تاريخ پس از ظهور1



مقدمه

شايد جالب باشد که پژوهنده اي بخواهد با پرداختن به مسائل فرا طبيعي تاريخ آينده بشريت را در سطوري چند بنگارد.امّا در نظر بسياري از مردم، اين تاريخ، چيزي فراتر از نقل مجموعه اي از پيش بينيهاي بي پايه و اساس نيست. و چه چيزي بدتر از اين که پيش بينيهاي آن شخص، دروغ از آب درآيد و سستي انديشه هايش بر ملا گردد.

در اين صورت شايد بهتر باشد که آن پژوهنده از چنين تاريخ نگاري اي صرف نظر نمايد و زنجيره حوادث روزگار را به دست سرنوشت بسپارد و گمان مبرد که مي تواند از وقايع آينده پرده بردارد و يا به عالم غيب نظر افکند.

از سويي ديگر اين امکان نيز وجود دارد که يأس و نااميدي از فراچنگ آمدن وقايع آينده را از فکر و ذهن زدود و در راه شناخت آن، با جديّت قدم برداشت. اين در حالي است که مي دانيم اين تلاش اگر چه در حقيقت روايت گر وقايعي است که تا به حال اتفاق نيفتاده و تنها »آينده« است که مي تواند آن را آشکار سازد و عيان نمايد ولي هرگز مدعي شناخت عالم غيب نمي باشد؛ هم چنان که پيش بيني صرفي که پايه و اساسي هم ندارد، نيست.

براي توضيح بيشتر اين ديدگاه، آن را از جهات متعدد بررسي مي کنيم:

الف) اهميت موضوع؛

ب) روش استدلال؛

ج) مشکلات موجود در اين مبحث؛

د) راههاي خارج شدن از اين مشکلات؛

ه) ترتيب بخشها و فصلهاي اين کتاب.

الف) اهميت موضوع

اين موضوع (تاريخ آينده جهان)، اهميت خود را وامدار اهميت بحث درباره امام مهدي(ع) است؛ زيرا اين تاريخ (تاريخ آينده جهان) يکي از شاخه هاي مباحث مهدويت است.

اساس شکل گيري انديشه مهدويت در نزد معتقدان به آن، چنين است که امام مهدي(ع) يگانه مصلح عالم در روزگاران آينده است و هموست که بساط ظلم را برمي چيند و طومار تاريکي را در هم مي پيچد و نور و سرور را به اهل زمين ارزاني مي دارد. در نتيجه سزاوار است که هر فردي براي شناخت رفتارها و اقدامات اين مصلح بزرگ در »روز موعود« و نيز روش ها و سياستهايش در تدبير و رهبري قيام جهاني، مشتاقانه قدم بردارد.

اينجا دهها پرسش در برابر ما و هر کسي که با زندگي پيچيده و مدرن عصر جديد مواجه است، قد علم مي کند.

آيا امام مهدي(ع) همين تشکيلات و سازماندهي را با همه قلمروهاي متفاوتش خواهد پذيرفت يا آنکه او براي جهان، چهره اي ديگر را ترسيم خواهد نمود و از نو عالمي ديگر خواهد ساخت؟

هرگاه اين بررسيها بتواند، برخي از گره هاي بحث را بگشايد و به تعدادي از اين پرسشها، پاسخ دهد، ما به خواسته خويش رسيده ايم.

در اين صورت، سخن از »تاريخ پس از ظهور«، يعني: 1- آگاه شدن از روز اصلاح جهان به دست امام منتظر(ع) و اين نيز يعني پرداختن به نتايج نهايي که انديشه مهدويت، عهده دار تحقق بخشيدن به آنهاست؛ 2- شرح و توصيف زندگي انسان نمونه و آرماني در آينده نيکي که در انتظار اوست.

ايمان و باور ويژه به نظريه مهدويت - هم چون اعتقاد شيعه به غيبت طولاني براي مهدي موعود(ع) - پيش شرط مطالعه و پژوهش در اين تاريخ نيست؛ زيرا مي توان تصور کرد که امام(ع) به وظايف خود پس از ظهور عمل کنند، چه پيش از آن غايب بوده باشند و چه نباشند.1 از اين روست که ثمرات اين بحث، شامل همه مسلماناني مي شود که به انديشه مهدويت - به شکل عام - ايمان دارند؛ بلکه حتي نسبت به غير مسلماناني که منتظر منجي جهاني اند، تأثير قابل ملاحظه اي دارد.

از زاويه اي ديگر، اهميت اين بحث در آن جا آشکار مي شود که ما تلاش کنيم هر آنچه را که در مورد حوادث و اتفاقات روز ظهور و پس از آن گفته شده يا مي شود از افسانه ها و خرافات پاکسازي شود، هم چنين کوشش نماييم که تنها به مطالبي که با دليل به اثبات رسيده، اکتفا و سخنان بي پايه و اساس را ردّ کنيم.

همچنين ثمره اين بحث در موضوع ارتباط محکم بين روز موعود و اهداف بزرگي که عالم و آدم براي آنها آفريد شده است آشکار مي گردد؛ همان اهدافي که کاروان انبيا، اوليا، شهدا و همه مصلحان در طول تاريخ، موظف به حرکت در آن مسير هستند.

