مسيحيت صهيونيستي -2



مقدمه:

آن چه که من به عنوان يک سرسپرده به سيادت حضرت عيسي(ع) هميشه به دنبال آن بوده ام حقيقت است. بنابراين سرسپردگي من نسبت به عيسي مسيح(ع) بر احساس من به عنوان يک فلسطيني، به عنوان کسي که مورد ستم قرار گرفته، پناهنده شده و در ميان مردمي که در رنجند زندگي مي کند اولويت دارد. موضوع مورد نظر ما »مسيحيت صهيونيستي« است.

بطور ساده، صهيونيسم به جنبشي ملي براي حضور يهوديان در فلسطين و حق حاکميت يهود بر کل سرزمين اطلاق مي شود. جنبش صهيونيستي رسماً در سال 1897 سازماندهي شد و خواستار استقرار مجدد يهوديان در فلسطين بود. اين حرکت در باطن خود داراي ماهيتي سکولار بود و رهبران آن ايدئولوژيهاي خارجي را از جمله سوسياليزم (جامعه گرايي) و ناسيوناليسم (مليت گرايي) وارد يهوديت کردند. با اين وجود، عاقبت جنبش صهيونيستي طرفداراني در ميان سنتهاي يهودي و احزاب، خصوصاً بعد از واقعه قتل عام يهوديان توسط هيتلر به دست آورد. اين حمايت از جنبش صهيونيستي در ميان بسياري از مسيحيان، بخصوص پروتستانهاي طرفدار وضع احکام ديني در هر عصر، نيز آشکار شد. مسيحياني که فعالانه و جدي از ادعاي يهوديان براي بازگشت به فلسطين حمايت مي کنند، مسيحيان صهيونيست شناخته مي شوند.



مسيحيت صهيونيستي در اسرائيل

مسيحيان صهيونيست خود را مدافع يهوديان و بخصوص اسرائيل مي دانند. آنها از سياستهاي اسرائيل، چه خوب و چه بد حمايت مي کنند. اين حمايت، ضديت با افراد منتقد و دشمن اسرائيل را هم شامل مي شود. در نتيجه، اکثر آنها هيچگونه احساس غم خوارانه اي نسبت به فلسطينيان ندارند و مخالف هرگونه راه حل صلح طلبانه که ممکن است منجر به ملي شدن فلسطين شود هستند. از نظر آنها، خداوند اين سرزمين را به يهوديان بخشيده. فلسطينيان محلي، متجاوز شناخته شده و هيچ حقي در سرزمين موعود ندارند. مسيحيان صهيونيست براي توجيه موقعيت خود، به کتاب مقدس استناد مي کنند. دکتر استفان سايزر، در رساله خود به نام »مسيحيت صهيونيستي و اثر شديد آن بر عدالت«، دسته بندي متعددي از رفتارهايي که توسط مسيحيان صهيونيستي به عنوان دوستان حقيقي اسرائيل تعريف شده مشخص مي کند:

1- تشويق و دلگرمي در گفتگوهاي يهوديان و مسيحيان.

2- مقابله با افکار ضد يهودي.

3- آموزش با نگرش به ريشه هاي يهودي دين مسيح(ع).

4- اقدامات بشردوستانه در ميان پناهندگان يهودي.

5- مخالفت با مقامات يهودي ميانه رو که تلاش مي کنند، براي آرامش در سرزمين، مصالحه کنند.

6- سوء استفاده از مسيحيت براي توجيه اعمال ضد حقوق بشر.

7- آخرت شناسي کتاب مقدس در معرض تبديل شدن به پيشگويي منجر به واقعيت.



