ضرورت انس با موعود(ع)



عزيزالله حيدري

براي رشد معنوي، حلقهاي از عشق و ارادت به يکي از قديسان خداوند ايجاد کنيد و هر روز اين پيوند را قويتر نماييد تا جاييکه احساس کنيد لحظهاي از آن وجود مقدس دور نيستيد. 1

جيپي وسواني

عبارت فوق از يک عارف شبه قارة هند در قرن حاضر نشان ميدهد انساني که هنوز بهرهاي از آگاهي بر خويش دارد و دچار بحران هويت نگشته، براي اينکه خويشتن را از هرز رفتن نجات بخشيده و سکويي براي پرش داشته باشد چارهاي جز پيوند با يک قديس ندارد، آيا انسان چنين نيازي ندارد؟ آنچه ما را به اين نياز خويش آگاه ميکند و عطش شيدايي قديس بزرگ را زنده نگه ميدارد همانا داشتن منظر صحيح و بيغبار به زندگي و جهان هستي است. اين قدم اول است و گام دوم شناسايي آن روح بزرگ و احساس خوبيها و عنايت اوست تا اشتياق را برانگيزد و شوق پيوند دائم را برافروزد؛ زيرا اينکه من بدانم در بيرون از خانه کسي هست انگيزهاي و حرکتي نميآفريند اما اگر بدانم آنکه در ميزند محبوب من با ويژگيهاي دلپسند من است، آنگاه خيز برميدارم و از اينجا رابطة «هست» و «بايد» هم بهطور جدي درک ميشود. 2 آدمي که از هويت خويش و هستي غافل است انتظاري ندارد و فقط به تأمين معاش ميپردازد.

انتظار در بينش مترقي شيعي دقيقاً حاصل درک صحيح از انسان و هستي است. انسان منتظر به قدر و ارزش و پيچيدگي وجود خويش و نظم و زيبايي جهان پيبرده و براي اين اساس به دنبال راهبري است که توانايي رهبري او را داشته باشد. آدمي که قدر و ارزش خود را نميداند جاهل است گرچه مسلح به دانش روز باشد. چنانکه امير مؤمنان علي(ع) فرمود:

کفي بالمرء جهلاً أن لا يعرف قدره. 3

براي ناداني شخص همين بس که قدر و ارزش خود را نشناسد.

چنين انساني به دنبال آداب و نظمي بر رفتار خويش نيست در حاليکه انسان خودآگاه منتظر که نظام هستي و تناسب و زيبايي آن 4 را يافته ميداند که نميتوان بدون هماهنگي با نظم هستي زيست.

از همينجاست که منتظران به حالت «اشفاق» 5 توصيف شدهاند. اشفاق حالتي مرکب از ترس و بيم و احساس نياز است. 6

نتيجه اين حالت همان دغدغهاي است که براي رهبري صحيح پيدا ميشود و او کسي جز امام نيست. امام(ع) بنا بر مباني شيعي داراي مقام عصمت است. عصمت ترکيبي از دو خصلت آگاهي و آزادي است. آگاهي امام(ع) و آزادي او به ويژگي ارجمندي ميپيوندد که دلسوزي تمام نام دارد. او به شدت حتي بيش از خود ما با ما مهربان و شفيق است. چنانکه امام صادق(ع) خطاب به «زيد شحّام» ميفرمايد:والله يا زيد إنّي أرحم بکم من أنفسکم . 7

به خدا قسم من از شما به خودتان مهربانترم.

نشاني از آگاهي

مردي به نام رميله ميگويد:

در زمان خلافت امير مؤمنان علي(ع) دچار بيماري شديدي شدم، اما در روز جمعهاي احساس بهبويد نموده و گفتم بهتر است به نماز امام(ع) حاضر شوم، اما هنگامي که نماز خواندم و براي سخنراني امام(ع) نشستم ناگهان دوباره احساس ناراحتي نمودم، اما صبر کردم تا سخن امام(ع) پايان يافت. هنگام خروج از مسجد، اميرالمؤمنان فرمود: «تو را ديدم که از درد به خود ميپيچيدي». من داستان خود را باز گفتم. امام(ع) فرمودند: «اي رميله! هر مؤمني که بيمار ميشود، ما با بيمارياش رنجور ميگرديم و با غم او غمگين ميشويم و دعايي نميکند مگر برايش آمين ميگوييم و هنگامي که ساکت باشد برايش دعا ميکنيم». من به ايشان گفتم: «اي اميرمؤمنان! خدا مرا فدايت کند، آيا اين توجهات شما براي کساني است که در حيطه حکومت و نظر شما هستند؟» پاسخ داد: «اي رميله! هيچ مؤمني، چه در شرق زمين و چه در غرب زمين از نگاه ما غايب نيست.» 8

و امام زمان(ع) ميفرمايد:

فإنّا يحيط علمنا بأنبائکم.

