مهدويت در يهود





اشاره:

از دو قرن پيش ، مستشرقان با انگيزه هاي تبشيري و استعماري و در برخي موارد علمي. راهي مشرق زمين گشتند و به جهت ناآشنايي و عدم دسترسي به منابع اوليه چهره ناقص و نادرستي از تعاليم اسلام ارائه دادند.

برخورد آنان با مهدويت نيز به دنبال ظهور متمهدياني چون مهدي سوداني يا مطالعه کتبي مانند مقدمة ابن خلدون بوده،که احاديث مهدويت را مجعول ونادرست مي شمرد.

البته کساني چون پروفسور هانري کربن ، به جهت آشنايي با مرحوم علامه طباطبايي، به حقايقي در اين زمينه دست يافته اند.



مقدمه

استشراق، شرق شناسي يا خاور شناسي ، معادل کلمه Orientalism ، از ماده Orient، به معناي شرق، بر اعمال مستشرقان در قبال فرهنگ مشرق زمين اطلاق مي شود که عناصر زبان، ادبيات، هنر، آداب و رسوم ،افکار و عقايد وديگر عادات و سنن را در بر مي گيرد.1

اهداف مستشرقان متفاوت بوده است؛ برخي با انگيزه هاي تبشيري و تبليغ مسيحيت ، برخي با اَغراض استعماري و به منظور استيلاي سياسي ، فرهنگي و گروهي نيز صرفاً با انگيزه هاي علمي و به منظور فرونشاندن عطش دانايي، عازم ديار شرق گشته اند.2

عمده ترين موضوع تحقيق مستشرقان در باره اسلام، قرآن کريم و موضوعات مربوط به آن؛ همچنين ترتيب نزول ، نحوه جمع آوري و کتابت، ترجمه وتفسير قرآن بوده است و بيشتر نوشته هاي آنان در اين زمينه مي باشد. چنانکه مهمترين کتاب گلدزيهر ، مستشرق يهودي الاصل آلماني، «مذاهب تفسيري در ميان مسلمانان » است . نولد که ، ديگر مستشرق آلماني با نگارش رسالة «تاريخ قرآن» به درجة دکترا نائل آمد و رژي بلاشر، مستشرق فرانسوي اقدام به ترجمه قرآن به اين زبان نمود و کتاب «در آستانة قرآن» را به نگارش در آورد؛ که توسط مرحوم دکتر راميار به فارسي ترجمه شده است.3

از آنجا که عموم مستشرقان ،غير مسلمان و اکثراً مسيحي يا يهودي بوده اند، برخورد آنان با فرهنگ ديني شرق، يعني اسلام، واقع بينانه نبوده و در مقالات و کتبي که در زمينه معرفي اسلام و قرآن به نگارش در آورده اند، چهرةناقص، نادرست و نازيبايي ارائه کردها ند. اين پژوهش هاي مکتوب، امروزه در دانشگاه هاي مختلف اروپا، به عنوان مرجع اصلي آموزش و پژوهش ، در کرسي هاي اسلام شناسي مورد پذيرش واقع شده است.

دانشمندان مسلمان، در برابر جريان استشراق دو موضع متفاوت اتخاذ کرده اند؛ گروهي از سر افراط فعاليت هاي آنان را ستوده و آنان را پايه گذار روش هاي صحيح تحقيق در متون ديني و احياگر ميراث بر باد رفتة شرق به غرب مي دانند . در مقابل،گروهي ديگر از دانشمندان، اين فعاليت را به شدت نکوهيده و معتقدند؛ شرق شناسي ، طبق يک نفشه از پيش تعيين شده و با هدف توهين به مقدسات و تضعيف عقايد مسلمانان، پا به عرصه گذارده است.

