وظايف کلي شيعيان



مقدمه:

شيعيان تا سال 260 ق، که حضرت امام حسن عسکري، عليه السلام، به شهادت رسيدند، مستقيماً و يا ازطريق نمايندگان و افراد مورداطمينانشان به امامان معصوم، عليهمالسلام، دسترسي داشتند، امّا در دوره غيبت، لزوماً با اين سؤال مواجه ميشوند که آيا غيبت امام معصوم (حجّت خدا) بمثابه رفع تکاليف از مسلمان و بخصوص شيعيان است؟ اگر جواب منفي باشد، آيا تکاليف آنها را عقل افراد تعيين ميکند و يا منابعي ويژه براي تعيين تکاليف، و افراد خاصّي براي تشخيص آن وجود دارند؟ و اگر منابع و افراد خاصّي بايد تکاليف مردم را معلوم کنند، آيا گستره و حجم و وسعت تکاليف عصر غيبت امام، عليهالسلام، عيناً مانند دوره حضور است؟ در پاسخ به اين پرسشها، برخي از علماي شيعه کتابهايي تأليف کردهاند. از جمله مرحوم دبيرالدين ميرزا علياکبر صدرالاسلام همداني در کتاب خويش تکاليف مردم در عصر غيبت را تشريح کرده است.

همچنين مرحوم آيةالله سيدمحمد تقي موسوي اصفهاني، قدّس سرّه، در کتاب مهم خود وظايف بسياري را براي منتظران برشمرده است.

در مقاله حاضر کوشيدهايم تا وظايف کلي و راهبردي شيعيان درعصر غيبت را مطالعه کنيم. با مطالعه اين وظايف، ميتوانيم پاسخ پرسشهاي آغاز مقاله را بدهيم. براساس اين مقاله، ميتوانيم بگوييم که تکليف در عصر غيبت رفع نميشود، بلکه براساس مقتضيات زمان و با تکيه بر قرآن و سنت نبوي، صلّي الله عليه وآله، و سيره اهلبيت، عليهمالسلام، توسط فقهاي جامعالشرايط تعيين و مشخص ميگردد. همچنين بخوبي ميتوان دريافت که همانطور که حيرت و ابهام و فتنه زياد است و طبعاً زيرکي فراوانتري لازم دارد؛ بهدليل وقوع شبهات فراواني که ازطرف پيامبر اسلام، صلّي الله عليه وآله، دستور به توقف در آنها داريم و نيز بهخاطر حضور علني نداشتن و دردسترس نبودن امام معصوم، عليهالسلام، در جامعه و سيطره کفّار و ستمگران بر مقدّرات بشر و لزوم تحفّظ و احتياط بيشتر شيعيان، گسترة تکاليف محدودتر است تا با شرايط تقيّه تطبيق کرده و موجوديّت شيعه حفظ شود. نکته مهم اين است که شيعه عصر غيبت، از نظر هويّت تاريخي و عقائد و احکام فرعي و وحدت کلمه و محاسن اخلاقي و امثال آن، نبايد فرقي با شيعه عصر ظهور داشته باشد. بايد چنان باشد که اگر از قرن پانزدهم هجري به قرن اول هجري منتقل شد، بتواند همانطور موضعگيري و عمل کند که برادرانش در کنار امام علي، عليه السلام، و ساير ائمه هدايت، عليهمالسلام، و يا در عصر پيامبر، صلّي الله عليه وآله، ميکردند و خصوصاً از جهت عقايد و نيز رضا (خشنودي) و سخط (ناخشنودي) همانند آنها باشد. البته اين ديدگاه با سکولاريسم و پلوراليسم ديني و دموکراسي و عصري شدن دين و امثال آن تقابل و برخورد پيدا ميکند که در موضوع اين مقاله اهميتي ندارند.

وظايف کلي شيعيان در عصر غيبت کبراي حضرت امام حجة بن الحسن العسکري، سلاماللهعليهما

وظيفه شيعه درعصر غيبت اين است که برآنچه از حق و هدايت که به او رسيده، ثبات قدم داشته و چنگ بزند تا محفوظ بماند و پيداست که منبع شناخت اين مطالب حقّه و هدايت يافتن به آن، مطابق حديث متواتر ثقلين، قرآن مجيد و سنت نبوي و عترت طاهره است، که در عصر غيبت روايات و سنت ايشان در کتب موجود است. روايات متعددي با الفاظ مختلف براين مطلب دلالت ميکنند، ازجمله:

1 ـ پرهيز از شک

از امام صادق، عليه السلام، نقل شده که ضمن حديثي درباره عصر غيبت فرمودند:

... فإيّاکم والشّک والاءرتياب أنفو عن أنفسکم الشکوک و قد حذّرتم فاحذروا من الله...

پس بپرهيزيد از شک و دودلي و ترديد، شکها را از خودتان برانيد و به تحقيق که شما برحذر داشته شديد، پس از خدا پرهيز کنيد (که درعصرغيبت ترديد بهخود راهدهيد ) ...