دانش ما به اوضاع و احوال شما احاطه دارد. 9

چرا چنين نباشد و حال آنکه موعود(ع) به علم ريزان و سرشار توصيف شده است:

ألسلام عليک أيّها العلم المنصوب و العلم المصبوب. 10

سلام بر تو اي پرچم افراشته و علم ريزان و سرشار.

نشاني از رهايي و آزادي

امام(ع) وابستگي ندارد، وجودي مطهر است 11 که از آدمها پلي براي خود نميسازد. او دست آدمي را گرفته و از خاک به افلاک ميکشاند. اميرالمؤمنان(ع) به هنگام بيعت مردم با ايشان فرمودند:

ليس أمري و أمرکم واحد إنّي أريدکم لله وأنتم تريدونني لانفسکم. 12

هدف شما با من هماهنگ نيست من شما را براي خدا ميخواهم و شما مرا براي خود (اهداف حقير) ميخواهيد.

بنا بر آنچه گذشت امام موعود(ع) احياگر هويت حقيقي انسان است و چنين است که گسترش عقل انسان که به انتخاب صحيح ميانجامد از برنامه هاي اصلي امام موعود(ع) است. او دست مهر بر سر انسانها کشيده و عقول را به کمال ميرساند و انضباط روحي در انسان شکل ميگيرد. 13 در نتيجه هويت واقعي خويش را مييابد و آن وقتي است که از تنزل و تنوع رهيده به تحرک ميرسد و آن ويژگي انسان منتظر است که به برترين هدف (سبحان ربيالاعلي) روي آورده و در انتظار ابرمردي مينشيند که يادآور اين مقصد و برپا کننده حاکميتي در اين حد است. در دعاي ندبه ميخوانيم:

المذکّر بک و بنبيک.

او يادآور تو و پيامبر توست.

آري فاتح دروازة عبوديت و رهايي انسان از عبوديتهاي حقير و ذلتبار اوست.

أين باب الله الذي منه يوتي.

کجاست آن در خدايي که از او وارد ميشوند. 14

برخي ويژگيهاي شوق برانگيز او عبارتند از:

عزيز کنندة دوستان و خوار کنندة دشمنان خدا؛

وسيلة پيوند زمين و آسمان (پيوند انسان با خدا)؛

جويندة خون شهيد کربلا؛

صدرنشين قلّة نيکي و پرهيزکاري؛

هماهنگ کنندة انسانها براساس تقوي؛

زادة بدرهاي درخشان؛

زادة ستارههاي نوراني؛

زادة دانشهاي کامل؛

زادة دليلهاي آشکار. 15

اين است که همة انسانها، نه فقط شيعيان به انتظار اويند بلکه او آرمان هر دل باورمند از مرد و زن است که در فراقش مينالند که:

بنفسي أنت أمنية شايق يتمنّي من مؤمن و مؤمنة ذکرا فحنّا. 16

جانم فداي آنکه آرمان هر مرد و زن مؤمن است که فريادش ميکنند.

فقط اسمها فرق ميکند يکي او را «مسيح» و ديگري او را «مهدي» مينامد.

اما همه جان به کف گرفته و برايش فدا ميکنند. به او که با همة غيبت بيرون از ما نيست (مغيّب لم يخل منّا) آن دور از وطني که کناره از ما نگرفته (من نازح ما نزح عنّا).

پس جانم فداي آن بنياد اصيل که همطرازي ندارد:

أثيل مجد لايجاري. 17



نمونه هايي کوچک از پاسخ آن مير مهر

1. آيت الله بدلا(ره) از علماي متقي و مدرسان راحل حوزه ميگويد:

روزي با اتوبوس عازم مسجد جمکران شدم، عدة زيادي از جوانها در ماشين بودند، با هم به مسجد جمکران ميرفتيم. بعد از نماز و دعا موقع برگشتن باز با هم همراه شديم. يکي از جوانها که از نظر اخلاق و ادب و لباس خوب نبود به جوان ديگري گفت: من چهل شب چهارشنبه آمدم چيزي نديدم. من خيلي ناراحت شدم. گريهام گرفت، گفتم: يا صاحب الزمان به من کمک کن يک حرفي بزنم که به دل اين جوان اثر کند، يک مرتبه اين شعر به دلم افتاد:

پاک کن ديده و آنگاه سوي آن پاک نگر چشم ناپاک کجا ديدن آن پاک کجا

بعد از مدتي آن جوان آمد و گفت: چشمم را پاک کردم و آن عادت را ترک نمودم و باز چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران رفتم و نتيجه نگرفتم. سؤال کردم: براي چه رفته بودي؟ در پاسخ يک حاجت مبتذلي را ذکر کرد. گفتم دلت را پاک کن و اخلاص داشته باش تا نتيجه بگيري. بعد از مدتي دوباره آمد و گفت: چهل شب ديگر رفتم همانطور که فرموده بوديد عمل کردم، با قلب پاک و اخلاص عمل تا الحمدلله از مسجد و عنايت آقا امام زمان(ع) حاجتم را گرفتم.

اين موارد نشان ميدهد که دادن حاجت هم بهانهاي است. مقصد رشد و هدايت است که با هدف آفرينش هماهنگ است. 18

2. نگارنده در اتومبيلي که به سوي جمکران ميرفت سوار شدم راننده برايم چنين گفت:

شبي مسافري پيشنهاد دربستي داد و من او را سوار نمودم. هنگام طي مسير، مسافران کنار خيابان صدا ميزدند جمکران! و مسافر من ميگفت سوار کن. چند نفري را سوار کردم ولي به عنوان گلايه گفتم: شما گفتيد دربست! پاسخ داد نگران نباش کرايه دربست را هم بگير. مسأله مهمي نيست، من آنقدر به اين آقا مديونم که اين خرجها ارزشي ندارد. وجودم پرسش شد که ميشود به ما هم بگوييد. نفسي تازه کرد و گفت: مثل هميشه در محل کسب خود که جاذبة تجاري خوبي هم دارد نشسته بودم و گاه با مشتريان به ويژه زنان و دختران خوش و بش ميکردم. ناگاه دوستي قديمي وارد شد و با هم مشغول گفتوگو شديم. او از برخوردهاي من ناراحت بود؛ حق هم داشت. من تا گلو در فساد و تباهي فرو رفته بودم دوستم با لحني همراه شماتت و دلسوزي گفت: تا کجا ميخواهي بروي؟ آخر نميداني ما امام زمان(ع) داريم و او از حال ما باخبر است؟ گفتم: من معتاد گناهم! اگر ميتواند نجات دهد. گفت: آخر تو خودت هم بايد کاري کني... گفتم: مثلاً... . گفت: به جمکران بيا. گفتم: اگر کار به يک جمکران درست است خوب، برويم.

آن شب چهارشنبه به سوي قم حرکت کرديم. حس غريبي داشتم از يک طرف کشش گناهان و لذتها مرا وسوسه مينمود، از طرفي احساس ميکردم چيزي در حال وقوع است. اما حالا آمده بودم به مسجد رسيديم وضويي گرفتم. بعد از مدتها غفلت چه حس شادمانهاي داشت. به مسجد پا نهادم. مثل جنيني بودم که حرکتهاي روز تولد را انجام ميدهد. نمازها را خواندم و از سجدهاي که صد صلوات ميفرستند فارغ شدم ديگر گفتوگويي نکردم. دعايي نداشتم؛ زيرا چنان در نشئه شيريني و لذت اين نماز و توسل بودم که خواسته ام به نتيجه رسيده بود. دوباره متولد شده بودم اکنون پنجمين هفته است که ميآيم. يکي از شبها که دوباره به همان بزمها دعوتم کردند. گفتم ديگر نميآيم من لذتي چشيدهام که با هيچ چيز عوض نميکنم. آري امام موعود(ع) آن شب همة سلولهاي وجودم را تسخير کرده بود. او ابديت مرا امضا نمود حالا اين خرجهاي کوچک ارزشي دارد؟

شايان ذکر است که اين جذبه ها از کارهاي مقام امامت و به ويژه امام موعود(ع) است چنانکه در قرآن آمده است:

و جعلناهم أئمّة يهدون بامرنا. 19

ما آنها را امام قرار داديم که به وسيلة امر ما مردم را هدايت ميکنند.

