بازشناسي مباني فکري انجمن حجتيه(1)



مقدمه/ در چرايي و ضرورت بحث

بازخواني تاريخ اسلام نشان مي دهد که در طول چهارده قرن گذشته اکثر ضرباتي که متوجه مسلمانان گشته است از کج فهميهاي بخشي از مسلمانان بوده است. از جنگ احد تا حوادث پس از رحلت رسول اکرم(صلوات ا... عليه) ماجراي خوارج، شهادت حضرت امام حسين(عليه السلام) و غربت معصومين همه مسائلي است که مسلمين مسبب اصلي تحميل آن بر جامعه اسلامي بوده اند، نه دشمنان خارجي. عمده ويژگي هاي چنين جرياناتي تلفيق جهالت با عبادت، تنگ نظري و پيروي هاي صرفا شعاري نه قلبي مي باشد. يعني ايمان منهاي معرفت که به گفته شهيد مطهري هميشه منجر به سوء استفاده منافقين از دلسوزي هاي جاهلانه گشته است. نتيجه قوت گرفتن آنها استحاله اسلام، حذف محتوا و ماندن پوسته تو خالي خواهد بود. به گفته استاد رحيم پور ازغدي:

اين روند مسخ مذهب؛ تفکيک مذهب از حکومت، تفکيک اخلاق از سياست، حذف "محتوا" و "حفظ شکل" بود که به مبهم و مجهول الهويه کردن اسلام، هزار قرائتي کردنش، تفسير به راي قرآن، تحريف دين و منحط کردن اسلام انجاميد و همين هدف آنهاست؛ نه از صحنه روزگار برانداختن اسلام، که مي دانند ممکن نيست. آنان نمي خواستند اسلام را محو کنند، مي خواستند آن را مات کنند. اسلامي مي خواستند و مي خواهند بسازند که ديگر با گنج قارون و تخت فرعون، کاري نداشته باشد. يک اسلام بي طرف که با سياست و اجتماعيات و حکومت و عدالت و حقوق بشر، کاري نداشته باشد. يک مذهب فردي و عبادي و خصوصي که ربطي به اين مسائل عيني نداشته باشد و در حوزه حقوق بشر دخالت نکند. مي خواستند دين را به مقداري شعائر خنثي و غير عيني و غير سياسي تبديل کنند و يک اسلام خواب و گيج و کور بسازند و تحويل مردم بدهند.

خون دلي که اسلام از اين دسته افراد خورده است به هيچ وجه قابل انکار نيست. مشابه جريانات صدر اسلام در طول مبارزات تاريخي ملت ايران براي سرنگوني رژيم شاهنشاهي نيز وجود داشته است. جملات بسياري از حضرت امام خميني(ره) شاهد اين مدعاست. به عنوان مثال ايشان در پيام تاريخي خود به روحانيت مي فرمايند:

دسته اي ديگر از روحاني نماهايي که قبل از انقلاب دين را از سياست جدا مي دانستند و سر به آستانه ي دربار مي سائيدند يک مرتبه متدين شده و بر روحانيون عزيز و شريفي که براي اسلام آنهمه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد کشيدند، تهمت وهابيت و بدتر از وهابيت زدند. ديروز مقدس نماهاي بي شعور مي گفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مي گويند مسئولين نظام کمونيست شده اند. تا ديروز مشروب فروشي و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براي ظهور امام زمان(ارواحنا فداه) را مفيد و راهگشا مي دانستند، امروز از اينکه در گوشه اي خلاف شرعي که هرگز خواست مسئولين نيست رح مي دهد فرياد وا اسلاما سر مي دهند. ديروز حجتيه اي ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابي تر از انقلابي شده اند. ولايتي هاي ديروز که در سکوت و تحجر خود آبروي اسلام و مسلمين را ريخته اند و در عمل پشت پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولايت بر ايشان جز تکسب و تعيش نبوده است امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را مي خورند. شايد ذکر مقدمات فوق بتواند پاسخي به چرايي بحث از انجمن حجتيه در شرايط فعلي باشد. در حقيقت اين جريان يک نمونه از چنين جرياناتي در عصر حاضر مي باشد. هدف اصلي بحث عبرت گرفتن از جريان تاريخي اين گروه براي شرايط امروز مي باشد. هدف اصلي نقد و بررسي تفکر است نه تشکيلات. شايد بسياري تشکيلات حذف شوند اما تفکر آنها باقي بماند و چه بسا بسياري از تشکيلاتها باقي بمانند اما تفکرشان محو گردد. آنچه مهم است مواجهه با روحيه خوارجيگري است. لذا دليل اصلي پرداختن به اين موضوع عبرتهايي است که بازشناسي جريان حجتيه براي ما و زندگي روزانه و رو به آينده مان دارد. عبرتهايي براي جريان مبارزه با شرق و غرب و مستکبرين عالم. آفتها و انحرافهاي انجمن زنگ هشداري است براي ما که دچار اين آفتها نشويم. بازشناسي انجمن از حيث يکي از جرياناتي که در عصر حاضر مصداق کج فهمي و جهالت شده اند حائز اهميت مي باشد و مطالعه ما نه بخاطر انجمن که بخاطر خودمان و نسل خودمان است.

