مهدويت و جهانيشدن(1)



طرح مساله



مهدويت و جهاني شدن، هر دو از جمله مباحث مهم و دغدغههاي روزگار ماست. اعتقاد به ظهور منجي و مهدويت در معناي عام خود، يک باور ديني فراگير در بين انسانها بوده است. در اديان مختلف چنين اعتقادي به نحو ملموس و بارزي تجلي يافته است و منجي با تعابير مختلفي چون «کالکي» در آيين هندو، «مسيحا» در يهود و مسيحيت، «سوشيانت» در زرتشت و در نهايت، «مهدي(عج») در فرهنگ اسلامي ياد شده است.(1) چنين تعابير و باورهايي به رغم تفاوتهاي خاص خود در تاکيد بر ظهور يک منجي جهت گشودن راه جديدي فراروي انسان در جهت نيل به سعادت ابدي، مشترک هستند. از اين رو مهدويت و منجيگرايي دغدغه تمامي انسانها و در دورانهاي مختلف تاريخي بوده است و در روزگار ما نيز که انسان معاصر دچار بيعدالتيها و ظلم در عرصه جهاني است، اين مساله حايز اهميت ميباشد.

از سوي ديگر ما در روزگار خويش شاهد پديده ديگري با عنوان «جهانيشدن» هستيم. وضعيت جهانيشدن با رشد تکنولوژي ارتباطات همراه بوده که موجب فشردگي زمان و مکان، همجواري مجازي، کشآمدن مناسبات اجتماعي در طول مکان، کوچک شدن جهان و در نهايت به تعبيرمارشال مکلوهان، پيدايش «دهکده جهاني» گشته است. حتي چنين وضعيتي برخي را بر آن داشته است که از «پايان تاريخ» سخن بگويند. به هر حال، به رغم تعابير و تفاسير مختلف از اين پديده، که در ادامه بحث بدانها خواهيم پرداخت، اهميت چنين وضعيتي براي ما از دو جهت مطرح ميباشد. نخست آنکه ما خواسته يا ناخواسته تحت تاثير چنين پديدههايي در قرن 21 قرار گرفتهايم و بدين جهت شناخت ابعاد آن جهت تنظيم زندگي خويش ضروري خواهد بود. اما وجه اهميت ديگر اين پديده براي ما نسبت و ارتباط آن با اعتقاد ديرين مانسبت به مهدويت و ظهور منجي موعود(عج) ميباشد. در واقع باور ما به شکلگيري حکومتي جهاني توسط حضرت مهدي(عج) چنين پرسشي را مطرح ميسازد که چه ارتباط و نسبتي بين مهدويت و حکومت جهاني مهدوي(عج) با پديده جهانيشدن وجود دارد؟

در تعابير عاميانه و گاه در برخي مباحث علمي چنين تصوري برانگيخته ميشود که بين پديده جهانيشدن با حکومت جهاني حضرت مهدي(عج) ارتباط و حتي همساني وجود دارد. از اين رو پرسشي که لازم است در آن تامل شود پرداختن به نسبت بين اين دو مفهوم ميباشد. وجه اهميت پرداختن به چنين پرسشي در آن است که به رغم اشتراک اديان مختلف در اعتقاد به ظهور منجي، تحولات روزگار ما وضعيت متفاوتي را بهوجود آورده است. براي انسان ماقبل عصر تکنولوژي ارتباطات، تحقق يک حکومت جهاني با تصوراتي توام بوده است که به دليل گستره عظيم جغرافيايي جهان براي انسان آن روز، نحوه تحقق چنين حکومتي، به رغم باور اصيل وي به تحقق آن، در بوته اعجاز و شگفتي قرار ميگرفت. تعابير مختلفي که در روايات و اخبار ملاحم در ويژگيهاي عصر ظهور حضرت مهدي(عج)(2) آمده است که صداي آن حضرت را همه جهانيان در هنگام سخن ميشنونديا سيماي مبارک وي را ميبينند و تعابير ديگر، همگي براي انسانهاي روزگار پيشين امري شگفت و معجزهآسا مينمود. در حالي که پيشرفتهاي تکنولوژي ارتباطي فهم چنين وضعيتي را به طرق عادي براي ما ميسر ساخته است. در پرتو چنين تحولاتي است که فهم ما نسبت به برخي از آموزههاي ديني روشنتر گشته و ما اينک با بصيرت بيشتري ميتوانيم آموزههاي ديني -- و جهاني خود را درک کنيم. پديده جهانيشدن نيز شايد بتواند چنين زمينهاي را بيشتر فراهم سازد.

