ضرورت بازنگري معارف مهدوي-1



اشاره:

در قسمت اول اين گفتوگو پس از بررسي جايگاه معارف مهدوي در مجموعه معارف اسلامي و مهمترين مباحثي که در مجموعه روايات شيعه و اهل سنت در زمينه باور مهدوي مطرح شده، به بررسي ضرورت پالايش و پيرايش روايات مهدوي پرداخته شد و مهمترين نکاتي که در اين زمينه بايد مورد توجه اهل تحقيق و پژوهش باشد، بيان گرديد؛ نکاتي چون دانستن تاريخ حديث شيعه، آشنايي با تاريخ سياسي شيعه؛ توجه به پيوستگي و ارتباط احاديث با يکديگر و...

اينک قسمت دوم گفتوگو را پي ميگيريم.

امروزه در جامعة ما توجه به معارف مهدوي بسيار گسترش يافته و ما مشاهده ميکنيم که به نحو روزافزوني کتابها و مقالاتي در زمينه مباحث مختلف مهدوي نوشته و منتشر ميشود که در بيشتر آنها بدون بررسي متن و سند روايات به بحث در زمينه نشانههاي ظهور و احياناً تطبيق اين نشانهها بر برخي از حوادث و رويدادهايي که در عصر ما واقع ميشود ميپردازند. با توجه به اين شرايط، در صورت امکان به برخي از نکاتي که در بررسي روايتهاي مربوط به نشانههاي ظهور بايد مورد توجه قرار گيرد، اشاره فرماييد.

آقاي طباطبايي: شما دو زمينه را از يکديگر جدا کرديد که کاملاً تفکيک درست و صحيحي است. يک بحث اين است که نشانههاي ظهور چيست و در متون روايي چه چيزهايي به عنوان نشانههاي ظهور بيان شده است و بحث ديگر اين است که آيا نشانههاي ظهور را ميتوان بر رويدادهايي که در عصر ما واقع ميشوند، تطبيق کرد يا خير؟ اين دو بحث را کاملاً بايد از هم جدا کرد. در بحث نشانههاي ظهور اين مسئله را ميدانيم که در روايات شيعه و اهل سنت به رويدادها و وقايع متعددي به عنوان علائم ظهور اشاره شده است که برخي از اين علائم، علائم محتوم و برخي ديگر علائم غير محتوماند. علائم غير محتوم، يعني علائمي که ممکن است بروز پيدا کند و ممکن است واقع نشود. پس در خود روايات، علائم محتوم و غير محتوم از هم جدا شدهاند. بنابراين، از ابتدا ما بايد اين مسئله را بدانيم که همة علائمي که در روايات ذکر شدهاند، علائم محتوم نيستند و ممکن است بسياري از اين علائم هيچگاه وجود پيدا نکنند و اگر وجود پيدا کنند ربطي به ظهور امام زمان(ع) نداشته باشند. علائم محتوم که تعداد آنها به پنج الي شش مورد ميرسد اعتبارشان بيشتر و رواياتشان نسبتاً مقبول است. اما بايد توجه داشت که براساس روايات، اصلي بر همة روايات و علائم ظهور حاکم است و آن اين که تنها چيزي که اصلاً احتمال «بداء» در آن نيست وحتماً واقع خواهد شد، ظهور امام زمان(ع) است و علائم ظهور حتميتي مانند خود ظهور ندارند. يعني در مورد علائم محتوم هم اين احتمال هست که وجود پيدا نکنند. از اين نکته که بگذريم، در مجموع، برخي از علائم ظهور روايات نسبتاً معتبر و مقبولي دارند و بعضي ديگر رواياتشان بسيار ضعيف است و تنهادر کتابهاي ملاحم و فتن اهل سنت آمده است. حتي روايات بسياري از اين علائم، مستند به معصوم؛ يعني پيامبر(ص) و ائمه(ع) نيست. در کتاب فتن ابن حماد ميبينيد که بسياري از روايات علائم، به اصحاب، تابعين، علماي اهل سنت و حتي علماي يهود برميگردد.

