درآمدي بر شناخت توقيعات -2


 
اشاره: گفتيم که توقيعات صادر شده از ناحيه امام عصر(ع) در موضوعات مختلفي بوده است. برخي از آنها در زمينه امور پنهاني و رازهاي نهاني مردم و با هدف ايجاد اطمينان قلبي درمردم صادر مي شد، برخي به مسايل مربوط به غيبت امام(ع)مي پرداخت وبرخي نيز به پاسخ پرسش هاي اعتقادي مردم اختصاص داشت. در ادامه اين سلسله مقالات برخي ديگر از موضوعات توقيعات را پي مي گيريم.

4 - اموال رسيده به امام

شماري ازتوقيعات راجع به اموالي است که شيعيان به عنوان خمس وديگروجوه شرعي توسطوکلايانايبان خاص به حضور امام خود مي فرستادند که نمونه هايي چند نقل مي شود:

1 - صدوق از پدرش نقل مي کند که سعد بن عبدالله از اسحاق بن يعقوب نقل مي کند از شيخ عَمري شنيدم مي گفت:

با مردي اهل سواد1 هم صحبت شدم که مالي از حضرت با وي بود و آن را براي امام غايب فرستاده بود، ولي مال بازگشت داده شد و به وي گفته شده بود: حق عمو زاده اش را که چهارصد درهم است از آن بيرون کند. آن مرد از شنيدن جواب حيران و بهت زده و در شگفت شد و به حساب اموالش رسيدگي کرد. مزرعه اي از پسر عمويش در دست او بود که مقداري از درآمد آن را پرداخت کرده و بعضي را نپرداخته بود. [چون حسابرسي کرد] معلوم شد چهارصد درهم از حق او را - چنان که حضرت گفته اند - نداده است. پس آن مقدار را از مالش بيرون کرد و بقيه را فرستاد، که مورد قبول واقع شد.2

2 - محمدبن شاذان نيشابوري گويد:

نزد من پانصد درهم که - بيست درهم کسر داشت - جمع شده بود، و دوست نداشتم [پولي که مي فرستم] اين مقدارش کم باشد. بدين جهت از مال خودم بيست درهم وزن کرده بدان افزودم و به اسدي [وکيل امام] دادم، اما از اينکه کمبودي داشته ومن آن را کامل کرده ام چيزي ننوشتم. جواب نامه رسيد: »پانصد درهم که بيست درهم از تو بود واصل شد...«3

3 - همين خبرراصدوق نيزنقل مي کندوبعد از آن مي افزايد:

محمدبن شاذان گفت: بعد از اين مالي به حضور امام فرستادم اما روشن نکردم که از کيست. اما جواب رسيد که: »آن مال رسيد، قدري از آن مال فلاني است و قدري از فلاني«، يعني حضرت دانستند صاحبان4

اصلي مال کيست و به اطلاع او رساندند.

4 - کليني از حسن بن عيسي عُريضي نقل مي کند که گفت:

چون ابو محمد - امام حسن عسکري(ع) - درگذشت مردي اهل مصر با مالي که براي امام آورده بود به مکه وارد شد. ديد درباره جانشين آن امام اختلاف است. بعضي مردم مي گفتند: »امام حسن(ع) بدون فرزند درگذشت، و جانشين او جعفر است.«5

بعضي مي گفتند: »امام عسکري(ع) درگذشت ولي فرزند برجا گذاشته است.« او مردي را که کنيه اش ابوطالب بود با نامه اي به عسکر (سامرّا) فرستاد. وي به سوي جعفر رفت، و از او برهان [امامتش را] خواست. جعفر گفت: »اکنون آمادگي [براي جواب] ندارد!« سپس به در منزل امام روي آورد و نوشته اش را به اصحاب داد. پاسخ برايش آمد: »خدا ترا در [مرگ] دوستت اجر دهد. همانا او مُرد و مالي که با او بود به شخص موثقي وصيت کرد،تادرآن باب بدانچه لازم است عمل کندوجواب نامه اش داده شد.«6 [چون ابوطالب

به مکه برگشت صدق گفتار حضرت برايش روشن شد].