پس از اين، روشن خواهد شد که روز ظهور، يک امر تصادفي و غير منتظره و يا يک تقدير کور و بدون برنامه قبلي نيست بلکه نتيجه طبيعي اراده پروردگار در برنامه کلي خويش است که در مقدمه چيني آن، انبيا مشارکت کرده و به خاطر آن، اديان الهي را تبليغ نموده و در راهش فداکاري و جانفشاني کرده اند.

ثمره ديگر اين بحث آن است که شخص مي تواند پس از آگاهي از اين تاريخ، در مورد ويژگيهاي امام مهدي(ع) و اقداماتش در هنگام ظهور به اندازه کافي بينديشد و دريابد که آيا آن کسي که ادعاي مهدويت دارد، همان مهدي موعود و رهبر قيام جهاني است و يا مردي دروغگو و باطل انديش است.

چون ممکن است کسي در طول زندگي يا در مطالعات تاريخي اش، با ادعّاهاي متعدد مهدويت روبرو شود؛ دراين صورت اگر اين شخص از کساني باشد که انديشه مهدويت را به طور کلي و اجمالي قبول دارد و نه دقيق و جزء به جزء، در ابتداي امر درمي ماند که آن ادّعا را راست بداند و يا دروغ بپندارد در نتيجه نخواهد دانست که آيا او همان مهدي منتظر است يا خير.

اگر چه انديشه اسلامي از طريق برهان کلامي، مي تواند اين مشکل را حلّ کند ولي ما مي توانيم با چشم پوشي از اين شيوه، اين مشکل را از راه استدلال تاريخي حلّ کنيم. اين امر با تلاش براي تطبيق ويژگيهايي که از نظر تاريخي براي امام(ع) ثابت شده بر هر شخصي که ادعاي مهدويت دارد، امکان پذير است. در نتيجه اگر آن ويژگيها بر آن فرد تطبيق کرد، او همان مهدي موعود است.

حقيقتاً جاي تأسف است که کسي مهدي موعود واقعي باشد امّا افراد نتوانند او رابشناسند يا آن که کسي به دروغ ادّعاي آن را بکند امّا ديگران نتوانند دروغگو بودنش رادريابند، و به دليل پيروي از او به بيراهه کشيده شوند.

در نتيجه بايد هر فردي، معيار و محکي عقيدتي و ملاک و ميزاني تاريخي داشته باشد که بتواند به وسيله آن حق را از باطل تشخيص دهد. اسلام هر دو معيار عقيدتي و تاريخي را در اختيار ما قرار داده است امّا آنچه که محلّ بحث ماست، همان معيار و ميزان تاريخي است.

اينها برخي از ثمرات اين بحث است که به دليل اهميت بالاي آن، شايستگي دارد که به عنوان شاخه اي از معارف اسلامي و رشته اي از رشته هاي علوم انساني مطرح گردد.

ب) روش استدلال

روش استدلال در اين مباحث، تابعي است از نتايجي که مي خواهيم به آنها برسيم. ما بايد آن نتايج و نيز محل احتياج به آنها را بشناسيم تا آن که استدلالهايي مناسب با آن نتايج را سامان دهيم.

ذيلاً تقسيمات سه گانه اي را براي آن نتايج مي آوريم:

1. تقسيم از نظر جهت گيري انديشه مهدويت؛ يعني مشخص کردن مصلح منتظر در نظر فرد. اين جهت گيريها داراي سه عرصه اصلي است:

1-1. آن مصلح منتظري که غيرمسلمانان (مسيحيان، يهوديان، هندوان و...) با وجود اختلافشان در مورد شخص او و ويژگيهايش، بدان معتقدند.

2-1. آن مصلح منتظري که همه مسلمانان باورش دارند. او مردي است که لقبش، مهدي است؛ در زمان خويش به دنيا خواهد آمد و زمين را از قسط و عدل مي آکند پس از آنکه از ستم و بيداد پر شده باشد.

3-1. آن مصلح منتظري که اماميه چشم به راه اويند؛ او امام محمدبن الحسن بن علي(ع) است که ظهور خواهد کرد و زمين را از قسط و عدل لبريز مي نمايد پس از آنکه از ستم و جور آکنده شده باشد.

اين عرصه هاي سه گانه در جوهر خويش، يکي هستند و اشاره به مفهوم واحدي دارند که در برنامه کلي الهي مندرج است؛ اديان گذشته به آن بشارت داده اند و اسلام آن را تأييد کرده است.

البته اختلاف آنها ناشي از شرايط خاصي است که نوعي ارتباط با تربيت فکري بشر دارد.

در هرحال، سزاست که در استدلال بر وقايع آينده از اصول مشترک و مسلّم در بين عرصه هاي سه گانه بهره ببريم تا آنکه سخن ما براي آنها تا حد امکان، صحيح و قابل قبول باشد.

البته تا حد زيادي، شناخت اصول مشترکي که بيانگر مفهوم کلي مهدويت باشد، مشکل مي باشد و اين به دليل عدم توافق بر امور مشترکي است که بتوان بحث را از آنجا آغاز کرد.