اين حديث نشان ميدهد که يکي از وظايف شيعه در عصر غيبت، احراز درجة رفيع يقين و تلاش براي حفظ عقايد حقّه است. زيرا طولاني شدن دوره غيبتِ حجّتِ خدا، باعث ترديد و بياعتقادي بسياري ميشود و سيطره مادّيت (مادي گرايي) و فضلفروشي عالم نماياني که علم و تخصص آنها ربطي به عقايد ندارد و درعين حال در آن دخالت و تخريب ميکنند، مزيد بر علت است.

2 ـ چنگ زدن به امرِ اول تا وصول به امرِ آخر

ما مجموعه بزرگ و والايي از احاديث عقيدتي و اخلاقي و فقهي و غير آن داريم که از جهتي مايه فخر و مباهات ما بر ساير مذاهب و ملل است و از جهت ديگر باعث هدايت و ثبات قدم ماست. ميتوان گفت مراد از «امر اول»، همين دوره دويست و هفتاد و سه ساله از آغاز بعثت تا آغاز غيبت و يا دوره امامان يازدهگانه شيعه باشد که آن ميراث را بهيادگار گذاشتهاند و حاملان و مبلّغان و مجريان آن، فقها و علماي صالح شيعهاند. البته توقيعات شريفه ناحيه مقدسه را نيز ميتوان جزءِ امرِ اول دانست. امّا «امرِ آخر (ديگر)» ظاهراً مربوط به عصر ظهور است که تکاليف همه توسط شخص امام مهدي، عليه السلام، روشن ميشود و هيچ بلاتکليفي باقي نميماند. شيعه موظّف است که در عصر غيبت، کمال تحفّظ را نسبت به آن ميراث گرانبها داشته و به ثقلين چنگ بزند و اگر چيزي را نفهميد، آن را انکار و رد نکند که ممکن است گرفتار کفر بشود.

در روايتي از امام صادق، عليهالسلام، نقل شده که درباره وظيفه شيعه دراين عصر فترت، فرمودند:

فتمسّکوا بالامر الاوّل حتّي يبّين لکم الا´خَر

و بنا به نقل ديگري:

تمسّکوا بالامر الاوّل الّذي أنتم عليه حتي يبّين لکم

به امر نخستيني که برآنيد، چنگ بزنيد تا براي شما آشکار شود.

همچنين از آن حضرت دراين باره نقل شده که فرمودند:

کونوا علي ما أنتم عليه حتّي يُطلع الله لکم نجمکم

بر آنچه که برآنيد، باشيد تا خداوند ستاره شما را برايتان طالع گرداند.

و نيز نقل شده که فرمودند:

فتمسّکوا بما في أيديکم حتي يصحّ لکم الامر.

پس چنگ زنيد به آنچه که در دستهايتان است تا امر براي شما راست واستوار آيد (يعني ظهور واقع شود ).

و در روايت ديگري هم به اين شکل تکليف شيعه را در «سَبطَة» (پايينتر از «فَترَت») مشخص فرمودند که:

إلي ما أنتم عليه حتّي يأتيکم الله بصاحبها.

به آنچه که شما برآنيد عمل کنيد تا خداوند صاحبش را براي شما بياورد.

مفهوم همة اين روايات يکي است و آن محافظت و عمل کردن به قرآن و ميراث موجود اهل بيت در عصر غيبت است تا ظهور فرا رسد و هيچ ابهامي نماند.

3 ـ رعايت معيارهاي عصر ائمه، عليهمالسلام، در دوستي و دشمني و پيروي کردن و سرپرست گزيدن

اين مفهومي بسيار دقيق و مهم است؛ زيرا آنچه که ما را با پيشينيان شيعه ما که اصحاب ائمه هُدي، عليهمالسلام، بودند و در راه ولايت آنها کوشيدند و سختيها و رنجها کشيدند و قربانيها دادند، پيوند ميدهد، همين مطلب است. چنانکه حالات روحي ما ميتواند (بنابر بعضي از روايات)، ما را در عمل ياران پيامبر، صلّي الله عليه وآله، در جنگهاي ايشان و امام علي، عليه السلام، و ساير امامانِ گذشته شريک کند و همچنين آرزوهاي ما درباره ياري امام زمان، عجّلالله تعالي فرجه، ميتواند باعث پاداش ياري آن حضرت و جنگ و شهادت در رکاب ايشان شود، هرچند آن دوره را درک نکنيم. درواقع همين حبّ و بُغض و ولايت مشترک است که افراد يک زمان و يا زمانهاي مختلف را بههم متصّل ميکند؛ زيرا اين همدلي و همرأيي باعث حفظِ ميراثِ گذشتگان و تحقّق اميدِ آينده ميشود. اينک با مقدمه مذکور، حديث منصور صيقل را بخوانيم:

إذا أمسيت يوماً لاتري فيه اماماً من آل محمد، فأحبّ من کنت تحبّ و أبغض من کنت تُبغض و وال من کنت تُوالي و انتظرالفرج صباحاً و مساءً.