خداشناسي مسيحيت صهيونيستي

الف) استقرار مجدد: خداشناسي مسيحيان صهيونيست بر اساس عقيده به بازگشت مجدد به سرزمين موعود است و اين که وعده اين سرزمين به ابراهيم، اسحاق، يعقوب و يوسف داده شده و ابدي مي باشد. بنابراين آنها به دعا و تقويت يهوديان مي پردازند تا به جايي که خدا به آنها عطا نموده بازگردند و آن را اشغال نمايند. از آن رو معتقدند خداوندي که بني اسرائيل را متفرق نمود دوباره آنها را جمع مي کند (6 - 1: 40 کتاب دوم تورات) (10: 31 ارمياي نبي، 12 - 11: 11 اشعيا)

وظيفه کليسا اين است که راحتي و برکت اسرائيل را تأمين کند. اگر کليسا در انجام اين وظيفه درماند؛ برکت خداوند را از دست مي دهد. »و برکت دهم به آناني که تو را مبارک خوانند و لعنت کنم به آنکه تو را ملعون خواند.« 3: 12 سفر پيدايش

به عقيده مسيحيان صهيونيست وظيفه کليسا اين است که به عمليات بازگرداني و استقرار مجدد کمک نموده از آنها حمايت کند، راحتي آنها را تأمين کند و بقاي مردم منتخب خداوند را متعهد شود.

ب) برگزيدگي: به عقيده مسيحيان صهيونيست، يهوديان مردم برگزيده خداوند باقي مي مانند و ارتباطي منحصر به فرد و ناگسستني با او دارند. با نگاه به تعليمات کتاب عهد جديد درباره ملت خداوند، خدا هيچ گاه مردم يهود را رد يا جايگزين نکرده است.

»ولکن چنين نيست که کلام خدا ساقط شده باشد؛ زيرا همه کساني که از اسرائيل اند، اسرائيلي نيستند و نه نسل ابراهيم تماماً فرزند ابراهيم هستند.« 7 - 6: 9 روميان

ج) ديدگاه مبتني بر کتاب مکاشفات درباره آينده: اساس خداشناسي مسيحيت صهيونيستي عقيده به بخش گرايي و وضع احکام ديني در هر دوره و عصر است. بر اساس اين عقيده، خداوند جهان را از آغاز تا پايان بر اساس جدولي تدبير کرده که به هر دوره از آن يک بخش گفته مي شود. اسرائيل نقش مهمي را در آخرين دوره بازي مي کند. زماني که مي خواهد دوباره به کشوري مستقل تبديل شود، معبد را بازسازي کند، مقام کشيشي و طريقه و روش فداکارانه را بنياد نمايد. معتقدين به بخش گرايي، اسرائيل و کليسا را مجزا مي دانند و بر اين باورند که خداوند تا آغاز جنگ آرماگدون با هر دو بصورت جداگانه کار مي کند. سپس عيسي مسيح(ع) به عنوان پادشاه يهوديان بازمي گردد و از تخت خود در معبد بازسازي شده در اورشليم بر کل ملتها حکمراني مي کند. در آخرين جنگ اسرائيل نابود خواهد شد و صدها هزار يهودي خواهند مرد.

بخشي گرايان سالها به دنبال علائم و اجراي پيشگوييها بوده اند. اعلاميه کشور اسرائيل در سال 1948 و جنگ 1967 هر دو به عنوان اجراي اين پيشگوييها با ناديده گرفتن وضع اعراب فلسطيني و بخصوص مسيحيان عرب فلسطيني ملاحظه شده اند. تمام حوادث جاري به عنوان تابلوهاي راهنماي بازگشت دوباره عيسي مسيح(ع) تعبير مي شوند. جداول پيشگويي سناريوي بازگشت دوباره عيسي مسيح(ع) را مجسم مي کنند. حوادث - حتي حادثه همه سوزي توسط هيتلر - همه به عنوان وسايل تدبير شده خداوند براي داوري مورد توجه واقع شده اند. بنابراين هيتلر هم که معتقد به کتاب مقدس نبود با فرستادن مردم حفظ شده به سرزمين حفظ شده به اجراي يک پيشگويي برجسته کمک کرد.

