محاصره مکه توسط وهابيها



در سال 1219 وهابيها از هر طرف مکه را در محاصره گرفتند و ازهر طرف راهها را بستند و از رسيدن آذوقه مانع شدند، در آن سال گراني، گرسنگي، علت بسته شدن راهها شدت گرفت و اين وضع ازاواخر ماه ذيحجه سال 1219 شروع و تا ماه ذي القعده سال 1220ادامه داشت. قيمت اجناس و مواذ غذائي به دهها برابر رسيد.



مردم مکه تمام دارائي خود را به نازلترين قيمت فروختند وآنگاه آذوقه در شهر تمام شد و مردم از هر راهي که ممکن بود، سد جوع مي کردند، حتي خون، پوست حيوانات، گوشت گربه و سگ و هرحيوان ديگر را مي خوردند.



برخي از مردم به فرمانده سپاه وهابيها «مضايفي » نامه نوشتندو بعضي هم شبانه مخفيانه پيش او رفتند، شريف که از اين جريان اطلاع يافت، عده اي را زنداني کرد و عده اي را اعدام نمود ولي بسياري از اشراف از شدت ناراحتي به وهابيت گرويدند.



و بيشتر عربهاي اطراف مکه نيز با وهابيها بيعت کردند وهابيهااز هر طرف راهها را بسته و ماموراني گذاشته بودند که نگذارندآذوقه و لوازم به مکه برده شود.



در اين موقع عده اي از جنگجويان وهابي به فرماندهي «مضايفي »به سوي جده حرکت کردند و شهر جده را نيز به محاصره انداختند،آنان به خود نردبان و کلنگ همراه داشتند و نگهبانان برج وباروي شهر، وهابيها را به توپ و گلوله بستند و بسياري راکشتند و مابقي را وادار به عقب نشيني کردند، سپس مضايفي عقب نشيني کرد و راههاي جده، يمن، صحراي نعمان و قلعه مدره رابه شدت بستند و هرکه را هم سر راه مي ديدند، اعم از زائر خانه خدا و غيره، مي کشتند يا اسير مي کردند زيرا آنان مردم مسلمان را کافر و مشرک مي دانستند و سپس به چهل تن از قبيله هذيل ماموريت دادند که راه ميان مکه و عيينه را بگيرند و راهزني کنند و راهها را ناامن سازند، آنها مانع از اين شدند که مردم از «تنعيم » محرم شوند و برخي را که به عمره مي آمدند، در راه کشتند.



در اثر ناامن بودن راهها قيمت مواد غذائي آنقدر بالا رفت که مردم قادر نبودند براي خود آذوقه تهيه نمايند و بالاخره قحطي وگراني آنقدر شديد شد که بسياري از مردم از گرسنگي مي مردند،جنازه مرده ها کوچه ها را پر کرده بود و در مکه جز اندکي نماندند و حتي صف اول نماز جماعت در مسجدالحرام پر نمي شد وتمام مغازه ها و دکانها بسته شده بود.



در اين شرائط يکي از علماي وهابي به نام عبدالرحمن بن نامي نزد شريف آمد و با او پيشنهاد صلح کرد به اين شرط که شريف به آنان اجازه زيارت خانه خدا را بدهد. آنها پس از زيارت به سرزمين خود برگردند و همه مردم مکه و اطراف آن تحت حکومت وهابيها باشند منتها حکومت شهر مکه به دست شريف باشد و تعهدکردند که با مردم مکه به مهرباني رفتار کنند و بنا را بر اين گذاشتند که سعود را از جريان باخبر سازند و به انتظار پاسخ بنشينند.



وهابيها پس از اين قرارداد وارد مکه شدند و در مراسم حج شرکت کردند، آنها به هنگام طواف پايکوبي مي کردند و به طرف حجرالاسودبا چوب و عصا اشاره مي کردند.



