امام زمان و سيد بن طاووس



سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،نامش «علي » ملقب به «رضي الدين »از علما و بزرگان جهان اسلام بوده وچون يکي از اجداد بزرگوارش جناب محمد بن اسحاق، رحمة الله عليه،بسيار زيبا و نيکو صورت بوده به «طاووس » ناميدند و فرزندانش به «ابن طاووس » معروف گرديدند. وخود او در مورد ولادتش مي فرمايد:

ولادتم قبل از ظهر روز پنجشنبه نيمه ماه محرم سال پانصد و هشتاددر «حلة سيفيه » بوده.

سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،دوران کودکي را در زادگاهش شهرحله سپري نمود و در دامان پر محبت و معنويت و روحانيت پدر رشد کرد،بايد دانست که براي رشد معنوي وکسب کمال، هر شخصي خودش بايدقابليت و آمادگي را ايجاد کند ولي پدر و مادر و محيط خانواده وشرايطي که انسان در آن محيطزندگي مي کند نقش بسيار مهم وبسزايي در تربيت و رشد فرزندان دارند، خود او مي فرمايد:



من از اوان طفوليت در دامن جدم «ورام (1) » و پدرم که گرايش به سوي خداوند، جل جلاله، داشتند نشو و نمانموده و تربيت يافتم در حاليکه نزدايشان عزيز بودم.



او با سيزده واسطه از طرف پدر بادومين پيشواي جهان اسلام، امام حسن مجتبي، عليه السلام، پيوندمي خورد از طرف مادر به سومين پيشواي جهان اسلام امام حسين،عليه السلام، مي رسد بدين جهت او راملقب به «ذي الحسنين » نيز کرده اند وچون پدر سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، فرزند دختري «شيخ طوسي »، رحمة الله عليه، نيز بوده درتاليفاتش از جناب شيخ طوسي،رحمة الله عليه، با کلمه «جدي » يادمي کند.



براي شناخت و پي بردن به عظمت و شخصيت بزرگان، بعضي مي گويند بايستي اصل و نسب آنان وي را مورد مطالعه و جستجو قرارداد، شخصيتهاي بزرگ که در طول تاريخ اسلام به صحنه آمدند و تحولي عظيم در محيط اجتماع خويش به وجود آوردند و منشا خير و برکت درجامعه شدند اکثرا از چهره هايي هستند که وابسته به خاندان اصيل ومقدسي بوده اند. زيرا در تربيت انسان بيش از هر عاملي خانواده نقش مهم و اساسي دارد و موجب سعادت و يا بدبختي شخص مي شود.



سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،از شخصيتها و فقهاي نامداري است که پدر و اجداد او همه از فرزانگان ودانشمندان بنام جهان اسلام بوده اندو همه اهل دين و دانش و فضيلت به شمار مي رفته اند. خود سيد بن طاووس، رحمة الله عليه، در موردنسبت پاکش چنين مي فرمايد:



خداوند متعال از اجداد طاهرين ماحضرت محمد، صلي الله عليه وآله، وعلي، عليه السلام، و فاطمه،عليهاالسلام، و حسن، عليه السلام، وحسين، عليه السلام، و زين العابدين،عليه السلام، گرفته تا ساير پدران ابرار ما، ما را به آبا و اجداد و مادراني شرافت داده است که همه اهل علم وديانت و امانت و مورد اعتماد کامل مردم بوده اند و همه ثناخوان آنان بوده و به جلالت و بزرگواري ايشان اقرار و اعتراف داشتند و دارند که شمه اي از آن را در کتاب «الاصطفاء»ذکر نموده ام.



همانا هر صاحب حسب و نسبي آرزومند است که حسب و نسب او ازحسب و نسب ما بوده باشد، ولکن ماهرگز حسب و نسبي بهتر از حسب ونسب پاکيزه خود سراغ نداريم که آرزو کنيم يا راضي شويم از ايشان بوده و فرعي از فروع آنان باشيم.



