مهدويت و رسالت نهادهاي فرهنگي



با تشکر از اينکه وقت خود را در اختيار مجله قرار داديد لطفاً به عنوان اولين سؤال بفرماييد که ضرورت بحث راجع به حضرت مهدي، عليه السلام چيست؟

مسأله مهدويت و بحث کردن راجع به حضرت مهدي، عليه السلام، در حقيقت مربوط به حوادث آينده است و نوعي پيشگويي و آينده نگري است و آينده نگري هم از حياتي ترين مسايل بشري است. مي دانيد که انسان بين گذشته، آينده و اکنون قرار دارد. اگر آينده اش را از او بگيريم يعني ديواري از بتن آرمه ميان او و آينده اش بکشيم؛ هيچ نداند که در آينده، سرنوشت خودش و انسان هاي همراه خودش چه خواهد شد، همين الآن مي ايستد و به زمين مي خورد و مرگش فرا مي رسد. اگر گذشته را هم از او بگيريم همين طور مي شود.

پس آينده نگري يک ضرورت اساسي است براي کل بشريت. از اين روست که شما مي بيند در جامعه هاي غيراسلامي کساني نظير تافلر، فوکوياما و... به نظريه پردازي در مورد آينده و آينده نگري پرداخته اند. و حتي براي کشورها طرح هايي مي دهند؛ براي اقتصاد، براي جنگ، براي مسايل زيست محيطي و ... همچنين طرح هايي مي دهند که مثلاً در بيست سال آينده چه خواهد شد.

در درون جامعه مذهبي هم مسأله آينده پس از اثبات خدا و پيامبر مسأله اي حياتي است. به خاطر اين هم هست که ما بيشترين روايات را راجع به حضرت مهدي (ع) داريم و بيشترين توجهات مشخص پيامبر به حضرت مهدي(ع) بوده است. در حديث لوح از اسرار آل محمد(ع) حضرت مهدي (ع) مطرح مي شود. حضرت رضا (ع) در آن جلسه که دعبل شعرش را مي خواند هم اين مسأله را مطرح مي کند و ائمه اطهار(ع) همگي همينطور اين بحث را مطرح مي کرده اند. آيت الله آقاي مظاهري يک وقتي در برنامه هاي بعدازظهر جمعه شان گفتند: ما 6000 حديث درباره مهدويت داريم، در حالي که اين تعداد حديث درباره نماز نداريم و چيزي حدود 4000 حديث در اين زمينه بيشتر نداريم. البته ما هنوز به يک استقصاي کاملي درباره اين مقوله نپرداخته ايم. ايشان هم شخص محقق و متتبعي است و مي شود به سخنان ايشان اعتماد کرد.

مي دانيد که دين ما ناتمام گذاشته شد؛ يعني به تمام و کمال رسيد ولي در اجرا ناتمام ماند. تبيين واقعيت ها و ابعادش و اجرايش مربوط به حضرت مهدي(ع) است که در آينده مي آيند. اصلاً حضرت مهدي (ع) تسلاي همه ائمه(ع) است و هر چه را که پيش آمده حضرت مهدي (ع) مي آيند و درست مي کنند.

کارکرد اين بحث در عصر غيبت چيست؟ و آيا زندگي شخص معتقد به حضرت با زندگي شخص بي اعتقاد به ايشان تفاوتي دارد؟

اگر اعتقاد به حضرت مهدي (ع) و لازمه آن يعني انتظار ايشان اعتقادي راستين باشد که در درون انسان پديد آمده نه مثل نوع اعتقاداتي که بعضي افراد به حلال و حرام دارند که حرام را مي خورند و حلال را زير پا مي گذارند. يعني اعتقاد راستيني به حضرت مهدي (ع) به وجود بيايد، انتظار براي آنها بيشترين چيزي که به وجود مي آورد تعهد به اصول مهدويت است. اين تعهد که پيدا شد ديگر کار تمام است و فرد به گونه اي مي شود که در جامعه به درد مي خورد؛ در برابر کمترين حرام مي ايستد، براي اجراي همه حلال ها اقدام مي کند؛ چون حضرت مهدي (ع) طبق رواياتي که داريم امامي است که براي غم شيعه اش غمگين مي شود و براي خوشحالي اش خوشحال مي شود.

