غيبت صغري و وضعيت علمي و فرهنگي شيعه-5



اشاره:

در قسمت اول مقاله حاضر، سابقه بحث از غيبت در کلام معصومين (ع) زمينه هاي اجتماعي و سياسي غيبت امام عصر (ع)، تاريخ غيبت صغري و وضعيت سياسي جامعه اسلامي در اين عصر مورد بررسي قرار گرفت. در اين قسمت، نويسنده جغرافياي انساني شيعه و ترکيب جمعيتي مهمترين شهرهاي اسلامي در عصر غيبت صغري را به اجمال مرور خواهد کرد.



در دوران غيبت صغري شيعيان در شهرهاي مختلفي در بلاد اسلامي مي زيستند. تراکم جمعيتي شيعيان در برخي شهرها به گونه اي بود که قشر غالب جمعيتي را تشکيل مي دادند و به واسطه کثرت جمعيت شيعي و غلبه اين مذهب، آن شهر به عنوان شهري شيعه مذهب و يا داراي گرايش هاي شيعي، شناخته و معروف مي شد، مانند شهرهاي قم و کوفه. در بسياري از شهرها جمعيت شيعيان به صورت اقليت وجود داشتند. در گزارش هاي تاريخي پراکنده اي که نقل شده به وجود شيعيان در شهرهاي مختلف اشاره شده است. اين جا به طور مختصر پراکندگي شيعيان در سرزمين هاي اسلامي را در اين عصر بررسي مي کنيم.



قم: اين شهر مهمترين شهر شيعيان و پايگاه تشيع در ايران محسوب مي شد. سابقه تشيع در شهر قم، که شهري اسلامي بود و به قولي در زمان حجاج بن يوسف ثقفي در سال 83 هجري احداث شده بود، به زمان مهاجرت عده اي از اشعريان کوفه به شهر قم مي رسد. در اواخر قرن اول هجري، گروهي از خاندان اشعري، که از ديرباز داراي گرايش هاي شيعي بودند، به شهر قم هجرت کردند و با آمدن آنها اولين بارقه هاي تشيع در اين شهر درخشيد1. تشيع قم از چنان شهرتي برخوردار بوده که در تمامي آثار جغرافي دانان قرن چهارم و پس از آن، بدان اشاره شده است، بلخي در المسالک و الممالک نوشته است که »اهل قم همه مذهب تشيع دارند و اصل ايشان بيشتر از عرب است2«.

مقدسي نيز گفته است: »و اهل قم شيعه غاليه هستند3«

آدام مِتز در تمدن اسلامي در قرن چهارم شهر قم را به عنوان يکي از شهرهاي مهم شيعي ذکر کرده است4.

روابط گسترده شيعيان قم با ائمه (ع)حاکي از اين است که از نيمه قرن سوم هجري اين شهر مهمترين مرکز تشيع در فلات ايران بوده است.

روايات بسياري از امام صادق (ع) و ساير ائمه(ع) در فضيلت قم و اهل آن بيان شده است که مبين همين موضوع است. در روايتي امام صادق(ع) فرموده است: قم سرزمين و ما و سرزمين شيعيان ماست.5

همچنين نقل شده است که امام عسکري(ع) براي مردم »قم« و مردم »آبه« نامه نوشته و براي آنها آرزوي هدايت الهي کردند.6

در دوران امام عسکري (ع) مکاتبات و مراودات اهل قم با امام بسيار زياد بود. معمولاً گروه هايي به خدمت امام مي رسيدند تا مسائل خود را بپرسند و وجوهات خود را بپردازند.7

تشيع يکپارچه مردم قم در تمام ممالک شناخته شده بود و دليل عمده اش اين بود که هيچ شهري در آن زمان وجود نداشت که مردمش اين چنين به طور کامل شيعه دوازده امامي باشند و از همين رو بود که اين شهر پناهگاه و مأواي علوياني بود که از ظلم و ستم حکام و امراء عباسيان گريزان بودند و به اين شهر پناه مي آوردند. نمونه بارز اين امر آمدن فاطمه معصومه دختر موسي بن جعفر(ع) و موسي مبرقع فرزند امام جواد (ع) به اين شهر بود که مورد توجه خاص مردم اين شهر قرار گرفتند8. در کتاب تاريخ قم شرح مفصلي از ساداتي که به قم عزيمت کرده و خاندان هايي به وجود آوردند ذکر شده است. مؤلف کتاب چنين به دست مي دهد که گويا سادات، شهر قم را حتي به طبرستان و ري نيز ترجيح مي دادند.