 

چند نکته مهم

مخاطب اصلي ما در اين نوشته لايه هادي و اصلي انجمن است که نقش عمده اي در جهت گيري جريان داشته است. قطعا برخورد با ساير لايه هاي انجمن به گونه اي ديگر مي باشد.

در سير اين مطالعات مطالب ضد و نقيضي مطرح بوده که مبتني بر اعتقادات اخلاقي و ديني تلاش شده است آنچه مسلم و محکمتر است مطرح و در غير اينصورت ديدگاههاي متفاوت مطرح شود و ارزيابي به خواننده واگذار شود.

باتوجه به اينکه هدف نقد فکري مي باشد مباحث تاريخي جهت ارائه کليات و تصوير سازي به طور مختصر ارائه گشته است.

شايد در جريان طرح موضوع اين شائبه پديد آيد که منجر به اختلاف افکني مي شود و شايد بعضا به سخنان مقام معظم رهبري در سال 60 استناد شود که عمده کردن اين مسئله کار اشتباهي است.(رجوع شود به بخش انجمن پس از انقلاب) در پاسخ بايستي تاکيد کرد که اولا اگر نتيجه بحث اختلاف ميان کساني است که به دين حداکثري مي نگرند و کساني که به دين حداقلي يعني دين جداي از سياست و اقتصاد و اجتماع مي نگرند که هيچ باکي نيست و اينجا صحبت از مباني و اصول است که گذشت و تساهل و تسامح جايز نيست اما قطع به يقين بدنيال اين نيستيم که به طرح مصاديق و خلاصه کردن جريان در چند نفر و... بپردازيم. آنچه مطرح است تشريح مباني و اصول کلي است.

 

تاريخچه مختصر و برخي نکات مهم تاريخي

يکي از جريانات مهم و تاثير گذار بر شرايط سالهاي بعد از 1320 گسترش و تسلط فرقه بهائيت در ايران بوده است. احساس خطر جامعه روحانيت از اين جريان منجر به گرايش روحانيون به سمت خنثي سازي و مقابله با اقدامات اين فرقه گرديد.

انجمن حجتيه در حقيقت پس از ملي شدن صنعت نفت و قبل از کودتاي 28 مرداد در سال 1331 با نام انجمن ضد بهائيت آغاز به کار کرد.

 

آشنايي با شيخ محمود ذاکرزاده تولايي

موسس انجمن شيخ محمود ذاکر زاده تولايي مشهور به حلبي است. ايشان در مشهد متولد شد. در دوران جواني جزء خطبا و علماي مشهور و فعالين سياسي مشهد بوده است. وي در راديو مشهد به سخنراني مي پرداخت. ايشان در اثر کج فهمي تعاليم اساتيد خود به اخباريگري گرويده است.

کار عمده شيخ محمود حلبي پس از شهريور 1320 مبارزه با بهائيان در قالب منبر و خطابه بوده است. وي در مبارزات ملي شدن صنعت نفت شرکت داشته است، اما بواسطه اختلاف ميان رهبران مبارزه، شکست مبارزه در جريان کودتا و عدم موفقيت در ورود به مجلس هجدهم از فعاليتهاي سياسي و مبارزه نااميد شده و ريشه اين تفکر که "بايستي بنشينيم تا امام زمان(ارواحنا فداه) بيايند و امور را اصلاح نمايند" شکل گرفت.