چون بهروزي گرفتار شدي که در آن امامي از آل محمد (صلّي الله عليه وآله ) را نديديد، پس دوست بدار هر که را دوست ميداشتي و دشمنبدار هر که را دشمن ميداشتي و به ولايت هر که سر مي سپردي، گردن گذار و امر فرج را صبح و عصر منتظر باش.

پيداست که تولّي و تبرّي، مقدمه و شرط لازم اين انتظار صحيح است و کسي که آن را نداشته باشد، نميتواند منتظرِ راستين باشد. با توجه به اين مطلب ميفهميم که منتظرانِ واقعي اندکند. چنانکه احاديثي هم مُشعِر به اين واقعيتند.

4 ـ تقواي الهي و عمل به دين اسلام

بسياري از خوبيها و بديها و واجبات و محرّمات در قرآن کريم آمده است و اصول و فروع دين مبين اسلام در آن پيداست. از وظايف شيعيان، بلکه مهمترين وظيفه آنها، رعايت تقوا و کسب درجه متقيّن و عمل به دين اسلام است. چنانکه از امام صادق، عليه السلام، نقل شده که فرمودند:

إنّ لصاحب هذا الامر غيبة فليتّق الله عند غيبتة و ليتمسّک بدينه.

براي صاحبِ اين امر غيبتي است، پس ( شيعه ) بايد هنگام غيبتش پرهيزکاري پيشه کند و بهدين او چنگ زند.

مطالعه قرآن بخوبي معلوم ميکند که «دين اسلام» (دين خدا) در قرآن تعريف و مشخص شده است. بايد به آن چنگ زد و جدا نشد.

5 ـ رجوع به سنّت نبوي و سيرة اهلالبيت، عليهمالسلام

همانطور که دو حرم مقدّس وجود دارد که يکي را خدا قرار داده و ديگري را رسول بزرگوارش؛ دو مرجع بزرگ هم وجود دارد که يکي قرآن است که خداوند نازل فرموده و بزرگتر است و ديگري سيره (اعمّ از فعل و قول و تقرير) که حاصل زندگي پيامبر اکرم، صلّياللهعليهوآله، و اهلبيت، عليهمالسلام، در طي چند قرن است و پيداست که سيره، بهدليل برخورد با مقتضيات زمانها و رويارويي با حوادث واقعه و پاسخ به آنها، بمثابه مفسّر و مؤوّل و شارح قرآن است. همانطور که در حديث مشهور نبوي به مسلمانان، سفارش شده که به هنگام هجوم فتنهها چون پارههاي شب تيره، به قرآن پناه ببرند و ضمناً در حديث مشهور ديگري، از جداييناپذيري ثقلين تا قيامت و لزوم رجوع و تمسّک به آن دو جهت مصون ماندن از گمراهي سخن رفته است. و از همينروست که ميبينيم اساسيترين وظيفه شيعه به هنگام عصر حيرت (غيبت) براي رهايي از سرگرداني، رجوع به مدينه (يعني متن و بستر مکانيِ پيدايش سيره مذکور) ذکر ميشود. چنانکه اميّه بن علي القيسي ميگويد:

قلت لابي جعفر محمد بن علي الرضا، عليهماالسلام، من الخلف بعدک؟ فقال: إبني عليّ و ابنا عليّ، ثم اطرق مليّا، ثّم رفع رأسه ثمّ قال: إنّها ستکون حيرة. قلت: فإذا کان ذلک فإلي اين؟ فسکت ثُم قال: لا أين، حتي قالها ثلاثا... فقال إلي المدينة. فقلت: أيّ المُدن؟ فقال: مدينتنا هذه، و هل مدينة غيرها؟

به ابي جعفر محمد بن علي، عليهماالسلام، ( امام جواد، عليه السلام) گفتم: امام جانشين شما کيست؟ فرمود: پسرم علي و دو پسر علي (يعني پسرش امام حسن و نوهاش امام زمان، عليه السلام) آنگاه مدتي سرش را پايين انداخت و بعد از آن سرش را بلند کرد و فرمود: همانا بهزودي حيرتي خواهد بود. عرض کردم: وقتي که چنين شد به کجا بايد روي آورد؟ حضرت سکوت کردند، سپس فرمودند: به هيچ جا، و اين عبارت را سهبار تکرار کردند. سؤالم را تکرار کردم، فرمودند: به مدينه. عرض کردم: کدام يکي از شهرها؟ فرمودند: به همين مدينه خودمان، و آيا مدينهاي جز آن هست؟

از سکوت حضرت ميتوان استنباط کرد که هيچ راه حلّي جاي خالي امام غايب را پر نميکند (چون هيچکس در عصر غيبت کبري نخواهد توانست مستقيماً مستند به آن حضرت باشد) و بطور قطعي مردم را از حيرت نجات نميدهد، امّا براي آنکه گمراه نشوند و ثابت قدم بمانند، ايشان مردم را به مدينه ارجاع ميدهند و ميدانيم که مدينه محل نزول وحي و ايجاد سيره (اعم از سنت نبوي و سيره اهل البيت، عليهمالسلام) بوده است و مقصود ايشان از مدينه، در و ديوار آن نيست و مردم آن نيز نيستند؛ زيراکه در بسياري از زمانها منافقان فراواني هم در آن ميزيستند و اينک نيز تحت سيطره

گمراهان وهّابي است. بلکه شايد مقصود رهايي نظري از هر زمان و مکاني و رجوع به ثقلين است که چون خورشيدي تابان، مدينه را از ديگر شهرها، و سه قرن نخستين هجري را از بقيه قرون متمايز کردهاند. يعني وقتي يک انديشمندِ مُصلحِ مسلمان به دنبال راه حلّي براي هدايت در شرايط حيرت است، بايد خود را از قيود شرايط زماني و مکاني پيرامونش رها کرده و از آن بيرون برود و به آن سه قرن در مدينه بنگرد و دنبال راه حل بگردد.