مردم شهر که اغلب فرار کرده بودند، به شهر باز گشتند و اوضاع آرام شد و قيمت ها پائين آمد و در همين سال زائران شامي به سرپرستي عبدالله پاشا با نيروئي فوق العاده حدود 1500 سواررسيدند و خود سعود نيز در مراسم حج شرکت کرد.



سعود به عبدالله پاشا و نيز به امير حاج مصر به خاطر محمل هائي که با خود آورده بودند، اعتراض کرد. آنها در پاسخ گفتند:



اينها علامت و نشانه هائي هستند که حجاج قافله هاي خود را پيداکنند، سعود آنها را تهديد کرد که اگر باز آنها را بياورند، خواهد شکست و شرط کرد که به هنگام انجام مراسم حج نبايد طبل وني و شيپور بزنند.



وهابيها تا يازدهم محرم 1221 در مکه ماندند و بعد آنجا راترک گفتند آنها در مدت اقامت خود در مکه به بيماري آبله مبتلاشدند و بسياري از آنها مردند و آنقدر مرده زياد شد که چندين جسد را در يک قبر دفن مي کردند و عده اي هم که از آن ها سالم مانده بودند، به کارهاي پست مشغول شده بودند.



در آغاز همان سال بود که شريف غالب ماموران خود را به اطراف فرستاد و خود به جده وارد شد و به کارهاي خود سرو سامان داد ومشغول مرمت خرابيهاي ناشي از جنگ شد، آنگاه تعداد بيست نفر ازوهابيها از درعيه وارد جده شدند، آنها حامل نامه اي از سعودبودند و اين نامه در رابطه با صلح بود، مردم را به مسجد عکاش فرا خواندند و رساله محمد بن عبدالوهاب را که طي آن همه مسلمانان را کافر خوانده بود، براي مردم جده خوانده شد.



شريف غالب از جنگ با وهابيها خسته شده بود و از طرفي نيروي مقاومت در خود نمي ديد و از طرف ديگر سخت علاقه داشت که بقيه نفوذ خود را حفظ کند، از اين روي چاره اي نداشت جز اين که به مسلک وهابي تظاهر نمايد و طبق تمايلات وهابيها رفتار نمايد وبا پذيرفتن دين خدا و رسول با سعود دست بيعت بدهد (1) .و قول دادکه همه کارهاي ممنوع از طرف وهابيها را ممنوع سازد. براي اين که خلوص نيت خود را بهتر به ثبوت رساند، دستور داد بقعه هائي را که وهابيها خراب نکرده بودند، ويران سازند و دستور دادمردم با شنيدن اذان نماز، جملگي براي شرکت در نماز جماعت حاضرشوند و رساله هاي محمد بن عبدالوهاب تدريس شود و نماز جماعت درمسجدالحرام به طور مکرر برگزار نشود و... با همه اينها اعمالي از او سر مي زد که سعود را نسبت به خلوص وي بدگمان مي ساخت.



از کارهاي جالب توجهي که از شريف سر مي زد، اين بود که ازبازرگانان اموالي به عنوان «عشور» دريافت مي داشت و چون مورداعتراض قرار مي گرفت، مي گفت: اين بازرگانان مشرکند(مقصودش اين بود که چون وهابي نيستند، پس مشرک هستند) و بنابراين من اين مال را از مشرکين دريافت مي کنم نه از مسلمانان موحد (2) .



مورخان نوشته اند: سرپرست حجاج شامي آن سال باز عبدالله پاشابود وقتي که قافله وي به نزديکي مکه رسيد، يکي از ماموران وهابي به او اخطار کرد که جز به شرط سال گذشته نبايد وارد مکه شود او هم نپذيرفت و قافله وي بدون انجام مراسم حج از همانجابه شام برگشتند و محمل مصريها به دستور سعود به آتش کشيده شدو پس از پايان مراسم حج کسي از طرف سعود اعلام کرد که سال ديگرکسي که ريش خود را بتراشد، حق شرکت در حج نداد و ضمنا آيه شريفه را خواند:



(يا ايها الذين آمنوا انما المشرکون نجس فلا يقربوا المسجدالحرام بعد عامهم هذا...) (3) .