با اين حساب، بحث از جزئيات حوادث روز موعود و اقداماتي که پيشواي منتظر به آن دست خواهد زد، نشدني است و در نهايت آنچه به طور اجمال مي توان شناخت و برآن توافق کرد، همان پياده کردن عدالت برزمين است.

آري، اگر فقط به ديدگاه يهود و نصاري و اسلام در مورد مصلح منتظر بسنده کنيم، مي توان از برخي اصول مشترک و مورد توافق آغاز کرد و به بعضي جزئيات وقايع روز موعود نيز رسيد؛ مانند آنکه: در احاديث اسلامي آمده است که در آن روز، مسيح(ع) فرود مي آيد.

اما از رهگذر عرصه هاي دوم و سوم مي توان به جزئيات حوادث روز موعود، استدلال نمود و به اصول مشترک بسياري دست يافت. در اين استدلالها، منبع مورد توافق عبارت است از: آيات قرآن کريم که وعده روزي را داده اند که اسلام عدالت محور، پياده خواهد شد و نيز رواياتي که مورد پذيرش اماميه و غيراماميه است. (البته درباره آن رواياتي که مختص هر فرقه است، پس از اين سخن خواهيم گفت).

خوب است يادآوري کنيم که اخبار اماميه، بسيار بيشتر از روايات غير اماميه، به نقل حوادث تاريخي پس از ظهور پرداخته است. به ويژه آنجا که از امام مهدي(ع) و ياران و اقدامات آن حضرت ياد مي کنند. گرچه در اخبار غيراماميه هم در مورد مسيح(ع)، دجال و علائم قيامت فراوان سخن رفته است.

2. تقسيم از لحاظ مقدار حوادثي که به دنبال دستيابي به آن و اثبات تاريخي اش هستيم. اگر ما در پي اطلاع يافتن از کليات و نيز جزئيات تاريخ پس از ظهور و ذکر وقايع آن و سخنان افراد آن دوره باشيم، بايد گفت اين خواسته اي است غيرممکن که فراراهش بن بست قرار دارد؛ زيرا در رواياتي که در مورد تاريخ پس از ظهور نقل شده، رخنه و گسستهاي وسيعي وجود دارد.

البته پرداختن به آن جزئيات، نه اهميتي و نه مصلحتي براي اين زمان (که زمان پيش از ظهور است) دارد و تنها آينده است که ظرف تحقق آن مي باشد و خداوند بر ايجاد آن تواناست.

در نتيجه تحقق هر کدام از ثمرات بحث از تاريخ پس از ظهور، منوط به امثال اين جزئيات نيست بلکه صرفاً در مورد آنها، شناخت انديشه هاي عمومي و وقايع مهم در آن دوره که در روايات آمده، به صورتي که امکان اثبات تاريخي اش باشد، کفايت مي کند.

از اين رو نمي توان از پژوهشگر تاريخ پس از ظهور، انتظار داشته باشيم، بيش از اين وارد جزئيات شود؛ زيرا او به مقتضاي نوع کار و منابعي که در دسترس دارد، تنها مي تواند به انديشه هاي عمومي و وقايع مهم بپردازد.

ج) تقسيم از جهت آنچه که ما از لحاظ اثبات تاريخي به دنبال آن هستيم. گاهي ما در پي حصول اطمينان از وجود حادثه مشخصي هستيم و گاهي نيز به روايات معمولي براي اثبات وجود آن حادثه معين بسنده مي کنيم.

بدين جهت، براي ما دو موضع وجود دارد:

موضع اول: هنگامي است که بخواهيم از وجود حادثه معيني که زمان وقوع آن پس از ظهور است، اطمينان حاصل کنيم. در اين صورت مي توانيم به منابع زير اعتماد نماييم:

1. قرآن کريم که ظاهر برخي آيات آن به روشني بر ويژگيهاي عدالت اسلامي و خيراتي که در صورت پياده شدن احکام اسلامي به بشريت مي رسد، دلالت مي کند.

2. روايات متعددي که همه يک حادثه معيّن را نقل مي کنند به طوري که يکي بر ديگري قرينه مي باشد و آن را تصديق مي کند به طوري که در مجموع، موجب اثبات تاريخي در هر زمينه معمولي از زمينه هاي تاريخ مي باشد.

3. اخباري که شيعه و سنّي روايت کرده اند به شرط آنکه بر نقل يک حادثه معيّن توافق داشته باشند. هرچند تعداد اين روايات کم باشد؛ چون همين تعداد کم هم در اثبات آن حادثه معيّن، کافي است.

شرايط روايت و راويان در هر مذهبي، ويژه همان مذهب است، و همين امر باعث اختلاف در نقل روايت مي شود؛ در نتيجه هنگامي که آنها برنقل مضمون يک روايت واحد، توافق نمايند، تا حدّ بسيار زيادي از خطا واشتباه دور خواهيم ماند.

4. خبري که قواعد و اصول اسلامي آن را تأييد مي کند و در نتيجه براي اثبات تاريخي کافي مي باشد. مانند اخباري که مي گويد امام مهدي(ع) اسلام رإ؛7 2همان طور که پيامبر(ص) آورده، پياده خواهد نمود. در نتيجه، اين روايت و امثال آن، مطابق نظر اسلامي است که آموزه هايش تا نهايت دنيا، برقرار و مستمّر مي باشد.