به عبارت ديگر شخص منتظر براي رفع مشکلات جامعه بيشترين تلاش ها را مي کند؛ چون خرسندي حضرت را در اين مي بيند. چون او در انتظار جامعه صالح است، ابتدا به صلاح خود اقدام مي کند. محال است شخصي 60 سال فاسد باشد و فرياد منادي مصلح که بلند شد يکدفعه بيايد در يک جامعه صالح. همچنين چيزي نمي شود مثل اين است که شخصي را از کوره دهات و پشت کوه ها يا دل »آمازون« برداريد و بگذاريد در ساختمان صد طبقه »نيويورک« چنين کسي نمي تواند خودش را تطبيق دهد.

وقتي انسان به انتظار مصلح است خودش را صالح مي کند و سعي مي کند در آن جوّي که هست به مقداري که مي تواند در خانواده و فرزندانش بعد قوم و خويشان و بعد هم شاگردان صلاح ايجاد کند.

بنابراين جامعه ما که بر اصل قانون باوري، اصل تعهدشناسي و اصل مسؤوليت پذيري استوار است در پرتو مهدويت جان مي گيرد و زنده مي شود اگر مهدويت راستين باشد - بنابراين تأثيرهاي بسيار عيني، لحظه اي، فوري بر کل جامعه مي گذارد. جبهه هاي ما يکي از نمونه هايش بود. در جبهه هاي ما توجه به حضرت مهدي (ع) و مهدويت زياد بود و ذکر »يا مهدي« محرک قوي جوان هاي ما بود. ببينيد آنها چه کار بزرگي کردند. اين اعتقاد در همه بخش هاي اجتماع اثر دارد. پس انساني که به مهدويت و انتظار معتقد است و توجهي به حضرت دارد، به خصوص اگر هفته اي يکبار »سلام علي آل ياسين« را بخواند، نمي تواند آدم ولنگار و بي تعهدي باشد و رشوه بگيرد و يا زمين خورده اي را ببيند دستش را نگيرد و کاري را که قرار است بکند درست انجام ندهد، ما چنين آدمي سراغ نداريم و اين امکان ندارد. بنابراين توجه، انتظار و اعتقاد به مهدويت بزرگترين انگيزه و محرک براي اعمال خوب براي ساختن فرد و جامعه و بزرگترين پايگاه و خاستگاه حرکت متعالي انسان است.

چطور مي توان يک نفر را با اين فضا آشنا کرد؟

با توجه دادن، با خواندن آيات، روايات و البته پس از اثبات خدا و پيامبر اسلام (ص)، با اين همه روايات که در موضوع مهدويت ميان اهل تسنن و تشيع است؛ و نه با صرف دعاي ندبه خواندني و لقلقه زبان باشد. فرهنگ مهدويت را بايد انتقال داد. در جلسات دعاي ندبه کساني هستند سي سال است مي آيند ولي با اندک شبهه اي منحرف مي شوند.

بنابراين شناخت حضرت مهدي (ع) - اين وليّ خدا که قيام بالسيف خواهد کرد - و همچنين شناخت نقش، ارزش و عظمت آن حضرت و آشنايي با آياتي که به ايشان تأويل شده، بشاراتي که قبلاً همه اديان به ايشان داده اند و... اينها خيلي مهم است. نظراتي که علما دارند اينها را بايد در جامعه گفت. کتاب هاي خوب بايد نوشت. »موعود« خوب بايد نشر کرد، مطالب خوب فرهنگي و عميق و نه سطحي و زودگذر.