«اي کساني که ايمان آورده ايد بدانيد که مشرکان پليدند، پس ازامسال ديگر به مسجدالحرام نزديک نشوند».



از همين سال کاروان حج شاميها و مصريها قطع شد (4) . و به طور کلي غير از وهابيان همه مسلمانان از شرکت در مراسم حج و زيارت خانه خدا منع شدند زيرا آنان جز وهابيها را مشرک مي دانستند.



تصرف مدينه

جبرتي در ضمن حوادث سال 1220 مي نويسد که:



وهابيها مدت نزديک به يک سال و نيم مدينه را در محاصره داشتندو از ورود آذوقه به شهر ممانعت مي کردند، سرانجام مردم مدينه ناگزير از تسليم شدند و وهابيها شهر را به تصرف درآوردند،استعمال تنباکو و توتون را منع کردند و گنبدهاي روي قبور رابه جز گنبد روي قبر پيغمبر(ص) همه را ويران ساختند (5) و تمام اشياي گرانبهايي را که در حرم پيامبر(ص) وجود داشت، به تصرف آوردند و قاضي مکه و مدينه را که از طرف عثمانيها بودند، ازشهر بيرون کردند. آنگاه پست قضاوت مکه را به شيخ عبدالحفيظ وپست قضاوت مدينه را به برخي از علماي اين شهر دادند، آنان مردم را از زيارت قبر پيامبر منع و جلوگيري کردند (6) .



بنابر نوشته صلاح الدين مختار، چون سران و بزرکان مدينه دريافتند که شريف غالب قصد بيعت با سعود را دارد، به سعوديهاپيشنهاد کردند بيعت اهل مدينه را مبني بر پذيرفتن دين خدا ورسول و فرمانبري از سعود، قبول کند. پس از اين پيشنهاد اهل مدينه به ويران ساختن قبه ها و بناهاي روي قبور اقدام کردند (7) .



به اين ترتيب، وهابيها حکومت حجاز را نيز به دست آوردند وعمال عثماني را بيرون کردند و نام پادشاه عثماني را از خطبه هاانداختند و به اين هم قانع نشدند به فکر تصرف عراق و سوريه افتادند.



امير حيدر شهابي در تاريخ خود مي نويسد:



وهابيها در اين سال (1225) به سرزمين حوران يورش بردند و تمام اموال مردم را تاراج کردند و غلات را آتش زدند و مردم بي گناه را قتل عام نمودند و خانه هايشان را ويران ساختند و فساد وآشوب بپا کردند و گفته اند: معادل سه ميليون درهم به اين منطقه خسارت وارد آوردند (8) .



هجوم وهابيها به کربلا و نجف:

از اوايل تشکيل حکومت آل سعود گاهي وهابيها به شهر و نواحي مختلف عراق حمله مي کردند بنابه نوشته مورخان حملات وهابيها به کربلا و نجف از سال 1216، زمان حکومت عبدالعزيز آغاز شد و تابعد از سال 1225 دوران حکومت سعود بن عبدالعزيز ادامه داشت ودر طول مدت دوازده سال چندين بار کربلا و نجف و مناطق مرزي عراق مورد تاخت و تاز وهابيها قرار گرفت.



ظاهرا نخستين بار در سال 1216 بود که سعود بن عبدالعزيز بالشگر عظيمي به کربلا حمله کرد آنچه در زير مي خوانيد، عصاره اي است که از نوشته هائي که سه گروه از مورخان (مورخان وهابي،مورخان شيعه، و علماي بزرگي که خود شاهد و ناظر بوده اند ومورخان غير اسلامي) در باره اين حملات نوشته اند.