کوفه: اين شهر از ديرباز به داشتن جمعيت شيعي معروف بود، سابقه تشيع شهر کوفه به دوران خلافت امام علي (ع) مي رسد، اگرچه طبق شواهدي گرايش هاي شيعي پيش از آن نيز در اين شهر وجود داشت ولي دوران چند ساله اقامت امام در اين شهر اين امر را تشديد کرد، به طوري که در پايان قرن اول هجري کوفه شهري شيعي تلقي مي شد که محل تجمع سران شيعه در عراق و مرکز مخالفت با امويان بود. در زمان امام صادق (ع)تشيع کوفه بسيار حايز اهميت بود و امام(ع) برآن تأکيد داشتند، دليل اين امر را شايد بتوان رويارويي اين شهر با شهر بصره که داراي تمايلات شديد عثماني بود، دانست.

مراودات و مکاتبات کوفيان با ائمه (ع) گوياي فعاليت و نشاط علمي و اجتماعي جامعه شيعي در اين شهر است که انتقال امام جواد(ع) در اواخر عمر به بغداد و امام هادي و امام عسکري(ع) به عراق در تقويت آن بي تأثير نبود. در دوران غيبت صغري اکثريت مردم کوفه شيعه مذهب بودند. »مقدسي« جغرافي نويس قرن چهارم تأکيد مي کند که: »برتري جمعيتي در کوفه با شيعيان است به جز در محله کنّاسه که آنها سني مذهبند«. 9



بغداد: اين شهر نيز از شهرهاي شيعه نشين بود، مجاورت بغداد با کوفه که مرکز اصلي تشيع در عراق بود سبب شده بود تا گرايش هاي شيعي در اين شهر نيز شايع شود. در قرن سوم و چهارم، بخش عمده اي از مردم شهر بغداد شيعه بودند، مقدسي دراين باره مي گويد: »برتري جمعيتي در شهر بغداد با حنبليان و شيعيان است«.10

محله »کرخ« معروف ترين محله شيعه نشين بغداد بود، عثمان بن سعيد عمروي اولين نائب امام(ع)پس از رحلت امام عسکري (ع) به بغداد آمده و در اين محله سکني گزيد11. ساير نائبان چهارگانه نيز در بغداد سکني داشتند. محله »باب الطاق« نيز از محلاتي بود که شيعيان در آن اقامت داشتند.

يکي از خصوصيات شهر بغداد درگيري هاي دائمي ميان شيعيان و سنيان اين شهر بود که برخي اوقات با زد و خورد همراه بود.12



ديگر ايالات مهم شيعه نشين: خراسان از نواحي اي بود که جمعيت بسياري از شيعيان را درخود جاي داده بود، گرايش هاي شيعي از قديم در نواحي خراسان وجود داشت. حضور خراسانيان در قيام ابومسلم خراساني و نهضت بني عباس که با نام »الرضا لآل محمد« برپا شد، خود حاکي از وجود گرايش هاي شديد شيعي در اين نواحي است، همچنين در ميان اصحاب ائمه (ع) و کساني که از ايشان روايت کرده اند به نام بسياري از اهل خراسان برمي خوريم. 13