بدان آنچه که مي گويم نه آنست که از شرافت تقوي و پرهيزکاري غفلت داشته و در مقام خود ستايي باشم،بلکه از اين باب است که سالم بودن اعقاب از طعن، و منزه بودن انساب ازلئامت و پستي، خود از بزرگترين نعمتهاي خداوند است که ما را به اقرارو اعتراف به قدر و منزلت آن امرنموده، و در قرآن شريف به حديث کردن و اظهار آن ترغيب و تحريص فرموده است آنجا که مي فرمايد: و امابنعمة ربک فحدث. (2)



شهر حلة يکي از شهرهاي بزرگ جهان تشيع مي باشد و زماني ازمهمترين حوزه ها و مراکز علمي وفقهي و ادبي جهان تشيع به شمارمي رفت که از آن علماءو فقهاي بزرگواري به صحنه آمدند که نقش مهمي در گسترش و رشد علم و فقه واصول داشتند و تحول بزرگي درعلوم اسلامي ايجاد کردند همچنين عامل مهمي در تبليغ و گسترش مکتب اهل بيت بودند که از جمله آنان سيدبن طاووس، رحمة الله عليه، بوده است.



در اين قسمت روايتي از حضرت امير المؤمنين، عليه السلام، را نقل مي کنيم که آن حضرت خبر از ظهورچنين علما و بزرگاني را داده اند. «ابوحمزه ثمالي » از «اصبغ بن نباته » نقل مي کند که:



حضرت اميرالمؤمنين،عليه السلام، در مسير حرکت از کوفه به طرف صفين بر تپه هاي بابل رسيدند، بر روي تلي ايستادند و به بيشه و نيزاري که بين بابل و همان تل بود، اشاره کردند و فرمودند: شهري است و شگفت شهري است!



اصبغ بن نباته از ياران نزديک آن حضرت بوده عرض مي کند: يااميرالمؤمنين! مي بينم از وجود شهري در اينجا سخن مي گوييد، آيا در اينجاشهري بوده که اکنون آثار آن از بين رفته است؟



فرمودند: نه! ولي در اينجا شهري به وجود مي آيد که آن را «حلة سيفيه »گويند و مردي از تيره بني اسد آن رابنا خواهد کرد و از اين شهر مردان پاک سرشت و مطهر پديد مي آيند که درپيشگاه خداوند «مقرب » و «مستجاب الدعوة » مي شوند. (3)



لذا سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، زادگاهش در شهر«حلة سيفيه » را مي ستوده و درموردش مي فرمايد:



از نعمتهاي الهي بر من اين است که از شهري هستم که محل و منشا فرقه ناجيه بوده و هست و نزديک به مشاهده مشرفه واقع است که از طرفي به نجف اشرف و از جانبي به کربلاي معلا و از سمتي به کاظمين و سامرا،علي مشرفهاالسلام، نزديک و قرب دارد.



سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،در سال 645ق. به سوي نجف اشرف هجرت نمود و در سال 649ق. به کربلاي معلا منتقل شد و سپس عزم نمود که در سال 652ق. به شهرسامرا برود که در راه به بغداد رفت ودر آن مستقر گرديد. تا اينکه «هولاکو» بغداد را به تصرف خوداو با سيزده واسطه از طرف پدر با دومين پيشواي جهان اسلام، امام حسن مجتبي،عليه السلام، پيوند مي خورداز طرف مادر به سومين پيشواي جهان اسلام امام حسين، عليه السلام، مي رسدبدين جهت او را ملقب به «ذي الحسنين » نيز کرده اند.



سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، از شخصيتهاو فقهاي نامداري است که پدرو اجداد او همه از فرزانگان ودانشمندان بنام جهان اسلام بوده اند و همه اهل دين ودانش و فضيلت به شمارمي رفته اند.



سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، در اثرتحصيل مقامات علمي ومعنوي شهرت بسزايي پيداکرده بود بدين هت خليفه براين بود که از وجه و موقعيت سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، براي تحکيم حکومت خويش استفاده کند.