صلاح الدين مختار، از نويسندگان وهابي در اين باره چنين مي نويسد:



«در سال 1216، امير سعود(پسر عبدالعزيز) در راس سپاهي ازمردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و تهامه و نواحي ديگر به قصدعراق حرکت نمود و در ماه ذيقعده به شهر کربلا رسيد و آن رامحاصره کرد، سپاه مذکور باروي شهر را خراب کردند و به زوروارد شهر شدند، بيشتر مردم را در کوچه و بازار و منازل به قتل رسانيدند و نزديک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج شدند و در آبي به نام ابيض گرد آمدند، خمس اموال را خود سعودبرداشت و بقيه را به هر پياده يک سهم و به هر سواره دو سهم قسمت کرد» (9) .



مورخ نجدي، شرح واقعه مزبور را اين طور نوشته است که:



«در سال 1216 در ماه ذيقعده سعود، با سپاهي مرکب از جميع شهرنشينان و باديه نشينان نجد و جنوب و حجاز و تهامه و نقاطديگر به قصد حمله به سرزمين کربلاي حسيني(ع) حرکت کرد و دربيرون شهر فرود آمد. سپاه مزبور ديوار شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند، بيشتر مردم را در بازارها و خانه ها به قتل رسانيدند و گنبد روي قبر را ويران ساختند و صندوق روي قبر راکه زمرد و ياقوت و جواهرات ديگر در آن نشانده شده بود،برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا ونقره و قرآنهاي نفيس و غير آنها هرچه يافتند، غارت کردند،نزديک ظهر از شهر بيرون رفتند در حالي که قريب به دو هزار تن از اهل کربلا را کشته بودند (10) .



صلاح الدين مختار، پس از نقل سخن ابن بشر، مي گويد که:



«امير سعود به شهري حمله برد و قتل و غارت کرد که در نظرشيعه، شهري است که رعايت احترام آن لازم است » (11) .



و يکي از مستشرقين درباره جنايات هولناک وهابيها در کربلا،مي نويسد:



«12 هزار وهابي غافلگيرانه به ضريح امام حسين(ع) هجوم آوردند، بعد از آن که به غنائم عظيمي دست يافتند، هرچه مي توانستند با خود حمل کردند و هرچه باقي ماند، طعمه حريق ساختند، پير مردها و زنها و کودکان به شمشير عربهاي وحشي قتل عام شدند، قساوتشان هرگز اشباع نمي شد و آنقدر کشتند که خون مثل نهر آب جاري شد و در نتيجه در اين حمله سبعانه بيش ازچهار هزار نفر به قتل رسيدند و آنچه غارت کردند و با خودبردند بيش از چهار هزار بار شتر بود و بعد از غارت و کشت وکشتار ضريح امام و هرچه در اطراف آن بود، کوبيدند و به صورت تل خاکي درآوردند و همه چيز را ويران ساختند و به خصوص مناره ها و قبه ها را به اعتقاد اين که از طلا ساخته شده اند» (12) .



مرحوم علامه سيد محمد جواد عاملي مولف «مفتاح الکرامه » که حمله سبعانه وهابيان به کربلا و نجف در حال حيات او اتفاق افتاده و خود شاهد حمله آنها به نجف بوده در خاتمه جلد پنجم «مفتاح الکرامه » مي نويسد:



«سعود وهابي که در سرزمين نجد سر به شورش برداشته و در منطقه آشوب به پا کرده بود، بدعتهاي زيادي در دين گذاشت و خونهاي زيادي از مسلمانان بريخت و قبور ائمه شيعه را با خاک يکسان کرد و در سال 1216 به مشهد حسين(ع) هجوم بردند، مردان وکودکان را کشتند، اموال مردم را گرفتند و در بي احترامي نسبت به آستان مقدس زياده روي کردند و آن را ويران ساختند و از ريشه درآوردند و آنچنان در حرم شريف فساد و ويراني بار آوردند که خدا مي داند» (13) .



باز مي گويد:



«در نهم ماه صفر سال 1221 قبل از طلوع صبح، سعود وهابي به نجف حمله آورد و ما را غافلگير کرد حتي برخي از هواداران اواز ديوار سور نجف بالا آمدند و نزديک بود شهر نجف را به تصرف خود درآورند که از اميرمومنان علي(ع) کرامات آشکار و معجزات روشن ظاهر گشت، از سپاهيان او عده زيادي کشته شدند و او ناکام برگشت » (14) .