عليرغم صحبت هايي که مطرح شد مي بينيم در حال حاضر بسياري از کتاب ها صرفاً به تاريخ تولد حضرت و غيبت صغري و کبري و تشرفات مي پردازند در حالي که جوانان در فضايي جديد رشد يافته اند و سبک و قالب و محتوايي جديد مي طلبند که اثربخش و ثمرده باشد. با توجه به اين حديث که »لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا« در اين رابطه چه صحبتي مي توان داشت؟

عرضم به حضور شما که »مدينه گفتي و کردي کبابم« محاسن کلام ائمه(ع) که راجع به تصوير و ترسيم حضرت مهدي (ع) و چگونگي عملکرد و انقلاب ايشان است مسأله بسيار مهمي است. اولاً انسان هايي بايد اين محاسن کلام را خوب بفهمند که ويژگي ها و چگونگي ها و علل محاسن اين کلام ها را بدانند. بعد آن را به خوبي براي مردم تبيين کنند و به اشکال مختلف از نوشته و شعر، تا نمايشنامه و تابلو و فيلم براي آنها ترسيم کنند. تابلو »اميد و انتظار« فرشچيان به هر حال زيباست پس شناخت محاسن کلام ائمه(ع) و محاسن کلام ايشان راجع به حضرت مهدي (ع) و عرضه آن خيلي مهم است.

راجع به حضرت مهدي (ع) احاديث به نکات ظريف و لطيفي اشاره کرده اند که اگر اينها در جامعه گفته شود و اينها را به هر جواني بگوييم پايش مي لرزد. چون اگر انديشمند نباشد و سطحي نگر باشد، به زن و پول و شغل و مسکن خود مي انديشد که رئيس جمهورها وعده به اينها مي دهند. اگر کمي فهميده تر باشد تمام بشريت را در برابر اين چند نياز مي بيند؛ يعني غذا، لباس، مسکن، شغل، وسايل رفاهي، سلامت محيط زيست، سلامت صوتي، سلامت تغذيه و ...