اما انصاف اقتضا دارد که همه را به يک چوب نرانيم و خدمت برخي را به واسطه خيانتِ گروهي ديگر، ناديدده نيانگاريم. خدمات خاورشناسان را در شناسايي، گردآوري، فهرست نگاري شيوه هاي نوين پژوهش در متون ديني، که محصول تجارب آنان در پژوهش هاي علوم انساني است ، بپذيريم و از خيانت برخي از آنان در تحريف، تدليس، تأويل ، درستکاري ، زشت سازي تعاليم قرآني واستناد به روايات ضعيف، افسانه ها ،خرافه ها ، جعليات ، شايعات و گفته هاي احبار و رهبان، غافل نباشيم.4

در نهمين کنگره بين المللي خاورشناسان، که درسال 1893 ميلادي در لندن برگزار گرديد، انديشةتدوين دائرهالمعارف اسلام به تصويب رسيد وگلدزيهر، سرپرستي يک هيأت دوازده نفري را براي انجام اين امر به عهده گرفت. اولين مجلّد اين مجموعه در سال 1913 م منتشر گرديد و چاپ دوم آن، با اصلاح، تکميل و افزوده هاي بي شمار، از سال 1960 م ، آغاز شده و در ده جلد کامل مي شود.

نقص عمدة اين دائره المعارف ، ناديده گرفتن فرهنگ تشيع و ايران است؛ به گونه اي که در بارةامام صادق(ع) تنها هجده سطر، در باره ابوذر غفاري ، چهار سطر و در باره شيخ طوسي، از بزرگان علمي جهان تشيع، سخني به ميان نيامده است.

ترجمه دائره المعارف اسلام به زبان فارسي ، توسط «بنگاه ترجمه ونشر کتاب» آغاز و نخستين دفتر آن در سال 1354 شمسي منتشر گرديد اما پس از انتشار ده دفتر، در سال 1361 متوقف گرديد.5



ضرورت پژوهش

در ميان تعاليم جاوداني وجهاني اسلام، هيچ يک به اندازه حکومت فراگير مهدوي، قابليت ارائه به جهان پر غوغاي امروزي را ندارد. حکومتي که حتي براي غير مسلمانان نيز عدالت و امنيت را به همراه دارد.

اما جاي بسي تأسف است که انديشه والا و گيراي مکتب اسلام، کمتر ا زديگر موضوعات ديني، به انديشمندان امروزي معرفي گرديده است؛ البته آن هم به شکلي ناقص يا نادرست؛ زيرا آشنايي جهان غرب با اسلام، عموماً به واسطه مقالات يا کتب مستشرقان بوده است؛ که خود اطلاع درستي از اين مکتب آسماني نداشته اند. با توجه به ضرورت عرضةانديشة مهدوي در جهان معاصر، هدف اين مقاله ، باز کاوي ديدگاه مستشرقان در اين موضوع است؛ تا آنان که قدم در اين مسير مي گذارند ، با نگاه درستي به گذشته ، آينده را رقم زنند.



مدخل

موضوع مهدويت، از زواياي مختلف مورد کاوش پژوهشگران غربي قرار گرفته است. برخي از آنان در بررسي تاريخ مسلمانان، از صدر اسلام تاکنون ، به کساني برخورده اند که با نام مهدي قيام کرده و حکومت تشکيل داده اند؛ همچون حکومت فاطميون در مصر، که سرسلسلة آن المهدي بالله است يا قيام مهدي سوداني در قرن نوزدهم ميلادي، در برابر سلطه انگليس بر اين کشور.

برخي ديگر در بررسي عقايد شيعه، به موضوع غيبت امام مهدي(ع) و انتظار ظهور او برخورده واين موضوع را از جنبه هاي مختلف مورد بررسي قرار داده اند؛ مانند پرفسور کُربن ، که بخشي از پرسش هاي او از مرحوم علامه طباطبايي در اين باره است.

برخي نيز در مقام مقايسه ميان اديان آسماني ، موعود گرايي را يکي از وجوه مشترک اديان دانسته و از اين زاويه به بيان تفاوت هاي موعود اسلام با موعود ديگر اديان پرداخته اند.

بررسي همه موارد فوق با توجه به اندک بودن منابع در دسترس، کاري دشوار است. در زبان فارسي تنها يک کتاب صد صفحه اي به تحقيق در اين باره پرداخته است؛ که متأسفانه نيمه اول آن هم، ربطي به موضوع ندارد.6

نويسنده اين سطور قصد دارد در حد توان و بضاعت خود ، راهي گشوده وگوشه هائي از ديدگاه مستشرقان در باره مهدويت را براي خواننده هاي عزيز باز نمايد .