بحث ديگر اين است که آيا ما ميتوانيم اين علائم را بر زمان خودمان منطبق کنيم يا خير؟

طبيعي است که اين مسئله، مسئله اجتهادي نيست و هيچ دليلي براي آن نميتوان اقامه کرد. بهطور طبيعي مشکلات که زياد ميشود همه انتظار ظهور دارند و اين حالت انتظار ظهور حالت خوبي است البته به شرطي که انتظار، انتظار سازنده باشد. ولي متأسفانه کساني که علائم ظهور را منطبق بر وضعيت فعلي ميکنند انتظار آنها انتظار به معناي خمودي است؛ يعني آنها تحرک خود را از دست داده و سختيها به گونهاي به آنها فشار آورده که ديگر هيچ امکان فعاليتي براي خود نميبينند و بنابراين تنها راهي که به نظرشان ميرسد اين است که منتظر باشند تا امام زمان(ع) ظهور کند. حوادثي که الا´ن در عراق رخ ميدهد موجب اين شده که برخي از عراقيها اين حالت را داشته باشند. در حالي که اگر آنها وضعيت نابسامان خودشان را با زمان حملة مغول مقايسه کنند ميبينند که الا´ن وضعيت خيلي بهتر از آن زمان است. اگر قرار بود هر سختي که به ما روي ميآورد بگوييم که امام زمان(ع) ظهور ميکنند زمان حملة مغول مردم انتظارشان بيشتر و سختيها هم نسبت به حال بيشتر بود و امام زمان(ع) هم ظهور نکردند. مشکلي که ديدگاه اين گروه از نويسندگان، مقالات و کتابها دارند اين است که ممکن است فرهنگ انتظار را در مردم بميراند و حتي اکتفا به اين هم نشود؛ يعني اگر شما به مردم القا کرديد که امسال با توجه به اين حوادثي که هست؛ مثلاً باران زياد آمده يا سيل آمده يا اين اتفاق افتاده، سال قبل از ظهور است و سال بعد ظهوري رخ نداد بعد از چند سال، چهار، پنج سال دوباره با توجه به بعضي از اين علائم اين موضوع را ارائه کرديد، بعد از دو سه مرحله، مخاطب عادي اعتمادش را به اين علائمي که شما ميگوييد از دست ميدهد و اختيار تفکرش هم در اختيار ما نيست. اکتفا به اين هم نميکند در واقع به کل روايات مهدوي و حتي ديگر احاديث، مشکوک ميشود. کساني که دائم در پي القاي اين مطلب هستند که امسال يا سال ديگر، سال ظهور است، ممکن است ضربهاي به کل فرهنگ مهدويت بزنند که حتي محکمات آن را هم از بين ببرند.

جناب آقاي حسيني! شما هم اگر در اين زمينه نکاتي داريد، با توجه به اهميت بحث، بفرماييد.

آقاي حسيني: بنده فکر ميکنم نکتهاي که به عنوان برآيند کل روايت علائم ظهور ميتوان به آن اشاره کرد اين است که معصومين(ع) اصلاً سعي بر تعيين و تبيين دقيق زمان ظهور نداشتهاند؛ بلکه در بعضي روايات، از جمله روايت معروف «ابو بصير» زماني که او بعضي از ويژگيهاي وجود مقدس حضرت حجت را از امام صادق(ع) سؤال ميکند تا خودش را براي ظهور آماده کند، حضرت تصريح ميفرمايند که «إنّا أهل البيت لانوقّت» 1 بنابراين اگر تبيينها و تطبيقهايي که در زمينة علائم ظهور صورت ميگيرد به ترسيم و تعيين يک زمان مشخص براي ظهور برگردد اين قطعاً از نظر روايتهاي ما محکوم است و بايد از آن دوري شود.

پرسشي که در اينجا مطرح ميشود اين است که اصولاً براساس چه فلسفهاي بوده که ائمه معصومين(ع) به بيان نشانههاي ظهور پرداختهاند؟ به نظر ميرسد تبيين اين فلسفه ميتواند به ما در تعيين نحوه برخوردمان با روايات نشانههاي ظهور کمک کند.

