تورات و عهد عتيق



 
تورات يعني تعليم و بشارت، کتابي است آسماني که بر پيامبر عظيم الشأن حضرت موسي(ع) نازل شده است.

ولي يهود، اين کتاب را تحريف کرده و خرافات و افسانه هاي زيادي در آن جاي داد، به طوري که امروز به صورت يک کتاب مضحِک و عجيبي در آمده است.

نويسندگان تورات اشخاص مجهول الهويه و گمنامي هستند که قرآن در باره آنها مي فرمايد: (فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَکتُبُونَ الکِتابَ بِاَيديهِم ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِن عِندِ اللَّهِ لِيَشتَروُا بِهِ ثَمَنا قَليلاً فَوَيلٌ لَهُم مِمّا کَتَبَت اَيدِيهِم وَ وَيلٌ لَهُم مِمّا يَکسِبُونَ)(1) پس واي بر کساني که از پيش خود چيزي نوشته و به خداي متعال نسبت دهند تا به بهاي اندک و متاع ناچيز دنيا بفروشند، واي بر آنها از آن نوشته ها و آنچه از آن بدست آرند. و اين آيه به خوبي بر آنها تطبيق مي کند.



الف ـ خدا در نظر يهود:

خداوند، در کتاب مقدّس يهود، شکل عجيب و غريبي به خود گرفته است. مثلاً مانند انسان است(2)، گيسو و لباس دارد(3)دوپا دارد(4)، مانند انسان راه مي رود(5)، از آسمان به زمين فرود آمده به هر کجا که بخواهد مي رود و جائي را براي سکونت و زندگي خويش مسکن قرار مي دهد(6)، آن قدر نادان است که بدون نشانه نمي تواند خانه مـؤمنان را از خانه کـفّار تشخيـص دهد(7)و از خيلي چيزها بي خبر است(8)، پيمان خود را مي شکند(9)، از کرده خويش پشيمان مي شود(10)، گاهي غصه مي خورد و بر کاري که کرده است اندوهگين مي شود(11)، با انسان کشتي مي گيرد(12)و درعين اين که سه تا است، يکي است، يعني هم يگانه است و هم سه گانه(13)، مار از او راستگوتر است زيرا مار راست مي گويد و خدا دروغ مي گويد(14)، از آسمانها به زمين آمده بين کلام مردم تفرقه مي اندازد مثل استعمار که مي گويد: (تفرقه بيانداز و حکومت کن) چون از وحدت کلام آنها مي ترسد(15)، چيزي را مي گويد و باز تغيير مي دهد(16) اين است، صفات خداوند در نظر يهود!



ولي خداوند جهان از همه اين خرافات منزّه و مبرّا است، نه جسم است و نه عوارض جسمي بر او عارض مي شود، هميشه راست مي گويد و هيچ وقت پيمان خود را نمي شکند، تمام اعمالش از روي خِرد و حکمت است، ابدا اندوهگين و محزون نمي شود، يکي است و شريک ندارد و هميشه خواهان خير مردم است.

ب ـ پيامبران در نظر يهود:

پيامبرانِ (کتاب مقدس!) دست کم از خدايان آن ندارند مثلاً بعضي آنها:

1 ـ با زنان نامحرم زنا مي کنند، چنانچه به حضرت داود(ع) نسبت داده اند(17).

2 ـ با دختران خود زنا مي کنند و به حضرت لوط(ع) نسبت مي دهند(18).

3 ـ مردم را فريب مي دهند و آنها را مي کشند و زنهايشان را به همسري در مي آورند. اين عمل را هم به حضرت داود(ع) نسبت مي دهند(19).

4 ـ با خداوند کشتي مي گيرند، چنانچه به حضرت يعقوب(ع) چنين نسبت مي دهند(20).

5 ـ کارهائي را که خداوند نهي کرده انجام مي دهند، چنانچه به حضرت سليمان(ع) نسبت داده اند(21).

6 ـ قلبهايشان به جانب بُت متمايل مي شود، چنانچه به حضرت سليمان(ع) نسبت مي دهند(22).

7 ـ براي پرستش بُتها خانه مي سازند و اين مطلب را نيز به حضرت سليمان(ع) نسبت داده اند(23).

8 ـ خداوند مي خواهد آنها را بکشد، چنانچه به حضرت موسي(ع) نسبت مي دهند(24).