از اين رو مساله پيشاروي نوشتار حاضر اينست که چه نسبتي بين حکومت جهاني حضرت مهدي(عج) و پديده جهانيشدن وجود دارد؟ به تعبير ديگر چنين پرسشي در ذهن ما برانگيخته ميشود که آيا ما در عصر جهانيشدن ميتوانيم فراتر از باور ديني -- اعتقادي خود به ظهور منجي موعود، چگونگي تحقق آن را براحتي درک کنيم. آنچه براي انسانهاي مومن پيشين صرفاً يک باور ديني -- اعتقادي بود، ميتواند براي ما امر ملموستري جلوه نمايد و شاهد تحقق زمينههاي آن باشيم. و مفهوم جهانيشدن يا مفاهيم ديگري ميتوانند براي ما زمينه درک بهتر و روشنتري از چگونگي تحقق حکومت جهاني موعود فراهم سازند.

شايد طرح چنين ادعايي در وضعيتي که «جهاني شدن» خود در معرض چالشها و انتقادهاي جدي است و مردمان بسياري از کشورها به دليل تبعات منفي آن در تحميل و گسترش عرصه استعماري صاحبان قدرت و سرمايه در ابعاد اقتصادي -- فرهنگي و سياسي هر روز به اعتراض برميخيزند، ابهاماتي را در پي داشته باشد. حتي چنين ابهاماتي با توجه به ديدگاههايي که جهانيشدن را به مثابه يک پروژه غربي يا غربيسازي جهان و يا حتي امريکاييسازي جهان ميدانند، بيشتر ميگردد.

البته لزوماً جهانيشدن در تمامي قرائتهاي خود با مهدويت اسلامي سازگاري ندارد و ميبايست جهت فهم وضعيت عصر مهدوي به قرائتهاي مناسب تمرکز نمود و حتي اگر چنانچه هيچ قرائتي سازگاري با ايده مهدويت نداشته باشد، وجوه تمايز معين گردد. در برخي از اين قرائتها مثل غربيسازي و امريکاييسازي، تباين روشني وجود دارد. و در برخي ديگر ميتوان وجوه تشابه بسياري مشاهده کرد. در نهايت بايد گفت از آنجا که دغدغه اصلي پژوهش حاضر جستجوي ابزار نظري و مفهومي مناسب براي فهم عصر مهدوي(عج) ميباشد، اين نوشتار خود را مقيد به قرائتهاي موجود جهانيشدن ندانسته و نهايتاً ميتواند قرائت خاص خود را از اين مفهوم ارائه نموده واستدلالهاي خويش را مطرح سازد.

 

جهانيشدن و مفاهيم مربوطه

جهانيشدن يا(Globalization) از جمله مفاهيمي است که در سه دهه اخير تداول يافته است و علاوه بر عرصه مراکز علمي -- تحقيقاتي اذهان بسياري از جهانيان را به خود مشغول داشته است. سير تحول تکنولوژي در عرصه ارتباطات و پيدايش انقلاب اطلاعات در نيمه دوم قرن بيستم زمينه گذر از محدوديتهاي جغرافيايي -- ملي را فراهم ساخته و اين امر موجب کوچکتر شدن جهان و تبديل عرصه جهاني به يک دهکده گرديد که ساکنان آن در ارتباط مستقيم با يکديگر ميتوانستند باشند. مارشال مکلوهان در دهه 1965 خود با طرح ايده «دهکده جهاني» پيشگام طرح مباحث جهانيشدن گرديد. واژه جهانيشدن در طول سه دهه گذشته، همزمان با طرح آن در مجامع علمي، تعاريف مختلفي به خود گرفته است. در زبان فارسي نيز به تبع چنين اختلافاتي در واژه لاتين آن، معادلهاي مختلفي نيز براي آن پيشنهاد شده است. مفاهيمي چون «جهاني شدن»، «جهانيسازي»، «جهانگرايي»، «جهانگستري» در ترجمه آن به کار رفتهاند.