در ميان شهرهاي خراسان، مشهد و نيشابور به داشتن جمعيت شيعي بيشتر ممتاز بودند. چندتن از اصحاب بزرگ ائمه(ع) و مؤلفان برجسته شيعه از اين شهر برخاستند. خاندان »فضل بن شاذان« از معاريف شهر بودند. فضل بن شاذان خود از چهره هاي ممتاز شيعه و از اصحاب امام هادي (ع) بود که کتاب پرارج ايضاح را نوشت. او همچنين کتابي در باب غيبت امام (ع) داشته است14. وجود وکيلان امام (ع) در عصر غيبت نشان دهنده کثرت جمعيت شيعي و اهميت آن در اين شهر است. از جمله اين وکيلان که از وي نام برده شده »محمدبن شاذان نيشابوري« است15. مقدسي نيز در اواخر اين عصر اظهار مي دارد که در نيشابور برتري جمعيتي با شيعيان است.16

ولايت »بيهق« در خراسان که بزرگترين شهر آن سبزوار بود نيز داراي جمعيتي شيعي بود. نويسنده کتابي ادعا کرده است که مذهب غالب مردمان اين شهر تشيع افراطي بوده است و حتي برخي از دانشمندان اهل سنت در اين شهر نيز به شيعه گري متهم شده بودند17. در واقع تشيع سبزوار تحت تأثير نيشابور و همچنين مهاجرت علويان از طبرستان بود.

مقدسي همچنين از شهري به نام »رقّه« در خراسان نام برده که اهالي آن شيعه بودند18. در طي دوران غيبت وکيلان متعددي از ناحيه امام(ع) در خراسان تعيين شدند که اين امر گوياي آن است که جمعيت شيعيان در خراسان تا چه حد توسعه داشته است19. در ساير شهرهاي خراسان نيز شيعيان به طور پراکنده وجود داشتند. در کتب رجالي از عده اي از علماي شيعه که از اين شهرها برآمدند نام برده شده است.

در ماوراءالنهر در حوالي »سمرقند« و »کش« تشيع امامي از اواخر قرن سوم؛ يعني آغاز غيبت صغري رواج يافت. عامل اساسي در اين امر وجود برخي عالمان بزرگ شيعه در اين ناحيه بود. »محمدبن مسعود سمرقندي عياشي« مؤلف تفسير عياشي از برجسته ترين عالمان شيعه بود که در سمرقند مجلس درس داشت و خانه او مرکزي علمي و آموزشي بود. وي شاگردان بسياري داشت که مکتب تشيع در اين ناحيه را پديد آوردند20. از وکيلان امام (ع) در ماوراءالنهر نامي برده نشده است، شايد امور شيعيان اين نواحي نيز توسط وکيلان خراسان رسيدگي مي شد. به نظر مي رسد که در عصر غيبت تشيع در ماوراءالنهر رشد و توسعه بيشتري داشته به طوري که شيخ صدوق که در چند دهه بعد به اين نواحي سفر مي کند از ديدار خود با شيعيان آن جا سخن مي گويد. ديداري که نهايت آن منجر به تأليف کتاب معروف وي من لايحضره الفقيه گرديد.21

منطقه »سيستان« گرچه پناهگاه و مأواي خوارج بود، وليکن از وجود شيعيان در اين منطقه اخباري به دست رسيده است. در ميان اصحاب ائمه (ع) مردماني از سيستان بودند. شيخ طوسي نيز از عالم بزرگ شيعي در سيستان به نام »محمدبن بحر رهني« ياد مي کند که بيش از 500 کتاب داشت22. همچنين در عصر غيبت وکيلاني از جانب امام براي رسيدگي به امور شيعيان در اين ناحيه تعيين شده بودند.23

در »گرگان« و »طبرستان« نيز شيعيان بسياري زندگي مي کردند. مقدسي تأکيد مي کند که: »شيعيان در گرگان و طبرستان داراي عظمت و شکوهي هستند24.« بي ترديد اين امر به واسطه امارت علويان در طبرستان بوده است که از سال 250 هجري بر نواحي طبرستان استيلا داشتند. گزارش هاي ديگري حاکي از وجود شيعيان دوازده امامي در گرگان پيش از اين زمان است.

