مهدويت و جهانيشدن(2)




 

«جهاني شدن» به چه معني؟

نگرشهاي مختلفي در باب تبيين ماهيت و چيستي جهانيشدن وجود دارد. برخي از منظر طرفداري و حمايتي سخن گفتهاند و برخي به انتقاد از آن ميپردازند. پيش از بررسي برداشت و قرائت سازگار از جهانيشدن با ايده مهدويت اسلامي پاسخ به اين پرسش ضروري است که آيا جهانيشدن پديدهاي ضروري و به تعبير ديگر يک فرايند تاريخي است يا صرفاً پروژهاي طراحي شده است تا سيطره فرهنگ و تمدن غربي را بر جهان تثبيت و نهادينه سازد؟

در کل سه نگرش به جهانيشدن وجود دارد:

 

1. «جهانيشدن» به عنوان يک پروسه تاريخي که به دليل پيشرفت و انقلاب در تکنولوژي ارتباطات فراهم آمده است. پيدايش وسايل ارتباطي مثل تلفن، ماهواره، اينترنت و... زمينهساز تحقق جهانيشدن به عنوان يک پروسه محسوب ميشوند که انسان قرن 21 آن را تجربه ميکند. در چنين قرائتي جهانيشدن محصول فشردگي زمان و مکان، بريدن فضاي زندگي مشترک اجتماعي از مکان، همجواري و پيچيدگي ارتباط انسانها ميباشد که در پيدايش فرهنگ مشترک جهاني نمود مييابد. در چنين وضعيت تکنولوژيک فرهنگهاي مختلف در معرض ارتباط و گفتگو با يکديگر قرار گرفته طي مراحل داروينيسم فرهنگي -- تمدني تمدن و فرهنگ مشترک جديدي از برايند فرهنگها ايجاد ميشود. طرفداران چنين نگرشي معتقدند جهانيشدن نتيجه انقلاب تکنولوژيک ارتباطي است و وضعيت مطلوب و بهينهاي براي بشر فراهم شده است.(13)

 

2. جهانيشدن به عنوان يک پروژه غربي را عمدتاً منتقدان جهانيشدن مطرح ساختهاند دذژر اين نگره، جهانيشدن همان جهانيسازي و به تعبير ديگر غربيسازي و امريکاييسازي جهان ميباشد که درصدد است، هنجارها و ارزشهاي غربي را در جهان محقق سازد. به تعبيرديگر «جهانيسازي» نقشهاي است براي تحقق رسالت ديرين انسان سفيد سرمايهدار غربي که زماني از طريق تهاجم نظامي و استعمار کهن، تاجران و ماموران مذهبي دنبال ميشد ولي اکنون به تعبير فيسک به کمک ماهواره و تکنولوژي ارتباطات غسل تعميد داده شده است. محققان مختلفي چون تاملينسون، ديويد هلد، ادوارد سعيد و طيف وسيعي از مخالفان جهانيشدن خاستگاه و رويکرد انحصارطلبانه و هژمونيک اين روند را به نقد کشيدهاند. از نظر تاملينسون فرهنگ جهاني شدهاي که ما هم اکنون با آن مواجه هستيم يک فرهنگ جهاني مبتني بر هرج و مرج و گزينش طبيعي نيست که از جمع بين تجارب و نيازهاي بشريت حاصل آمده باشد، حتي به صورت يکساني از گونههاي فرهنگي موجود نيز تغذيه نميکند بلکه حاکم گشتن يکي از گونههاي فرهنگي است که از توان بيشتري برخوردار ميباشد. در يک کلام، مقصود، همان فرهنگ غربي است.(14)

بديهي است که جهانيشدن به معناي دوم با ايده و فرهنگ اسلامي به هيچ وجه سازگاري ندارد و از اين رو در کل از موضوع مطالعه اين پژوهش خارج ميشود. در واقع جنبش اسلامگرايي معاصر خود در نقد و چالش با سيطره و هژموني غرب شکل گرفته است و طبيعي است که مدينه فاضله اسلامي مهدوي نيز به هيچ وجه با آنچه که در غرب شکل گرفته است، سازگاري نخواهد داشت.