 

علل گرويدن حلبي به تاسيس انجمن

در اين که چرا شيخ محمود ذاکر زاده تولايي معروف به حلبي اقدام به تشکيل اين انجمن نمود ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد: برخي معتقدند که رژيم به دنبال سرگرم کردن جوانان مذهبي و غافل کردن آنها از مبارزه با رژيم(چه قبل و چه بعد از کودتا)بوده است، لذا اقدام به رشد و ترويج فرقه ضاله بهائيت نمود. يعني علت تشکيل انجمن حجتيه را واکنش به گسترش فرقه بهائيت مي دانند. البته برخي معتقدند که شيخ محمود حلبي خود مهره ساواک بدين منظور بوده است که در اين مورد اسنادي در دست نمي باشد.

ديدگاه ديگر معتقد است که در جريان اقدام روحانيت عليه بهائيت، شيخ محمود حلبي به همراه همکلاسي اش سيد عباس علوي از سوي استادشان ميرزا مهدي اصفهاني مامور به تحقيق پيرامون بهائيت مي گردند که در طي اين مسير سيد عباس علوي به فرقه بهائيت مي پيوندد و اين امر موجب حساسيت بيش از حد حلبي و احساس خطر بيش از پيش نسبت به اين فرقه مي شود.

ديدگاه سوم معتقد است اختلاف ميان آيت ا... کاشاني و دکتر مصدق در کنار شکست شيخ محمود حلبي در انتخابات مجلس هفدهم منجر به دلسردي وي از فعاليتهاي سياسي و مبارزه با رژيم و گرويدن به مبارزه!(به معني فعاليت اخباري گونه و اعتقادي صرف ) با بهائيت گشته است.

برخي ديگر که بيشتر اعضاي انجمن مي باشند معتقدند که علت تشکيل انجمن خوابي است که آقاي حلبي ديده که در آن حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) ايشان را به تشکيل انجمن سفارش نموده است.

که در يک جمع بندي گسترش فرقه بهائيت، تلاش رژيم براي سرگرم کردن جوانان مذهبي و دلسردي شيخ محمود حلبي از شکست مبارزات، قابل جمع و مي توان آنها را علل گرايش ايشان به تاسيس انجمن حجتيه دانست.

 

بررسي مختصر اساسنامه

انجمن حجتيه با نام انجمن ضد بهائيت در سال 1331 تاسيس و سپس در سال 1336 با تدوين اساسنامه کار خود را با نام انجمن خيريه حجتيه مهدوي آغاز نمود.

در اساسنامه آن هدف از تاسيس را تبليغ دين اسلام و مذهب جعفري و دفاع علمي از آن با رعايت مقتضيات زمان اعلام نمود. از مهمترين نکات تاکيد بر عدم دخالت انجمن در امور سياسي بود. بگونه اي که قيد گشته است:

انجمن به هيچوجه در امور سياسي مداخله نخواهد داشت و نيز مسؤوليت هرنوع دخالتي را که در زمينههاي سياسي از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گيرد، بر عهده نخواهد داشت.

از ساير نکات مهم در اساسنامه که بعدها به شدت مورد انتقاد انقلابيون قرار گرفت؛ پذيرش رژيم حاکم و تاکيد بر اين نکته که تمام فعاليتها در چهارچوب قوانين کشور انجام مي پذيرد بوده است. تقريبا در تمامي بندهاي اساسنامه به گونه اي بر اين بحث تاکيد شده است.

 