اين کاملاً بديهي است که، بدون اسرائيل، برنامه هاي مبتني بر پيشگويي مسيحيان صهيونيست، تمام تئوريهاي جدايي طلبانه و اجزاي آنها، همگي از بين خواهند رفت. به همين علت است که مسيحيان صهيونيست علاقه خاصي به کشور اسرائيل دارند. براي آنها، اين موضوع، جنگ بين دو قوم براي رسيدن به صلح نيست بلکه به حقيقت پيوستن جدي پيگشوييها و بازگشت مسيح، با شکوه و افتخار و اجراي اراده کامل خداوند است. مسيحيان صهيونيست راغب نيستند به هيچ تفسير ديگري از کتاب مقدس و هيچ تعليم ساده اي از آن با توجه به عدالت و صلح، توجه کنند.



مسيحيان صهيونيست چگونه از اسرائيل حمايت مي کنند؟

به عقيده مسيحيان صهيونيست و جدايي طلبان، حمايت نکردن از اسرائيل قرار گرفتن در صف مخالفين با اهداف خداست. حمايت از اسرائيل از طريق اشکال مختلفي صورت مي گيرد:

1. مالي

2. نظامي

3. تبليغات

4. خدمت در نيروي نظامي اسرائيل

5. تکفل بازگرداندن جمعيت مهاجر يهود

6. بشردوستي

7. دعا براي اسرائيل

8. اقدامات سياسي

9. حمايتهاي متفرقه



اين براي فلسطين چه معنايي دارد؟

چون مجال صحبت درباره تمام نکات بالا نيست، بايد مثالي را ذکر کنم. در سال 1982 اسرائيل به لبنان حمله کرد. يک سخنگوي مسيحي صهيونيست که با »اورشليم پست« مصاحبه داشت توضيحات زير را بيان کرد: »ما (مسيحيان صهيونيست) صهيونيستهاي بهتري از شما اسرائيليها هستيم. شما خيلي سازش پذير هستيد و بسيار راغب به مصالحه مي باشد.« او اسرائيل را وادار کرد تا امنيت »حقوق خدادادي سرزمين« را با اعمال تجاوزگرانه بيشتر براي ساخت مسکنهاي يهودي در کرانه غربي تأمين کند. هماگونه که مي بينيد، فلسطينيان فقط با کشور قدرتمند اسرائيل روبرو نيستند، آنها دشمن پنهان ديگري در ميان مسيحيان صهيونيست دارند. اين مسيحيان که در مواقعي بسيار خوش خيال اند، خود را نه تنها در حال کمک به کشور صهيونيستها مي دانند، بلکه خود را تسريع کننده روند بازگشت مسيح(ع) به شمار مي آورند.

مسيحيان صهيونيست اساس خداشناسي شان را بر خودبيني بنا نهاده اند. پيام حقيقي کتاب مقدس چيست؟ آيا خدا نگران حقوق و رفاه اجتماعي جمعيت فلسطيني اين سرزمين نيست؟ آيا مسيحيان صهيونيست با توجه به کتاب مقدس و با تفاسير به گزين شده خود عدالت را اجرا مي کنند؟

آيا فقط مسيحيان صهيونيست تفاسير انجيلي دارند؟

بگذاريد به کتاب مقدس به صورت همه جانبه بنگريم، هم کتاب عهد قديم و هم عهد جديد. من فکر مي کنم که مسيحيان صهيونيست در رد ارتباط بين دو کتاب و اين که آيا کتاب عهد جديد، کتاب ديگر را باطل مي کند در اشتباهند. ما بايد به کتاب مقدس با ديد مسيحي بنگريم. رساله عبرانيان همه چيز آشکارا به ما مي گويد: »زيرا که چون شريعت سايه نعمتهاي آينده است، نه نفس صورت آن چيزها، آن هرگز نمي تواند هر سال به همان قربانيهائي که پيوسته مي گذرانند تقرّب جويندگان را کامل گرداند. (1: 10 رساله عبرانيان) (همچنين 6 - 1: 8 رساله عبرانيان - 17 - 16: 2 کتاب عهد جديد)

