي پذيرند عيسي پسر مريم است، بلکه به وي و مادرش، صفات زشتي نسبت مي دهند و اعتراف مي کنند عيسي را کشته اند! مسيحيان نيز اين مطلب را قبول دارند. اما به رغم اين وضع، تلاشهاي يهوديان صهيونيست، نتيجه مثبت داده و مسيحيان، هم پيمان قدرتمند اسرائيل شده اند و ميليونها مسيحي، اسرائيل را بيش از خود يهود، تأييد و حمايت مي کنند!



پي نوشتها:

1 . بيماريهايي در زمان مسيح، شيوع داشت، که درمانش مشکل بود. وي با لمس بدن و با

معجزه، امراض را درمان مي کرد. با ظهور دوباره مسيح، اين کار تکرار مي شود؛ زيرا

کمي پيش از ظهورش، دنيا پر از رفتار ناهنجار اخلاقي خواهد شد، که سبب آن مثلاً

به کارگيري اشعه راديوم، در جنگهاست. شايد ما در آغاز اين مرحله ايم؛ به ويژه پس از آن که اسلحه هاي جديد در جنگ خليج فارس آزمايش شد، آگاهان منتظر حالتهاي ناهنجار اخلاقي به سبب آن تشعشعات هستند.



2 . ر.ک: آثار الکامله للامام المهدي السوداني، ج1، صص149-139؛ سعادةالمهتدي بسيرة الامام المهدي، اسماعيل عبدالقادر الکردفاني، تحقيق: د. محمد ابراهيم ابوسليم، ص1، ج نخست، بيروت، 1972.



3 . آثار الکامله، ج5، ص94، نامه 40.



4 . »دابة« به هر جنبنده بر روي زمين مي گويند، چنانکه در آيه 56 هود آمده است:هيچ جنبنده اي نيست مگر اين که خدا بر آن تسلط دارد.»دابة« در سوره »نمل« به معناي انسان مرده اي است که خدا زنده اش مي کند [و او با مردم سخن مي گويد] به قرينه اخرجنا من الارض و تکلمهم.



5 . ذکر آيه بدان سبب است که پس از ظهور مهدي و مسيح، بسياري از مردم، بر دين و مذهب پدري خود که بدان خو و الفت گرفته اند، باقي خواهند ماند، چنانکه قرآن درباره مردم زمان پيامبران در آيه 104 سوره مائده گفته است:

و هنگامي که به آنها گفته شود: به سوي آنچه خدا نازل کرده و به سوي پيامبر بياييد، مي گويند: آنچه از پدران خود يافته ايم، ما را بس است؛ آيا اگر پدران آنها چيزي نمي دانستند و هدايت نيافته بودند [باز از آنها پيروي مي کنند؟!].

6 . اشاره به حشر اکبر و قيامت کبراست.

7 . صحيح بخاري، ج4، ص203، دارالفکر، بيروت. بخاري مي گويد: شاذان به نقل از عبدالعزيز بن ابي سلمه الماحشون از عبيداللَّه از نافع از ابن عمر مي گويد: در زمان پيامبر، کسي را همسنگ ابوبکر، سپس عمر و سپس عثمان نمي ديديم و اصحاب پيامبر را رها کرده، در ميانشان، کسي را برتري نمي داديم.

8 . بصائرالدرجات، ص299.

9 . البعد الديني في السياسة الاميريکية تجاه الصراع العربي الاسرائيلي، يوسف الحسن. رساله دکتراي وي است.

10 . مقاله »الصهيونية في اميرکا«، حسن حداد، مجلة شؤون فلسطينية، ش93-92، 1990/9/10.

11. مقالة »الخليج في الطريق الي هرمجيدون«، محمدالسماک، السفير، 1990/9/10.

12. الصهيونية في اميرکا، ش93-92.