5 - تکذيب مدّعيان

جاه طلبي و رياست جويي از آفات بزرگ اخلاقي است، که اتفاقاً در بين دانشمنداني که به تزکيه و تهذيب نفس نپرداخته اند بيشتر از سايرين ديده مي شود. از اين گونه علماي سوء - که دين را وسيله دنيا طلبي قرار مي دهند - طبعاً در عصر امام زمان(ع) نيز وجود داشتند، و پنهان زيستي حضرت هم بهانه و وسيله اي فريبنده براي اين مدعيان کذاب بود، که عقايد ديني ناآگاهان را وسيله سودجويي و رياست خود قرار دهند.

در چنين موقعيتي براي اينکه حقيقت پوشيده نماند و از مردم رفع اشتباه شود، از سوي حجت خدا(ع) توسط سفيران چهارگانه - به خصوص نوبختي - توقيعاتي در مذمت و تکذيب و لعن آن دروغگويان صادر شده، که به نقل نمونه اي چند مي پردازيم:

1 - شيخ طوسي در معرفي کساني که از سوي حضرت حجت(ع) مذمت شده اند مي نويسد:

کساني که ادعاي با بيّت (واسطه بين امام و مردم بودن) کرده اند نخستين آنها »شُريعي« است. او از مصاحبان امام هادي و حضرت عسکري(ع) بود، اما بر خدا و حجت هاي الهي دروغ بست و نسبت هايي به آنان داد که از آن بيزار بودند. شيعيان او را لعنت کردند و از وي دوري جستند، و توقيع امام در لعن و دوري کردن از وي نيز صادر شد. سپس قول به کفر و الحاد نيز از او آشکار گشت.7

2 - »محمد بن نصير نُمَيري« از اصحاب حسن بن علي عسکري(ع) بود. پس از فوت حضرت مقام سفارت ابوجعفر محمد بن عثمان را ادعا کرده گفت نايب امام زمان مي باشد. اما خداوندبه واسطه کفر و جهالتي که از او ظاهر شد وي را رسوا کرد، و محمدبن عثمان نيز او را لعن نمود و ازوي تبري جست و خودرااز وي پوشيده مي داشت و با او تماس برقرار نمي کرد.8

3 - ديگر از مذمت شدگان و مدعيان دروغين »احمدبن هلال الکرخي« است که از اصحاب امام يازدهم بود. اما پس از وفات حضرت، نص ايشان را بر وکالت و سفارت ابوجعفر محمد بن عثمان - که شيعه متفق بر آن بودند - قبول نکرد و گفت من آن را نشنيده ام! پس توقيع در لعن و دوري از وي از سوي امام زمان(ع) از دست ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي به شيعيان رسيد.9

4 - ديگر از کساني که توقيع در لعنش صادر شده »محمد بن علي شلمغاني« معروف به »ابن ابي العزاقر« است که مرتد شد و نسبت هاي ناروا به نوبختي - سومين سفير امام - داد. در چند خبر که در کتاب الغيبة آمده از او مذمت شده و توقيع صاحب الزمان(ع) در لعن و برائت از او و کساني که پيرو او هستند صادر گشته است. بنابر خبري ديگر توقيع در سال 312 ق. توسط نوبختي به شيعيان رسيده است. کساني10

ديگر چون »ابوطاهر محمد بن علي بن بلال«، »حسين بن منصور حلاج« و »ابو دلف کاتب« نيز سخنان کفرآميز و ادعاهاي دروغين داشته اند که از سوي نايبان امام رسوا شده اند، و شيعيان نيز به سبب کفريات و گزافه گويي ها و غلوي که داشته اند از آنان دوري جسته اند.