قيام مهدي سوداني

در سال 1834 م ، فردي به نام محمد احمد سوداني ، خود را مهدي موعود خواند و با ارتش انگليس و مصر،که کشور سودان را به اشغال خود در آورده بودند، به جنگ و مبارزه برخاست. حرکت او نظر جهانيان را به خود جلب کرد و نام او را به اروپا و ديگر نقاط غرب رسانيد.

«دارمستتر»7 ، شرق شناس يهودي الاصل فرانسوي، اين حرکت را موضوع پژوهش خود قرار داد و اعتقاد به مهدويت در اسلام را بررسي نمود. او حاصل کار خود را طي کنفرانس هايي که در تالار سوربن پاريس ، در حضور جمع کثيري از مردم فرانسه برگزار گرديد ،عرضه داشت. بعدها گفتارهاي او به شکل کتابي مستقل با نام «مهدي از صدر اسلام تا قرن سيزدهم» منتشر شد، که به فارسي نيز ترجمه شده است.8

او ميگويد:

«آيا مي دانيد که محمد(ص) شريعت خود را چگونه بنيان نهاد؟ هنگامي که او ظهور کرد، در عربستان ، علاوه بر شرک ملي باستاني ، سه ديانت بيگانه موجود بود: آيين يهود، ديانت عيسوي و کيش زردشت.

نکته مشترکي که در اين سه ديانت يافت مي شد، عبارت از اعتقاد به يک موجود مافوق الطبيعه بود که بايستي در آخرالزمان ظهور کند و نظم وعدالت از دست رفته را به جهان بازگرداند و مقدمه خلود و سعادت دائم انسان را فراهم سازد.»9

وي اضافه مي کند:

«اين اعتقاد که نخست در ديانت يهود بوده و عيسويت را بوجود آورده است ، فقط وقتي در ديانت يهوديان وعيسويان به صورت نهايي در آمد که تحت تأثير اساطير ايراني واقع شد ...... مسلمانان در خصوص اعتقاد به ظهور منجي، اصول عيسويان را پذيرفته اند.»10

دار مستتر در موردتولد اين موعود مي گويد:

«حسن (ع) که امام يازدهم بود ، پس از مرگ خود پسري شش ساله باقي گذاشت،به نام محمد، خليفه آن پسر را در شهر حلّه، نزديک خود به زندان افکنده بود ، وي در 12 سالگي غايب شد . چون او تنها باقيماندة نسبت مستقيم پيامبر(ص) بود، عامه چنين نتيجه گرتفند که اين کودک در ساعتي که بخواهد ظهور خواهد کرد.»11

اين عبارات بيانگر آن است که از ديدگاه اين مستشرق فرانسوي، مهدويت و موعود گرايي ، افسانه واسطوره اي است که از آيين يهود ومسيحيت وارد اسلام شده و شيعيان ايراني، آن را با اساطير ايراني بال و پر داده و بزرگ کرده اند.

در حالي که امثال مهدي سوداني ، که در اين کشور ادعاي مهدويت داشته اند، نه شيعه بوده اند و نه ايراني! بلکه رواياتي از رسول خدا(ص) در باره ظهور فردي که در آخرالزمان، به مبارزه با ظلم و ستم برخيزد و قسط و عدل را بر جهان حاکم گرداند ، به قدري در کتب روايي اهل سنّت وارد شده است، که حتي متعصب ترين گروه هاي سني در برابر شيعه، يعني وهابيت ، روايات در اين باره را غير قابل انکار مي دانند.

