بنيانگذاران عقائد وهابيت(1)



مؤسس و بنيانگذار مسلک وهابيت «محمد بن عبدالوهاب »از علماي «نجد» بودکه در قرن دوازدهم هجري مي زيست. (شرح حال او بعدا ذکر خواهد شد).



ولي بايد بدانيم که وي، مبتکر و به وجود آورنده عقائد وهابيان نبود، بلکه قرنها قبل از او اين عقائد يا قسمتي از آنها توسط بعضي از علماي حنبلي اظهارشده ولي به صورت مسلک جديد درنيامده بود. اينک به بعضي از کساني که قرنهاقبل از «محمد بن عبدالوهاب » اين عقائد را اظهار داشته اند، اشاره مي کنيم ازجمله



1 - «حسن بن علي بربهاري » در قرن چهارم عالم معروف حنبلي «ابو محمد، حسن بن علي بن خلف بربهاري » قسمتي از اين عقائد را اظهار داشت. وي در عصر خود،شيخ و پيشواي حنبلي ها بود که به سال 233 در بغداد متولد شد و در آنجا نشو ونما کرد و از دوران تحصيل و اساتيد وي اطلاعي در دست نيست. او عالم کج انديش وکينه توز بود و سخنان منکر و ناشناخته زيادي مي گفت او بود که براي اولين بارزيارت قبور را منع کرد و نوحه گري و مرثيه خواني بر امام حسين(ع) و زيارت اورا قدغن ساخت و به کشتن نوحه خوانان دستور داد. از جمله اين که نوحه گري بودبه نام خلب که در کار خود ماهر بود و صداي خوبي داشت و قصيده اي را که با اين بيت شروع مي شود:



ايها العينان فيضا و استهلا لا تغيضا



در رثاي امام حسين(ع)مي خواند. تنوحي مولف کتاب «نشوار المحاضره » مي گويد: آن را در خانه يکي ازروسا شنيديم. در آن موقع حنابله در بغداد نفوذ زيادي داشتند و از ترس آنهاکسي جرات نوحه گري و روضه خواني بر امام حسين(ع) را نداشت مگر اين که در نهان يا در پناه قدرت سلطان باشد نوحه هم جز مرثيه هاي حسين(ع) و اهل بيت نبود وهيچ تعرضي به سلف نمي شد با وجود اين، بربهاري از اين امر آگاه شد دستور دادنوحه گر را پيدا کنند و او را به قتل برسانند. در آن موقع حنابله در بغدادمکرر به فتنه انگيزي و اذيت و آزار مردم مي پرداختند. آنها در بغداد مسجدي بناکردند که مرکز فتنه و فساد بود به همين جهت مردم آن را مسجد ضرار ناميدند(آن را به مسجد ضراري که پيغمبر اکرم(ص) آن را خراب کرد، مانند کردند) و به «علي بن عيسي » وزير شکايت کردند و او دستور ويران کردن آنجا را داد (1) .



او داراي آراء مخصوصي بود و هرکس با آراء و عقائد او مخالفت مي ورزيد، شدت عمل به خرج مي داد و ياران خود را وادار مي کرد که با خشونت با مردم رفتارکنند، خانه هاي مردم را غارت نمايند و مزاحم کارهاي مردم باشند و هرکس سخنانشان را نپذيرد او را بترسانند. يکي از موارد آن، داستان حمله آنها به «محمد بن جرير طبري » مورخ معروف است.



گويند: طبري در سفر دوم از طبرستان به بغداد در يک روز جمعه در مسجد جامع،حنبليها نظر او را درباره «احمد بن حنبل » و نيز حديث نشستن خدا بر روي عرش، پرسيدند.



پاسخ داد که مخالف «احمد بن حنبل » به حساب نمي آيد. حنبليها گفتند علماء دراختلافات او را به حساب آورده اند، طبري جواب داد که من نه خود او را ديده ام که از وي روايتي شده باشد و نه با يکي از اصحاب او که مورد اعتماد باشد، برخوده ام. و اما حديث جلوس خداوند بر عرش، امري محال است.