5 - بنابرخبري که شيخ طوسي نقل مي کند، پس از انحراف شلمغاني مردم به شک افتادند، و از امام راجع به نامه هايي که از او صادر مي شود و ادعاهايي که مي کند سؤال کردند. از جمله آنها پرسشي است، که اهل قم کردند، و جواب آمد که:

برنامه شما و مضمونش واقف شديم. پاسخ مسائل شما هم از ماست و مرد مخذول گمراه کننده معروف به عزاقري - که خدا لعنتش کند - در حرفي از آن هم دخالتي ندارد.11

6 - بنابر روايتي ديگر: بعضي از علما نيز چنين سؤالي را درباره کساني که خدا بر آنان غضب کرده (يعني مرتدشدگان) از حضرت نمودند. پاسخ چنين رسيد که:

علم واقعي نزد ماست از کفر کسي که کافر شده بر شما حرجي نيست. پس آنچه به نظر شما صحيح است - از اخباري که ثقات نه خودش روايت کرده اند - و از دست وي خارج شده [و به شما مي رسد] بپذيريد و خداي را شکر کنيد، و آنچه در آن شک کرديد، يا فقط از طريق او به شما رسيده، آن را به ما برگردانيد تا صحيح کنيم يا باطل گردانيم، و خدا - تَقَّدَّسَت اَسماؤُه وَجَلَّ ثَناؤُه - توفيق دهنده به شماست و او در همه کار ما را بسنده است و نيکو وکيلي است.12

آنچه در اين توقيع تازگي دارد عنايت و توجه خاص امام غايب است به راهنمايي حق طلبان و دستگيري شيعيان و رفع شبهه از آنان، و براي حصول اين منظور است که مي فرمايند:

در صورت ترديد مکتوب را [به وسيله سفيران يا وکلايشان] نزد ما بفرستيد، تا صدق و کذب را براي شما روشن کنيم و شما را از شک به درآوريم.

7 - از توقيعات معتبر ديگر که در کتب مأخذ ما (کتاب الغيبة و کمال الدين) نقل شده، توقيع زيرين است:

محمدبن يعقوب کليني از اسحاق بن يعقوب نقل مي کند که گفت: از محمدبن عثمان عمري درخواست کردم مکتوبي که در آن از مسائل مشکل خود سؤال کرده ام به حضور امام بفرستد. درخواست من اجابت شد و توقيع به خط مولاي ما صاحب الزمان(ع) رسيد:

اما آنچه پرسيدي - که خدايت راهنمايي کند و ثابت قدم دارد - از کار افرادي از اهل بيت و عموزادگانم که مرا منکرند، پس بدان که راستي بين خداي عزوجل و احدي خويشاوندي نيست. هر کس

مرا [که حجت خدايم] انکار کند از من نيست و راه او مانند پسر نوح است. [که گمراه بوده و هلاک شد].

اما راه وروش عمويم جعفر و فرزندش مانند برادران حضرت يوسف است [که بر او حسد بردند و قصد کشتن او را کردند].

اما »فُقّاع«، آشاميدن آن حرام است ولي خوردن شلماب (نوعي آشاميدني است) عيب ندارد. اما اموال شما »که براي ما مي فرستيد« آن را جز براي تطهير شما [از حبّ مال] نمي پذيريم پس هر که مي خواهد بفرستد و هر که مي خواهد نفرستد، که آنچه خدا به ما داده بهتر است از آنچه به شما داده.

اما ظهور فرج [و گشايش امر من] به تحقيق با خداي - که نامش بلند باد - است، و کساني که وقت آن را تعيين مي کنند دروغ مي گويند.

اما گفتار کسي که گمان کرد امام حسين(ع) کشته نشده همانا کفر و نسبت دروغ دادن و گمراهي است.

اما رويدادهايي که [در غيبت من] پيش مي آيد [براي تعيين تکليف خود] به راويان حديث ما [که تفقّه وقدرت استنباطدارند] رجوع کنيد که آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان مي باشم.

اما محمدبن عثمان عمري - که خدا از او و پدرش از پيش خشنود باد - همانا مورد اطمينان من است و نوشته و نامه اش نوشته من است.

اما محمدبن علي بن مهزيار اهوازي خدا به زودي دلش را اصلاح مي کند و شکش را برطرف مي نمايد.