5. اصول کلّي اسلامي که بر اساس آنها در علومي هم چون: کلام، فقه و ... استدلال مي شود.

حال اگر اين قواعد در محل خودش اثبات شود، براساس آن مي توان به نتايجي رسيد. مانند: »قاعده اي که صدور حکم قضايي را تنها پس از استماع سخن شهود وارائه ادله - در صورت موجود بودن آنها - جايز مي داند« که بر اين اساس، رواياتي که مي گويد: امام مهدي(ع) بدون استماع سخن شهود و ارائه ادلّه، قضاوت مي کند، ردّ مي شود. هم چنان که توضيح اين مطلب پس از اين خواهد آمد.

در نتيجه هرگاه منابع فوق، به همراه نتايجش گرد هم آيند، طرح کلي ما درباره تاريخ پس از ظهور کامل مي گردد؛ زيرا بدين وسيله خواهيم توانست هر آنچه را که در دوره ظهور، مهم و قابل توجه است اثبات کنيم.

نهايتاً بخشي از جزئيات حوادث روز موعود باقي مي ماند که در موضع دوم اثبات مي شود؛ زيرا منابع پيش گفته در موضع اول، قادر به اثبات آنها نيستند.

موضع دوم: هنگامي است که بخواهيم براي اثبات يک مسأله تاريخي به طور معمول به خبر واحد بسنده کنيم. اين همان راهي است که براي فهم شماري از جزئيات به آن نيازمنديم؛2 گرچه ارزش اين اثبات؛ بيشتر از ارزش خبر واحد نخواهد شد.

براين مبنا خواهيم توانست، برخي منابع را بپذيريم و برخي ديگر را ردّ کنيم.

امّا منابعي که آنها را مي پذيريم:

1. خبر واحدي که قرينه هاي اندکي آن را تأييد مي کند؛ قراين حاليه، يا وجود دو روايت با يک مضمون، يا وجود دو سند براي يک روايت که يکي از آن دو قرينه اي است بر درستي ديگري.

2. خبر واحدي که به عنوان اثبات کننده حکمي شرعي، معمولاً در فقه پذيرفته مي شود و آن خبري است که از طريق عده اي از راويان مورد وثوق، به نخستين راوي مي رسد. در نتيجه مي توان آن را به لحاظ موضع دوم، اثباتي کافي به حساب آورد، حتي اگر قرينه اي هم بر راست بودن آن وجود نداشته باشد.

و اما منابعي که آنها را نمي پذيريم:

1. خبري که اصول کلي اسلامي، آن را ردّ مي کند، خواه خبر واحد باشد و خواه خبر غير واحد؛ خواه برگرفته از قرآن کريم باشد، خواه برآمده از سنّت و خواه از غير آن دو.

2. خبري که برايش معارضي يافت شود و اين هنگامي است که ما دو خبر داشته باشيم که يک واقعه را به دو صورت متفاوت و يا متضاد نقل کرده باشند.

در اين گونه موارد اگر يکي از دو خبر معارض، بر ديگري رجحان داشته باشد (مانند آنکه مستفيض باشد يا با اصول کلي اسلام يا شواهد ديگر موافق باشد) آن را مي پذيريم و ديگري را رها مي کنيم و اگر در هيچ يک از دو خبر معارض، رجحاني نباشد، هر دو خبر از ارزش اثبات گري تاريخي ساقط مي شوند.3

3. منبعي که نه تأييد مي شود و نه ردّ؛ مانند خبري که راويانش مورد وثوق نيستند و محتواي آن نيز ارتباطي مستقيم با اصول کلي اسلام ندارد تا بر درستي يا نادرستي آن گواهي داد. در نتيجه، چنين منبعي صلاحيت اثبات تاريخي راندارد.

با رد اين منابع سه گانه، مي توان ملاحظه نمود که روايات بيان کننده وقايع روز موعود، از هرگونه دست برد، توهم و يا افسانه پردازي که ممکن است به آنها راه بيابد، پالايش شده است. بدين ترتيب، منابع مورد اتکاي ما در کمال وضوح و روشني خواهد بود و مي توان از آنها براي عرضه تفکر مهدويت در جهان استفاده کرد.

ج) مشکلات موجود در اين مبحث

اين مشکلات از جمله اقتضائات مبحث تاريخ پس از ظهور است. البته در اين جا بايد آن مشکلاتي را که به طور کلي به تاريخ غيبت برمي گردد4 و نيز آن مشکلاتي که به طور خاص به روايات وارد شده درباره امام مهدي(ع) برمي گردد،5 استثنا کنيم؛ زيرا در جاي خود به آنها پرداخته ايم.

در اينجا فقط به طرح مشکلاتي که مختص به تاريخ پس از ظهور است، بسنده مي کنيم. در مقام مقايسه مي توان گفت که اين مشکلات، گاه در عنوان با آن مشکلات ديگر، يکي است ولي از لحاظ ساختار و ارزش متفاوت مي باشد.