آقاي طباطبايي: با توجه به مجموع روايات مهدوي ميتوان در اينجا يک تحليل روانشناختي ارائه داد. به اين بيان که ما يک سري روايات داريم ـ که ظاهراً مخالفي هم ندارد ـ در آنها تصريح شده تعيين وقت براي ظهور (توقيت) ممنوع است. بنابراين با توجه به اين دسته از روايات ـ که حاکم بر ديگر روايات هستند ـ هر گزارشي را که به گونهاي در آن براي ظهور وقت تعيين شده بايد کنار گذاشت. يک گروه روايت ديگر داريم که در آنها به اصل انتظار و فضيلت منتظران اشاره شده است. در ميان اين گروه نيز رواياتي وجود دارد که نقش محوري در مجموعة روايات انتظار دارند. رواياتي که در آنها مطرح شده «إنتظار الفرج من الفرج» . يعني اگر شما مقصودتان از پيروزي قيام و انقلاب امام مهدي(ع) اين است که راه هدايت هموار شود و همة مردم هدايت شوند، در صورتي که منتظر واقعي باشيد راه هدايت براي شما هموار شده و به هدف خود رسيدهايد. حالا چه امام زمان(ع) را درک کنيد و چه درک نکنيد. اما مجموعة اين دو گروه روايت به تنهايي مخاطب عام را قانع نميکند. به بيان ديگر اين دو گروه روايات موجب ميشود يک روح يأس و سرخوردگي بر جامعه حاکم شود، اما روايات مربوط به علائم ظهور اين روح يأس و سرخوردگي را از جامعه ميزدايد. يعني اگر همه افراد جامعه آن حالت انتظار را داشته باشند، علائم ظهور را بشناسند و منتظر وقوع اين علائم هم باشند، روح نااميدي بر جامعه شيعه حاکم نخواهد شد.

با توجه به تأملي که در معارف مهدوي داشتهايد فکر ميکنيد در مجموعة اين معارف به دانستن و فهميدن چه اموري بيشتر توصيه شده است و دانستن و فهميدن چه مطالبي براي همه شيعيان تکليف و رسالت تلقي ميشود؟

آقاي حسيني: من فکر ميکنم يکي از مواردي که مطالعه و تأمل در زمينة آن بسيار سودمند است، موضوع فلسفه غيبت است. رواياتي که به بيان علل و عوامل غيبت پرداختهاند شايد پنج تا شش گروه باشند که بعضي از آنها تقصيرها و کوتاهيهاي مردم را عامل و موجب غيبت وجود مقدس حضرت حجت(ع) دانستهاند. اين وظيفة پژوهشگران و محققان ما است که تبيين درستي از عوامل موجبة غيبت داشته باشند و سهم مردم در تحقق غيبت آن حضرت را مشخص کنند. به نظر من اگر به خوبي و به شيوة درست اين موضوع تبيين شود که مردم زمان حضرت تا چه مقدار در به وجود آمدن غيبت و محروم شدن جامعة اسلامي از پرتوافکني حضرت مؤثر بودهاند، براي ما و همة مردم قابل استفاده خواهد بود و موجب ميشود ما لااقل آن تقصيرات را مرتکب نشويم و در مقطع خاص خودمان و به عنوان جزئي از يک کل در خط سيري تاريخي فراهمکنندة زمينة ظهور باشيم.

آقاي طباطبايي: دانستن چند موضوع براي همگان ضروري است:

اول، اصل مبحث امامت بهطور کلي و امامت و امام زمان(ع) به طور خاص، که از جنبة نظري براي ما بسيار مهم است؛

دوم، حکمت غيبت، که جناب آقاي حسيني هم به آن اشاره کردند؛

سوم، وظايف منتظران. که اين از پر اهميتترين مباحثي است که ما بايد نسبت به آن شناخت داشته باشيم. با توجه به اين همه فضيلت که براي منتظران بيان شده و با توجه به جايگاه والايي که براي انتظار تصوير شده، بايد ديد منتظران چه وظايفي دارند. درست است که يکي از وظايف منتظران دعا کردن است، اما آيا فقط دعا کردن بدون اينکه حالت انتظار را در خودمان ايجاد کنيم و يا بدون اينکه خود را براي ظهور و همراهي با آن حضرت آماده کنيم، تأثيري دارد يا خير؟ اگر من نوعي، به عنوان منتظر بخواهم حالت انتظار را در خود ايجاد کنم بايد هر شب که به منزل ميروم تمام حساب و کتابهايم صاف باشد که اگر نيمه شب هم امام زمان(ع) ظهور کردند اين آمادگي را داشته باشم که همة کارهايم را رها کنم و به دنبال ايشان بروم. اگر اين حالت در مردم ايجاد شود به نظر ميرسد که خيلي از مشکلات حل ميشود؛