حالا اگر اين شخص از يک طرف توجه کند که جامعه سرمايه داري غرب ضد اينها است؛ زيرا خودش بيشترين عامل از بين بردن منابع است؛ شرق هم که نتوانست در مقابل اين نيازها بايستد. و از طرف ديگر هم بداند که ما يک جامعه اي در آينده داريم که به همه اين نيازها پاسخ منطقي و معقول مي دهد، به اين سو ميل مي کند. عدالت اجتماعي »منشوده ضاله« امت هاست »ضالته المنشودة«. »منشوده«؛ يعني داد و فرياد. عدالت گمشده انسان است که براي آن هم داد مي زند. تاريخ را که شما نگاه کنيد مي بينيد انسان ها هميشه براي عدالت اجتماعي داد مي زده اند ولي هيچگاه محقق نشده است. وعده ها به هيچي و پوچي مي گرايد، هم در جامعه شرقي و هم در جامعه غربي در حالي که همه به نام عدل قيام کرده اند. اگر به جوانان بگوييد يک جامعه عدل محور واقعاً به وجود مي آيد آنگونه که طبق روايت حضرت مهدي (ع) عدالت را وارد خانه ها مي کند مثل اکسيژن که حتي از درزها عبور مي کند و وارد خانه ها مي شود - کنايه از روابط سرّي و پنهاني و درون خانه اي - که پاي هيچ قانوني به آن نمي رسد يعني عدالت در روابط زن و شوهر، پدر و مادر و پدر و فرزند و پدر و دختر و بالعکس وارد مي شود و اين جور رهبري مي کنند، آنها تحت تأثير قرار مي گيرند. از قديم تا الآن بشريت را تشريفاتي بودن حکومتگران از پا درآورده است. تخت جمشيد را ببينيد. يکي رفت و آنجا نشست و گفت اينها از افتخارات ماست حالا اجداد ما اين سنگ ها را به دوش کشيده اند و روي هم سوار کرده اند. امام خميني ساده زيست بود و بعضي از آقايان الآن هم واقعاً ساده زيستند. البته بعضي از اينها هيچ. ولي وقتي بشريت عاجز است از پرداخت هزينه طبقه حاکم و وابستگان آنها، اگر به آنها گفته شود راهبري مي آيد که شبيه اميرالمؤمنين (ع) است و عين علي (ع) است به سمت او گرايش پيدا مي کند. در کتاب عصر زندگي مي توانيد ويژگي هاي اين رهبر را پيدا کنيد. او رهبري است که اول که مي آيد با ياران خاص 313 نفر خود بيعت مي کند. از اصول تعهدات آنها اين است که کمربند طلا نبنديد؛ لباس ساده بپوشيد؛ ساده بنشينيد؛ ساده بلند شويد؛ ساده بخوابيد؛ من به شما تضمين مي دهم که چنين کنم. رهبري که به ياران درجه يک خود تضمين مي دهد که عين شما باشم. نهج البلاغه هم دارد که حضرت امير(ع) ضمن اولين خطبه اي که پس از بيعت خواندند - که اگر اين خطبه نيم صفحه اي را مردم در ذهنشان رفته بود اوضاعشان خيلي بهتر از الان بود و ديگر اين همه کنگره نهج البلاغه و بگير و ببند و بستني سه رنگ و شربت هفت رنگ که به جايي نرسد نيازي نبود - در برابر مردمي که عثمان را کشته اند تا با ايشان بيعت کنند مي فرمايند: »ذمتي بما أقول رهينة و أنا به زعيم«؛ من رهبري هستم که گردنم گرو وعده هايم است. وعده هايم قلاده اي است بر گردنم اگر عمل نکردم آن را بکشيد. ما بگوييم در آينده چنين رهبري مي آيد، کدام جواني است که اينها را بشنود و معتقد نشود؟! ولو فرض و خيال. چون مي گويند آينده خوب را ولو فرضي هم هست بايد بسازيد. اين کتاب هايي که من جوش مي زنم و مي گويم باطل است و بعد از اينکه برخي ناشران کتب مهدوي آنها را چاپ مي کند بايد بفرستند خميرشان کنند اقلاً کارتن بشود براي اينکه اينجور مطالب و تبيين ها را ندارند و زدگي ايجاد مي کنند. نمي خواهم برخي از تکه هايش را بگويم چرا که مستهجن است، بياييم بگوييم که مدفوع حضرت مهدي چگونه است؟ آخر اين مسائل به شما چه ربطي دارد؟ اينها از اسرار روايات است. ائمه ما(ع) بدنشان غير از بدن ماست و از جنس روح ما ساخته شده است. مسائلي است که گفتنش کار همه نيست. آشيخ مجتبي قزويني اين مطالب را مي توانست بگويد. آنها ويژگي هاي خاصي دارند، انسان هاي خدايي صفتند. تو چه کار داري به اين مطالب؟ علي و مهدي (ع) را جوري بايد تصوير کني که اين جوان بيايد به عنوان يک رهبر نمونه دنبالش بدود.