اين مشکلات را مي توان چنين فهرست نمود:

مشکل اول: نمادين و رمزي بودن روايات نقل شده درباره حوادث آينده در بسياري از موارد به ويژه در رواياتي که به شخص امام مربوط مي شود؛ مانند اين روايت: »هنگامي که [امام مهدي(ع)] پرچمش را حرکت مي دهد، شرق و غرب عالم براي او روشن مي شود« يا اين روايت که: »[امام مهدي(ع)] دستش را بر سر مردم مي نهد و عقول آنها را کامل مي نمايد« و يا اين حديث که »پرچمش از پنبه و کتان نيست بلکه برگي از برگهاي [درختان] بهشتي است« و تعابيري از اين قبيل.

مراد اين روايات، حقايق نابي است که الفاظ آن در معاني متعارف خود، به کار نرفته است.6

مشکل دوم: کلّي گويي عمدي در روايات و سکوت درباره برخي از سخنان و کارهايي که پس از ظهور اتفاق خواهد افتاد به طوري که معلوم است گوينده معصوم(ع) عمداً برخي حقايق درباره محتواي سخنان امام مهدي(ع) را در ابتداي ظهورش در مسجدالحرام نياورده است و يا خاموشي روايات درباره مضمون سخنان آن حضرت به هنگام ورود به عراق در مسجد کوفه؛ و هم چنين سکوت آنها در مورد بسياري از مواعظ آن امام و نيز روشهاي آزمايش يارانش. بلکه تنها فرموده اند: »من درباره آنچه او [امام مهدي(ع)] به مردم مي گويد، داناترم.«

اما اين که امام مهدي(ع) به مردم چه مي گويند راهي به دانستنش نيست. مانند اين روايت است، رواياتي که درباره ياران امام مهدي(ع) وارد شده است. معصوم(ع) مي فرمايد: »...و من نام آنها و پدرانشان را مي دانم...«.

اما حتي نام يک نفرشان را هم نمي برد.

مشکل سوم: وجود رخنه و فضاهاي خالي در روايات و عدم رعايت زنجيره حوادث.

اين اشکال اگر چه ويژه تاريخ پس از ظهور نيست ولي در اين تاريخ، نمود و حضور بيشتري دارد. در نتيجه، رعايت زنجيره زماني شماري از حوادث، تقريباً ناممکن است. همچنان که بسياري از اقدامات مهمي که پس از ظهور انجام خواهد گرفت، به طورکلي مسکوت مانده است. قابل ملاحظه اينکه به هر مقدار که از آغاز ظهور دور مي شويم، وقايع نقل شده در اخبار، کم تر مي شود و رخنه و گسست بين روايات افزون مي گردد؛ علاوه بر آنکه بيان رمزي و کلّي گويي نيز زياد مي شود.

در نتيجه مشکلاتي که بيان شد، ملاحظه مي کنيم حوادثي که کمي قبل و بعد از ظهور رخ مي دهد، در حجم فراواني از روايات به ما رسيده است؛ اما در دوره زماني پس از آن، غير از حوادث پراکنده و سخنان متفرقي که ترتيب هم ندارند، حديثي نقل نشده است.

هر چه از زمان ظهور دورتر مي شويم و مثلاً به واقعه رحلت يا شهادت امام(ع) و يا به جانشين پس از ايشان مي رسيم، روايات بسيار بسيار کم تر مي شوند.

پيامبر و ائمه(ع) به چند سبب اين مشکلات سه گانه را به طور عمد در سخنان خود درباره امام مهدي(ع) باقي گذارده اند. مهم ترين آنها عبارت است از:

وجود گسست و فاصله فکري و فرهنگي بسيار عميق، بين دوره صدور اين روايات و دوره زماني که اين روايات درباره آن سخن گفته اند.

اين بدان جهت است که رشد و تعميق انديشه اسلامي در خلال قرنهاي طولاني که بين اين دو دوره قرار دارد و هم چنين رشد و تکامل بيشتر آن به دست امام مهدي(ع)، چيزي است که فهم و درک مسائل زمان ظهور رابرا ي مردمي که در عصر پيامبر و ائمه(ع) مي زيسته اند ناممکن مي ساخته است.

و از اين رو طبق قاعده اي که مي گويد: »با مردم به اندازه عقلشان سخن گو« مصلحت آن بوده که معصومين(ع) به طور کلي از اين مسائل با صراحت سخن نگويند.

مشکل چهارم: اين مشکل آنجا پيش مي آيد که بخواهيم براساس مذهب خود، روايات را در مسير خاصّي که مي خواهيم پيش ببريم.

سخن درباره اين مشکل - به حسب اينکه روايات نقل شده گاه از منابع اهل سنّت است و گاه از منابع اماميه - به دو بخش تقسيم مي شود:

بخش اول: روايات موجود در منابع اهل سنّت؛ مانند: صحاح ستّه و غير آن. اين روايات نيز که دربردارنده پيش بيني حوادث آينده است به چهار دسته، تقسيم مي شود:

1. آن دسته از روايات که قلمرو وسيعي دارند و جهت گيريهاي مهم فکري را نشان مي دهند؛ همچون بيان فتنه و جنگهايي که در طول اين تاريخ واقع مي شود و موضعي که هر مسلماني بايد در برابر آنها داشته باشد؛ سخن درباره دجّال و ويژگيها و کارهايش و نيز سخن درباره عيسي بن مريم (ع) و فرود آمدن او از آسمان و جنگهايش با دجّال و نيز با يأجوج و مأجوج پس از گشودن سدّي که در پشت آن زنداني شده بودند و هم چنين مضاميني از اين دست که حجم فراواني از روايات در مورد حوادث آينده را دربرمي گيرد. البته بخشي از اين روايات به تاريخ غيبت کبري برمي گردد و ارتباطي با روز موعود ندارد ولي آن مواردي که به تاريخ پس از ظهور برمي گردد مانند: فرود آمدن مسيح و...، بزودي درباره اش بحث خواهيم کرد.