بهعنوان نمونه، مطالعه کتاب «ولايت فقيه» و ساير کتب مرحوم امام خميني، قدّس سرّه، نشان ميدهد که ايشان با همين روش، لزوم ولايت فقيه را اثبات کرده و براي تحقّق آن کوشيدهاند که منجر به انقلاب اسلامي و تشکيل جمهوري اسلامي ايران شده است.

6 ـ انکار نکردن غيبت

از امام صادق، عليه السلام، نقل شده که فرمودند:

إن بلغکم عن صاحبکم غيبة فلا تنکروها.

اگر از صاحبتان به شما غيبتي رسيد، آن را انکار نکنيد.

ميدانيم که مرحله اول پذيرش هر چيزي آن است که آن را انکار نکرده و ممکن بدانيم و پس از تحقيق و بررسي، در بود و نبود آن به يقين برسيم. درحالي که کسيکه بدون مطالعه انکار کند هرگز وارد مرحله بررسي نميشود تا از حالت دودلي و ترديد خارج گردد و اگر مطالعه کرده باشد، هرگز قادر بر ردّ آن نخواهد بود و بيقين (هرچند فقط نظري) خواهد رسيد. البته بنابر حديث ديگري از امام صادق، عليهالسلام، هيچکس بر عقيده به وجود و غيبت (يا امامت) امام مهدي، عليه السلام، ثابت قدم نميماند مگر آن که خداوند

از او در عالم ذرّ ميثاقش را گرفته بـاشـد.

7 ـ نگهداشتن زبانها (تقيه و کتمان سر) و کمتر آميختن با مردم و عجله نکردن و تسليم بودن

لازمه حفظ موجوديت شيعه و حفظ دينِ شيعيان خالص و منتظر، اين است که اولاً اصلِ تقيّه را رعايت کرده و زبانشان را از آنچه که سودي ندارد، نگهدارند (تا چه رسد به آنچه که زيانبار باشد)؛ ثانياً در شرايطي که قدم به قدم انباشته از شبهه ها و گناهان و فسادهاست، شيعيانِ منتظر بايد به همان اندازه که رفعِ نياز ميکند، حضور اجتماعي داشته و بقيه اوقات را صرف حضور در خانه يا خانواده کنند و بدانند که خداوند به آنها دستور داده که خودشان و اهلشان را از آتش حفظ کنند و در اين ساعات ميتوانند به مطالعه و تدبّر و مذاکره و عبادت و تهجّد و يا لذّات مباح بپردازند و از تربيت و محافظت زنان و فرزندانشان غافل نشوند و آنها را به امواج سهمناک جامعه حيرت زده و سرگردان و گنهکار نسپارند و گمان نکنند که ملاک خداوند براي شتاب در امر ظهور، عجله آنهاست. بلکه بخش بزرگي از شرايط ظهور مربوط به آمادگي انسانها براي پذيرش تعاليم و حکومت و دولت کريمه امام زمان، عجّل الله تعالي فرجه، است. از امام صادق، عليه السلام، نقل شده که: «کفوا السنتکم و الزموا بيوتکم...

زبانهايتان را نگهداريد و ملازم خانه هايتان باشيد.

و از همان حضرت نقل شده که فرمودند:

محاضير هلاک شدند!

پرسيدند: «محاضير کدامند؟» فرمود:

المستعجلون و نجا المقرّبون... کونوا أحلاس بيوتکم فإنّ الفتنة علي من أثارها...

شتاب خواهان هلاک شدند و نزديکي خواهان (به خدا و رسولش و اهلبيت، عليهمالسلام) نجات يافتند... فرشهاي خانه هايتان (يعني خانگي و بيتحرک ) باشيد. پس بدرستي که فتنه عليه کسي که آن را برانگيخته، ميگردد...

و نيز از همان امام معصوم، عليهالسلام، نقل شده که در جواب کسي که از وقتِ اين امر پرسيد و از طولاني شدن انتظارش شکوه داشت، فرمود:

«کذب المتمنّون و هلک المستعجلون و نجا المسلمون و الينا تصيرون.

آرزو کنندگان دروغ گفتند و شتاب خواهان هلاک شدند و تسليم شوندگان رهايي يافتند و شما به سوي ما ميگرديد.