باز در جلد ششم «مفتاح الکرامه » مي نويسد:



«در ماه جمادي الاخر سال 1223 آشوبگري به نام «سعود» از نجدبا بيست هزار پيکارگر -بلکه بيشتر- به عراق هجوم آوردند به مااطلاع رسيد که او مي خواهد غافلگيرانه به نجف اشرف حمله کند، ماخود را آماده ساختيم و همه مردم در داخل سور قرار گرفتيم،آنها شبانه به سوي نجف رو آوردند ديدند ما آماده پيکار هستيم و همگي در داخل سور رفته ايم و توپ ها و گلوله ها فراهم ساخته ايم، آنها کاري از پيش نبردند، نجف را به سوي حله ترک گفتند، اهل آن جا را هم مجهز يافتند آنگاه به سوي کربلا رونهادند و اين شهر روز روشن محاصره کردند اهالي شهر پشت دروازه شهر مقاومت کردند، کشته ها دادند و از دشمن نيز بکشتند وسرانجام در آن حمله، سعود نااميد بازگشت او در عراق فساد وتباهي راه انداخت و بر مکه و مدينه چيره شد و برنامه حج را سه سال به صورت تعطيل درآورد» (15) .



باز مرحوم علامه عاملي در جلد هفتم مفتاح الکرامه مي نويسد:



«اين جزء از کتاب، بعد از نيمه شب نهم رمضان المبارک 1225 به دست مصنف آن خاتمه يافت، درحالي که دل نگراني و تشويش بود،زيرا اعراب «عنيزه » که وهابي هستند، اطراف نجف اشرف و مشهدحسين(ع) محاصره کرده اند، راهها را بسته و زوار حسين(ع) را که از زيارت نيمه شعبان به وطن هاي خود باز مي گشتند، غارت نموده اند و جمع کثيري از آنان(بيشتر از زوار ايراني را) به قتل رسانيده اند، گفته مي شود عدد مقتولين(دراين بار) يکصد وپنجاه تن بوده است، البته کمتر از اين هم گفته اند (16) .



نويسندگان شيعه، عموما قتل عام کربلا را در روز هجدهم ذيحجه(عيد غدير) سال 1216 نوشته اند از جمله مولف «روضات الجنات » در شرح حال مولي عبدالصمد همداني حائري نوشته است که در روز چهارشنبه هجدهم ذيحجه که عيد غدير بود، پس ازآن که وهابيان، عالم مزبور را با حيله و مکر از خانه بيرون وبه دست ايشان به شهادت رسيد (17) .



دکتر عبدالجواد کليددار که خود از اهل کربلاست، در تاريخ کربلاو حائر حسين(ع) از تاريخ کربلاي معلي نقل کرده است، واقعه رااين چنين شرح مي دهد:



«در سال 1216 امير سعود وهابي سپاهي مرکب از بيست هزار مردجنگي تجهيز کرد و به شهر کربلا حمله ور شد، کربلا در اين ايام،در نهايت شهرت و عظمت بود زوار ايراني و ترک و عرب بدان روي مي آوردند، سعود پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گرديد، وکشتار سختي از مدافعين و ساکنان آن نمود، حصار شهر، از چوب وشاخه هاي درخت خرما که آن ها را پشت ديوارهاي گلي، تعبيه کرده بودند، به وجود آمده بود.



سپاه وهابي در اين يورش وحشيانه، چنان رسوايي در شهر به بارآوردند که به وصف نمي گنجد حتي گفته مي شود که در يک شب بيست هزار تن را به قتل رسانيدند» (18) .