شيخ عبدالعزير بن باز،مفتي اعظم عربستان ، در يک سخنراني که متن آن در مجلة الجامعه الاسلاميه به چاپ رسيده است، به دنبال سخنراني شيخ عبدالمحسن العباد، قائم مقام رياست دانشگاه اسلامي مدينه، در موضوع مهدويت، چنين مي گويد:

«همانطور که اهل علم تبيين کرده اند ، مسأله مهدي ،آشکار و روشن و احاديث در باره آن ، فراوان، بلکه متواتر ومستحکم است واز اهل علم افراد زيادي تواتر آن را بازگو کرده اند ، به تواتر معنوي، که دلالت دارد اين شخص موعود ، مسأله اش ثابت وخروجش حق است. او از الطاف خداي عز و جل به اين امت در آخرالزمان است، که ظهور مي کند و داد وحق را برپا مي دارد و از ظلم و بيداد جلوگيري مي کند؛ و خداوند به وسيلة او سايه لواي حق را بر اين امت، در راه عدالت، هدايت و راهنمايي مردمان ، مي گسترد.»12

البته بن باز درمورد اينکه مهدي(عج) يکي از دوازده خليفه پيامبر باشد، ترديد کرده و مي گويد:

«در مورد گفته حافظ اسماعيل بن کثير، در تفسير خود در سورة مائده ، هنگام بيان اسامي نقبا و اينکه مهدي مي تواند يکي از امامان دوازده گانه باشد،جاي تأمل وجود دارد؛ زيرا پيامبر(ص) فرمود: اين امت مادام که دوازده خليفه بر آنان حکومت دارند،که همگي شان از قريش هستند، همچنان پادار خواهد بود. اين فرمودة او دلالت دارد که دين در زمان آنان استوار و احکام خدا جاري و حق فائق است واين امر ، فقط پيش از انقراض دولت امويان بود و پس از آنان اختلافاتي بروز کرد که مردم دچار دودستگي شدند و مصيبت بر سر مسلمانان فرود آمد ..... به نظر من مراد از دوازده خليفه ، خلفاي چهارگانه ، معاويه و فرزندش يزيد و سپس عبدالملک مروان و چهار فرزندش و عمر بن عبدالعزيز مي باشد؛ که اسلام در زمان آنان گسترش يافت و دين پايدار گرديد و حق آشکار شد.»13

با وجود اين، شايد مستشرقاني همچون دار مستتر در اين قضاوت خود معذور باشند؛ زيرا وقتي افرادي چون ابن خلذون ، مهدويت را زير سؤال برده و در صحت روايات آن شک مي کنند ، ديگر از پژوهشگران غربي غير مسلمان چه انتظار!

ابن خلدون در فصل پنجاه ودوم از کتاب مقدمة خود، ذيل عنوان «في امر الفاطمي و ما يذهب اليه الناس في شأنه» ابتدا چنين مي گويد:

«اعلم ان في المشهوربين الکافه من اهل الاسلام علي ممر الاعصار انه لابد في آخر الزمان من ظهور رجل من اهل البيت يؤيد الدين و يظهر العدل و يتبعه المسلمون و يستولي علي الممالک الاسلاميه و يسمي بالمهدي و يکون خروج الدجال و ما بعده من اشرط الساعه الثابته في الصحيح علي اثره وان عيسي ينزل من بعده فتقتل الدجال او ينزل معه فيساعده علي قتله و يأتم بالمهدي في صلاته .....»14

بدان که مشهور در ميان عموم مسلمانان در طول زمان اين بوده که در آخرالزمان، مردي از اهل بيت ظهور مي کند که دين را تأييد و عدالت را حاکم مي گرداند ، مسلمانان از او پيروي مي کنند و او بر همه کشورهاي اسلامي مستولي مي شود.

نام او مهدي است واز شرايط ظهور او قيام دجال است، که در روايات ، صحيحه مطرح شده است و عيسي نيز پس از او نازل مي شود و دجال را مي کشد و يا درکشتن او مساعدت مي کند؛ و در نماز به مهدي اقتدا خواهد کرد.

ابن خلدون، سپس روايات مربوط به مهدي(عج) را از کتب بزرگان اهل سنت نقل نموده و يک يک آنها را مورد نقد و طعن قرار مي دهد؛ از مهمترين دلايل طرد و ردّ روايت نزد او، حضور يکي از رجال شيعه در سلسله سند روايت است.