ديدگاه فرانسيس فوکوياما و هانتينگتون از اين قبيل است. هانتينگتون و فوکوياما از موضع طرفداري و موافقت به چنين نگرشي رفتهاند، در حالي که نظريهپردازان نئومارکسيست نيز از جهانيشدن چنين تلقي را دارند، اما با آن مخالف هستند.

از نظر نظريهپردازان نئومارکسيت، جهانيشدن ماهيتي برنامهريزي شده دارد که طي آن تمدن سرمايهداري غربي درصدد بسط خود در عرصه جهاني است. به تعبيرادوارد سعيد، امپرياليسم سرمايهداري با جهانيشدن وارد فاز جديد خود شده است و همانند مراحل پيشين درصدد استعمار ديگران است.(15) چنين فرايندي از نظر آنها کاملاً مطرود و نامقبول ميباشد. انديشمنداني چون والرستين، گوندر فرانک، پل باران و ديگران از اين قبيل هستند.

اما آيا در معناي و نگرش نخست نيز شائبهاي از سيطره غرب، همانند نگرش دوم، وجود ندارد؟ به تعبير ديگر به فرض آنکه جهانيشدن فرايندي طبيعي باشد که بر اثر انقلاب تکنولوژي ارتباطي ايجاد شده باشد، اما در چنين صورتي با توجه به غلبه و سيطره غرب بر ابزارهاي تکنولوژي ارتباطي مثل ماهواره و اينترنت جز آنست که بپذيريم فرهنگ غربي مجدداً در حال سيطره خواهد بود و عملاً جهانيشدن در معناي نخست تبديل به معناي دوم خواهد شد. در وضعيتي که ابزار ارتباطي توسط غرب کنترل ميشود آيا ميتوان انتظار داشت تا ديگر فرهنگها نيز به راحتي در يک فرايند رقابتي آزاد بتوانند نگرش، هنجارها و ارزشهاي خود را در عرصه فرهنگ جهاني مطرح کنند و در نتيجه، سهم مناسب خود را در فرهنگ جهاني داشته باشند؟ بدون ترديد، چنين روندي به سهولت صورت نخواهد گرفت.

برخي متفکران غربي ضمن حمايت از آموزههاي مدرن غربي پروژهبودن جهانيشدن را رد نموده و با اين حال وضعيت جهانيشدن را تکامل منطقي مدرنيته دانسته و جهانيشدن را از آن تفکيک نميکنند. مکگرو و ديويد هلد در کتابي تحت عنوان «تغيير و تحول جهاني» آوردهاند که جهانيشدن فرايندي گريزناپذير است که فرايندهاي ديگر را نيز در درون خود جاي داده است. و تحولي بنيادين در فضاي سازماني و روابط اجتماعي و کنشهاي متقابل قدرت به وجود ميآورد. اين تحولات بنيادين پروژه نيستند، بلکه مقتضيات خاص تاريخي جديدي آنها را پديدار ساخته است.(16) چنين نگرشي هنوز در دورن محيط نظريات مدرنيته قابل فهم است و عملاً درصدد توجيه پروژه غرب ميباشد. آنتوني گيدنز نيز چنين نگرشي به جهانيشدن دارد.(17)

 

3. جهانيشدن به مثابه يک پديده. طبق اين تلقي در وضعيت جهانيشدن مؤلفههايي وجود دارد که لزوماً آنها رانمي توان در قالب پروژه يا پروسه تبيين نمود. آرجان آپادوريا در مقاله مشهور خود از پنج چشمانداز نام ميبرد که همه آنها را نميتوان طبيعي يا تعمدي و طرحوار تلقي نمود بلکه بخشي از آنها در تشکيل و وسعتبخشي به آهنگ جهاني نقش داشتهاند. به اعتقاد وي پنج عامل فنآوري، ايدئولوژي، سرمايه، قوميت و رسانههاي ارتباطي وضعيتي را ايجاد کردهاند که در آن نميتوان از انحصار، اختصاص و تکروي سخن گفت... پديده و فرصت نوظهور نه مطلقا پيش انديشيده است که بتوان پروژه ناميد و نه بدون اطلاع جهانيان مخصوصاً کارگزاران اطلاعات بوده که بتوان پروسهاش خواند. نکته ظريف اينجاست که کارگزاران اطلاعات به واسطه اشراف بر پيامدهاي روند از فرصت بيشتري برخوردارند.(18)