وجه مشترک برداشتهاي مختلف از واژه جهانيشدن توجه به بعد جهاني اين پديده است. چنين مينمايد که انسانها توجه خويش را از تمرکز صرف بر قوم و قبيله و منطقه و مليت خود فراتر برده و اينک افق جهاني يافتهاند. رهيافتهاي علمي مختلف نيز بر چنين گسترهاي تاکيد کردهاند. تاکيد بر گستره جهاني در جهانيشدن، اين مفهوم را با مفاهيم ديگري که بر بعد جهاني تمرکز ميکنند مرتبط ميسازد. مفاهيم حکومت جهاني، نظام جهاني، فرهنگ جهاني، جهان وطني، جهانگرايي و... از اين قبيلند. چنين ارتباطي در بحث حاضر حايز اهميت است. هر چند در سنت اسلامي ما تعبير جهانيشدن به کار نرفته است اما تعابيري چون حکومت جهاني اسلام، حکومت جهاني حضرت مهدي(عج) و... مفاهيمي کاملاً مانوس ميباشند. هر چند به نظر ميرسد علاوه بر چنين اشتراکي بين اين مفاهيم با مفهوم جهاني شدن، ميتوان ارتباطات عميقتري را نيز با تعيين قرائت مناسب از جهانيشدن جستجو نمود.

بدون ترديد نگرش جهاني از ديرباز براي بشر مفهوم بوده است. بشر به گونههاي مختلف درصدد تعلق يافتن به عرصهاي جهاني بوده است. نمودهاي چنين گرايشي را ميتوان در کشور گشاييهاي پيشين امپراتوريها و سلاطين، مکاتب فکري و اديان مشاهده نمود. هر کدام از اين عرصهها منظري جهاني مدنظر خويش قرار ميدادهاند. اما آيا چنين منظري لزوماً به لحاظ مفهومي با «جهاني شدن» يکسان ميباشد؟ در پاسخ به چنين پرسشي ديدگاههاي مختلفي را ميتوان يافت: «رونالد رابرتسون» معتقد است جهانيشدن فرايندي است که از عصر رنسانس و قرن پانزدهم آغاز گشته است. او پنج مرحله مختلف را براي سير تطور مفهوم جهانيشدن پيگيري کرده است:

مرحله نخست، مرحله تکوين و شکلگيري اوليه است که از اوايل قرن پانزدهم تا قرن هيجدهم در اروپا آغاز گشته است و بدين سان نظام فراملي قرون وسطايي فرو ريخت و اجتماعات ملي، تحکيم مفاهيم فردي و فردگرايي و ايدههاي مربوطه به بشريت و انسان ظهور پيدا کرد.

مرحله دوم، آغاز جهانيشدن از نيمه دوم قرن هيجدهم تا دهه 1870 ميباشد. در اين مرحله گرايش شديد به مفاهمي ذيل است: ايده دولت واحد همگن، تبلور انگاره روابط رسمي بينالمللي و فراملي، تلقي فرد به عنوان شهروند، تاکيد فراوان بر حقوق انسان و نوع بشريت، گسترش پيمانها و نمايندگيهاي مرتبط با تنظيم روابط بينالمللي و فراملي و ترازبندي موضوعات در چارچوب ملي و بينالمللي.

مرحله سوم، يا مرحله خيزش از دهه 1870 تا 1920 را در برميگيرد. در چنين مقطعي چهار مرجع اصلي مطرح است: جوامع ملي؛ فرد؛ جامعه بينالمللي؛ و بشريت (به عنوان يک مجموعه واحد). نمودهاي جهانيشدن در اين دوره عبارتند از: رسميت مفهوم بشر در سطح بينالمللي، رشد جنبشهاي وحدت جهاني، نزديک شدن به پذيرش جهاني تقويم واحد و...

مرحله چهارم يا مرحله مبارزه براي هژموني، از نيمه دهه 1920 تا 1960 را در برميگيرد. مهمترين ويژگيهاي اين دوره عبارتست از: تاسيس جامعه و سازمان ملل متحد، تثبيت استقلال ملي، و...

مرحله پنجم که رابرتسون پديده جهانيشدن را به معناي خاص خود در اين معنا به کار ميبرد، به اواخر دهه 1960 تا پايان قرن بيستم برميگردد. طبق نگرش رابرتسون در اين مرحله آگاهي نسبت به جهان، تبديل حقوق مدني به مسالهاي جهاني، افزايش دلمشغولي سنت به بشريت به عنوان يک نوع ويژه از طريق جنبشهاي زيست محيطي، رشد توجه به جامعه مدني و شهروندي جهاني، تحکيم موقعيت ارتباط جمعي از جهان و رشد اسلامگرايي به مثابه جنبش ضدجهانيشدن.(3)

طبق تفسير رابرتسون ريشههاي جهانيشدن به قرن پانزدهم برميگردد. ديگران جهانيشدن را پديدهاي همزاد زندگي اجتماعي انسان معرفي کردهاند. مالکوم واترز سه گزينه را در شناسايي جهانيشدن مطرح ميکند:

الف) جهانيشدن فرايندي است که از شروع تاريخ بشر آغاز شده و تاثيرات آن با گذشت زمان افزايش يافته است. ليکن اين فرايند در سالهاي اخير يک جهش ناگهاني داشته است.