همين نويسنده ادامه مي دهد:



«پس از آن که امير سعود، از کارهاي جنگي فراغت يافت، به طرف خزينه هاي حرم، متوجه شد، اين خزائن از اموال فراوان و اشياي نفيس، انباشته بود وي هر چه در آن جا يافت، برداشت. مي گويند که در مخزني را باز کرد که سکه هاي بسيار در آن گردآوري شده بود،از جمله چيزهايي که به چنگ آورد، گوهر درخشان بسيار بزرگي بودبا بيست قبضه شمشير که همه با طلا زينت يافته و با سنگهاي قيمتي مرصع شده بود، ظرفهاي زرين و سيمين و فيروزه و الماس ازذخائر گران قيمت، همه را برداشت، ديگر چهار هزار شال کشميري،دو هزار شمشير طلا، تعداد زيادي تفنگ و اسلحه ديگر، همه به غارت رفت.



کربلا، پس از اين حادثه به وضعي درآمد که شعرا براي آن مرثيه مي گفتند از جمله:



فشدلايثني هواه الثاني و مزق الکتاب و المثاني و هدم الشباک و الرواقاو استلب الحلي و الاعلافا و قتل النساء و الاطفالااذ لم يجد في کربلا رجالا لانهم زاروا الغدير قصدافارخوه (بغدير) عدا (19)



کساني که جان سالم بدر برده بودند، به تدريج به شهر باز گشتندو به اصلاح پاره اي از خرابيها برخاستند.



بنابر آنچه «لونکريک » در تاريخ خود نوشته(چهار قرن از تاريخ عراق) تمام پايتخت هاي کشورهاي اسلامي از اين واقعه به شدت لرزيد» (20) .



همين نويسنده در جاي ديگر از کتاب خود، به نقل از «لونکريک »اين چنين آورده است:



«خبر نزديک شدن وهابيها، به شهر کربلا غروب روز دوم نيسان 1801 ميلادي، درحالي که بيشتر ساکنان آن شهر به قصد زيارت به نجف رفته بودند، با عجله دروازه ها را بستند وهابيها که تعدادآنها به ششصد پياده و چهارصد سوار تخمين زده مي شد، به کنارشهر فرود آمدند و چادرهاي خويش را برافراشتند و آذوقه هاي خودرا به سه قسمت کردند، آنگاه از طرف محله باب المخيم سوراخي درباروي شهر به وجود آوردند و از آن سوراخ وارد خانه اي شدند واز آنجا به نزديکترين دروازه ها حمله بردند و به زور آن راگشودند و داخل شهر شدند. مردم وحشت زده و سراسيمه پا به فرارنهادند وهابيان به طرف ضريحهاي مقدس سرازير گشته، شروع به خرابي آنها نمودند، اشياء نفيس و نذورات قيمتي و هدايايي که فرمانروايان و پادشاهان ايران تقديم کرده بودند، همه را غارت کردند، همچنين زينت آلات ديوارها و طلاهاي سقف را کندند،شمعدانها و قاليهاي گران قيمت و قنديلهاي پرارزش را بردند،درهاي مرصع و آنچه از اينگونه يافته مي شد، همه را کندند. وقريب پنجاه نفر زائر را نزديک و پانصد نفر را بيرون ضريح و درصحن به قتل رسانيدند و به هرکس رسيدند بدون رحم با قساوت تمام کشتند، بر پيران و خردسالان هم ترحم نکردند بعضي تعداد کشتگان را هزار تن و بعضي ديگر نج برابر تخمين زده اند (21) .



مولف کتاب «العراق قديما و حديثا» درباره هجوم وهابيها به کربلا مي نويسد:



«در سال 1216 گروهي از وهابيها، مرکب ازحدود 600 شتر سوار وچهارصد اسب سوار به کربلا هجوم آوردند و اين در هنگامي بود که بيشتر اهالي به نجف رفته بودند.