انجمن قبل از انقلاب

انجمن مدعي است که در طول دوران فعاليت اش مورد تاييد مراجع بوده است. اين مطلب متاثر از ماهيت مذهبي انجمن و خطر بهائيت در آن برهه بوده است. بهتر آنست که بگوييم چون کسي تصور مبارزه و سرنگوني رژيم را نمي کرد مبارزه با بهائيت مي توانست کار مقبول و مفيدي باشد و در اولويت قرار گيرد. البته در اين بين نمي توان از نقش و تاثير سوالات جهت داري که انجمن جهت تاييد خود از مراجع پرسيده است صرف نظر کرد. در اين ميان حضرت امام خميني(ره) هيچگاه به طور کامل انجمن را تائيد نکرده اند. ايشان يک بار مشروط بر صحت ادعاهاي درج شده اجازه استفاده از وجوهات شرعيه را مي دهند و پس از آن(بويژه پس از شروع مبارزات) ديگر تاييد ننموده اند. از نکات تاريک تاريخچه انجمن سازش با رژيم پهلوي و همکاري با ساواک است. بگونه اي که خود اعضاي انجمن گزارش جلساتشان را به ساواک فرستاده و اگر خداي ناکرده مزاحمتي براي جلسات انجمن يا اعضاي آن پديد مي آمد به محض روشن شدن ارتباط آنها با انجمن مسئله رفع مي گشت. ممانعت شهرباني در برگزاري مراسمات يزد و مذاکرات حلبي از تاريک ترين اين مسائل است که در آن شيخ محمد حلبي با تکريم و تجليل از جنايتکاران پهلوي و شاه ملعون ياد مي کند. طرفين از اين ارتباط رضايت داشته و حتي در اسناد ساواک آمده ايشان جزء آن دسته از سخنراناني که عليه حکومت سخن بگويند نيستند. البته در تاريخ سخنراني هاي ايشان هم بويژه از سال 1342 به بعد چيزي مبني بر رد اين ادعا يافت نمي شود. نقل شده است که در جلسه اي در حدود سال 1345 که آقاي حلبي و شهيد مفتح و جمعي ديگر از علما حضور داشته اند، شهيد مفتح از اختناق و ممانعت از سخنراني هاي مذهبي انتقاد و گله مي کردند، آقاي حلبي برمي آشوبد و اظهار مي دارد که بد مي کنيد شما، بر خلاف مصالح مملکت صحبت مي کنيد دستگيرتان مي کنند ولي ما کميسيونها و کنفرانسهاي عظيم تشکيل مي دهيم و هيچکس مزاحم ما نمي شود.

اين مسئله آنقدر حاد بوده است که انجمن در سال 1356 و پس شهادت آقا مصطفي خميني و چاپ مقاله اهانت آميز نسبت به حضرت امام خميني(ره) علي رغم تمامي ظلمها و فسادهاي دربار و شهادت مبارزين و شکنجه آنان توسط ساواک باز هم از سازمان مخوف براي ادامه حيات خود مجوز مي گيرد. برخي مبتني بر ديد سرگرمي نسبت به انجمن معتقدند ساواک ميان آنها و بهائيت موازنه برقرار مي نموده است. يعني در برهه اي آنها را در محدوديت و در برهه اي ديگر بهائيان را محدود مي نموده است که چگونگي آن بستگي به شرايط رژيم داشته است. لذا جمع بندي اين گونه رفتار نشان مي دهد مسئله بهائيت آنچنان در ذهن و فکر آنها حائز اهميت گشته که بقاء بر هر چيزي ارجح بوده است. انجمن در خلال مبارات بواسطه ديد بسته خود نسبت به مرجعيت، حضرت امام خميني(ره) را در کنار ساير مراجع يکسان مي ديدند و لذا خود را شرعا ملزم به حضور در مبارزات نمي دانستد و حتي تقابل و تمسخر هم مي نمودند.در قبال اين مسئله اسناد و رويدادهاي متعددي است من جمله سخنراني مشهور آقاي حلبي و واقعه نيمه شعبان 1357 و...

در نيمه شعبان 1357 حضرت امام خميني(ره) در اعتراض به جنايات رژيم برگزاري جشن و چراغاني را تحريم نمودند ليکن انجمن اين اعتصاب را شکست و اقدام به چراغاني کوچه و خيابانها نمود.

برخي جملات مانند:

مشت بر درفش چه مي تواند بکند... چه کسي با آمريکا مي تواند طرف بشود... يک خودکاري دستش گرفته يک اعلاميه اي نوشته و مي خواهد آمريکا را شکست بدهد.

نيز منسوب به انجمني ها مي باشد.