اما آنچه براي ما مي فرستي نزد ما پذيرفته نمي شود مگر آنچه پاک و حلال است، و بهاي کنيز آوازخوان حرام است.

اما محمدبن شاذان بن نعيم، او مردي از شيعيان ما خاندان است.

اما ابوالخطاب محمد بن ابي زينب أجدع او خود ملعون و اصحابش نيز ملعونند، با همفکران و عقيده مندان به او همنشيني مکن، که من و پدرانم(ع) از ايشان بيزاريم...13

اهميت رهبري و مرجعيت در شيعه

آنچه در اين بخش ذکر شد حاکي از اهميت مسأله رهبري شيعه و عنايت خاصي است که وليّ خدا به آن دارد، هم در جهت معرفي رهبران و مراجع ديني شايسته و امام گونه، هم در لعن و طرد و افشاگري نسبت به ادعاهاي دروغين مدعيان جاه طلب، که دين الهي را سرمايه رياست و دنياداري خود مي نمايند. از آنجا که مهمترين وظيفه امام - همچون پيامبر - هدايت و رهنموني است و هيچ اقدام اجتماعي در هدايت مردم از گزينش و نصب رهبر صالح و پيشواي مصلح مهمتر نيست، بدين جهت امام غايب به اين امر مهم توجهي مخصوص مي فرموده که نشاني هاي آن را در متن توقيعات - از شدت و حِدَّت لحن کلام و تأکيد و تشديد بر صحت يا خيانت آنان - مي بينيم. اما مطلب قابل ذکر اين است که بنا بر مسؤوليت هدايتي امام که همچنان ادامه دارد، عنايت و توجه خاص حضرتش در غيبت کبري و زمان ما نيز بايد به رهبري شيعه دوام داشته باشد، و پرچم زعامت و قيادت امت را به علماي عامل و فقهاي عادل عطا کند. مروري اجمالي به تاريخ رهبري در شيعه و بزرگاني که در هر عصر مسؤوليت اين کار مهم ديني - اجتماعي را برعهده داشته اند دليل قاطع است که در طول بيش از هزار سال غيبت کبري، دستي غيبي کساني را پرورش داده و تأييد کرده و در مواقع حساس و سرنوشت ساز به زعامت و مرجعيت رسانده، تا رعيت، بي شبان و شيعه، بي نگهبان نماند، همچنانکه درعصر ما به عنايات خاص حضرتش، ايمان راسخ و شجاعت کم نظير و رهبري قاطع امام خميني(ره) - که تبعيت و همراهي انبوه مردم را همراه داشت - انقلاب اسلامي ايران را به پيروزي رساند، و در پهنه جهان آثار سياسي و ديني و فرهنگي شگرفي برجا گذاشت، و زمينه شناخت تشيع علوي را که همان اسلام ناب محمدي(ص) است - در همه ابعاد آن - فراهم کرد، و الحمدالله ولي النعم.



نظري کلي بر توقيعات و نتيجه گيري

نگاهي گذرا به مجموع توقيعاتي که از طرف امام زمان(ع) براي شيعيان آمده، مي رساند که امام غايب چون پيشواي حاضر کمال مراقبت و دلسوزي را نسبت به دوستان و پيروان خود دارد، و به هدايت راه جويان و تربيت نفوس و معرفي نُوّاب اربعه و افشاگري مدعيان کاذب نيابت علماً و عملاً قيام مي فرمايد، به طوري که درماندگان و گرفتاراني که صميمانه از او ياري طلبيده اند گشايش کار و حل مشکل خود را ديده اند و دانش طلباني که در معضلات علمي و ديني درمانده اند از اشراقات و الهامات حضرتش روشن و هدايت شده اند. همه اين فيوضات را به صورت پاسخ پرسش ها در توقيعات صادره از ناحيه مقدسه مي بينيم. علاوه بر اينها نهان بيني و رازگويي و اخبار از غيب در بسياري از توقيعات وجود دارد، که نه تنها موجب اطمينان خاطر بيشتر براي مردم آن زمان بلکه براي خواننده امروز هم مي شود، و مي فهمد که چگونه امام با دانشي که از گنجينه علم الهي بارور شده است، بر ضماير اشراف دارد و قصد و نيت اشخاص را مي داند، و از پسر يا دختر بودن مولود و روز مرگ افراد باخبر است و پيشاپيش آن را اعلام مي فرمايد، و از حلال يا حرام بودن مالي که به حضورش تقديم شده خبر مي دهد و حرام آن را رد مي کند، و اگر تقديم کننده نام خود را برخلاف بنويسد از دانش امام پنهان نمي ماند و حقيقت به او يادآوري مي شود. اينها همه اندکي از تجليات مقام ولايت است که از آينه توقيعات نمايان شده است.