پيداست که علّتِ ادّعايِ باطلِ بسياري از مدعيان مهدويت، آرزوي مقام آن امام همام، عليهالسلام، و اقدامات ايشان و يا آرزوي اصلاح امور در غياب ايشان و آرزوهاي مشابه است و بسياري از پيروان مرامهاي باطل ايشان نيز بواسطه همين آرزوها و عجله وشتاب درباره اصلاح امور به ورطه هلاکت وگمراهي افتاده اند.

چون امروزه به خلاف گذشته که در فردگرايي افراط ميشد، در جمع گرايي زياده روي ميشود، ممکن است به ما نسبت تحجّر داده و خُرده گيري کنند که چرا سخن از لزوم دوري از مردم و ملازمتِ بيوت در عصرِ غيبت ميگوييم؟ در پاسخ به اين شبهه، بهتر است با رجوع به روايات مربوطه، مفهوم و فايده اين اعتزال و کنارهگيري از مردم را بيشتر درک کنيم:

مرحوم شيخ جمال الدين ابوالعباس احمد بن محمد بن فهد حلي (مشهور به ابن فهد الحلي (م 841 ق.) «عزلت» را چنين تعريف ميکند:

عزلت عبارت است از رويگردان شدن از همه و روي نهادن به خداي تعالي در غار کوهي، يا شبستان مسجدي و يا گوشة خانه... عزلت دوري گزيدن از مردم و بريدن از آفريدگان و اُنس گرفتن با حضرت حقّ است و اين تعريف دايره شمولش بيشتر از تعريف نخست است. گوشه نشيني، تنها براي کسي امکان پذير است که نفس خويش را به ترک فزونخواهي ها و خواسته هاي دنيا توانمند ساخته و نفس و خواهشهاي نفساني او پيرو خِرَدَش باشد...

از امام صادق، عليه السلام، نقل شده که فرمودند:

لولا الموضع الّذي وضعني الله فيه، لسرّني أن أکون علي رأس جبل لا أعرف النّاس و لا يعرفوني، حتي يأتيني الموت.

اگر نبود جايگاهي که خداوند مرا در آن قرار داده است (امامت )، دوست ميداشتم بر فراز کوهي ميبودم؛ نه کسي را ميشناختم و نه کسي مرا ميشناخت تا اين که مرگ مرا دريابد.

و از همان حضرت، عليه السلام، نقل شده که سهبار فرمودند:

ما يضرّ الموُمن أن يکون منفرداً عن الناس و لو علي قلّة جبل.

اين به مؤمن زيان نميرساند که تنها وجدا از مردم باشد، هرچند بر فراز قلّه کوهي باشد.

همچنين از رسول اکرم، صلّي الله عليه وآله، نقل شده که

وقتي نزد ايشان از فتنه ياد شد، فرمودند:

إذا رأيت النّاس مَرَجت عهودهم و خَفرت أماناتهم و کانوا هکذا ـ و شبّک بين أصابعه.

(فتنه روي خواهد داد ) وقتي که مردم به پيمانهايشان وفا نکنند و در امانتهايشان خيانت کنند و همانند اين باشند ـ و بين انگشتانش شبکه ساخت، ( يعني در هم فرو برد کنايه از اين که مردم به جان هم ميافتند) .

راوي ميگويد: گفتم فدايت گردم، آن موقع چه کنم؟ فرمودند:

ألزم بيتک و أمسک عليک لسانک و خذ ما تعرف و ذر ما تنکر و عليک بأمر خاصّة نفسک و ذر عنک أمر العامّة.

در خانهات بنشين و زبانت را از سخن بازدار و آنچه ميشناسي (معروف را ) بگير و آنچه نميشناسي ( منکر را ) واگذار و بهکار مربوط به خودت مشغول شو و خود را از پرداختن بهکار عمومي دور ساز. مرحوم ابن فهد فوايد متعددي هم براي کنارهگيري از مردم براساس روايات ذکر کرده که خواننده را به آن کتاب ارجاع ميدهيم.

8 ـ صبر و پايداري و دعوت همديگر به صبر و مقابله با دشمن و ايجاد حفظ يا گسترش ارتباط با امام معصوم، عليهالسلام

شرايط بسيار دشوار عصر غيبت، مستلزم آن است که ازطرفي هر شيعه منتظري، در زندگياش با اندوه و اميدواري فراوان، به تکاليف و مسؤوليتهاي ديني خود عمل کرده و از طرف ديگر با استقامت و اتحاد با همکيشان، مانند هر اقليت مقاومي، در برابر دشمن خود ايستاده و از موجوديت و هويت خويش دفاع کند و بالاخره از طُرُق مختلف (مانند عبادات نيابتي از طرف امام خود، پرداخت صدقه و دعا براي سلامتي آن حضرت، دعا براي تعجيل در فَرَج آن حضرت، زيارت و سخن گفتن صميمانه با آن حضرت و کمک خواستن از ايشان و غيره) با امام خود رابطه داشته و آن را عميقتر و گسترده تر کند. چنان که در تفسير آيه شريفة:

يا ايّها الّذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتّقوا الله لعلّکم تتقون. از حضرت امام محمد بن علي الباقر، عليه السلام، نقل شده که فرمودند:

إصبروا علي أداء الفرائض و صابروا عدوّکم و رابطوا إمامکم.