چهارم، مباني سياسي امام مهدي(ع) و راهکارهايي که ايشان در مسير تشکيل حکومت جهاني پيش ميگيرند. اگر ما بدانيم که عدالت، محور اصلي سياست و حکومت امام مهدي(ع) است بايد خودمان را در مسير آن قرار دهيم و حکومتمان بايد در اين مسير حرکت کند. اگر سياستنامه امام مهدي(ع) تبيين و براي مردم روشن شود ميبايست همة مردم سعي کنند که در زندگي فردي و اجتماعي و حتي در خانواده و شهرشان مطابق با آن حرکت کنند؛

پنجم، برکات فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي دولت امام عصر(ع). تبيين و دانستن اين برکات در نحوة تفکر و نحوة عمل ما تأثير دارد. اينها از مسائل مهمي است که بايد به آن پرداخته شود که متأسفانه معمولاً به اين مسائل مهم پرداخته نميشود و به جاي آنها به مسائلي توجه ميشود که اصلاً اهميت ندارد؛ مانند آن مسئلةي که شما به آن اشاره کرديد يا مسئله جزيرة خضراء.

در سالهاي اخير بحث و گفتوگو از ضرورت پالايش و پيرايش معارف مهدوي توسعه يافته و بسياري از اهل تحقيق اين موضوع را مورد توجه قرار دادهاند؛ به نظر شما در اين زمينه چه احتياطها و دقت نظرهايي بايد صورت گيرد تا بتوانيم به نتيجة مطلوب دست يابيم و گرفتار افراط هم نشويم؟

آقاي طباطبايي: در بررسي روايات مهدوي نکتهاي که بايد همواره مدنظر باشد اين است که اگر چه ما در مجموعه اين روايات، روايات ضعيف و روايات موضوع و مجعول هم داريم ولي وجود اين روايات نبايد موجب اين شود که اعتمادمان به روايات از بين برود و زائل شود؛ مثلاً در کتاب کافي رواياتي هست که با نقد محتوايي غير قابل قبول و يا غير مطمئن تلقي ميشود. اين روايات حدوداً به هشتاد روايت بالغ ميشود. اما اين هشتاد روايت به نسبت کل روايات کافي که بيش از 16000 روايت است ميشود نيم درصد؛ در واقع 5/99 درصد از روايات کافي رواياتي است که قابل دفاع است. نميخواهيم بگوييم که همة آنها قطعاً از معصوم صادر شدهاند اما ميتوانيم بگوييم که ما اطمينان به مجعول و موضوع بودن آنها نداريم. خوب اگر کتابي 5/99 درصد رواياتش، رواياتي است که نميشود در مورد آنها احتمال وضع و جعل داد، کتاب خيلي خوب و شريفي است. اگر چه هشتاد روايت مشکلدار هم در ميان روايات آن باشد.

آقاي حسيني: قبل از پرداختن به بررسي و پالايش روايات، توجه به اين نکته ضروري است که اگر چه در مجموعة معارف حديثي ما، به ويژه در آن بخشي از معارف که نمود سياسي در آن بيشتر است، تقسيمبندي صحيح، ضعيف، مجعول يا موضوع مطرح است اما هيچکدام از اين اقسام به حريم هم تجاوز نميکنند؛ يعني حديث مجعول وقتي که موازينش تبيين و شناخته شد هيچگاه اهميت و تأثيرگذاري احاديث صحيح را از بين نخواهد برد. به بيان ديگر، تعداد احاديث مجعول يا احاديثي که اطمينان به صدور آنها نداريم در مجموعة معارف ما به گونهاي است که همواره در نسبت با احاديثي که اطمينان به صدور آنها داريم، درصد ناچيزي را تشکيل ميدهند و کفة رواياتي که اطمينان به صدور آنها داريم هميشه سنگينتر است.

شايد بتوان مطلبي را که دوستان به آن اشاره کردند، با اين عبارت بيان کرد که در مجموع آن بخشي از معارف مهدوي که به عنوان محکمات و اصول اين انديشه تلقي ميشوند آنقدر مستحکماند که وجود تعدادي روايات ضعيف هرگز لطمهاي به معارف مهدوي نميزند.