2. رواياتي که اصل وجود امام مهدي(ع) را ثابت مي کنند و اين که او از فرزندان حضرت فاطمه(س) است؛ به همراه بيان نام و ويژگيهاي ظاهري ايشان و اين که زمين را از عدل و داد آکنده خواهد ساخت. مجموعه اين روايات، بسيار بيشتر از حدّ تواتر است و وجود امام مهدي(ع) را به طور قطع ثابت مي کنند. با اين وصف، اين روايات در بحث تاريخ پس از ظهور، تنها اندکي براي ما سودمندند.

3. اخباري که به توضيح نتايج اجراي کامل دين اسلام و ثمرات فراواني که از عدالت حقيقي حاصل مي شود، مي پردازند؛ مانند رواياتي که بر فراواني ثروت در آن دوره دلالت مي کنند و يا رواياتي بدين مضمون که: »انسان در آن زمان به دنبال کسي مي گردد که زکاتش را به او بدهد ولي کسي را پيدا نمي کند.« و يا اين که »در آن زمان کوهي از طلا از رود فرات سر برمي آورد (آشکار مي شود) « در صورتي که آن را به وسعت کشت و کار و فراواني خيرات تفسير کنيم.

اين دسته از روايات در منابع اهل سنت، پيوسته به نام مهدي(ع) و مسأله ظهور ايشان نيست ولي عقلاً و برهاناً امکان تحقق محتوا و مضمون اين روايات، جز در دوره پس از ظهور وجود ندارد؛ زيرا تا پيش از آن، امکان اجراي جهاني و عملي نمودن کامل آن نيست.

4. رواياتي که با يادکرد از نام و عنوان »مهدي« به بيان مصالح و نيز برخي از ثمرات بزرگي که بر ظهور امام مهدي(ع) مترتّب خواهد شد، پرداخته اند.

اگرچه در صحاح ستّه، ياد کردي از اين دسته روايات نشده ولي در منابعي همچون: مسند احمد بن حنبل و مستدرک حاکم و اربعين حافظ اصفهاني و...آمده است. بهترين مثال براي آن، روايتي است که در اين منابع، با مضمون زير از پيامبر(ص) نقل شده است:

اين امّت (امت اسلامي) در روزگار او (امام مهدي(ع) از نعمتهايي برخوردار مي شوند که هرگز سابقه نداشته است. ساکنان زمين و آسمان از مهدي(ع) خشنود خواهند شد.«

از اين دست روايات، بسيار است امّا در آنها کلّي گويي و تا حدودي ابهام وجود دارد. هرچند هم اين روايات، زياد باشد، تنها بخش کوچکي از اقسام چهارگانه روايات اهل سنّت را تشکيل مي دهد.

بخش دوم: روايات موجود در منابع اماميه، که به نوعي با تاريخ پس از ظهور ارتباط دارند.

رويکرد فکري حاکم بر اين روايات، معمولاً همان رويکرد قومي و مذهبي است. بدين ترتيب که امام مهدي(ع) طبق آن نگاه مذهبي، به گفت وگوي با مخالفان مي پردازد و به خاطر آن مي جنگد و هم چنين بر آن اساس، امتحانات پيچيده اي را از ديگران به عمل مي آورد گويي که در دنيا به غير از مسلمانان، انسان ديگري وجود ندارد. آري، اين سخني منطقي است که بگوييم امام مهدي(ع) مسلمانان را بر گرد محور »حق«ي که به آن اعتقاد دارد، جمع خواهد کرد و مردم را بر آن اساس، امتحان خواهد نمود. ولي نبايد اين نکته را از نظر دور داشت که به هرحال، تلاش آن حضرت، تنها معطوف به مسلمانان نخواهد بود؛ زيرا هم چنان که پس از اين استدلال خواهيم کرد، دعوت او جهاني است و از سوي ديگر مي دانيم که جمعيت غيرمسلمانان در ابتداي ظهور، چندين برابر مسلمانان است که به همان دليل، زمين تا آن روز آکنده از ظلم و جور خواهد ماند. در اين صورت نتيجه مي گيريم سعي و تلاش امام(ع) و ياران خاص و مخلص اش که معطوف به ساير نقاط جهان است، چندين برابر عنايت و تلاش ايشان در جهت مسلمانان يا دست کم به اندازه آن مي باشد.

اما اين که سعي و تلاش امام براي مسلمانان چندين برابر سعي و تلاش ايشان براي غيرمسلمانان مي باشد - هم چنان که منابع اماميه برآن دلالت دارد - امري نامفهوم است.