پايداري کنيد بر اداي واجبات و در برابر دشمنتان استقامت بورزيد و با امامتان پيوند برقرار کنيد (رابطه داشته باشيد ).

9 ـ رضايت کامل و تسليم بيچون و چرا در برابر اراده و خواست حضرت حق جلّ و عَلا

اين البته مکمّل مطلب هفتم، بلکه علت آن است و براي آنکه بدانيم چقدر مهم است، کافي است به يکي از دعاهاي عصر جمعه ها که معروف به «دعا در زمان غيبت» بوده و با جمله «اللهم عرفني نفسک» شروع ميشود، مراجعه و آن را مطالعه کنيم. در اين دعا با خداوند متعال چنين مناجات ميکنيم:

... أللّهم فثّبتني علي دينک و استعملني بطاعتک و ليّن قلبي لوليّ أمرک و عافني ممّا امتحنت به خلقک و ثبّتني علي طاعة ولي أمرک الّذي سترته عن خلقک و باذنک غاب عن بريتک و أمرک ينتظر و أنت العالم غير المعلّم بالوقت الّذي فيه صلاح أمر وليّک في الاءذن له بإظهار أمره و کشف ستره فصبّرني علي ذلک حتّي لا أحبّ تعجيل ما أخّرت و لا تأخير ما عجّلت و لا کشف ما سترت و لا البحث عما کتمت و لا أنازعک في تدبيرک و لا أقول لم و کيف و ما بال ولي الامر لا يظهر و قد امتلات الارض من الجور و افوضّ أموري کلّها اليک...

پس اي خدا! مرا بر اين دينت ثابت قدم گردان و بهکار طاعتت مشغولدار و قلبم را براي ولّي امرت نرم و مطيع ساز و عافيت و حُسن عاقبت در آنچه خلقت را به امتحان آن آزمودي، مرا به کَرَمت عطا فرما و به طاعت ولّي امرت ثابتقدم بدار؛ آن ولّي امري که او را از چشم آفريدههايت پنهان داشتهاي و به اجازه تو از مردم غايب گرديده و در ظهور و قيامش منتظر فرمان توست و تو اي خدا، به ذاتِ خود، بدون آموزش ديدن، دانايي که چه هنگامي مصلحت در اذن به اوست که امرش را آشکار کرده و پردهاش را کنار بزند. پس اي خدا مرا صبر و شکيبايي بر آن (تحمّل غيبت آن حضرت )ده تا اينکه آنچه را تو تأخيرش انداختي، من تعجيل آن نخواهم و آنچه تو تعجيل آن خواهي، من تأخيرش نطلبم و آنچه را تو پوشيده داشتي، من پردهگيري و کشف آن نخواهم و در آنچه که تو کتمان و پنهان کردي، من بحث و کنکاش نکنم و در تدبيرت با تو تنازع و درگيري نکنم و نگويم: «براي چه؟» و «چگونه؟» ( چون و چرا نکنم ) و نگويم که چه شده است که ولي امر، امام غايب ظاهر نميشود درصورتيکه زمين هماکنون پر از جور و ستم گرديده است؟ و تمام امورم را به تو تفويض کرده واگذارم.

در دنباله همين دعا تقاضا ميکنيم که:

حتي تتوفّانا و نحن علي ذلک لا شاکيّن و لا ناکثين و لا مرتابين و لا مکذبين.

تا آنکه درحالي ما را قبض روح کني که بر اين ايمان و يقين باقي باشيم و ترديد کننده و پيمان شکننده و سست عقيده و تکذيب کننده نباشيم.

اگر اين تسليم و رضايت مطلق در برابر خداوند متعال همراه با دينداري و رجوع به قرآن و سيره در کسي باشد، او ميتواند منتظر واقعي تلقّي شود و از گزند گمراهي و حيرت و سرگرداني آخرالزمان محفوظ بماند و دعاها و زيارات روز جمعه نيز براي ايجاد و حفظ چنين روحيهاي بسيار مفيد است.

نتيجه

انتظار واقعيِ شيعه، بايد بتواند حتيالامکان خلاء غيبت امام معصوم، عليهالسلام، را برايش پر کند و او را سعادتمند سازد، چنان که از امام جعفر بن محمد الصادق، عليهماالسلام، نقل شده که فرمودند: من مات منکم علي هذا الامر منتظراً کان کمن هو في الفسطاط للقائم.

هر که از شما شيعيان بر اين امر درحال انتظار بميرد، مانند کسي است که در خيمه حضرت قائم آل محمد (صلّي الله عليه وآله ) باشد.

و در حديث ديگري که ابوبصير از ايشان نقل کرده، کاملاً وضعيت شيعه منتظر را تشريح کردند، آنجا که روزي فرمودند:

ألا أخبرکم بما لا يقبل الله عزّوجل من العباد عملاً ألاّ به؟... شهادةُ أن لا إله إلاّ الله و أنّ محمّداً عبده و الاءقرار بما أمر الله و الولاية لنا و البرائة من أعدائنا يعني الائمة خاصّة و التسليم لهم و الورع و الاءجتهاد و الطمانينة و الاءنتظار للقائم... من سرّه أن يکون من اصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر. فإن مات و قام القائم بعده کان له من الاجر أجر من أدرکه، فجدوا و انتظروا هنيئا لکم أيّها العصابة المرحومة.