موضوع ديگري که به نظر ميرسد در شرايط کنوني پرداختن به آن ضروري باشد، آسيبشناسي فرهنگ مهدويت و انتظار در جامعه ماست. به نظر شما مهمترين آسيب و آفتي که در حال حاضر اين فرهنگ را تهديد ميکند چيست؟

آقاي طباطبايي: در بررسي توقيعات رسيده از امام مهدي(ع) دو نکته ديده ميشود که مقداري در ابتدا عجيب جلوه ميکند. اول اينکه در اين توقيعات معمولاً از امام(ع) مسائل علمي پرسيده نميشود؛ دوم اينکه در آنها معمولاً بزرگان درخواست رؤيت ندارند. يعني دقيقاً برخلاف رويهاي که ما الا´ن به آن عمل ميکنيم. ائمه(ع) از زمان امام صادق(ع) به بعد اين باور و اين فرهنگ را در جامعه شيعي نهادينه کرده بودند که وظيفة غير عالم اين است که به عالم رجوع کند و عالم ديني هم معلوم و شناخته شده بود. از زمان امام رضا(ع) به بعد ما دقيقاً اين موضوع را ميبينيم؛ حتي وقتي مردم از امام(ع) سؤال ميکنند ميفرمايند از فلاني سؤال کنيد، هر چه او گفت عمل کنيد. يا سراغ کساني که در قم هستند امثال ذکريا بن آدم برويد. در دوران غيبت صغري هم اين جريان وجود دارد و ظاهراً جامعة شيعي اين مطلب را پذيرفته بود که تا وقتي علما هستند و بين علما اختلافي نيست اصلاً نيازي نيست که مردم مراجعه مستقيم به امام داشته باشند و وظيفة خود را از ايشان بپرسند؛ يعني نبايد در هر مسئلهاي سراغ امام(ع) بروند. خبرگان وجود دارند. موضوع ديگر اينکه ما ميبينيم علما و بزرگان اگر چه نامه به امام(ع) مينويسند و درخواست فرزند يا درخواست دعا ميکنند اما معمولاً درخواست رؤيت ندارند. ظاهراً اين مسئله هم پذيرفته شده بود که در شرايط کنوني که امام از منظر عمومي پنهان است، اينکه شخص راه بيفتد و دنبال امام بگردد حتي اگر درخواستي هم داشته باشد چندان فضيلتي ندارد. اگر شخص آدم خيلي درست و حسابي باشد خود امام به سراغ او ميآيند، به بيان ديگر درخواست رؤيت در اين عصر خيلي کم است و اگر درخواستي هم وجود دارد از سوي اشخاصي است که معمولاً جزء علما نيستند؛ يعني علما درخواست رؤيت ندارند. اما الا´ن ميبينيم که روزگار بر عکس شده است. يعني به جاي اينکه ما سعي کنيم آدم خوبي باشيم تا امام زمان(ع) خود به سراغ ما بيايند. دنبال اين هستيم که به يک بهانهاي امام زمان(ع) را ببينيم. اين موضوع به نظر بنده يکي از آسيبهاي جدي است که ما در زمينة فرهنگ مهدويت و انتظار در جامعة خود با آن روبرو هستيم.

در پايان صحبت خوب است که اشارهاي هم به موسوعة الامام المهدي(ع) ـ که در مؤسسه فرهنگي دارالحديث در دست تدوين است و جنابعالي هم مسئول آن هستيد ـ داشته باشيد. اينکه اساساً اين مجموعه چيست، چه ويژگيهايي دارد، فلسفة تدوين آن چه بوده است و الا´ن در چه وضعيتي قرار دارد؟