البته کساني مانند احمد کسروي نيز مهدويت را زير سؤال برده اند. او در دو کتاب «شيعي گري» و «بهايي گري» در اين باره مي نويسد:

«مهدي گري افسانه است ..... اگر در اديان ديگر هم منتظر منجي هستند؛ آنها نيز افسانه است .» ، «بي گمان در زمان بينان گذار اسلام، سخني از مهدي در ميان نبوده و نبايد مي بود.» . »مهدويت را ايرانيان بين مسلمانان انداخته اند.» و «امام حسن عسکري(ع) فرزندي نداشته؛ و چگونه مي شود کسي فرزندي داشته باشد، و کسي از آن آگاه نباشد.»15

گلدزيهر16 نيز، که ازبنيانگذاران استشراق و بزرگان اين امر است ، در کتاب «العقيده و الشريعه في الاسلام » ، که مبناي بسياري از نوشته هاي مستشرقان پس از او قرار گرفته، چنين مي نويسد:

«انديشه مهدي ، که در اصل به عناصر يهودي و مسيحي بر مي گردد، بعضي ويژگي هاي سائوشيانت زردشتي به آن اضافه شد. چنانکه اذهان خيال پردازان نيز به آن مطالبي افزود، و عقيدة به مهدي ، مجموعه اي از اساطير شد .....

آنان احاديثي را به پيامبر(ص) نسبت دادند که اوصاف دقيق مهدي(ع) درآن تصوير شده بود؛ در حالي که اين احاديث به هيچ وجه در تأليفاتي که احاديث صحيح را جمع آوري کرده، نيامده است.»17

مارگلي يوت18 نيز در مقاله اي تحت عنوان «مهدي» در يکي از دائره المعارف هاي غربي19 ، چنين مي نويسد:

«احاديث را هر گونه هم تفسير کنند، دليل قانع کننده در دست نيست که تصور کنيم پيامبر اسلام، ظهور يک مهدي را براي احياء تحقق ، اکمال و تقويت اسلام ، لازم و حتمي شمرده باشد.»20

در مقابل اين گروه از مستشرقان که مهدويت را اسطوره وافسانه پنداشته اند، برخي ديگر از مستشرقان با نگاه مثبت به آن نظر کرده اند و نه تنها آن را اسطوره نمي خوانند، بلکه از نقاط مثبت تفکر اسلامي و خصوصاًشيعي

مي دانند؛ که به دو نمونه از اين ديدگاه اشاره مي کنيم:

ماربين، مستشرق آلماني، د رکتاب خود «سياست اسلامي»، در پايان فصل هفتم، در مورد فلسفه مذهب شيعه

مي گويد:

«از جمله مسائل بسيار مهم اجتماعي که همواره مي تواند موجب اميدواري و رستگاري گردد، همانا اعتقاد به وجود يک حجت در هر عصر و انتظار ظهور اوست.

شيعه عقيده دارد که انسان چون به هنگام شب در بستر مي رود، به اين اميد بخوابد که صبح هنگام، چون از خواب برخيزد و ببيند که حجت عصر ظهور کرده است، در تأييد او آماده باشد؛ و عقيده دارند که همه مردم و دولت هاي روي زمين تابع او و تحت حکومت آنها خواهند بود.

گويا فرد فرد شيعه، به اميد ترقي و عالم گيري و اقتدار مذهب خود، هر صبح از خواب بر مي خيزد. شيعه، مجتهدين را نواب عام حجت عصر مي دانند و البته بر دانشمندان علوم اجتماعي روشن است که اگر همچو عقيده اي در ميان فرد فرد ملتي گسترش يابد و رسوخ کند، ناچار روي اسباب طبيعي آن، براي آنان فراهم خواهد آمد.

يأس و حرمان ، عامل همه گونه نکبت وذلت است و ضد آن، پشت گرمي ، اميدوار يو قوت قلب از روي اعتقاد ، مايه فلاح ونجات مي گردد.»