9 ـ ستمکار هستند و به کشتار کودکان و افتادگان وگاوان و گوسفندان فرمان مي دهند(25).

10 ـ با خداوند درشتي و خشونت مي کنند، چنانچه اين موارد را هم به حضرت موسي(ع) نسبت داده اند(26).

11 ـ سالهاي متمادي بين مردم لخت و پا برهنه راه مي روند، چنانچه به اشياي پيامبر نسبت داده اند(27).

12 ـ به گردنهاي خويش بند و يوغ مي گذارند و اين را هم به ارمياي پيامبر نسبت مي دهند(28).

13 ـ خداوند فرمانشان مي دهد تا نان آلوده به نجاسات انساني بخورند.

14 ـ خداوند به آنها دستور مي دهد که سر و صورت خود را بتراشند و اين دو مورد را هم به حزقيال نسبت داده اند(29).

15 ـ خداوند امرشان مي کند تا زن زنا زاده را به همسري در آورند و گفته اند که يوشع(ع) چنين کرده است(30).

16 ـ مردم را به پرستش بُت ترغيب کرده و خود بُت مي سازند، و مي گويند که اين عمل را هم هارون(ع) انجام داده(31).

17 ـ از راه زنا متولّد شده اند، چنانچه به يفتاح پيامبر(ع) نسبت مي دهند(32).

18 ـ شراب مي نوشند و مستي مي کنند و به حضرت نوح(ع) نسبت داده اند(33).

19 ـ دروغگو هستند، چنانچه به پيامبر سالخورده حضرت نوح(ع) نسبت مي دهند(34).

20 ـ و يکي از صفات حضرت يعقوب(ع) را گفته اند که نبوّت را به زور از خداوند گرفته است(35).

اين است صفات پيامبران و سفراي الهي در نظر عهد عتيق!

آري يهود، اين صفات زشت را به پيامبران(عليهم السلام) نسبت داده تا ميدان گناه براي آنها باز باشد و دامن خود را از هرگونه آلودگي و معصيتي پاک بنمايند، تا اينکه اگر زنا کردند، و يا شراب نوشيدند، دروغ گفتند، عهد و پيمان شکستند کس نتواند به آنها اعتراض کرده و آنها را سرزنش کند و براي گناه و معصيت آزاد بوده و تمام نسبت هاي زشت را به فرستادگان خدا يعني پيغمبران روا دارند که اگر کسي متعرّض آنها شد، بگويند: مگر پيامبران خدا چنين نمي کردند؟! ما هم اين اعمال را از آنها آموخته و انجام مي دهيم!

ولي انبياء اولي العزم(عليهم السلام) از نظر عقل و منطق از همه دروغها و افسانه ها مبرّا و منزّه مي باشند، زيرا آنها معصوم بوده و هيچ عمل زشتي را انجام نمي دهند.

لازم است به چند نکته از کتاب عهد عتيق که در واقع معرّف خوبي براي يهود است توجّه فرمائيد:

الف ـ بي عفّتي يهود:

ابرام يعني (ابراهيم خليل(ع)) به طرف جنوب کوچ کرد و در حالي که قحطي در آن سرزمين بود، به مصر رسيد تا در آنجا زندگي کند زيرا که قحطي در مصر بسيار شدّت داشت و چون ابراهيم(ع) و همسرش سارا نزديک مصر رسيدند، باو فرمان داد که در نزد اهالي مصر خود را خواهر من معرفي کن تا از اين بابت براي من پيشامد ناگواري بوجود نيايد و در امنيت کامل بسر ببرم چرا که تو بسيار خوش منظر و زيبا مي باشي، به مجرّد ورود ابرام به مصر امراي فرعون و اهالي مصر، آن زن را ديدند که بسيار خوش منظر است، آنها او را در حضور فرعون ستودند، پس وي را به خانه فرعون بردند و به ابرام احسان نمودند و به او هدايائي مانند ميش، گاو، گوسفند، کنيز و شتران بخشيدند، خداوند هم فرعون و اهل خانه او را به سبب سارا (زوجه ابرام) به بلاي سخت مبتلا ساخت. فرعون ابرام را خواند گفت: اين چه عملي است که نسبت به من روا داشتي؟ چرا مرا خبر ندادي که او زوجه تو است؟ چرا گفتي او خواهر من است که او را به زنا گرفتم؟ اينک زوجه خود را برداشته و برو. آن گاه فرعون فرمان داد که ابراهيم(ع) با زوجه خود و تمام اموال و دارائي که داشت حرکت کند(36).