شايد بتوان در روايات براي امثال اين رويکرد فکري، توجيهات کافي آورد امّا به هرحال اين روايات درباره موضع امام(ع) در برابر غيرمسلمانان، مختصر و سربسته هستند. مهمترين توجيهاتي که ممکن است در اين باره به عمل آورد، عبارت است از اين که: اين روايات در واقع، بازتابي از شرايط سياسي، اجتماعي در زمان صدور آنها هستند. البته اين بدان معني نيست که اين روايات دروغ يا به صورت خاصّي، ساختگي مي باشند؛ (زيرا هر روايتي بر طبق روشي که در جاهاي ديگر باز گفته ايم، منطق خاّص خودش را دارد.) بلکه مراد آنست که به دليل شرائط ظالمانه و تنگناها و سختيهاي وارد شده از سوي حکام اموي و عباسي، که اصحاب ائمه(ع) با آن دست به گريبان بودند، در ميان شيعيان چنين انعکاس يافته بود که امويها و عباسيها، نماينده ساير مذاهب اسلامي اند. از اين رو بود که به مسايل مذهبي، بيش از حدّ واقعي اش پرداخته مي شد و بدين جهت هواداران ائمه(ع) بيش از جهات ديگر، نياز داشتند که به مدد ائمه معصومين(ع)، روحيه خويش را بالا ببرند. براي اين هدف، راهکارهايي را در نظر گرفتند. از جمله مهم ترين آنها عبارت بود از: اعلام مواضع امام مهدي(ع) در اين مورد (مسائل مذهبي) و ساکت شدن از بيان ساير مواضع و کارهاي ايشان که ارتباط زيادي با آن مسائل نداشته، گرچه ممکن است که در حکومت جهاني آن حضرت از اهميت بالايي نيز برخوردار باشد.

مي توان گفت جامعه آن زمان نتوانست اين رخنه و فضاي خالي را که در روايات بر جاي مانده بود، به خوبي هضم نمايد؛ زيرا اين روايات، عمق و گستره اي جهاني داشت و مردم در زمان صدور اين روايات، قادر به فهم کامل آن نبودند و بر طبق قانون »کلّم الناس علي قدر عقولهم«، امامان معصوم(ع) نمي توانستند درباره جهاني بودن حکومت امام مهدي - با وجود اهميت زياد آن - به تفصيل سخن بگويند.

به هر حال، اين مشکل (مشکل چهارم) واقعاً چاره اي ندارد و در روايات درباره روابط امام(ع) با غير مسلمانان، جز مطالبي بسيار اندک چيزي نيامده است.

مشکل پنجم: نقص شخص پژوهشگر؛ به آن دليل که او تنها نماينده يک مرحله از مراحل متعدد رشد و بالندگي انديشه اسلامي است.

براي روشن شدن اين مطلب، نکاتي آورده مي شود:

نکته اول: مفهوم انديشه اسلامي، در دو سطح مستقل مطرح مي گردد:

سطح اول: انديشه اسلامي به عنوان مجموعه اي از حقايق و قوانين آن چنان که خداوند متعال و پيامبر او و ائمه(ع) آن را معرفي کرده اند. اين همان انديشه برتر اسلامي و طرح و برنامه کامل و عادلانه براي زندگي انسان است.

سطح دوم: آن انديشه اسلامي که علماي اسلام و متفکران مسلمان در طول اعصار مختلف مطرح ساخته اند.

اين انديشه که حاصل تبليغات و روشنگريهاي شارع مقدس در کتاب و سنّت است تا حدّ فراواني، برگردان و حکايتي از سطح اول و برآمده از آن است.

هدف اساسي آن است که امّت اسلامي را از طريق تمرين و دقت ورزي در سطح دوم - که نمادي از سطح اول است - بتوان براساس فهم و اطاعت پذيري از سطح اول، تربيت کرد. و امّت اسلام، نسل در نسل بايد اين ترتيب رإ؛: تدريجاً به عهده بگيرد.

انديشه اسلامي همواره در سطح دوم خود، در راه رشد و تعميق هر چه بيشتر قرار دارد و از اين رو درست است که گفته شود: هر يک نسل يا چند نسل از امت اسلامي، نمادي است براي يک مرحله از مراحل سير انديشه اسلامي که همواره در حال رشد و بالندگي است. و بايد اعتراف کرد که انديشه اسلامي هنوز به کمال خود نرسيده و حتي پاره اي از مسائل وجود دارد که اصلاً به آنها پرداخته نشده است؛ هم چنان که بر پژوهشگران اين حوزه، پوشيده نيست.

نکته دوم: از اين همه، نتيجه مي گيريم: هر محقق و انديشمندي، به طور طبيعي، فرزند زمانه اي است که در آن زيست مي کند و هر چند هم نبوغ و استعداد فراواني داشته باشد، نمي تواند زمان را درنوردد و مدعي شود که به سطح اوّل انديشه اسلامي رسيده يا ادعا کند که او از درجه بيداري و فرهنگي اي که نسلهاي آينده اسلامي از سطح دوم برخوردار خواهند شد، بهره مند است؛ همان فرهنگي که بر اساس کشف اشتباهات گذشته و ترميم و پرکردن رخنه هاي موجود در آن، سرپا مي ايستد.