اين مستشرق آلماني، در ادامه نوشته خود، پيشگويي جالبي کرده و مي گويد:

«اعتقادات مذهبي در ملل مشرق زمين، تا دو قرن ديگر کاملاً اثرات خود را خواهد بخشيد؛ و مي توان گفت که در اين مدت و با اين همه جمعيت و اسباب طبيعي ، شيعه پيشرفت محير العقولي نموده و از حيث عده، نيرو و قدرت ، مقام اول را حائز خواهد شد؛ و حتي اگر آثار اعتقادات مذهبي از بين برود، شيعه داراي آن سرمايه اي خواهد بود که ماوراي قواي طبيعي ، شوکت، اقتدار ، قوت و حکومت خود را در عالم نگه مي دارد.»21

علاوه بر ماربين ، ديگر مستشرق بزرگ آلماني ، فان فلوتن ، در کتاب خود ، تحت عنوان «تاريخ شيعه و علل سقوط بني اميه» در اين باره مي گويد:

«مسيح ناجي ، در ميان شيعيان معروف و مشهور است. او ملقب به مهدي است. البته اين لقب، در آغاز يکي از القاب شرف بود ؛ ولي ديري نپاييد که مخصوص آن ناجي از اهل بيت گرديد؛ چنانکه اعتقاد به ظهور هدي و انتظار او، در بدو امر مختص به آل بيت نبود و فکر مهدي منتظر چنان در ميان اهل سنت شيوع يافت که فکر مهدي هاي ديگر را به کلي از ذهن آنان خارج ساخت؛ و بدون شک ، پيشگويي راجع به اين امر و انتظار ظهور ايشان از نفوس مسلمانان بيرون نرفته است.»22

اکنون با نگاهي به مباحثات پروفسور هانري کربن، مستشرق بزرگ فرانسوي و استاد دانشگاه سوربن پاريس، با مرحوم علامه طباطبايي، با ديدگاه اين استاد فلسفه و کلام مسيحي در موضوع مهدويت آشناتر مي شويم .البته اين ديدگاه محصول سالها مراودة علمي و مجالست او با مرحوم علامه مي باشد؛ چنانکه دکتر سيد حسين نصر در مقدمه کتاب «شيعه در اسلام» تأليف مرحوم علامه ، مي نويسد:

«ساليان دراز، هر پاييز ، بين ايشان و استاد هنري کربن، مجالسي با حضور جمعي از فضلا و دانشمندان تشکيل مي شد؛ که در آن مباحثي حياتي در باره دين و فلسفه و مسائلي که در جهان امروز با آن روبرو مي شود، مطرح مي شد و اين جلسات نتايج بسيار مهمي به بار آورده است ..... حتي مي توان گفت که ا زدوره قرون وسطي ، که تماس فکري و معنوي اصيل بين اسلام ومسيحيت قطع شد، چنين تماسي بين شرق اسلامي وغرب حاصل نشده است.»23

و در بخش ديگري از اين مقدمه مي افزايد:

«غرب، تاکنون دوبار با اسلام تماس مستقيم داشته است؛ با اعراب در اندلس و با اَتراک در شرق اروپا؛ در هر دومورد ، تماس با اسلام سني بوده است در برخي موارد محدود، با اسلام شيعي ؛ آن هم از نوع اسماعيلي ! مغرب زمين هيچگاه با عالم تشيع، بخصوص ايران شيعي ، تماسي نداشته است .... و تشيع چنانکه هست . در خارج از جهان پيروان آن، شناخته شده نيست. از اين رو مستشرقان همواره تشيع را يک «بدعت» در اسلام و حتي برخي از آن را اختراع عده اي از دشمنان اسلام دانسته اند.»24

مشروح مذاکرات دکتر کربن و مرحوم علامه طباطبايي ، هم در سالنامه مکتب تشيع سال 1339 به چاپ رسيده است و هم به طور مستقل ، تحت عنوان «ظهور شيعه» منتشر گرديده است.