اين باند سکولارها و آقايان مي گويند که دين مخالف رفاه است. ابداً دين با رفاه کاملاً موافق است ولي نه سرمايه داري در اسلام هست و نه فقر. حتي در مورد گوشت داريم که اگر کسي چهل روز گوشت گيرش نيامد مي تواند قرض کند و گوشت بخرد و بخورد. اگر قرضش را نتوانست بدهد وظيفه امام المسلمين است که آن را پرداخت کند. اينها از اسلام است حتي ميوه ها، سبزي ها، شير، گوشت. اينها هست ولي ريخت و پاش و اضافه خوردن و اشرافي گري و سفره هاي اينچنين و غذاهاي آنچنان خوردن بيش از اندازه نيست. دارد که يک سوم معده تان براي غذا و يک سوم آب و يک سوم تنفس، نه مثل اين آمريکايي ها و بعضي از اين ايراني ها اينقدر بخورند که از چاقي بترکند. زندگي مي کنند که بخورند نه مي خورند که زندگي بکنند. خوردن هدف مي شود و لذايذ مادي است. حديث مفضل را که مي گويند مرفوع است و سند ندارد ولي به نظر من اين سخنان از امام صادق (ع) است چون در آن مطالبي دارد که دليل بر اين است که از امام معصوم (ع)صادر شده است. مدتي که به بنياد نهج البلاغه مي رفتم قسمتي از آن را مطرح کردم و عده اي را ديدم که اشک از چشم هايشان جاري شد. اگر اولاً ما محاسن کلام ائمه(ع) را درست بشناسيم و بعد خوب بيان کنيم نه در نثرهاي بد و نه در گويش هاي بد. خلاصه اگر خوب بيان کنيم همه مريد مي شوند. خدا رحمت کند دکتر شريعتي را (اين را بگويم که در صحبت هايم گاهي از دکتر شريعتي نقل مي کنم چون همشهري و دوستمان بود نه اينکه همه حرف هايش را قبول داشته باشم). ايشان در فرانسه که درس مي خوانده مي گفت طبقه بالاي منزلشان الجزايري ها ساکن بوده اند گاهي مراسمي که داشتيم نهج البلاغه را مي بردم و مي خواندم. مي گفت بعد هم که مي رفتم مي گفتند آن کتابت را بياور و بخوان. صحيفه سجاديه اخيراً در کنفرانسي ديني که بوده به افراد مي داده اند تعجب مي کنند که شما عجب کتابي داريد. که اين صحيفه سجاديه در ايران ما مظلومترين کتاب است. در اين صحيفه سجاديه مباحث محيط زيست، اقتصاد، اثرات شغل و کار و بيکاري بر انسان، الگوي مصرف که مشکل اساسي جامعه است و تربيت فرزند و... در قالب دعا مطرح شده است. برحسب ابواب الحياة، صحيفه سجاديه تجزيه شده است. خودم از علامه اميني شنيدم که به من گفتند از اهل تسنن براي من نوشتند همه صحبت ها و اسناد و مدارکتان درست ولي از شما سؤال دارم که يک امام شما (امام زين العابدين (ع)) يک عمر گريه کرده و دعا خوانده اين ديگر چه جور امامي است؟ آقاي اميني مي گفتند در جوابش يک صحيفه سجاديه براي او پست کردم. بعد از مدتي برايم نامه نوشت که اگر اين امام شما پانصد سال عمر مي کرد و همين اثرش بود امام بود. امّا حالا در سطح همين شهر آيا جوانان ما اصلاً صحيفه را مي شناسند که در آن چيست؟ تازه خوب هايشان مي گويند کتاب دعاست و بايد دعاهايش را بخوانيم. در لبنان چاپخانه اي دارد به نام مطبعة المزامير که دعاهاي مرسوم مسيحي ها را چاپ مي کنند. بنده در آنجا جزوه کوچکي ديدم که روي آن نوشته بود مناجات امام زين العابدين؛ يعني امام زين العابدين را از خودشان مي دانند. مناجات خمسة عشر که اول مفاتيح آمده چه مناجاتي است حقيقتاً اين مناجات ها را براي خودشان چاپ کرده بودند. جزوه اش را خودم داشتم. مناجاتي که از نظر محتوا و آثار معنوي اينجور است. ما اين بحث ها را اگر بگوييم و مطالب روايت هايي را که راجع به حضرت مهدي (ع) است اگر اينها را آناليز و دسته بندي کنيم؛ مساوات، برابري، برادري، قانون گرايي، مسؤوليت پذيري و... اگر ما اينها را استخراج کنيم. ببينيد چه مطالبي خواهيم داشت.