آيا شما را بهچيزي آگاهي ندهم که خداوند عزوجل از بندگان عملي را جز به آن نميپذيرد؟ گواهي به اينکه معبودي جز خداي يگانه نيست؛ و اين که محمد، صلّي الله عليه وآله، بنده اوست، و اقرار به آنچه که خداوند فرمان داده؛ و ولايت براي ما؛ و بيزاري از دشمنان ما ائمه؛ و تسليم براي ائمه؛ و پرهيزکاري؛ و اجتهاد (کوشش) و طمأنينه (آرامش و اطمينان قلبي و وقار)؛ و انتظار کشيدن حضرت قائم ( عليه السلام ) هر که اين او را خشنود ميکند که از اصحاب قائم ( عليه السلام ) باشد، پس بايد انتظار بکشد و با تقوا و خويهاي نيکو عمل کند و منتظر باشد، پس اگر مُرد و حضرت قائم (عليه السلام ) پس از او بهپاخاست، پاداش وي مانند پاداش کسي است که آن حضرت را درک کند. پس بکوشيد و انتظار بکشيد! گوارا باد براي شما اي گروه مورد رحمت واقع شده!

علاوه بر آنچه که از وظايف دشوار يک شيعه راستين و منتظر واقعي برشمرديم و تلويحاً دانستيم که شيعه همانطور که فضيلتهاي فراواني دارد، صفاتي هم دارد که دستيابي به آنها بسيار سخت و نيازمند به قلبي سليم و عزمي راسخ و ايماني استوار و مجاهدتي طولاني است. امّا همچنين ميتوان ازسطور گذشته دريافت که جايگاه والاي روحانيت و مرجعيت شيعه (که به حق نيز بايد چنين جايگاهي داشته باشد) ناشي از ممارست و تبحّر آنها در مطالعه قرآن و سيره و دفاع و استنباط از آن دو و تشخيص و بيان تکاليف شيعه و تحريض ايشان به آنچه که بايد بر آن باشند و والاتر از همه، تلاش براي شناساندن مبدأ و معاد و پيامبر، صلّي الله عليه وآله، و امامان، عليهالسلام، و بيم و نويد دادن به مردم است و پيداست که اين طبقه شريف بايد در چارچوب نوعي «راهبرد انتظار» بکوشند تا مردمي منتظر و شيعياني ثابتقدم تربيت کرده و با دفعِ شبهات و رفعِ ترديدها، به نزديک شدن امر ظهور کمک کنند و البته خود بايد منتظراني راستين باشند.

بهاين ترتيب، شيعيان در عصر غيبت، اگر به تکاليف خود عمل کنند و منتظراني واقعي باشند، تحت ولايت خدا و رسولش و اوليالامر زيسته وبه نور، هدايت شده و در اين امر نهتنها غيبت و حضور برايشان يکسان است، بلکه به ارزشمندترين مسلمانان تبديل شده و بنابر حديث مشهور، از برادران رسول اکرم، صلّي الله عليه وآله، خوانده شدهاند و علاوه بر شرافت مشترک با اصحاب آن حضرت، به شرافت انتظار و صبر در فراق امام، عليهالسلام، هم مشرّف ميشوند. آنها چنان خردمند و انديشمندند که کتابهاي حديث براي ايشان در هدايت و سعادت، همان کاري را ميکند که حضور پيامبر، صلّي الله عليه وآله، و امام، عليه السلام، براي اصحابشان، و اين به معناي شدّت يقين در آنهاست. و بههر حال بايد توجه کنند که وجود امام، عليه السلام، عليرغم ابرِ متراکم غيبت، چون خورشيد، مايه حيات و گرماي لذّتبخش و نور هدايت براي آنهاست و خداوند سرپرست پرهيزکاران و توفيقدهنده به صواب و حفظ کننده از گناهان و لغزشهاست.



پي نوشتها:

1. ر.ک: صدرالاسلام همداني، پيوند معنوي با ساحت قدس مهدوي (تکاليف الانام في غيبة الامام)، تهران، انتشارات بدر، بهار 1361 (نيمه شعبان 1402)، صص 279-28.

2. ر.ک: عالم فقيه سيد محمد تقي موسوي اصفهاني، مکيال المکارم في فوائدِالدعاء للقائم، عليهالسلام (در معرفت و ولايت امام زمان، عليهالسلام) ج 2، ترجمه سيد مهدي حائري قزويني، تهران، انتشارات بدر، زمستان 1372 (نيمه شعبان 1414)، صص 589-165.

3. محمد بن ابراهيم بن جعفر النعماني (معروف به ابن ابي زينب، از علماي قرن سوم هجري)، کتاب الغيبة، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1403 ه (1983 م)، ص 98.