البته بايد توجه داشت که پروفسور کربن، بيشتر به عرفان وحکمت اسلامي نظر کرده و موضوع مهدويت را نيز از ديدگاه معنوي آن مورد پرستش قرار داده است. از اين رو پرسش خود را از مرحوم علامه چنين مطرح مي کند:

«تصور امام غايب ، چه اثري در تفکر فلسفي و اخلاق و روي هم رفته زندگاني معنوي انسان دارد؟ آيا با تعمقي جديد در اين تصور اساسي ، مذهب تشيع نمي تواند به دنياي امروز يک غذاي جديد روحي ، براي احياي فلسفه و مبدأ نيرومندي براي زندگي معنوي و اخلاقي ببخشد؟ نيرويي که تاکنون د رتقدير مانده است.»25

مرحوم علامه طباطبايي در پاسخ به چنين سؤالي ، پاسخي مبسوط ارائه مي کنند، که مقدمة آن بسيار جالب است. ايشان در ابتدا مي فرمايند:

«استفاده معنوي از «مهدي»(ع) پس ازگذشت دو قرن ونيم از هجرت پيامبر(ص) آغاز نمي شود؛ بلکه پيامبر اسلام با بيان صريح و اخبار قطعي به آمدن مهدي موعود، آن حالت معنوي را که با اعتقاد به «مهدي» در باطن يک مسلمان واقع بين جلوه گر مي شود، در نفوس عموم اهل اسلام به وجود آورده است.

تصور ظهور مهدي ، در رديف تصور وقوع قيامت مي باشد. چنانکه اعتقاد به پاداش عمل، يک نگهبان داخلي است؛ که به هر نيکي امر و از هر بدي نهي مي کند . همچنين اعتقاد به ظهور مهدي، نگهبان ديگري است که براي حفاظت حيات دروني پيروان واقع بين اسلام گماشته شده است.»26

پروفسور هانري کربن، در کتاب خود تحت عنوان «تاريخ فلسفه اسلامي» ، به اين مباحثات و مذاکرات اشاره نموده و دريافت هاي خود را از نوع تفکر شيعه بيان داشته است.

او درباره فلسفه غيبت امام زمان(ع) چنين مي نويسد:

«جلوه ظهور او بر مردم، همان مفهوم تهذيب و تجديد عالم روحاني آنان است و در نتيجه همان مفهوم عميق انديشه اي است که شيعه از غيبت و ظهور امام دارد.

مردم شايستگي خود را براي دين امام از دست ميدهند؛ آنگاه خود بين امام و خويشتن حجاب مي گردند؛ زيرا وسيله تجلي و مشاهده را ؛ يعني معرفتي که از راه قلب حاصل مي شود، از دست مي دهند، يا آن را فلج ساخته و از کار مي اندازند . پس تا وقتي که مردم مستعد شناسايي و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غايب، هيچ معني نخواهد داشت.»27

اين فيلسوف فرانسوي، اعتقاد شيعه به مهدويت وتفاوت آن با ديگر موعود گرايي ها در مکاتب ديگر را چنين بيان مي دارد:

«به عقيده من، مذهب تشيع تنها مذهبي است که رابطه هدايت الهي را ميان خدا و خلق هميشه زنده نگاه داشته و به طور مستمر و پيوسته ولايت را زنده و پابرجا مي گذارد. مذهب يهود، نبوت را ، که رابطه اي است واقعي ميان خدا و عالم انساني، در حضرت کليم ختم کرده وپس از آن به نبوت حضرت مسيح و حضرت محمد(ص) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مي کند ونيز مسيحيان در حضرت عيسي متوقف شدند و اهل سنت از مسلمانان نيز در حضرت محمد(ص) توقف نموده و با ختم نبوت در ايشان، ديگر رابطه اي ميان خالق وخلق ، موجود نمي دانند.

تنها مذهب تشيع است که نبوت را با حضرت محمد(ص) ختم شده مي داند؛ ولي ولايت را ، که همان رابطه هدايت وتکميل مي باشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده مي داند؛ رابطه اي که از اتصال عالم انساني به عالم الوهي حکايت ميکند؛ به واسطه دعوت هاي ديني قبل از موسي ودعوت ديني موسي و عيسي و محمد(ص) و بعد از حضرت محمد(ص) به واسطه همين رابطه ولايت، جانشين وي (به عقيده شيعه) زنده بوده وهست و خواهد بود و اين حقيقتي است زنده؛ که هرگز نظر علمي نمي تواند آن را از خرافات شمرده واز ليست حقايق حذف نمايد.