حنبليها و اصحاب حديث چون اين سخن از طبري شنيدند به او حمله بردند ودواتهاي خود را به طرف وي پرتاب کردند، او ناگزير به خانه خود پناه برد،حنبليها که تعدادشان به هزاران تن مي رسيد، خانه اش را سنگباران کردند به طوري که در جلو خانه او تل بزرگي از سنگ پديد آمد. «نازوک » رئيس شرطه بغداد، باهزاران سپاهي در رسيد و طبري را از شر حنابله رها کرد و يک روز تمام در آنجاماند و دستور داد سنگها را از خانه او دور کردند (2) .



نويسندگان حنبلي مانند «ابن کثير و ابن عماد» درباره «بربهاري » مطالب مبالغه آميزي نوشته اند از جمله ابن کثير نوشته: بربهاري در نزد عموم مردم احترام زيادي داشت روزي بالاي منبر در حال موعظه، عطسه کرد، تمام حاضرين او را «تشميت » گفتند. يعني جمله «يرحمک الله » را بر زبان جاري ساختند، صداي اهل مجلس به کوچه و بازار رسيد هرکس شنيد او نيز گفت و اين امر تا آنجا وسعت يافت که اهل بغداد، جمله يرحمک الله را بر زبان راندند، فرياد يرحمک الله مردم به قصر خليفه رسيد، اين امر بر خليفه گران آمد، جمعي نيز سعايت کردند، درنتيجه در صدد دستگيري وي بر آمدند و او متواري شد و پس از يک ماه در گذشت (3) .



اما حقيقت اين است که علت عمده اي که باعث شد خليفه حکم دستگيري او را صادرکرد، مطالبي بود که برخلاف عقيده مردم اطهار مي داشت.



غرض، خليفه به وزير خود «ابي علي بن مقله » دستور داد او را دستگير سازد تافتنه ها بخوابد و اوضاع آرام گيرد. «بربهاري » خود را مخفي کرد (4) . تا اين که با جمعي از يارانش دستگير و به بصره تبعيد گرديد (5) . سپس بر بهاري در زمان راضي(322ه) به سال 323 با ياران خود به بغداد برگشت (6) . راضي از جريان مطلع شد و به رئيس شرطه دستور داد در بغداد از ياران بربهاري نبايد دو نفر دريکجا جمع شوند. بدر خرشني (صاحب شرطه) گروهي از اتباع او را به زندان افکندو خود بربهاري متواري شد.



«ابوعلي مسکويه » مي نويسد: علت اقدام مزبور اين بو دکه بربهاري و پيروانش پيوسته فتنه انگيزي مي کردند. درباره اين گروه از طرف خليفه الراضي توقيعي صادر گرديد، خليفه در توقيع خود، اعمال و معتقدات اتباع بربهاري را از قبيل اين که شيعيان اهل بيت پيامبر(ص) را به کفر و ضلالت نسبت داده و زيارت قبور امامان و پيشوايان ديني را انکار کرده اند، ذکر نموده و به سختي بر آن تاخته است و تهديد کرده که هرگاه دست از کارهاي خويش برندارند گردنشان را خواهد زدو خانه و محله هاي آنها را به آتش خواهد کشيد (7) .



«ابن اثير» در تاريخ خود، در حوادث سال 323 تحت عنوان فتنه حنابله دربغداد، چنين نوشته است که در اين سال (323) کار حنبليها در بغداد بالا گرفت وقدرتي پيدا کردند.



«بدرخرشني » صاحب شرطه، در دهم جمادي الاخره دستور داد در دو طرف جسر بغدادندا کردند که از اصحاب بربهاري حنبلي، دو نفر نبايد با هم باشند و حق ندارنددر خصوص مذهب خود مناظره کنند، امام جماعتشان بايد در نماز صبح و مغرب وعشاء «بسم الله » را بلند و آشکارا بگويد. اين اقدام صاحب شرطه مفيد واقع نشد، بلکه فتنه جوئي ياران بربهاري فزوني گرفت. نابيناياني که در مسجد منزل داشتند آنها را وادار کردند تا هر شافعي مذهبي که وارد مسجد شود، او را تانزديک مردن کتک بزنند.