علامه طباطبايي(ره) در ويژگي اين نوع هدايت ميفرمايند:

از اينگونه آيات استفاده ميشود که: امام علاوه بر ارشاد و هدايت ظاهري، داراي يک نوع هدايت و جذبة معنوي است که از سنخ عالم امر و تجرد ميباشد و به وسيله حقيقت و نورانيت باطن ذاتش در قلوب شايستة مردم تأثير و تصرف مينمايد و آنها را به سوي مرتبة کمال و غايت ايجاد جذب ميکند. 20

تحول روحي کساني چون يولي دختر چيني و دکتر صائب اسير عراقي و... به وسيله حضرت حجت(ع) از اين مقولهاند و اين درخت سبز هر روز ميوه ميدهد.

3. يکي از دوستان طلبه که داراي صفات خوبي چون تقوي و صداقت و اخلاص نيت است براي نگارنده تعريف نمود:

براي مسأله ازدواج اقدام کردم و به نتيجه رسيد و روز خريد عروسي تعيين شد. آن روز مدرسه بودم و پولي هم نداشتم که به خانه بروم. دلم گواهي ميداد که اگر بر سر تکليف و وظيفه باشيم مولايمان امام مهدي(ع) ما را تنها نميگذارد.

بعد از تعطيلي درسها به خانه رفتم. هنگام ورود خواهرم با شتاب پيش آمد فکر کردم ميخواهد اعتراض کند که چقدر بيفکري! اما با آرامش گفت: خوب کردي پول فرستادي بايد تا بعد ازظهر خريد ميکرديم. گفتم پول رسيد؟ گفت: آري! دوستتان آمد و گفت اين پول مال فلاني است. روي آن نوشته بود هديه امام زمان!

دوستمان ميگويد بعد از چند سال هنوز ندانستهام که چه کسي آن پول را آورد.

«دل ميرود ز دستم صاحب زمان خدا را» بيرون خرام از غيب طاقت نمانده ما را اي کشتي هدايت از غرق ده نجاتم شايد دوباره بينم ديدار آشنا را«ده روز چرخ گردون افسانه است و افسون» يک لحظه خدمت تو بهتر ز ملک دارا 21

پي نوشتها :

1 .جيپي وسواني، با خالق هستي، ترجمه مقدم.

2 .علي صفايي، درسهايي از انقلاب، ج اول.

3 .خطبه 16، نهجالبلاغه.

4 .ر.ک: سوره نمل(27) آيه88: «و تري الجبال جامدة و هي تمرّ مرّ السحاب صنع الله الذي أتقن کلّ شيء إنّه خبير بما تفعلون»؛ و کوهها را ميبيني [ و ] ميپنداري که آنها بيحرکتند و حال آنکه ابرآسا در حرکتند، [ اين ] صنع خدايي است که هر چيزي را در کمال استواري پديد آورده است. در حقيقت او به آنچه انجام ميدهيد آگاه است.

5 .ر.ک: سوره شوري(42) آيه18: «يستعجل بها الذين لا يؤمنون بها والذين امنوا مشفقون منها و يعلمون أنها الحق...»؛ کساني که به آن ايمان ندارند شتابزده آن را ميخواهند و کساني که ايمان آوردهاند، از آن هراسناکند و ميدانند که آن حق است.

6 .فرهنگ عربي، فارسي، ماده شفق.

7 .محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج47، ص143، ج197.

8 .شيخ عباس قمي، سفينةالبحار، ج3، ص408.

9 .بحارالانوار، ج53، ص175.

10 .زيارت آل ياسين.

11.سوره احزاب(33) آيه(33): «إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهلالبيت و يطهّرکم تطهيرا»؛ خدا فقط ميخواهد آلودگي را از شما خاندان [ پيامبر ] بزدايد و شما را پاک و پاکيزه گرداند.

12.نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 136.

13.لطف الله صافي گلپايگاني، منتخبالاثر، ص607، به نقل از امام باقر(ع): «إذا قام قائمنا وضع الله يده علي رؤس العباد فجمع بها عقولهم و کملت بها أحلامهم»؛ هنگامي که قائم ما بهپا خيزد، خداوند دستش را بر سر بندگان ميگذارد و بدينوسيله عقلهاي آنها افزايش يافته و خردهاي آنها به کمال ميرسد.

14.دعاي ندبه.

15.همان.

16.همان.

17.همان.

18.مير عظيمي، مسجد جمکران تجليگاه صاحبالزمان(ع)، ص80.

19.سورة انبياء(21) آيه73.

20.سيدمحمد حسيني طباطبائي، شيعه در اسلام، ص260.

21.فيض کاشاني.