با توجه به اهميت و ضرورت اين بحث ها عملکرد سازمان هاي مسؤول در امور فرهنگي و به ويژه مذهبي را چگونه مي بينيد و چطور بايد مي بود؟

سؤالي است که يک کتاب هزار صفحه اي پاسخ مي خواهد، امّا اگر بخواهم اجمالاً جواب بدهم بايد بگويم در بعد فرهنگي چه کردند و در بعد عملي چه. انديشمندان حسابي ما را که کشتند. بي تعارف. باقيمانده شان هم که کم وبيش سه چهار نفري باقي ماندند گرفتار جنگ و ديگر مسائل شدند. که به آن کاري ندارم. امّا متأسفانه در بعد انديشه حتي انديشه و حرف خوب زده نشده است. هنوز که هنوز است حوزه هاي علميه ما نمي انديشند که ما جامعه اي ساخته ايم و به همه مشکلات جامعه بايد يک پاسخي بدهيم. همين الآن طلبه اي که تربيت مي شود اينطور تربيت نمي شود. خدا رحمت کند احمد آرام را که مترجم الحياة است به اخوي ما گفته بود که حوزه هاي علميه افرادي مثل آقاي بهشتي را تربيت مي کنند که حوزه ها را نگه دارند يا خير؟ سؤال عجيبي است. اخوي گفته بود: بله! امّا مي پرسم: کي اقتصاد بايد درس رسمي حوزه ها بشود؟ بدون نمره آوردن از اقتصاد بايد طلبه حذف شود. امّا کجا تدريس مي شود؟ بنده خدا آقاي صدر که من عقيده ام اين است که شهيد همين کتاب اقتصادنا شد و گر نه آدم مبارزي نبود که سينه چاک کند و با صدام جنگ کند. بارها ايشان را در نجف ديده بوديم. ايشان کشته تئوري هاي اقتصادي شد که ضدسرمايه داري و سلطه اختاپوس هاي داخلي و خارجي است. اگر يک تئوري طرفدار سرمايه داري داشت صدام او را روي سرش مي گذاشت. ايشان اقتصادنا را براي طلبه ها نوشته اند. حالا بسم الله بياييد در حوزه مشهد يا قم چراغ به دست برويم به درس خارج هاي آقايان، بايستيم ببينيم پنج سطر از اين اقتصادنا را که بلد است؟ اصلاً نثر روز و علمي اش را مي توانند بفهمند ؟

شهيد بهشتي اقتصاد نوشت. شهيد مطهري اقتصاد نوشت دست خطهايش حاضر بود و به فکر تکميلش بود که شهيد شد. حالا کاري به بُعد روحي جامعه بشري که تربيت و معنويت لازم دارد نداريم. بعد فيزيکي آن مانند ماشيني که بنزين مي خواهد سوخت نياز دارد و با فرمول هاي اقتصادي است که سوخت بدن انسان درست و تضمين و تأمين مي شود. همين اقتصاد الآن در اين سازمان هاي فرهنگي که شما نام برديد جايگاهي ندارد. تازه حالا هم که خوب شده اند افتاده اند دنبال علم کلام جديد. دنبال دو سه اصل ذهني افتاده اند. غربي ها عمداً سکولاريسم، پلوراليسم (تکثرگرايي)، هرمنوتيک (نسبيت شناخت)، فمينيسم و... را براي مشغول کردن اذهان ما پيش کشيده اند. طلبه ها دوباره مثل استدلال هاي صدرايي و ابوعلي سينا که ذهن گرايي است، تحليل مي کنند در خارج آب هست حالا بياييم بحث کنيم بسيط است يا نه. خوب در خارج تجزيه اش مي کنند به دو چيز. خدا رحمت کند ميرزا جواد آقاي طهراني را که در درس منظومه اش مي گفت من و آقاي طبسي با هم بوديم. ايشان مي گفت اين آب را تجزيه کرده اند، دو عنصر شده است. ما مي گفتيم ذهن گرايي نکنيد و بياييد به دنبال عين گرايي باشيم. الآن ما را انداخته اند دنبال جواب دادن به اين سه چهار اصل. اقتصاد حذف شده در همين دفتر تبليغات مشهد يک بخش اقتصاد بوده حذف شد. ما اميد داشتيم که اقتصادنا شهيد صدر مطرح بشود ولي نشد. سازمان تبليغات نکرد. دفتر تبليغات هم نکرد.