اگر شخص ديرباوري با وجود اين نشانه هاي صدق و صحت توقيعات، از در انکار درآيد، پاسخش اين است که راه اثبات رويدادهاي تاريخي و آثار بازمانده از قديم - چه در امور ديني و چه در حوادث تاريخي - مگر جز دقت در دسترسي اسناد و راست گويي ناقلان مي باشد؟ اگر بيش از هشتاد توقيع رسيده از امام زمان را در کتاب هاي معتبر از راويان مختلف در مدت 69 سال نپذيريم، پس چه موضوع ديني يا واقعه تاريخي قابل پذيرش خواهد ماند؟ مگر مثلاً وجود پادشاهي به نام انوشيروان يا بخشنده اي به نام حاتم طايي يا خون ريزي چون امير تيمور جز با چند مدرک اصيل کهن ثابت مي شود؟ آيا صحت انتساب ديوان هاي شعرا و کتاب هاي دانشمندان هشتصد نهصد سال قبل به آنها، مگر جز به وسيله دو سه يا حداکثر هفت هشت نسخه و دست نويس بازمانده از زمان هاي نزديک به عصر آنهاست؟ اگر راه مناقشه در مدارک تا اين حد باز شود هيچ رويداد تاريخي و اثر ادبي و علمي را نمي توان تلقي به قبول کرد و از نويسنده آن دانست.

بدون شک ادله درستي و اصالت بيشتر توقيعات - اگر نگوييم همه آنها - محکم تر از دليل هايي است که براي موارد مشابه آنها از امور تاريخي و ادبي نقل شده است، و هر عقل سليم و فرد منصفي گواهي به صحت و اصالت آنها مي دهد. اما منکران و معاندان، در حقايق آشکارتر چون آفريدگار جهان نيز شک و ترديد روا مي دارند، و عرضشان اشکال تراشي است نه درک حقايق و قول خدا راست است که گفته: »إن يَتَّبِعون اِلا الظَّنَّ و إن هُم إلاّ يَخرُصون« اينان جز از پي گمان نمي روند و جز آن که دروغي ببافند کاري ندارند.14



پي نوشت ها :

1-سواد: بخش واقع ميان دجله و فرات را در زمان خلفاي عباسي »سواد« مي گفتند (فرهنگ فارسي)

2- کمال الدين، باب ذکرالتوقيعات، ص 486، حديث 5 ؛ الاصول من الکافي، ج1، ص 519، ح 8 ، با اندک تفاوت

3- کتاب الغيبة، ص 258 ؛ الاصول من الکافي، ج 1، ص 523-524

4-کمال الدين، ص 509 ، شماره 38

5-معروف به جعفر کذّاب، که ادعاي جانشيني امام يازدهم را مي کرد.

6-الاصول من الکافي، ج 1، ص 523 ، ح 19

7-کتاب الغيبة، 244 (به تلخيص) توضيح اينکه توقيع ظاهراً از سوي امام عسکري(ع) در لعن او صادر شده

8- همان مآخذ، ص 244 ؛ احتجاج، ج 2، ص 474

9-کتاب الغيبة، ص 245

10-همان، ص 248-253

11-همان، ص 228

12-همان، ص 228-229

13-کتاب الغيبة، ص 177 - 176 ؛ کمال الدين، ص 484 - 483 ؛ الاحتجاج، ص 470 - 469

14- سوره انعام (6)، آيه 116