در کتاب عهد عتيق، وحي ها از طرف خداوند در سايه پيشگويي و تصورات بيان شده. ما در کتاب عهد جديد، واقعيت و مفاهيم را داريم. من مي خواهم به چيزي که واقعيت دارد و به فرزند خداوند، عيسي مسيح(ع) الهام شده توجه کنم. »در گذشته خداوند با اجداد ما از طريق انبيا و يا روشهاي گوناگوني صحبت کرد. اما در اين روزها او از طريق فرزند خود با ما سخن گفته، کسي که او را وارث همه چيز کرد و کسي که از طريق او جهان را ساخت.« (2 - 1: 1 رساله عبرانيان)

همچنين آدمي تعجب مي کند که يک قول چند بار بايد اجرا شود. مردم بني اسرائيل تحت رهبري يوشع(ع) به سرزمين موعود رفتند و آن را مالک شدند. ما در 23: 11 يوشع مي خوانيم: »پس يوشع تمامي زمين را برحسب آنچه خداوند به موسي گفته بود و يوشع آن را به بني اسرائيل برحسب فرقه ها و اسباط ايشان به ملکيّت بخشيد و زمين از جنگ آرام گرفت.«

هجوم به کنعان توسط يوشع بن نون

بسياري از مسيحيان علت اجازت خداوند به يوشع براي نابودي آموريان، :HiHites Hivites و غيره را ناديده مي گيرند. اين علت بت پرستي و فساد آنان بود. در کتاب دوم تورات و بعدها در کتاب يوشع روشن شده که اقوام اجازه دارند براي محک زدن ارتباط اسرائيل با خدا باقي بمانند. خدا به اين قوم 400 سال مهلت داد تا توبه کنند به ابراهيم(ع) گفت: »و در پشت چهارم به اينجا خواهند برگشت زيرا گناه آموريان هنوز تمام نشده است.« 16: Gen 15

بالاخره زمان بخشش پايان يافت و يوشع سرزمين را گرفت. گرچه بعدها که پادشاهان اسرائيل همان گناهان را مانند آموريان تکرار کردند، فتواي خداوند شامل حال اسرائيل شد، همانطور که شامل حال آموريان شده بود و آنها از سرزمين بيرون رانده شدند. بنابراين خداوند استثنا قائل نمي شود.

فلسطينيان دشمن خداوند نيستند

به ياد داشته باشيم که اعراب فلسطيني بت پرست نيستند. آنها خداي ابراهيم را عبادت مي کنند. معيارهاي اخلاقي فلسطينيان در کل، بيشتر آمريکاييها را به شرم وامي دارد. چيزي که امروز براي فلسطينيان در حال اتفاق است يقيناً فتوايي از طرف خدا نيست، بلکه نتيجه طمع سياسي و رفتار غير سياسي بشر بر ضد بشر است.

نسل ابراهيم چه کساني هستند؟

کتاب مقدس نمي گويد که »خدا سرزمين را به يهوديان داده«، چيزي که مي گويد اين است که خداوند سرزمين را به ثمره ابراهيم(ع) نويد داده است. دو کتاب عهد عتيق و جديد هر دو تصديق مي کنند که پيمان ابراهيم بر اساس ايمان و فرمانبرداري است، نه نژاد و نسل جسماني.