آقاي طباطبايي: در زمينة روايات امام مهدي(ع) تا کنون کارهاي نسبتاً خوبي انجام شده است. يعني اگر ما از زمان مرحوم «نعماني» که کتاب الغيبة را تدوين کردند تا زمان مرحوم علامه مجلسي ـ که بخش قابل توجهي از بحارالانوار را به روايات مهدوي اختصاص داده ـ حساب کنيم ميبينيم که نگارشهاي حديثي خوبي صورت گرفته و خيلي از مطالب جمعآوري شده است. در عصر حاضر هم ميبينيم که مجوعههايي مثل معجم أحاديث الامام المهدي(ع) و منتخبالاثر تدوين شده و روايات شيعي و سني را در کنار هم آوردهاند. اما به نظر ميرسيد با توجه به امکانات جديدي که الا´ن در اختيار ما قرار گرفته و پيشينيان آنها را نداشتند، لازم است تلاش شود که تمامي روايات امام مهدي(ع) در يک مجموعه گردآوري و با عنواندهي دقيق و چينش درختي و عناوين ظريف؛ با عناويني کاملاً متمايز از هم، گوشههايي از مجموعة معارف مهدوي به جامعه ارائه شود. اشکالي که در کار پيشينيان وجود داشت اين بود که در آنها روايات صحيح و ضعيف در کنار هم آمده بودند و هيچ مشخص نشده بود که اين روايت صحيح است يا ضعيف و يا اين که اين روايتي است که در کتاب ضعيفي آمده است. بنابراين، لازم بود در کار جديدي که صورت ميگيرد ارزش متون معلوم شود و روايات صحيح، از روايت غير صحيح متمايز شوند. رواياتي که در معارف مهدوي جزو محکمات هستند در کنار هم قرار گيرند و حتي با دلايل قرآني تبيين شوند و رواياتي هم که در اين درجه از اهميت نيستند با متون مشابهش در کنار هم قرار گيرند. اگر نقلهاي متفاوتي وجود دارد تفاوتها ذکر شود. ضمناً مسئلهاي که مهم است اين است که ما در بحث روايات مهدوي احتياج به تبيين، شفافسازي، تحليل و نقد داريم. يعني همة اين موارد در مورد روايات بايد انجام شود. مرحوم علامة مجلسي در کتاب بحارالانوار مقداري در جهت بياننويسي حرکت و برخي روايات را تبيين کردهاند، اما بحث تحليل و نقد معمولاً در اين کتاب نيست. کتابهاي بعدي که اصلاً به اين موضوع نپرداختهاند. بنابراين هدف ديگر ما اين بود که در کنار مجموعة روايات بتوانيم مقداري به تبيين و شفافسازي و تحليل و نقد روايات هم بپردازيم و به گونهاي اين کار را سامان دهيم. به عنوان نمونه ما رواياتي در زمينة نهي از قيام قبل از قيام امام زمان(ع) داريم که تعداد آنها هم کم نيست. بايد اين روايات از جهت سندي کاملاً بررسي شوند، ما در اين زمينه يک سري روايت داريم که اسناد ضعيف دارند و يک سري روايت داريم که ممکن است از منابع سني نقل شده باشند. ولي يک سري روايت صحيح هم داريم. حالا اين روايات صحيح را بايد تحليل کنيم. البته مجموعة اين روايات بايد تحليل شوند که اينها ناظر به چه موضوعي بودهاند. يعني وقتي ما اين روايات را نگاه ميکنيم ميبينيم که بعضي از آنها ناظر به مقابلة با بنياميه و بنيعباس هستند. يعني در اين زمان نبايد با آنها مقابله شود. بعضي از روايات ناظر به ادعاي مهدويت هستند؛ يعني هرکس که ادعاي مهدويت کند طاغوت است. اما اگر رواياتي باشد که از اين مرحلة تحليل هم بگذرد بايد با يک سري مباني کلي که ما داريم نقد شود. مثل اين مبناي کلي که بايد در مقابل ظلم و جور ايستاد و بر ظلم ظالمان صبر نکرد، اگر کسي امکان مواجهه با ظلم و جور را داشته باشد نميتواند با استناد به اين روايات آن وظيفه را که جزو محکمات شريعت است کنار بگذارد. آنچه به عنوان تبيين و تحليل و نقد گفته شد، در اين گروه از روايات خودش را نشان ميدهد. تا حالا مرحلة اول کار يعني جمعآوري مجموعة روايات صورت گرفته و حدوداً نزديک به دو سوم مرحلة دوم هم انجام شده است. در اين مرحله که مرحلة تنظيم روايات است، روايات مشابه يکي ميشوند و روايات به ترتيب منطقي مرتب و منظم ميگردند. بخشي از مرحلة سوم هم که تحليل روايات است انجام شده است. اين مرحلة اصلي کار ما در اين مجموعه است. اين که ما روايات را چگونه تبيين کنيم، با روايتي مثل «محمد بن سنان» چگونه برخورد کنيم. «ترضّي» مرحوم شيخ صدوق را بپذيريم يا نپذيريم؛ اينها از مشکلات ما براي نقد سندي است.

شما فقط روايات شيعي را جمعآوري ميکنيد يا به روايات اهل سنت هم ميپردازيد؟

آقاي طباطبايي: کل روايت شيعه و اهل سنت در اين مجموعه ميآيد ولي نقد سندي روايات اهلسنت براساس مباني خودشان صورت ميگيرد. يعني آنچه آنها صحيح ميدانند، صحيح تلقي ميشود. البته براي ما حجت نيست. مثلاً روايت «يملاء الارض قسطاً و عدلاً» در روايات اهل سنت چند سند صحيح دارد و صحيح تلقي ميشود. ولي نقل از غير معصوم ـ که در کتابهاي سنيان فراوان است ـ بهطور کلي در اين مجموعه نميآيد.