الآن در دنيا جنگ، جنگ اقتصاد، جنگ منابع و آب هاي شيرين است. اسرائيل رفته در ترکيه روي آب هاي شيريني که به کشورهاي عربي مي رود سد مي زند. حدود بيست، سي سد که اين آب ها به سوريه و عراق و اردن نرود تا اينها همه از بين بروند. اينها در دنيا جنگ است. حالا از طلبه ها بپرسيد ببينيد مي گويند جنگ چيست؟ سکولاريسم را جواب داديد و دين با دنيا کار داشت چه جوري؟ کدام اتاق 3*4 يک اداره اي را مي تواني درست کني؟ در تئوري ما پس هستيم. برگشته ايم به قبل از اقتصادنا، به دوره هاي الفباي اقتصادي. بعد هم اين مشکل به بخش هاي فرهنگي و دانشگاهي که ميليون ها تومان خرج دارند کشيده مي شود درد دل است. بنده يکي از عقايدم اين است که کساني که براي حضرت مهدي (ع) کار مي کنند به صورت کلي و اجتماعي که نمي شود خيلي کارکرد ولي يکي از کارها خدمت به خلق است که در کتاب ها و روايات داريم که هر کس مؤمني را خوشحال کند ولي امر را خوشحال کرده است چون بار ايشان را سبک مي کند گرفتاري که هر شيعه دارد باري است بر دوش حضرت مهدي (ع) بي تعارف. اگر اين گرفتاري را ما حل کرديم اين بار برداشته مي شود. حضرت در دار فيزيکي قدرت دارد که با اراده آن را حل کند ولي به علل خاص خودش نمي کنند و قلب حضرت شاد مي شود، اين مهم است. و مراکز مهم مهدويت بايد يک بخش خدماتي داشته باشند و خدمت کنند به جامعه. اين يک ضرورت است. پس ما در تئوري بسيار عقبيم و وقتي در تئوري عقب بوديم در عمل هم عقبيم. اضافه بر اينکه متأسفانه بعضي از مسايلي که پس از پيامبر (ص) در صدر اسلام هم پيش آمد امروز هم پيش آمده که باعث غم و غصه شديد بعضي از بزرگان ما شده است. پيام اخير مقام معظم رهبري که راجع به رانت خواري و... به سران سه قوه دادند و... يادتان هست؟ امام راجع به بنياد مستضعفان گفت: بنياد مستضعفان بنياد مستکبران شده است؟ مي گويند طلحه يا زبير طلاهايش را پس از پيامبر (ص) با تبر مي شکستند آن زهّادي که جز يک شمشير و يک اسب نداشتند يکباره اينطور دنياگرا شدند. الحمدلله در برخي رده هاي بالا نشده اند ولي بحث رانت هاي مسؤولين بحثي طولاني است. دانه خرما را که حضرت فرمود: اسراف نشود اينکه ديگر اصلاً مفهومي ندارد. الان اسراف هاي ميلياردي مي شود. يکي از آنها را بگويم اخيراً در جزوه اي به نام »اصلاحات« در پاورقي آن نوشته ام: اين همايش ها، هر روز نکوداشت، همايش، گردهمايي، بزرگداشت، پايين داشت، بالاداشت، سمينار، هر روز چند تا از اينها در کشور داريم؟ ده تا پانزده تا سي تا؟ چه خبر است؟ راجع به حضرت امير (ع) در نجف تجار کاظميني آرام اعلام کردند (نه سمينار گرفتند نه دور هم نشستند نه بليط فرستادند براي ميهمانان خارجي) که از ميان نويسندگان خاورميانه راجع به حضرت امير (ع) هر کس بهترين کتاب را آورد 400/000 دينار جايزه به او مي دهيم. »سليمان کتاني« مسيحي برنده شد. کتابش را از نجف خريده ام و آورده ام. کتابش را که ديدم خيال کردم اين مطالب بايد از يک شاعر نوپرداز عرب و جوان باشد از بس زيباست. بخشي از آن مناجات است با حضرت علي (ع) بعد از انقلاب بود که ديدمش، تمام موهايش سفيد بود ولي مغزي جوان داشت. علماي نجف برنده نشدند و اين مسيحي برنده شد. مجدداً جايزه اي گذاشتند براي بهترين کتاب راجع به حضرت فاطمه، عليهاالسلام، باز همين سليمان کتاني برنده شد و از نجف تا قم و مشهد کسي برنده نشد. کتابش هم اين است فاطمة الزهرا وَ تَرٌ في قمر که ترجمه اين دو کتاب مثل خودشان نيست.