در اين صورت هر پژوهنده اي، به عنوان نماد يک مرحله از مراحل رشد انديشه اسلامي، به طور طبيعي و ذاتي، داراي اين نقص است که نمي تواند از مرحله مخصوص به خودش، عبور کند و بگذرد. در حالي که امام مهدي(ع) - با وجود فرهنگها و افکار و قوانيني که در هنگام ظهورش، همه جا را فرا گرفته - نماد و نماينده سطح اول انديشه اسلامي است که به طور کامل سطح دوم را به صف سطح اول رسانده و پيوند مي زند؛ همچنانکه اخبار اماميه بر اين مطلب، تصريح کرده اند و ديگر مذاهب اسلامي هم معترفند که امام مهدي(ع)، اسلام را همان طور که پيامبر(ص) عرضه داشته، پياده خواهند نمود.

مشکل از اينجا سربرمي آورد که پژوهنده اي بخواهد به آنچه فراتر از عصر و زمانه خويش است، بينديشد و بخواهد به حقيقت فردي کامل و جامعه اي عادلانه دست يابد.

نکته سوم: پس از آنکه با گسستها و مشکلاتي که در اخبار تاريخ پس از ظهور وجود دارد، آشنا شديم، ناچار هستيم آنها را به کمک اصول شناخته شده اسلامي در چند زمينه زير حل و رفع نماييم:

1. در زمينه فهم متون به طور عام؛

2. در زمينه درک تعبيرات رمزي و تأويلي؛

3. در زمينه تلاش براي شناخت رويکردهاي عمومي که امام مهدي(ع) بر آن اساس در دو عرصه اجتماعي و قانون گذاري، حرکت خواهند کرد؛

4. در زمينه ترجيح بعضي متون روايي بر بعضي ديگر؛

... و ساير زمينه ها.

پس از بيان اين نکات سه گانه به وضوح روشن مي شود که هر پژوهشگري به ميزان بهره منديش از فرهنگ اسلامي و به مقدار رشدي که انديشه اسلامي در عصر او پيدا کرده است، خواهد توانست که اين رخنه ها و فضاهاي خالي را پر سازد ولي امکان ندارد که وي به عين شرايط و وضعيت موجود در زمان پس از ظهور - با همه ژرفا و گستره اش - برسد؛ به ويژه آنکه در شماري از روايات آمده است که امام مهدي(ع) امري جديد و کتابي جديد و حکومت جديدي را خواهد آورد.

شايد از روشن ترين مثالها براي اين موضوع، مطلبي باشد که ابن عربي در کتاب فتوحات مکيه (ج3، ص 327 به بعد) درباره تاريخ پس از ظهور، بيان نموده است. او گمان برده که امام مهدي(ع) دست به قيام خواهد زد در حالي که نه دستياراني دارد و نه قانوني (جديد) را خواهد آورد.

در واقع او به اندازه سطح تفکر اسلامي اش، سخن گفته و ما اينک - پس از تعمق در انديشه اسلامي - آن سخن را در نهايت ناآشنايي و پيچيدگي مي يابيم.

اين مشکل (مشکل پنجم) تنها در بحث از تاريخ پس از ظهور، چهره مي نمايد وگرنه در بحث از تاريخ غيبت صغري و کبري، اين مشکل وجود ندارد؛ زيرا آنها حوادثي هستند که سپري شده اند يا در حال سپري شدن مي باشند و ابعاد و جوانب آنها معلوم است و هر انديشمند اسلامي مي تواند مباحث آنها را سامان دهد ولي بحث تاريخ پس از ظهور چنين نيست؛ زيرا محققين و پژوهشگران از درک ژرفاي حقيقي آن دوران ناتوانند.

ادامه دارد



پي نوشتها :

1 . اين صرفاً يک فرض است وگرنه هم چنان که در تاريخ غيبت کبري (ص501 به بعد) گفته

و استدلال آورده ايم، غيبت طولاني امام(ع)، در تکامل رهبري ايشان و تعميق اقدامات

عادلانه اش در روز موعود، مؤثر است.

2 . اثباتي که در تاريخ پس از ظهور بدان نيازمنديم با اثباتي که در تاريخ غيبت کبري

بنا نهاده ايم (ص208) فرق دارد. زيرا اثباتي که در تاريخ غيبت کبري مدنظر مي باشد

براساس رد هرگونه خبر واحد شکل گرفته که آن را »سخت گيري سندي« نام نهاده ايم زيرا

در آنجا به امثال خبر واحد نياز نداريم اما در اينجا (بحث تاريخ پس از ظهور) سخت

بدان نيازمنديم زيرا شماري از حوادث، تنها با خبر واحد نقل شده است و ما براي حفظ

زنجيره کلي حوادث به آن نياز داريم و اين تفاوت، نتايج ملموسي را به دنبال خواهد

داشت که بعد از اين مي آيد.

3 . ر.ک: تاريخ الغيبة الصغري؛ ص28 به بعد و ص46 به بعد.

4 . تاريخ الغيبة الصغري؛ ص24 به بعد.

5 . همان؛ ص42 به بعد.

6 . همان؛ ص212 به بعد.