چنين ديدگاهي که انديشمندان غربي ديگري نيز با نگرش پست مدرن و اهميت دادن به ايدئولوژيها و فرهنگهاي قومي -- محلي آن را پذيرفتهاند، ميزاني از اهميتيابي هويتهاي محلي را ميپذيرد. رابرتسون خود از ايده کثرت -- وحدت يا عام در خاص، خاص در عام دفاع ميکند. چنين ايدهاي هر چند فرصتي را، هر چند اندک، براي فرهنگهاي محلي فراهم ميسازد اما با نگرش اسلام کاملاً تطابق و همخواني ندارد. چنين کثرتگرايي و سيلانيتي که ويژگي نگرش پسا مدرن است، با نگرش مبتني بر اصول عقلي و اعتقادي پذيرفته شده اسلامي سازگاري ندارد. به بيان ديگر در نگرش اسلامي معرفت و اعتقاد انسان مبتني بر اصول منطقي و مستدل ميباشد و اين چنين نگرشي با سيلانيت پست مدرن سازگاري ندارد. از اين رو در صورتي که مراد از جهانيشدن چنين قرائتي باشد، ميتوان گفت که با ايده اسلامگرايي و مهدويت اسلامي همخواني ندارد.

از سه نگرش کلان فوق به نظر ميرسد ميتوان با تمرکز بر نگرش نخست و بسط و اصلاح برخي از مولفههاي آن، ايده مناسب و سازگار جهانيشدن را با مهدويت اسلامي شناسايي نمود. نگارنده بر اين اعتقاد است که با نگرش ابزاري -- فرايندي به جهانيشدن ميتوان قرائتي از جهانيشدن ارائه کرد که زمينه فهم ما را از چگونگي تحقق مهدويت در معناي عام خود که متقضاي اديان آسماني است فراهم نموده ونيز به طور خاص ما را به درکي اسلامي از وضعيت جهانيشدن و تحقق دولت مهدوي(عج) رهنمون سازد.

 

«جهانيشدن»: ويژگيهاي ذاتي -- عرضي

مشکل اساسي نگرشهاي مختلف در جهانيشدن که توسط انديشمندان غربي و گاه محققان داخلي مطرح ميشود آنست که نقطه عزيمت آنها ناخواسته ذهنيت غربي است. مراد از ذهنيت غربي تعبير عامي است که ايدههاي مدرنيسم و پسا مدرن را در برميگيرد. همچنين چنين ذهنيتي شامل انديشههاي ليبراليستي غربي و نيز سوسياليستي -- مارکسيستي، به نحو توأمان، ميگردد. مشکل اساسي که در چنين ذهنيتي، اعم از قرائتهاي مختلف آن، وجود دارد، بريده بودن رابطه خدا و انسان است.

قرائت سکولار مدرن عملاً با حاکم ساختن انسان و فهم بشري محصور در عقلانيت ابزاري عملاً حکم به مرگ خدا نمود و امر قدسي را از ساحت زندگي بشري جدا ساخت. و نگرش پسا مدرن نيز با ادامه همان طريق اما به شيوهاي ديگر آن را تداوم بخشيد. نگرش پسا مدرن با درافتادن در دام شکاکيت مبتني بر نگرش غربي عملاً از رهيافتن به يک پاسخ ايجابي بازمانده است. تجلي بحران معني در غرب و ظهور گرايشات انسان بحرانزده غربي به معنويت خود حاکي از چنين معضلي در نگرش غربي است.