»جعفربن شريف جرجاني« مي گويد: »اموالي را از طرف شيعيان گرگان به سامراء بردم، امام عسکري (ع) فرمود آنها را به مبارک بدهم. پس از آن خدمت ايشان عرض کردم: شيعيان شما در گرگان به خدمت شما سلام رسانيدند25.« همچنين از عده اي از راويان اخبار و مؤلفان برجسته گرگاني در اين عصر در کتب رجالي نام برده شده است، از جمله »ابويحيي احمد بن داوود جرجاني« که داراي تأليفاتي بود.26

در »اهواز« شيعيان نيمي از ساکنان اين شهر را تشکيل مي دادند که به نام »مروشيين« معروف بودند در مقابل سني ها که به نام »فضلي« شناخته مي شدند.27 چهره هاي شاخصي از شيعيان و اصحاب ائمه (ع) در اهواز مي زيستند از جمله »علي بن مهزيار اهوازي« که از اصحاب امام جواد و امام هادي (ع) بود و بيش از سي کتاب داشت. همچنين نام عده اي از وکيلان امام مهدي (ع) در اهواز ذکر شده است: از جمله »محمدبن ابراهيم بن مهزيار«، اين امر حاکي از کثرت جمعيت شيعي در اهواز و اهميت آن است. 28

در ايالت فارس شيعيان بيشتر در نواحي ساحلي سکونت داشتند، بنا به گزارش مقدسي آنها عادت داشتند که وقتي نماز عصر را مي گزاردند علما در مجلس نشسته و براي مردم صحبت مي کردند تا موقع غروب و همين طور پس از نماز صبح تا به هنگام ظهر، و در روزهايي که مراسم اجتماعي داشتند در نواحي مختلف گرد مي آمدند.29

شهر »ري« داراي گرايش هاي شيعي قوي بود که از آغاز قرن سوم هجري در اين شهر نمودار شد و با به امارت رسيدن شخصي به نام »مادرائي« در دهه هاي مياني اين قرن در اين شهر، بروز و ظهور آشکاري يافت. وجود راويان و محدثان و عالمان برجسته اي که در عصر غيبت در اين شهر ظهور کردند حاکي از جوّ شيعي اين شهر است که نمونه بارز آن را مي توان در محمد بن يعقوب کليني نويسنده کتاب الکافي يافت. وجود وکلاي ناحيه مقدسه در اين شهر نيز ارتباط نزديک شيعيان اين شهر با امام (ع) را نشان مي دهد.

يکي از اين وکيلان محمد بن جعفر اسدي (م. 312 ق.) است که به عدالت و وثاقت شناخته شده بود و امام (ع) مردم را به وي ارجاع مي دادند30. رويکرد علويان به اين شهر نيز خود دليلي بر غلبه جوّ شيعي بر اين شهر است. نمونه مشخص آن »عبدالعظيم حسني« است که در اين شهر سکونت گزيد و همان جا درگذشت. درباره شهرهاي »کاشان« و »آبه« نيز گفته شده است شيعيان بسياري داشته اند.31

مقدسي گزارش هايي از وجود شيعيان در نيمه قرن چهارم در نواحي مختلف به دست مي دهد. بنا به گزارش او در شمال عراق شهر »جبله« شيعه نشين بوده 32و در شام مردمان »طبريه« و »نابلس« و »قدس« و اکثر مردم »اَمّان« بر مذهب تشيع بودند33. شهر »حمص« نيز با تشکيل دولت حمدانيان در شام به تشيع روي آورد34. در »مصر« گويا شيعيان در شهر »صَندَفا« و »اسکندريه« بودند. از وجود شيعيان در ساير شهرهاي مصر خبري به دست نرسيده است. با اين حال درباره وکلاي امام (ع) در مصر گزارش هايي در دست است35. مقدسي همچنين مردم »هجر«، »صعده« و »عمان« را که تحت نفوذ »قرامطه« بودند شيعه مي داند.36