فکر ميکنيد اين مجموعه تا چه زماني آمادة عرضه ميشود؟

آقاي طباطبايي: قرار بر اين است که انشاءالله اين مجموعه در سال 1384 منتشر شود.

از اين که در اين گفتوگو شرکت کرديد سپاسگزاريم.



پي نوشت:

1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص118، ح44، ص119، ح48.

ا زمينه جعل و وضع روايات وجود داشته است. به عنوان مثال اگر به رواياتي که در آنها به خروج پرچمهاي سياه (رايات سود) از برخي نواحي قبل از ظهور اشاره شده است بنگريم، به احتمال قوي در بسياري از آنها ـ به لحاظ شرايط اجتماعي خاص و همزمان بودن با انقراض امويان و روي کارآمدن عباسيان به منظور زمينهچيني براي ايجاد مقبوليت فراگير عباسيان ـ وضع و جعل صورت گرفته است. يا اگر رواياتي را که به تشريح وقايع بعد از ظهور ميپردازند مورد بررسي قرار دهيم، ميبينيم که برخي از آنها با روح کلي هدف خلقت؛ يعني به کمال رسيدن انسانها و آموزههاي کلي دين سازگاري ندارند، که به همين دليل شايد بتوان احتمال وضع و جعل را در مورد آنها مطرح کرد.

نکتهاي که در همين زمينه قابل توجه است اين است که گاهي ميبينيم براساس همين روايات ضعيف يا جعلي، ذهنيتها و ديدگاههاي خاصي در مورد قيام و انقلاب امام مهدي(ع) در ميان مردم شکل ميگيرد؛ مانند اينکه قيام امام مهدي(ع) توأم با کشتارها و خونريزيهاي فراوان است و آن حضرت اعمالي را انجام ميدهند که بسيار بيرحمانه است. در صورتي که اگر ما خوب دقت کنيم درمييابيم که مبناي اين اعتقاد و نظر، برخي از رواياتي هستند که زياد اعتبار ندارند. سؤالي که در اينجا مطرح ميشود اين است که آيا ما اصول و محکماتي داريم که با توجه به آنها بتوانيم روايات ضعيف را نقد و بررسي کنيم و آنچه به عنوان ويژگيهاي قيام و انقلاب و خصائص آن حضرت مطرح شده با آنها بسنجيم؟

آقاي طباطبايي: قرآن، سنت و عقل، منابع اصلي ما در استنباط همة آموزههاي ديني هستند و طبيعي است که قيام و انقلاب آن حضرت نيز بايد در چارچوب همين منابع تحليل شود. قيام و انقلاب ايشان دقيقاً مبتني بر قرآن کريم و آموزههاي ديني پيامبر(ص)، امام علي(ع) و ساير ائمه(ع) است. شما نميتوانيد عملکرد و سياستي از آن حضرت مطرح کنيد که مخالف عملکرد و سياست پيامبر(ص) يا مخالف آموزههاي قرآني باشد. «عدالت» به عنوان شاخص اصلي حکومت امام مهدي(ع) بيان شده است. هدف از ارسال رُسُل نيز در سورة «حديد» اينگونه مطرح شده است: «ما پيامبران را فرستاديم تا مردم اقامة قسط کنند و کارهايشان مطابق با عدل و داد باشد.» اگر هدف از ارسال پيامبران اين باشد که فرهنگ عدالت حاکم در جامعه حاکم شود، امام مهدي(ع) ـ که اهداف انبياء را محقق ميکنند ـ به هيچوجه ممکن نميتوانند کاري انجام دهند که مخالف با عدالت باشد؛ زيرا نماد، شاخص و ملاک حکومت امام مهدي(ع) حق و عدل است. اين عدالت نسبت به هرکس، حتي نسبت به دشمنانشان نيز جاري و ساري است. اتفاقاً در روايات ما اين نکته آمده است که عدالت آن حضرت(ع) تمامي افراد را دربرميگيرد حتي جائران را؛ يعني حتي کساني که مرتکب ظلم و جور ميشوند مشمول عدالت آن حضرت ميگردند و به عدالت با آنها رفتار ميشود. بنابراين، اگر روايتي با اين مباني کلي مخالف باشد مورد پذيرش نيست. اما در