به نظر ميرسد ميتوان وضعيت جهانيشدن را با تاکيد بر معناي نخست و تلقي آن به عنوان يک فرايند و با استقبال از آن، به مولفههاي ذاتي و عرض آن تجزيه نمود و نشان داد که ذات جهانيشدن همان خواسته اديان است که درآن با پيدايش فضاي گفتگو زمينه هدايت بشري از طريق يک هادي آسماني فراهم ميآيد و بدينسان غايت تاريخ و آفرينش انسان محقق ميگردد. آن چه ما در قرائتهاي مذکور مشاهده کرديم همگي در دام عرضيات جهانيشدن اسير مانده و از رسيدن به کُنه وضعيت جهانيشدن بازماندهاند. به اجمال سعي ميکنم اين ويژگيها را شرح دهم:

الف) ويژگيهاي ذاتي «جهانيشدن»: به نظر ميرسد «جهاني شدن» چنانکه در آغاز بحث مطرح شد، لزوماً پيوند ذاتي با مدرنيته يا دوره جديد غرب ندارد و ميتواند براساس مولفههاي دروني خود مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. به تعبير ديگر، جهانيشدن مبتني بر مجموعه خصايصي است که به دليل رشد تکنولوژي ارتباطي عملا در قرن 21 به صورت نسبتا کاملتري محقق شده است و عملا در مدينه فاضله اسلامي به کمال خود خواهد رسيد. مولفههاي زير را ميتوان به عنوان مولفههاي ذاتي جهانيشدن برشمرد:

 

1. تحقق ابزاري فضاي ارتباطي: ذات اصلي جهانيشدن مستلزم امکان ارتباط بين بشري است. اجتماع بشري محصول اعتباراتي است(19) که قائم به وجود و حضور اعتبارکنندگان ميباشد. به تعبير دقيقتر ماهيت ارتباط مستلزم وجود و حضور طرفهاي ارتباط ميباشد. جهانيشدن در وضعيت تکنولوژي ارتباطات توانسته است به نحو بهتري زمينه ارتباطي را فراهم سازد. در دورههاي پيشين کلام وسيله ارتباطي بوده است و انسانهاي مختلف ميتوانستند از طريق کلام لفظي يا کتبي به ايجاد ارتباط بپردازند. اما با تحولات جديد برد چنين ارتباطي به لحاظ کمي -- کيفي افزايش حايز اهميتي يافته است.

 

2. آگاهي تشديد يافته: چنانکه گذشت در تعريف جهانيشدن به بعد آگاهي تاکيد شده بود. فشردگي زمان و مکان و همجواري و تحقق ابزاري فضاي ارتباطي زمينه آگاهي از وضعيت مشترک انساني را فراهم ميآورد. در دورههاي پيشين چنين وضعيت آگاهي کمتر تحقق مييافت در حالي که در وضعيت جهانيشدن چنين آگاهي به لحاظ کميت و کيفيت افزايش فزونتري يافته است.

 

3. جداشدن هويت از مکان و اهميتيابي فضا:(20) يکي از تحولات عيني و اساسي در پديده جهانيشدن، جداشدن هويت انسانها از محل و مکان زندگي است. انسانها فطرتاً از ويژگيهاي مشترکي برخوردار هستند. اما به دليل تعلق به زمان و مکان خاصي، چنين ويژگيهاي مشترک فطري دچار کمرنگي ميشود و تحت تاثير محيط و مکان قرار ميگيرد. شايد حديث شريف تولد هر مولود بر فطرت الهي و تغيير آن به دست خانواده به نحو شايستهاي بتواند اين مطلب را بيان کند، هر مکاني مستلزم عروض ويژگيهاي عرضي بر انسان است. از اين رو در دوره پيش از عصر تکنولوژي ارتباطات، قبايل و اقوام مختلف به دليل تعلق مکاني هويتهاي متفاوتي يافته بودند. پديده جهانيشدن به همراه خود بحران هويت را ايجاد نموده است. دليل اين امر آنست که جهانيشدن موجب بريدن از هويتهاي مکاني ميشود و گرايش دارد انسانها را در هويت جديدي وارد سازد.

در عصر «جهانيشدن» به جاي مکان که پديدهاي فيزيکي است فضا اهميت مييابد. فضا عرصه ارتباط انسانهاست و با گستردگي امکانات ارتباطي فضا نيز بسط مييابد. جهانيشدن فرصت جديدي را فراهم ميسازد تا انسانها با بريدن از هويتهاي مکاني در هويت فضايي جديد ادغام شوند. هويت جديدي که در صورت ابتنأ بر فطرت الهي زمينههاي اشتراک کاملاً فراهم ميگردد.