وقتي انسان اين قصّه را مي خواند، به خوبي درک مي کند که چرا دولت اسرائيل (زنا) را يک عمل قانوني و شرافتمندانه مي داند؟

شايد تصوّر کنيد که پيامبر بزرگ آنها (ابرام) براي مال و ثروت دنيا چند رأس گاو و گوسفند همسر خود را بعنوان خواهر معرفي و تقديم فرعون کرده؟!



ب ـ طمع يهود:

يهوه خداي ما، مارا در حوريب خطاب کرده و گفت: توقف شما در اين کوه بس است، پس به فرمان او کوچ کرده وتوجّه آنها را به کوهستان اموريان و جميع حوالي آن از عربه، هامون، جنوب و کناره دريا يعني زمين کنعانيان، لبنان، تا نهر بزرگ که نهر فرات باشد جلب کرده و اجازه ورود داد، اينک زمين را پيش روي شما گذاشتيم، وظيفه شما بر اين است که به اين سرزمين وارد شده و اين سرزمين همان زميني است که خداوند براي پدران شما (ابرام، اسحاق و يعقوب) و همچنين براي فرزندان شما و نسل آينده در نظر گرفته است(37).



ج ـ بي رحمي و قساوت يهود:

آن قوم صدا زدند و کرناها را نواختند و چون مردم آواز کرنا را شنيدند و به آواز بلند فرياد زدند حصارهاي شهر فرو ريخته و هرکس توان داشت به شهر اريحا در آمد، مرد و زن، پير و جوان حتّي حيوانات همه را از دم شمشير گذراندند و شهر را به آتش کشيده و طلا و نقره و همه اسباب و اثاثيه و ظروف قيمتي را به خزانه خانه خدا بردند(38).



چون به نزديکترين شهر رسيدي، اوّل نداي صلح و صفا ده و اگر از طرف مردم جواب مثبت شنيدي و دروازه ها را به روي تو و ياران تو گشودند و ماليات و جزيه پرداختند با آنها صلح و صفا برقرار کن ولي اگر با تو صلح و صفا برقرار نکرده و از دستورات تو سرپيچي کردند آن شهر را به فرمان خدايت (يهوه) محاصره کرده، زنان و مردان، اطفال را بکش و دارائي آنها را به تاراج ببر، يهوه خدايت اجازه مي دهد که به تمام شهرهائي که از تو دورند و از اين امتها نباشند چنين رفتار نمائي. و باز به دستور يهوه خدايت هرآنچه را که به مالکيّت تو در آمده و از آن تو است و تا مي تواني هيچ ذي نفس را زنده مگذار، بلکه ايشان را يعني حتيان، اموريان، کنعانيان، فرزيان، حويان، و يئوسيان را چنانکه يهوه خدايت ترا امر فرموده است هلاک ساز(39). چنان استوار و محکم باش که مردم هر شهري با تو جنگ کنند. کاري کن که شهر و مردمش منهدم شود(40).



و خداوند ايشان را پيش اسرائيل منهزم ساخت و ايشان را در جبعون بسيار کشت و عده اي را دنبال نمود که فرار کردند و تا عزيقه و مقيده برفت و آنها را کشت.