ابن اثير سپس از توقيع خليفه که آن را براي حنابله خواندند، سخن گفته و اين چنين ادامه داده است که خليه «الراضي » ياران بربهاري را سخت توبيخ کرده وبه شدت آنها را تهديد نموده است به اين علت که براي خداوند، مانند و شبيهي قائل بودند و ذات احديت را داراي کف دست و انگشتان و دو پا با کفش از طلا وصاحب گيسوان، تصور مي کردند و مي گفتند که خداوند به آسمان بالا مي رود و به دنيا فرود مي آيد.



همچنين «ثم طعنکم علي خيار الائمه و نسبتکم شيعه آل محمد(ص) الي الکفروالضلال، ثم استدعاوکم المسلمين الي الدين بالبدع الظاهره و المذاهب الفاجره التي لا يشهد بها القرآن وانکارکم زياره قبور الائمه و تشنيعکم علي زوارهابالابتداع و انتم مع ذلک تجتمعون علي زياره قبر رجل من العوام ليس بذي شرف ولا نسب و لا سبب برسول الله(ص) و تامرون بزيارته و تدعون له معجزات الانبياء وکرامات الاولياء فلعن الله شيطانا زين لکم هذه المنکرات و ما اغواه...» (8) .



«بر برگزيدگان از امامان طعن مي زدند و شيعه آل محمد را به کفر و گمراهي،نسبت مي دادند، و مسلمانان را به بدعتهاي آشکار و مذاهب زشت که در قرآن نامي از آنها نيست، دعوت مي نمودند آنها درحالي که زيارت قبور ائمه را منع مي کردندو عمل زائران قبور ائمه را زشت مي شمردند و آنها را بدعتگزار مي دانستند، خودبه زيارت قبر مردي از عوام که هيچ نسبتي هم با رسول الله(ص) نداشت امرمي کردند و براي او معجزاتي مانند معجزات پيامبران و اولياء الهي ادعامي نمودند. خداوند شيطان را لعنت کند که اين اعمال زشت را بر آنها زينت داده است ». از توقيع خليفه چنين معلوم مي شود که اتباع بربهاري درحالي که زوارقبور ائمه را بدعتگزار مي دانستند، به زيارت قبر مردي از عوام که هيچ نسبتي هم با رسول خدا(ص) نداشت، امر مي کردند.



سرانجام بربهاري در سال 329 در سن 96 سالگي در مخفيگاه دوم فوت کرد درحالي که در خانه زني خود را پنهان کرده بود در همان خانه بدون اين که کسي بدانداو را غسل دادند و کفن کردند و در همانجا به خاک سپردند (9) .



ملاحظه مي کنيم، سخنان بربهاري که در توقيع خليفه به آن اشاره شده، قسمتي ازعقائدي است که بعدا به وسيله «ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب » اظهار شده است. مهمترين کتاب بربهاري «شرح کتاب السنه » است که در آن کتاب عقائد وآراء خاص خود را بيان کرده است و ابن عماد حنبلي نمونه هائي از عقائد او رابيان داشته است از جمله گفته: بربهاري در کتاب شرح کتاب السنه گفته است: هرسخني که از مردم زمان خود مي شنوي در پذيرفتن و عمل به آن عجله مکن تا براي تو معلوم شود آيا درباره آن از صحابه و يا از علماء سخني رسيده است يا نه؟