در بخش فرهنگي، عرضه و معرفي مان خوب نيست. اين همه کنگره نهج البلاغه و صحبت ها کو محصولش؟ به کنگره حضرت رضا(ع) ديگر نمي پردازم. معيارهاي اقتصادي در تعاليم رضوي که بنده اين را نوشته ام بدون کنگره بوده است اين چه کنگره اي است که همه چيز حضرت رضا (ع)را تمام کرد. پس اين از کجا درآمد؟ حالا اگر معيارهاي تربيتي اش را هم بنويسم آن را باز نگفته اند. معيارهاي جامعه سازي هم همينطور. براي اينکه هزينه ها صرف فکر نشده صرف آمدن ها و رفتن ها شده، صحبت از نهج البلاغه، قرآن و.... فقط لفظ است. سطحي نگري در مذهب و بي محتوايي با شعار دقيقاً مانند هيأت ها. هيأت ها را ديده ايد که آهن هاي عجيب و غريب به هم مي بندند - که ما فلسفه اين را نفهميديم - که يک انسان بيچاره بايد زير آن بايستد. اينها سطحي نگري مذهبي است. بله راه برويد، گِل بماليد، سينه و زنجير هم بزنيد امّا ديگر اين آهن ها چيست؟ يا يزدي ها هم چوب هاي عجيب و غريبي دارند. اين سطحي نگري مذهبي الآن در نشريات ما هست، نه لفظ دارد نه محتوا و نه برنامه و نه نگارش خوب. روزگاري که وسايل تبليغاتي بالاترين رقم ميلياردي را مي برده براي تزريق يک جنس بد به جامعه و همان انديشمندان آمريکا و کانادا مي خرند و مي خورند و مي پوشند بدترين و دروغترين حرف را با تبليغ مي توان ثبت کرد در اين دوره ما راست ترين حقايقمان را نتوانيم ثبت کنيم، خيلي بي عرضگي است!

برويد دنبال کار درست، عرضه درست، نشر درست. آقا اين طلبه ها بايد بروند نشر بياموزند. نويسندگان مذهبي، اولاً بايد خوب نشر را بياموزند. ببينند يک رمان چقدر چاپ شد در اين کشور. ائمه ما (ع) با بهترين لفظ حرف زدند از عجايب نهج البلاغه بهترين نشر است. جرج جرداق نويسنده صوت العدالة مي گويد در دبيرستان فرار مي کردم مي رفتم ييلاق هاي لبنان که به شهر نزديک است و يک نهج البلاغه زير بغلم بود و يک ديوان »ابي تمام« و او نويسندگي اش را از نهج البلاغه ياد مي گيرد و ما چنين هستيم. خلاصه اينکه بايد در خيلي از چيزها تجديد نظر بکنيم.