تشيع در »سند« نيز کمابيش رواج داشت. داعيان اسماعيلي از سال 270 ق. در اين ناحيه فعاليت داشتند. در شهر »مُلتان« به نام خليفه فاطمي خطبه خوانده مي شد و اذان و اقامه را به ترتيب مذهب تشيع مي گفتند37. گذشته از اين نواحي نام بسياري از وکيلان امام (ع) در عصر غيبت در نواحي مختلفي چون حجاز، قزوين، همدان، آذربايجان و کرمانشاه در منابع ذکر شده است.38





پي نوشت ها:

1. ر.ک: جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران، انصاريان،

قم، 1375، ج1، ص186.

2. البلخي، احمدبن سهل، المسالک و الممالک، ليدن، بريل،

1935 م، ص305.

3. المقدسي، محمدبن احمد، احسن التقاسيم، دار صادر،

بيروت، 1411 ق، ص 395.

4. متز، آدام، تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ترجمه

عليرضا ذکاوتي، اميرکبير، تهران، 1364، ج1، ص77.

5. قمي، عباس، سفينةالبحار، ج447 2.

6. همان، ج1، ص55.

7. ر.ک: کمال الدين و تمام النعمة،476.

8. ر.ک: جعفريان، رسول، همان، ج1، ص 198، به نقل از

تاريخ قم، ص98 و 209.

9. المقدسي، ص120.

10. همان.

11. الطوسي، الغيبة، ص235.

12. ر.ک: جعفريان، رسول، جغرافياي تاريخي و انساني شيعه

در جهان، انصاريان، قم، 1368، ص54.

13. ر.ک: الطوسي، محمدبن حسن، الرجال، جامعةالمدرسين،

قم، 1407 ق، ص200، 216، 218، 343، 376، 386.

14. الطوسي، محمدبن حسن، اختيار معرفة الرجال المعروف

برجال الکشي، دانشگاه مشهد، 1348، ص539.

15. الطبرسي، اعلام الوري، ص499؛ التفرشي، مصطفي بن

حسين، نقدالرجال، مؤسسه آل البيت، 1418 ق، ج4، ص228.

16. المقدسي، ص323.

17. جعفريان، رسول، تشيع در ايران، ج1، ص261.

18. المقدسي، ص323.

19. ر.ک: کمال الدين و تمام النعمة،504؛ رجال کشي ص542؛

تنقيح المقال، ج2، ش 6470؛ جاسم حسين، ص135.

20. النجاشي، الرجال، ص372.

21. ر.ک: ابن بابويه، محمدبن علي، من لايحضره الفقيه،

مقدمه مؤلف.

23. الطوسي، فهرست، ص132.

24. ر.ک: جاسم حسين، ص78.

25. المقدسي، احسن التقاسيم، ص365.

26. جعفريان، رسول، همان، ج1، ص294.

27. الطوسي، فهرست، ص33 و 193؛ النجاشي، الرجال، ص454 و

381.

28. المقدسي، احسن التقاسيم، ص415 و 417.

29. ر.ک: الطوسي، فهرست، ص88؛ التفرشي، ج4، ص95؛ الطوسي،

الغيبة،211.

30. المقدسي، احسن التقاسيم، ص439.

31. الطوسي، الغيبة، ص415-416.

32. جعفريان، رسول، جغرافياي تاريخي و انساني شيعه و

جهان، ص98.

33. المقدسي، احسن التقاسيم، ص142.

34. همان، ص179.

35. جعفريان، رسول، همان، ص27، به نقل از خطط مقريزي،

ج4، ص46.

36. المقدسي، همان، ص200 و ر.ک: جاسم حسين ص78؛ الطوسي،

الغيبة،43.

37. همان، ص96.

38. همان، ص481.

39. ر.ک: جاسم حسين، ص78؛ الطوسي، الغيبة، ص210؛

رجال کشي، ص67؛ نجاشي، ص 243؛ شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، ج2، ص9.