اگر چيزي از صحابه يا علماء وارد شده باشد تنها آن را بپذير و به غير آن عمل مکن که در آتش مي افتي. آگاه باش که سخن گفتن درباره حق تعالي از چيزهائي است که تازه پيدا شده و اين امر بدعت و گمراهي است. درباره خدا همان را بگو که خداوند در قرآن خود را به آن وصف کرده يا پيامبر براي اصحابش بيان داشته است. نيز بايد به اين امر ايمان داشت که مردم، در روز قيامت خدا را باچشماني که در سر دارند، مي بينند و خداوند بدون واسطه به حساب بندگان خودمي رسد. همچنين بايد ايمان داشت بر اين که رسول خدا(ص) از گناهکاران در روزقيامت و در سر پل صراط، شفاعت مي کند و تمام پيامبران و نيز صديقين و شهداء وصالحين، حق شفاعت دارند. ايمان به اين که بهشت و جهنم خلق شده اند بهشت درآسمان هفتم و سقف آن عرش است و دوزخ در زير طبقه هفتم زمين قرار دارد.



و نيز ايمان به فرود آمدن حضرت عيسي(ع) از آسمان و اين که دجال را مي کشد وازدواج مي کند و پشت سر قائم آل محمد(ص) نماز مي خواند، سپس از دنيا مي رود (10) .هرکس به تشييع جنازه بدعتگزاري برود تا از تشييع باز گردد، در دشمني خداست...



2 - عبيدالله بن محمد بن محمد بن حمدان عکبري مکني به «ابوعبدالله » و معروف به «ابن بطه » از فقهاء و محدثين حنبلي است که درسال 304 در عکبري (واقع در ده فرسنگي بغداد) متولد شد و در سال 384 در 83 سالگي در همانجا درگذشت او براي تحصيل و فراگرفتن حديث به مکه و سرحدات وبصره و ساير شهرها مسافرت نمود و سپس به زادگاه خود مراجعت و مدت چهل سال منزوي و خانه نشين گرديد و کتابهائي نوشت از جمله «الابانه علي اصول السنه والديانه » (11) او عالم کج انديش بود که زيارت و شفاعت پيغمبر(ص) را انکارکرد. وي معتقد بود که سفر براي زيارت قبر پيغمبر(ص) سفر معصيت مي باشد و بايدنماز را در اين سفر تمام خواند و قصر آن جايز نيست (12) . همچنين عقيده داشت که هرکس سفر به زيارت قبور انبياء و صالحان را عبادت بداند، عقيده او مخالف سنت پيغمبر(ص) و برخلاف اجماع مي باشد (13) . «خطيب بغدادي » شرح حال ابن بطه را ذکرکرده و ايرادهائي به او وارد آورده است، و گفته روايات او ضعيف است . «ابن جوزي » که ناشر افکار اوست، به ايردهاي خطيب جواب داده است (15) . «ابن تيميه » و «محمد بن عبدالوهاب » اهم عقائد خود رااز او گرفته اند. (16)



پي نوشت ها:

1- نشوار المحاضره ، ج 2، ص 134.

2- ارشاد ياقوت، ج 6، ص 436.

3- البدايه والنهايه، ج 11، ص 201 .

4- کامل ابن اثير، ج 6، ص 282.

5- الوافي بالوفيات، ج 12، ص 146 - شذرات الذهب، ج 2، ص 319.

6- طبقات الحنابله نابلسي، ص 299 - الاعلام زرکلي، ج 2، ص 201.

7- تجارب الامم، ج 5، ص 322.

8- کامل ابن اثير، ج 6، ص 248.

9-المنتظم ابن جوزي، ج 6، ص 32 - الوافي بالوفيات، ج 12، ص 146.

10- به نقل شذرات الذهب، ج 2، ص 321 - 320.

11- ايضاح المکنون، ج 1، ص 8.

12- کتاب الرد علي الاخنايي، ابن تيميه، ص 27.

13- همان کتاب، ص 30.

14- تاريخ بغداد، ج 10، ص 5 - 371.

15- المنتظم، ج 7، ص 193.

16- وهابيان مذهب خود را تازه نمي دانند، بلکه مي گويند اين مذهب سلف صالح است و از اين روي خود را سلفيه مي نامند(فقهي، علي اصغر، وهابيان، ص 17،انتشارات صبا).



--------------------------------------------------------------------------------



مکتب اسلام-سال 1377-ش5