مهاجمين صحن هاي امام حسين(ع) و برادرش عباس(ع) را به سختي ويران ساختند و آنچه در آن دو حرم شريف بود، غارت کردند،اشياي نفيس و دانه هاي قيمتي و قطعه سنگهاي معدني و چوبهاي ساج و آينه هاي بزرگ و هداياي گرانقيمتي که وزرا و امرا و پادشاهان ايران هديه کرده بودند، همه را بردند و هرچه به ديوارها نصب شده بود و طلاي سقفها را کندند و قاليهاي پر ارزش و شمعدانها واشياي نفيسي که از سقف آويزان بود، و درهاي مرصع و هرچه ازاين قبيل بود، به يغما بردند (22) .



«اوژن فلاندن » در سفرنامه خود به ايران، مي نويسد:



«کاردانان مي گويند که اين اشياء و جواهرات آتش طماعي اعراب را فراهم کرده که با دست منحوس خود به ربودن اين نفايس قيام کنند ولي آنچه که بيشتر حرص اينان را تحريک مي کند، همانا وجوددو ضريح علي و حسين(عليهماالسلام) است. اهالي محل با شگفت وبهت نقل مي کنند که چهل سال پيش (1256 - 1258ه) وهابي ها که طايفه اي از اعرابند، به تعداد پانزده هزار نفر به شهر کوچک کربلا هجوم آوردند، تمام مردمش را کشتند، خانه هايش را ريشه کن کرده کليه نفايس و غنائمش را ربودند» (23) .



آري وهابيها در اين يورش سبعانه به سالمندان و خردسالان وزنان، کوچکترين ترحمي ننمودند و به جناياتي دست زدند که قلب هر انسان را به درد مي آورد، تعجب اور است که به قول «مسترلونکريک » وهابيها اين جنايات هولناک را به نام دين انجام مي دادند. و نام آن را جهاد في سبيل الله گذاشته بودند!!



همان طوري که ملاحظه مي شود مورخان تعداد لشگريان سعود و همچنين تعداد مقتولين را با اختلاف زياد نقل کرده اند، بعضي تعداد سپاه سعود را بيست هزار و بعضي يک هزار، يا ميان اين دو گفته اند.



با توجه به نوشته هاي نويسندگان وهابي که قسمتي از آنها قبلانقل گرديد، و قرائن ديگر، گويا تعداد لشگريان سعود در حمله سال 1216 بيست هزار و تعداد کشته شدگان پنج هزار درست تر باشد.



انگيزه حمله وهابيها به دو شهر مقدس کربلا و نجف دو چيز بود:



نخست عداوت شديد آنها نسبت به شيعيان به خاطر احترام فوق العاده اي که آنها براي قبور ائمه اهل بيت(عليهم السلام) قائلند. دوم دوختن چشم طمع به ذخاير فراواني که در خزائن وحرمهاي اين بزرگواران وجود داشت، و در يک کلمه «غارتگري »آنها، در وهله اول در حمله خويش به کربلا پيروز شدند ولي درحملات ديگر به نجف و کربلا بر اثر هشياري مردم مسلمان ناکام بازگشتند.



صاحب نظران علل غلبه وهابيها به شهر کربلا را در مرتبه اول خلاصه کرده اند:



1 - از همه مهمتر خيانت عمرآقا حاکم شهر کربلا بود او از طرف سليمان پاشا، والي بغداد از طرف سلطان عثماني براي حفاظت شهر،کاري انجام نداد و هيچ اقدامي نکرد، بلکه به سبب تعصب تسنن باوهابيها همزبان و هم قول بود و به همين جهت مورد مواخذه سليمان پاشا قرار گرفت و سرانجام اعدام گرديد (24)



. 2 - برج و باروي شهر کربلا، استحکام کافي نداشت، به علاوه براي دفاع از آن عده کافي و لازم وجود نداشتند (25) .



3 - وقوع وبا در مدت کوتاهي قبل از آن به طوري که گروه عظيمي از مردم تلف و عده اي از شهر فرار کرده بودند و به اين ترتيب شهر آمادگي کافي براي دفاع نداشت.