به عقيدة من، همه اديان برحق بوده و يک حقيقت زنده را به دنبال مي کنند و همه اديان در اثبات وجود اين حقيقت زنده مشترکند . آري !تنها مذهب تشيع است که به زندگي اين حقيقت ، لباس دوام و استمرار پوشانده است . »28

شايد مهمترين انتقاد به تحقيقات کربن، عدم توجه او به بعد اجتماعي ظهور حضرت حجت (ع) و قرار گرفتن دوران قيبت ميان دو حادثه بزرگ عاشورا و ظهور و قيام بالسيف مهدي (ع) است بيترديد نمي توان در کنار عروج عرفاني شيعيان، که کربن به درستي از آن به عنوان يکي از شرايط اساسي توفيق ديدار معصوم ياد مي کند، از وجهه اجتماعي و مبارزه فراگير آن امام با ظلم سياسي ، اقتصادي و فرهنگي صاحبان زور و زر تزوير چشم پوشي و خروج عاشقانه اباعبدالله را براي اصلاح اجتماعي امت جدش، که فرهنگي فاسد در کالبد آن دميده شده بود، به فراموشي سپرد و از عنصر سياسي اين هر دو قيام صدر و ذيل اسلام ، چشم به غفلت پوشيد.29



نويسنده: محمود متوسل



پي نوشت ها :

1- بها الدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن وقرآن پژوهي، ج 2 ،ص 2046 چاپ اول، تهران،

1377.

2- محمد ابراهيم روشن زمير درآمدي بر معرفي مستشرقان و قرآن پژوهي، مجله پژوهشها

شماره ص 91

3- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي ، ج2 ، ص 2048

4- مجله پژوهشها ،شماره، ص197.

5- دائره المعارف تشيع ، مقدمه جلد 1 ، ص 15، تهران ، بنياد طاهر، 1366.( به نقل از

مجله پژوهشها ، ص 205).

6- عنئان اين کتاب ، «ذهنيت مستشرقين، پژوهش در اصالت انديشه مهدويت ونقد گفتار شرق

شنسان». مي باشد، که پيش از انقلاب ، با نام مستعار«حسين منتظر» وپس انقلاب با نام

عبد الحسين فخاري ، توسط نشر آفاق منتشر گرديده است.

7- Darmesteter

8- ترجمه محسن جهان سوز، کتاب فروشي ادب، خرداد1317

9- مهدي در 13 قرنف تاليف دار مستتر، ترجمه محسن جهان سوز،صص 5و6 به نقل مصلح

جهاني، تاليف سيد هادي خسرئشاهي ص 58

10- همان، ص 6، به نقل از کتاب مذهنيت مستشرقين، ص 58

11- همان، ص 37.

12- سيد هادي خسروشاهي، مصلح جهني و مهدي موعود از ديدگاه اهل سنت، ص 151، انتشارات

اطلاعات ، چاپ دومخ، 1374.

13- همان ص 154.

14- ابن خلدون، مقدمه، ص 311، دار الکتب العلميه، چاپ چهارم، بيروت.

15- ذهيت مستشرقين، ص 55.

16- Goldziher،(1850-1921).

17- گلدذيهر،العقيده و الشريعه في الاسلام، ترجمه محمد يوسوف موسي، علي حسن عبد

القادر، عبد العزيز عبد الحق، چاپ دوم، 1959، مصر دار الکتب الحديثه و بغداد، مکتبه

المثني، ص93. به نقل از ذهنيت مستشرقين ص 60.

18- Margoliought

19- Encyclo Paedia of Religion and Ethies vol. viii Edit by Hasting Latest edit

Editing new york 1 964, p 337

20- ذهنيت مستشرقين ص 59.

21- مصلح جهاني ص 77

22- همان ص 65.

23- شيعه در اسلام، علامه سيد محمد حسين طباطباعي، دار الکتب الاسلاميه،1348،صز.

24- همان، ص ب.

25- مجله مکتب تشيع، سالانه 2، ص 72.

26- همان ، ص 88

27- امين ميرزايي ، امام عصر از منظر پروفسور هنري کربن، موعود شماره 14، ص40.

28- ظهور شيعه، مجموعه مصاحبه هاي استاد علامه طباطباعي و پروفسور هانري کربن، ص 7

29- موعود شماره 14، ص41.