ب) جهانيشدن همزاد تجدد است و در نگاهي ديگر همان توسعه سرمايهداري است که اخيراً از يک جهش ناگهاني برخوردار شده است.

ج) جهاني شدن، پديده و فرايندي متاخر است که همراه با فرايندهاي اجتماعي، تحت عناوين فراصنعتي، فراتجدد، يا شالودهشکني سرمايهداري همراه است.(4)

البته او خود اذعان ميدارد که برخي ابعاد جهانيشدن هميشه به وقوع پيوسته است اما تا نيمه هزاره دوم توسعه اين ابعاد پيوسته و منظم نبوده است.

بر اين اساس، ميتوان اذعان نمود که مفهوم جهاني شدن، هر چند به نيمه دوم قرن 20 تعلق دارد اما نمودهايي از آن را ميتوان در دورههاي پيشين نيز مشاهده کرد. هر چند به دليل ويژگي خاص اين دوره که بر اثر انقلاب در تکنولوژي ارتباطات فراهم شده است، به صورت جديتر و اساسيتر در اواخر قرن 20 تحقق کامل يافته است. از اين رو پژوهشگران عمدتاً در بحث جهانيشدن و تعريف آن به دوره اخير توجه داشتهاند.

تعاريف مختلفي از جهانيشدن مطرح شده است. مالکوم واترز جهانيشدن را فرايندي اجتماعي ميداند که «در آن قيدوبندهاي جغرافيايي که بر روابط اجتماعي و فرهنگي سايه افکنده است، از بين ميرود و مردم به طور فزايندهاي از کاهش اين قيد و بندها آگاه ميشوند.»(5) جان تاميلنسون نيز با تمرکز بر پيچيده شدن ارتباط در عصر جهانيشدن آن را با مدرنيته پيونده زده و معتقد است که جهانيشدن شبکهاي به سرعت گسترش يابنده و هميشه متراکم شونده از پيوندهاي متقابل و وابستگيهاي متقابل است که وجه مشخصه زندگي اجتماعي مدرن به شمار ميرود.(6)

رابرتسون نيز با تاکيد بر آگاهي، جهانيشدن را چنين تعريف ميکند:

«مفهوم جهانيشدن به درهم فشردهشدن جهان و هم تراکم آگاهي نسبت به جهان به عنوان يک کل دلالت دارد.»(7)

هر چند تعاريف سهگانه فوق از جهانيشدن عمدتاً بر يک وضعيت ارتباطي خاص و فشرده تاکيد داشتند، در نگرشهاي ديگر که از منظر انتقادي مطرح شدهاند، جهانيشدن با امريکاييشدن پيوند خورده است. از نظر لاش ويوري «جهانيشدن در واقع جهانيشدن سرمايهداري پيشرفته است.»(8) فوکوياما نيز که مدعي است جهانيشدن همان امريکايي شدن است مدعي است که الگوي امريکا که مردمان ديگر فرهنگها خود را با آن هماهنگ ميکنند، مربوط به دو يا سه نسل پيش است، زماني که سخن از جهانيشدن و نوگرايي به ميان ميآيد، امريکاي دهه 50 و 60 را تداعي ميکنند... فرهنگي که در دهه 50 و 60 اشاعه يافت، ايدئال بود.»(9) منتقدان نحله مارکسيست سرمايهداري غربي نيز در تعريف جهانيشدن عمدتاً بر بعد گسترش سيطره استعماري و امپرياليستي سرمايهداري غربي تمرکز کردهاند. آنها با نقد جهانيشدن غربي آن را موج جديدي در گسترش امپرياليسم سرمايهداري غربي ميدانند.(10)