4 - هنگام هجوم وهابيها به شهر کربلا طبق نوشته مولف «مفتاح الکرامه » قبائل شيعي مذهب اطراف از قبيل قبيله خزاعل و آل بعيج و آل جشعم، با يکديگر، اختلاف داشتند و سرگرم زد وخورد بودند (26) . و مجال جلوگيري از وهابيان را نداشت.



5 - از همه مهمتر اين که مردان و جوانان، عموما به مناسبت عيدغدير رهسپار نجف اشرف شده بودند و کسي نبود که از شهر دفاع کند و در برابر مهاجمان بايستد، در شهر فقط زنان و سالخوردگان و کودکان باقي مانده بودند که از ايشان کاري ساخته نبود (27) .



ولي اين حادثه اثر عميقي در شيعيان عراق گذارد، حاکم شهر رابرکنار کردند و او را به عنوان قصاص کشتند و يکي از عراقيان به صورت مرد قلندري به نجد رفت و با وهابيان خو گرفت و در يک فرصت مناسب، عبدالعزيز را به قتل رساند. برج و باروي کربلا ونجف را محکم کردند و آذوقه و اسلحه به قدر کافي فراهم نمودندو در حملات ديگر در مقابل وهابيان با رشادت تمام مقاومت نمودند.



از علماي بزرگي که براي دفاع از شهر نجف و مقابله با وهابيان کوشش و تلاش فراوان کردند، مرحوم شيخ جعفر کاشف الغطاء بود که طلاب نجف و مردم آن شهر را براي مقابله با وهابيان بسيج کرد واين بسيج همگاني اثر قابل ملاحظه اي در دفع آن ها داشت.



عبدالله فيلبي گويد که عمل سعود در حمله به کربلا، گذشته ازشيعه، همه جهان را به هيجان آورد و نقطه استواري بود براي قيامهايي که در برابر وهابيت انجام يافت و عواقب وخيمي براي دولت سعودي به بار آورد (28) .



پي نوشت:

1- تاريخ المملکه العربيه السعوديه، ج 1، ص 91.

2- المختار من تاريخ الجبرتي، ص 667.

3- توبه: 28.

4- خلاصه الکلام، به نقل کشف الارتياب، ص 36.

5- تاريخ جبرتي، ج 3، ص 91.

6- تاريخ المملکه العربيه السعوديه، ج 1، ص 91، 92.

7- تاريخ المملکه العربيه السعوديه، ج 1، ص 91، 92.

8- به نقل کشف الارتياب، ص 37.

9- تاريخ المملکه العربيه السعوديه، ج 1، ص 73.

10- عنوان المجد، في تاريخ نجد، ج 1، ص 2 - 121.

11- تاريخ المملکه العربيه السعوديه، ج 1، ص 77 و 78.

12- فاسيليف، تاريخ العربيه السعوديه، ص 48.

13- مفتاح الکرامه، ج 5، ص 512.

14- همان.

15- مفتاح الکرامه، ج 6، ص 434.

16- مفتاح الکرامه، ج 7، ص 653.

17- روضات الجنات، ج 4، ص 198.

18- تاريخ کربلا و حاير حسين(ع) ص 174.

19- موسوعه العتبات المقدسه، قسم کربلا، ج 8، ص 375.

20- تاريخ کربلا و حائر حسين، ص 174.

21- تاريخ کربلا و حائر حسين، ص 172 - موسوعه العتبات المقدسه،ج 8، قسم کربلا، ص 271.

22- به نقل موسوعه العتبات المقدسه، قسم کربلا، ص 271.

23- سفرنامه «اوژن فلاندن » به ايران، چاپ سوم، انتشارات اشراقي، ص 462 ترجمه نور صادقي.

24- مسير طالبي، ص 408 - تاريخ العربيه السعوديه، ص 49.

25- مسير طالبي، ص 408.

26- مفتاح الکرامه، ج 7، ص 653.

27- وهابيان، علي اصغر فقيهي، ص 262.

28- تاريخ نجد، ص 99.



--------------------------------------------------------------------------------



مکتب اسلام-سال 1378-ش8