 

انجمن پس از انقلاب

انجمن پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا مدتها در سردرگمي بوده و از هر گونه موضع گيري خودداري نموده است. اما پس از مدتي با اصلاح اساسنامه اش سعي در همراهي انقلاب نمود(اما آيا اين همراهي همچون همراهي با رژيم شاه بود ؟ در ادامه مقاله خود قضاوت نمائيد.) ليکن شواهد حاکي از باقي ماندن روحيه دينداري بي خطر و عدم اعتقاد به تشکيل حکومت اسلامي و... مي باشد. من جمله اينکه انجمن هميشه مويد پيروزي پس از پيروزي بوده است. به عنوان مثال پس از پيروزي رزمندگان اسلام در جبهه هاي حق عليه باطل اقدام به تبريک به مسئولين و حضرت امام(ره) مي نمود. ليکن هيچ دعوتي مبني بر حضور در عرصه مباررات انقلاب در طول 5 سال حيات رسمي پس از انقلاب از انجمن ديده نشده است.

البته در قبال برخوردي که با انجمن پس از انقلاب انجام پذيرفت انتقادهاي بسيار زيادي مي باشد. منشا اين انتقادها بحث لايه هاي انجمن مي باشد. عده اي معتقدند که انجمن از سه لايه افراد تشکيل شده است. لايه اول عناصر وابسته به رژيم ستمشاهي که يا مغرض بوده اند و يا کج فهم. لايه دوم عناصر عافيت طلب و لايه سوم اشخاص مومن و مسلماني که صادقانه راه را اشتباه تشخيص داده بودند. بر اين اساس برخورد تند اول انقلاب اگر براي دو گروه اول درست باشد( که البته چنين است) براي گروه سوم اصلا صحيح نبوده و انقلاب مي توانست از پتانسيل و صداقت آنها استفاده نمايد. البته مشخص است که لحن تند و شديد امام خميني(ره) در سخنراني 21/4/1362 و منشور روحانيت بيشتر متوجه دو گروه اول بوده است. در همين مورد حضرت آيت ا... خامنه اي که در آن زمان سمت رياست جمهوري را بر عهده داشته اند چنين مي فرمايند:

انجمن حجتيه به آن عدهاي گفته ميشود که در طول بيست و چند سال همت خود را مصروف ميکردند براي پاسخگويي و مقابله با شبهات بهائيها در ايران. البته ميدانيم که بهائيها بيشتر يک باند سياسي بودند تا يک گروه مذهبي و فکري، اما اين سؤال که اينها چگونه هستند... به نظر من اين سؤال يک سؤال طبيعي و درستي نيست. من بدون اينکه شما را در طرح اين سؤال متهم بکنم، نفس وجود اين مسأله را و عمده کردن مسأله انجمن حجتيه را در جامعه متهم ميکنم و کساني را که براي اولين بار اين شايعه و اين بحران مصنوعي را سعي کردند که به وجود بياورند ناخالص ميدانم. به نظر من در ميان افرادي که در انجمن حجتيه هستند، عناصري انقلابي، مؤمن، صادق، دلسوز براي انقلاب، مؤمن و به امام و ولايت فقيه و در خدمت کشور و جمهوري اسلامي پيدا ميشوند. همچنانکه افرادي منفي، بدبين، کجفهم، بياعتقاد و در حال نق زدن و اعتراض هم پيدا ميشود. پس انجمن از نقطهنظر تفکر سياسي و حرکت انقلابي يک طيف وسيعي است و يک دايره محدود نميباشد. بنابراين ما نميتوانيم بگوييم که انجمن نوع اول است يا نوع دوم. زيرا در انجمن هم از نوع اول و هم از نوع دوم کساني هستند و شايد هم از هر دو نوع کسان زيادي وجود دارند و من وقتي که نگاه ميکنم يک چنين حقيقتي را ميبينم و از طرف ديگر که نگاه ميکنم ميبينم که سؤال از حال انجمن و اصرار بر رد يا قبول انجمن امروز از سوي گروههايي در جامعه ما دارد اوج ميگيرد. احساس ميکنم که اين يک حرکت طبيعي نيست و حرکتي است که امروز دارند به وجود ميآورند... من معتقدم که تضادهاي اصلي ما در جامعه اينها نيست. تضاد اصلي ما تضاد انقلاب يا ضدانقلابهاي جهاني و آنگاه ضدانقلابهاي داخلي است. مسئله حائز اهميت امکان سوء استفاده از اين بحث و نقد پرداختن به اين موضوع است که در مقدمه توضيح داده شد.(رجوع شود به چند نکته مهم در مقدمه)

ز خود را از عرصه سياست کنار کشيد.