آن روز يوشع مقيده را محاصره نمود و بنا به فرمان خدايش وارد بر آن شد و همه مردم شهر و بناها را منهدم ساخت و کسي را از آنها باقي نگذاشت، بطوري که با اريحا رفتار نمود مقيده نيز چنين کرد، يوشع و تمامي اسرائيل از مقيده به لبنه رفتند و با مردم لبنه جنگ کردند و خداوند آن را نيز با ملکش بدست اسرائيل تسليم نمود، پس آن و همه کساني را که در آن بودند قتل عام نمود و کسي را باقي نگذاشت و بطوري که با ملک اريحا رفتار نموده با ملک لبنه نيز رفتار کرد و يوشع با تمامي اسرائيل از لبنه به لاخيش گذشت و در مقابلش اردو زد و با اهالي آن جنگ کرد و خداوند لاخيش را بدست اسرائيل تسليم نمود که آن را در روز دوّم تسخير نمود و آن همه کساني که در آن بودند، به دم شمشير کشت، چنان که به لبنه کرده بود آنگاه هورام ملک جاذر براي اعانت لاخيش آمد و يوشع، او و قومش را شکست داد، به حدّي که کسي را براي او باقي نگذاشت و يوشع با تمامي اسرائيل از لاخيش به عجلون گذشتند و در مقابلش اردو زدند با آن جنگ کردند و در همان روز آن را گرفته و همه را از دم شمشير گذراندند و همه کساني را که در آن بودند در آن روز هلاک کردند، چنان که به لاخيش کرده بود و يوشع با تمامي اسرائيل از عجلون به حبرون برآمده با آن جنگ کردند و آن را با ملکش و همه شهرهايش و همه کساني که در آن بودند بدم شمشير زدند و موافق هر آنچه به عجلون کرده بود کسي را باقي نگذاشت، بلکه آن را با همه کساني که در آن بودند هلاک ساخت و يوشع با تمامي اسرائيل به دبير برگشت و با آن جنگ کرد و آنرا با ملکش و همه شهرهايش گرفت و ايشان را به دم شمشير زدند و همه کساني را که در آن بودند هلاک ساختند و او کسي را باقي نگذاشت و بطوري که به حبرون رفتار نموده بود به دبير و ملکش نيز رفتار کرد چنانچه به لبنه و ملکش نيز رفتار نموده بود پس يوشع تمامي آن زمين، يعني کوهستان و جنوب و هامون واديهاي و جميع ملوک آنها را زده کسي را باقي نگذاشت و هر ذي نفسي را هلاک کرده چنانچه يهوه خداي اسرائيل امر فرموده بود(41).



پي نوشت:

1 ـ سوره بقره، آيه79.

2 ـ سفر پيدايش، اصحاح اوّل آيه36.

3 ـ سفر دانيال، اصحاح هفتم.

4 ـ سفر خروج، اصحاح بيست و چهارم.

5 ـ سفر پيدايش، اصحاح سوم.

6 ـ سفر خروج، اصحاح19 و مزمور132 آيه13.

7 ـ سفر خروج، اصحاح دوازدهم، آيه12.

8 ـ سفر پيدايش، اصحاح سوم.

9 ـ سموئيل اول، اصحاح دوم، آيه30.

10 ـ سموئيل اول، اصحاح15 آيه10.

11 ـ سفر پيدايش، باب ششم.

12 ـ سفر پيدايش، باب34.

13 ـ سفر پيدايش، اصحاح هيجدهم، آيه اوّل و اصحاح19 ايه اول.

14 ـ سفر پيدايش، اصحاح سوم، آيه30.

15 ـ سفر پيدايش، باب11 آيه11.

16 ـ سفر پيدايش، اصحاح ششم، آيه6.

17 ـ سموئيل دوم، اصحاح11 آيات متفرقه.

18 ـ سفر پيدايش، اصحاح 29.

19 ـ سموئيل دوم، اصحاح11.

20 ـ سفر پيدايش، اصحاح29.

21 ـ اوّل پادشاهان، اصحاح11.

22 ـ اوّل پادشاهان، اصحاح11 آيه1.

23 ـ اوّل پادشاهان، باب11.

24 ـ سفر خروج، اصحاح چهارم، آيات متفرقه.

25 ـ اعداد اصحاح31 ، آيات متفرقه.

26 ـ سفر خروج اصحاح32 ، آيه31.

27 ـ سفر اشيا، باب،20 آيه 2، (اشيا نام يکي از پيامبران بني اسرائيل است)..

28 ـ سفر ارميا، باب27 ، آيه1.

29 ـ سفر حزقيال، اصحاح 4 و 5 ، آيات12 و1.

30 ـ سفر يوشع، اصحاح اول.

31 ـ سفر خروج، باب32.

32 ـ سفر داوران، باب11 ، آيه1.

33 ـ سفر پيدايش، اصحاح9.

34 ـ اوّل پادشاهان، اصحاح13 آيه11.

35 ـ سفر پيدايش، اصحاح32.

36 ـ سفر پيدايش، آيه9.

37 ـ سفر تثنيه، باب اوّل، آيه6.

38 ـ صحيفه يوشع، باب ششم، آيه20.

39 ـ سفر تثنيه، اصحاح بيستم، آيه1 0.

40 ـ همان مدرک، آيه20.

41 ـ صحيفه يوشع، باب دهم، آيه10.