درآورد و درسال 656ق. هلاکو سيدبن طاووس، رحمة الله عليه، را احظارنموده و به او امان نامه مي دهد، سيداز فرصت استفاده کرده و به زادگاهش شهر حله بازگشت.



سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،در اثر تحصيل مقامات علمي ومعنوي شهرت بسزايي پيدا کرده بودبدين هت خليفه بر اين بود که از وجه و موقعيت سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، براي تحکيم حکومت خويش استفاده کند، لذا «مستنصربالله » از سيد درخواست کرد که که مقام «شيخ الاسلامي » را بر عهده بگيرد.



سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،که از نقشه ها و هدفهاي خليفه آگاه بود با تضرع و زاري در پيشگاه پروردگار و استمداد جستن از امام زمان، ارواحنا فداه، توانست خود رااز اين دام برهاند گرچه سرپيچي ازامر خليفه براي او بسيار گران تمام شد ولي در مقابل تهديدهاي مستنصربالله ايستادگي نمود و خداوند او راياري کرد و خليفه پيشنهاد ديگري به او کرد و آن اين بود که مقام «نقابت »يعني رسيدگي به امور سادات در آن زمان را به او پيشنهاد کرد، تا به اين طريق با دستگاه حکومتي وقت مرتبطشود.



سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،اين پيشنهاد خليفه را نيز نپذيرفت وهرچه اصرار کرد، سيد پافشاري نمود.



وزير خليفه به سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، گفت: اين مقام ومنصب را قبول کن و به آنچه خداوندراضي است و مي پسندد عمل کن.

سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،فرمود:

تو چرا در پست وزارتي که داري به آنچه پروردگارت را خشنودمي سازد عمل نمي کني؟! اگر در اين دستگاه چنين شيوه اي ممکن بود، توبه آن عمل مي کردي!

مستنصر بالله گفت:

تو با ما همکاري نمي کني در حالي که «سيد مرتضي علم الهدي » و «سيدرضي » در حکومت وارد شدند ومنصب و مقام پذيرفتند، آيا تو آنها راستمگر مي داني يا معذور مي شماري؟حتما و بدون ترديد آنها را معذورمي داني، پس تو هم مانند آنان معذورخواهي بود، داخل کار شو و مقام بپذير.



سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،گفت:

آنان در روزگار آل بويه زندگي مي کردند که ملوکي شيعي بودند و دربرابر خلفايي که مخالف اعتقادشان بودند قرار داشتند. به اين جهت ورودآنها در حکومت با خشنودي و رضاي پروردگارشان همراه بود.

با اين بحث و مناظره از دام خليفه خود را نجات داد.

در زماني که مغولان دست به شورش زدند خليفه از اوضاع بسيارنگران شده بود و تصميم گرفت ازوجود سيد بن طاووس،رحمة الله عليه، استفاده کند و به عنوان سفير او را نزد مغولها بفرستدو هنگامي که درخواست خليفه را به سيد رسانيدند، باز پاسخ منفي داد وفرمود:



سفيري خليفه براي من نتيجه اي جز ندامت و پشيماني نخواهد داشت،اگر در اين ماموريت موفق شوم پشيمان خواهم شد و اگر پيروزنگردم باز پشيمان مي شوم.

فرستاده خليفه با تعجب پرسيد:

چگونه چنين خواهد بود؟!

سيدبن طاووس، رحمة الله عليه،فرمود:



اگر توفيق رفيق را هم باشد وتلاشهايم به ثمر بنشيند، خليفه دست از من نخواهد کشيد و تا آخر عمر مرابراي سفارت خود انتخاب مي کند،بدين ترتيب از عبادت و بندگي پروردگارم باز خواهم ماند و اگرکامياب و موفق نشوم، حرمتم از ميان مي رود و راه آزار و اذيت به رويم گشوده خواهد شد تا جايي که مرا بي حرمت نموده و به رنجش خاطرم برمي آيد و از پرداختن به دنيا و آخرتم باز مي دارد.