در تعاريف فوق عمدتاً بر بعد فرهنگي تمرکز شده است. البته جهانيشدن ابعاد مختلفي دارد و شايد در بيشتر اوقات در وهله نخست جهانيشدن در عرصه اقتصاد به ذهن تبادر نمايد. بعد سياسي جهانيشدن نيز حايز اهميت است. در حالي که در بعد اقتصادي بر سيطره سرمايهداري بر اقصا نقاط جهان تمرکز ميشود. در بعد سياسي جهانيشدن بر پيدايش و اشاعه الگوهاي مشابه حکومتي و حقوقي غربي و به ويژه امريکايي به سراسر جهان مدنظر ميباشد. از اين رو توجه به ابعاد مختلف جهانيشدن اهميت دارد. به تعبير برخي پژوهشگران، جهانيشدن «به بافتهاي گوناگون کنش اجتماعي، اقتصادي، سياسي، حقوقي، فرهنگي، نظامي، فناوري و نيز محيط زيست راه پيدا نموده است.»(11)

اما به رغم وجود ابعاد مختلف جهاني شدن، به نظر ميرسد در پژوهش حاضر ضرورت دارد تا عمدتاً بر ابعاد فرهنگي -- سياسي و اجتماعي جهانيشدن تمرکز شود. زيرا اولاً در عصر حاضر به دليل بحران معني در تمدن مدرن غربي که بر جهان سيطره دارد، ايدهها و فرهنگ برخلاف ديدگاههاي پيشين صبغهاي اساسي يافته و در منزلت زيربنا قرار گرفتهاند. چنين وضعيت در تفکر اسلامي عملاً پذيرفته شده بود و هم اينک جهان غرب نيز عملاً به چنين نتيجهاي رسيده است.(12) دليل ديگر آنست که درمطالعه تطبيقي مهدويت اسلامي با جهانيشدن ضرورت دارد تا ما بر بعد فکري -- فرهنگي تاکيد نماييم تا بتوانيم به سهولت انديشه «جامعه فاضله اسلامي» را با وضعيت «جهانيشدن»، مقايسه نماييم.





که عقل و فطرت عاملي هستند که بشريت را به اصل خويش هدايت ميکنند. و رسيدن به حقيقت وجودي جز با يک رهبري واقعي همانند تکامل عقلي و بازگشت به فطرت و تبري جستن از موانع کشنده ناشي از خودپرستي ممکن نيست که آن هم عصر عدالت، آزادي، امنيت و سعادت يعني عصر امام منتظَر حضرت مهدي(ع) است.

خداوندتوفيقديدارآن جمال دلربا و اطاعت از اوامر پرافتخارش و زندگي تحت لواي پرچم عدالت آسماني و جهانياش را به همه ما عنايت فرمايد. انشاءالله

و به اميد ديدار آن روز.

پي نوشتها :



1. عام الفکر، ش 2، 1999.

2. ] سوره انبياء(31) آيه 107 [ .

3. ] سوره سباء(34) آيه 28 [ .

4. سوره قصص(38) آيه 5.

5. ] نهج البلاغه، حکمت 209 [ .

6. الامام المهدي(ع)من المهد الي الظهور.سيدمحمدکاظم قزويني.

7. سوره انبياء (21) آيه 106.

8. ] التبيان، ج 7، ص 284 ؛ مجمع البيان، ج 7، ص 66 و 67 ؛ الزامالناصب، ص 75 و 76 به نقل از: منتخبالاثر (چاپ جديد)، ج 2، ص 30 [ .

9. ] کمالالدين و تمامالنعمة، باب احاديث نبوي، شيخ صدوق [ .

10. فرائد السمطين، جويني، ج 2.

11. فلسفةالقانون و السياسة، عبدالرحمن بدوي.

12. ] سوره آل عمران(3) آيه 19 [ .

13. سوره توبه(9) آيه 33.

14. ] الکافي، کتاب الحجة، ج 1، ص 432، ح 91 به نقل از: منتخب الاثر، ج 2، ص 35 [ .

15. عالم الفکر، همان.

16. ] الغيبة، نعماني، ص 238 (ب 13، ج 28) نقل از: منتخب الاثر، ج 2، ص 341 [ .

17. ] نورالابصار، باب 2، ص 155 به نقل از: امام مهدي(ع) از ولادت تا ظهور (ترجمه دکتر فريدوني)، ص 587 [ .

18. ] امام مهدي(ع) از ولادت تا ظهور (ترجمه دکتر فريدوني)، ص 588 به نقل از عقدالدرر [ .

19. ] همان، ص 441 به نقل از: بحارالانوار، ج 52، ص 205