بعضي از رياکاران به عيسي(ع) گفتند: »ابراهيم پدر ماست«. عيسي(ع) به آنها جواب داد: »اگر شما فرزندان ابراهيم بوديد، اعمال ابراهيم را به جا مي آورديد.«

پل همين مطلب را به گونه اي زيبا بيان مي کند: »اگر شما به مسيح(ع) تعلق داريد، پس بر اساس پيمان ثمره و وارث ابراهيم هستيد.«

ممکن است زماني يهوديان، مردم منتخب خداوند بوده باشند، اما بعد از آمدن عيسي(ع) »تمام کساني که عيسي(ع) را پذيرفتند فرزندان خداوند شدند.« (12: 1 يوحنا)



کتاب عهد جديد و يهوديان

کتاب عهد جديد اصلاً به اين موضوع اشاره نمي کند که يهوديان حقي خدايي و بدون قيد و شرط در برابر سرزمين دارند. کتاب روميان 11 - 9 مي گويد زماني که سختگيريها در برابر انجيل توسط يهوديان پايان يابد آنها تقديس مي شوند و دعاي خير براي آنها از طريق فرزند خداوند، عيسي مسيح(ع) به دست مي آيد. اين برکتها عبارتند از:

»زيرا اي برادران نمي خواهم شما از اين سر بي خبر باشيد که مبادا خود را دانا انگاريد...؟«

(25: 11 روميان)

در بالا و در سرتاسر کتاب عهد جديد هيچ گفته اي از اين نيست که رستگاري يهوديان مشروط به مالکيت سرزمين است. »که امتها در ميراث و در بدن و در بهره وعده او در مسيح به وساطت انجيل شريک هستند.« (6 - 4: 3 افسيان)

مهر خداوند

در مجموع، تمام اينها بر اساس عشق خداوند به تمام مردم جهان است. وعده سرزمين تبديل به وعده جهان شده. اين دسته از مسيحيان به نام مسيحيت صهيونيستي به خاطر تفاسير غلط خود از کتب آسماني، بخاطر اين که وسيله جدايي و نفرت قرار گرفته اند، به دليل طرفداري از قدرت شيطان، و به علت ممانعت از گواهي و شهادت عيسي(ع) در برابر مردم، نيازمند توبه به درگاه خداوندند. تفسير و برداشت نادرست از کتاب آسماني مي تواند زندگيهايي را نابود سازد که عيسي مسيح(ع) براي حفظ آنها درگذشت. دولت اسرائيل در سال 2000 چندين مسيحي خارجي متعصب را به بيرون از اسرائيل تبعيد کرد سازمان جاسوسي اسرائيل (موساد) آنها را متهم به برافروختن آتش جنگ نمود. شور و شوق آنها براي بازگشت مجدد عيسي مسيح(ع) آنان را آرزومند جنگ آخرين نمود. »بر شما نيست که زمانها و فرصتها را بدانيد، ... زماني که روح مقدس بر شما پيدا گشت، به قدرت مي رسيد و شما در اورشليم، يهوديه، سامريه تا پايان جهان گواه و شاهد خواهيد بود.«

ما، به عنوان مسيحيان فلسطيني، خداشناسي مسيحيان صهيونيست را مطابق کتاب مقدس و تعليم عيسي مسيح(ع) نمي دانيم. اين عقيده تأثير منفي بر کتاب مقدس دارد و مي تواند کليساي آمريکا را در فهم وظيفه اش در خاورميانه گمراه سازد. پيام ما به يهوديان و اعراب، پيام اميد، زندگي، عشق و اخبار خوب است. مسيح(ع) براي رهايي يک سرزمين خود را فدا نکرد. او خود را فدا کرد تا بشر را رهايي بخشد. براي اين که »ما را از قلمرو تاريکي نجات دهد و وارد قلمرو پادشاهي فرزندي سازد که عاشق اوست.« 13: Gel 1؟ عيسي(ع) جهان را دوست داشت و بنابراين آن را حفظ نمود.



پي نوشت:

× اين مقاله توسط نويسنده اي مسيحي نگاشته شده و مطابق دريافت خود از واقعه توطئه مصلوب ساختن حضرت مسيح، عليه السلام سخن مي گويد. مسلمين تحت تعاليم قرآن معتقد به عروج حضرت عيسي (ع) و حيات ايشان تا وقت قيام حضرت مهدي، عليه السلام هستند.