تازه اگر تن به اين سفارت بدهم ممکن است پس از رفتنم دشمنان وبدخواهانم چنان شايع کنند که سيدبن طاووس، رفته تا با پادشاه مغول بسازد و به ياري وي دودمان خليفه سني مذهب را از بين ببرد، در نتيجه شما نيز باور کرده و کمر به نابودي من مي بنديد و مسمومم مي سازيد.



بعضي که در آن مجلس حاضربودند گفتند: چاره چيست؟ فرمان خليفه است!

سيد بن طاووس، رحمة الله عليه،براي فرار و آخرين جواب فرمود:

استخاره مي کنم و من هرگز برخلاف استخاره عمل نمي کنم.

آنگاه با همه وجود به قرآن کريم روي آورد و آن را گشود آيه اي که برذم اين سفر دلالت مي کرد برآمد و آن را براي حضار خواند و خود راخلاص نمود.

در جاي ديگر خطاب به فرزندش مي فرمايد:

روزي يکي از علما به من گفت:همانا ائمه، عليهم السلام، در مجالس خلفا و سلاطين حاضر مي شدند و باآنان خلط و آميزش داشتند.

در جوابش گفتم: ائمه، عليهم السلام، در مجالس آنان حاضرمي شدند در حاليکه در دل از ايشان اعراض کرده بودند و در باطن به طوري که خدا خواسته بود بر آنان غضبناک بودند، اما تو آيا خود راچنين مي داني؟!

خصوصا در حالي که حوايج تو رابرآورند و تو را نزد خود مقرب دارند وبه تو نيکي و احسان نمايند؟

در جوابم «لا» گفت و به تفاوت حال اعتراف نمود و تصديق کرد که حضورو دخول ضعفا بر آنان مثل ورود وحضور اهل کمال نيست.

و در جواب دعوت بعضي ازملوک نوشتم:

آيا اين کاخي که در آن سکونت داري، ديوار يا آجر، يا زمين، يا فرش ويا چيز ديگري که در آن وجود دارد،براي خدا و در راه رضاي خدا به کاربرده شده؟! اگر چنين است من حاضرشده و بر آن مي نشينم و به آن نظرمي کنم و ديدن آن بر من آسان خواهدبود.

و نيز فرمود:

اي فرزندم محمد! از جمله چيزهايي که من در اثر معاشرت بامردم به آن مبتلا شدم اين بود که پادشاهان و ملوک مرا شناخته و با من اظهار دوستي و محبت نمودند تاجايي که نزديک بود سعادت دنيا وآخرت من تباه گردد، و ميان من و مالک حقيقي و صاحب نعمتهاي باطني وظاهريم حايل و مانع شده و جدايي اندازند به طوري که اي فرزندم مرانمي ديدي مگر اينکه به سبب جاه ومقام اين دار غرور، لباس ننگ و عار برتن کرده بودم و دليل و راهنماي خود وتو به سوي هلاکت و عذاب جهنم مي شدم.



ومرا از اين خطرها نجات نداد مگرفضل و کرم خداوند، جل جلاله، و ديگرتربيت و تاديب و نصايح جدم «ورام »و پدرم، قدسهما، که از طفوليت مراقب و مواظب من بودند. (4)



پي نوشتها:

×. برگرفته از کتاب: امام زمان و سيدبن طاووس.

1. عالم بزرگوار جناب ورام بن ابي فراس،رحمة الله عليه، از بزرگان و علما جهان تشيع مي باشد وصاحب کتاب معروف «مجموعه ورام » نيز هست و ازنوادگان «مالک اشتر»، رحمة الله عليه، مي باشد و خودسيدبن طاووس، رحمة الله عليه، در شان او

چنين مي فرمايد: پدر بزرگم «ورام بن ابي فراس »،رحمة الله عليه، از کساني بود که به افعالش اقتدا مي شد(روضات الجنات، ج 4، ص 337).

2. سوره ضحي(93)، آيه 11.

3. روضات الجنات، ج 2، ص 270.

4. سيدبن طاووس، علي، کشف المحجة لثمرة المهجة،ترجمه، ص 136.