4. چنانکه از دو حديث از امام صادق، عليهالسلام، و ساير احاديث مربوطه استفاده ميشود (ر.ک: همان، صص 104-99 و 110)، عصر غيبت باعث امتحان عمومي مسلمانان و تصفيه و جداسازي شيعيان متديّن و اهل يقين است؛ زيرا شيعيان زيرک و با تقوا ميدانند و يقين دارند که «حجّت خدا» و «ميثاق خدا» باطل نميشود و سنّتِ او تعطيل نميگردد و او مردم را بدون حجّت و هادي رها نميکند، هرچند آنها به دليل مصالحي او را نبينند وجايش را ندانند و با اين حال آنها عليرغم رنج بردن و گريستن از دوري، شکّ نميکنند و به چيزي که خداوند مقدّر فرموده خشنودند و اگر خداوند ميدانست که دوستانش هم شک خواهند کرد و هيچکس ثابتقدم نميماند، لحظهاي هم حجّتش را از آنها نميپوشاند (ر.ک: همان، ص 107، مضمون حديثي از امام صادق، عليهالسلام).

5. همان، ص 104.

6. همان، ص 105.

7. همان.

8. همان.

9. همان، ص 106.

10. همان، ص 104.

11. همان، ص 112.

13. کامل سليمان، روزگار رهايي، ترجمه علياکبر مهديپور، ج 1، تهران، آفاق، 1405. ق، ص 344.

14. امام خميني، قدّس سرّه، در مورد ولايت فقيه مينويسد: «.. بنابر مذهب شيعه، امامان و زمامدار امت اسلامي پس از پيامبر اکرم، صلّياللهعليهوآله، بزرگِ اوصياي الهي حضرت علي و فرزندان معصوم او، سلاماللهعليها، بودهاند. که يکي پس از ديگري رهبري و ولايت امر مسلمين را تا زمان غيبت برعهده داشتهاند. اينان، همان اختيارات پيامبر مکرّم و ولايت عامّ و خلافت کلّي الهي او را دارا بودهاند. در زمان غيبت، اگرچه شخص معينّي براي تصدّي امر حکومت قرار داده نشده است، ولي... کليه امور مربوط به حکومت و سياست که براي پيامبر و ائمه، عليهمالسلام، مقرر شده، در مورد فقيه عادل نيز مقرّر است و عقلاً نيز نميتوان فرقي ميان ايندو قائل شد. زيرا حاکم اسلامي ـ هرکس که باشد ـ اجراءکننده احکام شريعت و برپا دارنده حدود و قوانين الهي وگيرنده مالياتهاي اسلامي و مصرفکننده آن در راه مصالح مسلمانان است. پس اگر پيامبر، صلّياللهعليهوآله، و امام، عليهالسلام، شخص زاني را صد تازيانه ميزدهاند، فقيه نيز، در مقام حکومت، همين را اجرا ميکند، و همانگونه که پيامبر و ائمه، عليهمالسلام، وجوه شرعي را، بر طبق مقرّرات خاصي از مردم ميگرفتهاند؛ فقها نيز بههمان ترتيب عمل ميکنند؛ و بالاخره، اينان هرجا و هر زمان که مصالح مسلمانان اقتضا کند، در حدود اختيارات خود، احکامي صادر ميکنند که همگان بايد ازايشان پيروي کنند». (امام خميني، قدّس سرّه، شؤون و اختيارات ولي فقيه (ترجمه مبحث ولايت فقيه از «کتاب البيع» ايشان) تهران، وزارت ارشاد اسلامي، بهمن 1365، صص 29 و 35) چنانکه از اين سطور و تمام کتاب برميآيد، ايشان شديداً تحت تأثير تاريخ اسلام و سيره قرار دارند و آنرا اساس نظريه ولايت فقيه قرار دادهاند.

15. غيبت نعماني، ص 124.

16. ر.ک: همان، ص 129.

17. همان، ص 125.

18. ر.ک: همان.

19. همان، ص 131.

20. همان، و شبيه اين حديث ازا مام باقر، عليهالسلام، در صفحه 132 نقل شده است.

21. همان، صص 131.132.

22. احمدبن محمد بن فهد الحلّي الاسدي، التحصين و صفات العارفين، ترجمه سيد علي جبار گلباغي ماسوله، قم، انتشارات لاهيجي، 1377، ص 9 ترجمه.

23. همان، ص 25 اصل و 15 ترجمه.

24. همان.

25. همان، ص 28 اصل و 19 ترجمه بهنقل از منابع اهل سنّت و شرح نهجالبلاغه ابن ميثم.

26. ر.ک: همان، صص 52-33 اصل و 44-21 ترجمه.

27. آيه 200 از سوره مبارکه آل عمران.

28. همان، ص 133.

29 و 30. ثقةالمحدثين حاج شيخ عباس قمي (ره)، کليات مفاتيح الجنان، ترجمه استاد الهي قمشهاي، تهران، انتشارات اُسوه، بيتا، قسمت ملحقّات مفاتيحالجنان، دعا در غيبت امام زمان، عليهالسلام، صص 969 و 971.

31. غيبت نعماني، ص 133.

32. همان، صص 134-133.