 

4. تحقق جامعه بشري در جهان: به دليل تفاوتهاي مکاني -- زماني پيوند تمامي انسانها در يک جامعه بشري جهاني امکانپذير نبوده است. هر چند در اديان و برخي مکاتب مثل رواقيون ايده شهروندي جامعه جهاني مطرح بوده است اما به دليل عدم وجود شرايط کافي چنين وضعيتي براي تمامي انسانها ميسر نبوده است. از اين رو جهانيشدن با فراهمسازي سه زمينه نخست، عملاً تحقق جامعه بشري جهاني را امکانپذير و در دسترس ميسازد. از اين رو ايده تحقق امت واحده محقق ميگردد.

به نظر ميرسد عناصر چهارگانه فوق ارکان جهانيشدن را به لحاظ فرايندي تشکيل ميدهند. پديدههاي ديگر را به دليل تعلقات خاص زماني و مکاني ميتوان عارضي ناميد.

ب) ويژگيهاي عارضي «جهانيشدن»: عناصري را که فارغ از عناصر چهارگانه فوق در جهانيشدن به وجود ميآيند ميتوان عناصر عارضي ناميد. خصيصه اصلي اين عناصر عارضي عبارتست ازقابليت انفکاک آنها از پديده جهاني شدن. پديدهاي چون پيدايش بحران هويت، گرايش به محليگرايي در مقابل جهانيشدن، غلبه نظريهها و مکاتب فکري در عرصه جهانيشدن و... همگي از امور عارضي محسوب ميشوند. در نتيجه مصبوغشدن وضعيت جهانيشدن به صبغه غربي، ليبرال، سوسيال و مارکسيستي و... همگي از پديدههاي عارضي جهانيشدن ميباشند. ماهيت جهانيشدن نسبت به اين امور لابشرط است و چنين پديدههايي ميتوانند در مقطع خاصي جهانيشدن را تحتالشعاع خود قرار دهند. از اين رو ضرورت دارد تا ارکان اصلي پديده جهانيشدن از امور عارضي تفکيک شود.

 

جهانيشدن: ويژگي سختافزاري -- نرمافزاري

چنانکه از ويژگيهاي چهارگانه برميآيد، جهانيشدن عمدتاً ويژگي سختافزاري دارد. به تعبير دقيقتر، جهانيشدن فرصت يا وضعيتي است براي تحقق ابعاد نرمافزاري. رابرتسون(21) و عماد افروغ اين نکته را مطرح کردهاند که آيا جهانيشدن امکان وجودي دارد. پاسخ عماد افروغ حايز اهميت است. او معتقد است:

«وجهي از جهانيشدن امکان وجودي ندارد نه اينکه هيچ جهاني شدني امکان ندارد. جهاني شدني امکان وجودي دارد که به يک ارزشنمايي و حقيقت الحقايق برگردد.»

او با رد جهانيشدن غربي و موجود اين نکته را باز نگه ميدارد که «جهانيشدن ديني امکان وجودي دارد.»(22) در واقع قرائتهاي مختلف جهانيشدن نوعي ارائه نرمافزار براي پديده جهانيشدن هستند. به اين معنا که، صبغه غربي -- مدرن يا پسامدرن اين تفسيرها صرفاً به ابعاد عارضي جهانيشدن برميگردند. جهانيشدن همانند ظرفي است براي تحقق يک محتوا. چنين محتوايي گاه از غرب گرفته ميشود و گاه از دين. محتوا ويژگي نرمافزاري دارد و رنگهاي مختلفي ميگيرد در حالي که جهانيشدن به عنوان يک فرايند، امري متعين است. بدين جهت ميتوان محتوا و نرمافزار مناسبي را در ظرف جهانيشدن مطرح نمود. و به نظر ميرسد آموزه مهدويت اسلامي به خوبي ميتواند به نحو کاملي چنين نقشي را ايفا نمايد.