آسيبشناسي آخرالزمان





در روايات ما وجود دارد که ميفرمايد بخشي از کساني که در آخر الزمان مشغول تحصيل ديني ميشوند يا علوم ديني را سعي ميکنند فرا بگيرند اينها به خاطر رياست و رسيدن به مقامات است. روايت ميفرمايد: «يتفقه اقوام لغير الله طلباً لدنيا و الرئاسة»؛

يعني افرادي به دنبال دينشناسي و فهم مسايل ديني ميروند امّا غرض آنها خدا نيست و اخلاص در انگيزههاي آنها پيدا نيست و عمدتاً اينها طالب دنيا و رياست بر مردم هستند به همين خاطر اينها چون ميبينند که با دانستن بعضي از اصطلاحات ديني ميتوانند بر مردم رياست کنند به دنبال تحصيل دين و دانشهاي ديني ميروند و بعد ميفرمايد: «و يوجه القرآن علي الاهواء» اين خصوصيت ميتواند خصوصيت دانشمندان و عالمان ديني باشد که يکي از حالتهايي که آنها پيدا ميکند اين است که توجيهگر قرآن ميشوند امّا بر اساس هواهاي نفساني خودشان به تعبيري که علامه طباطبايي در ابتداي الميزان دارند ميفرمايند ما تفسير قرآن نميکنيم بلکه تحميل بر قرآن ميکنيم نظرات خودمان را.

آنچه که از ما خواسته شده اين است که با يک فکر خالي به سراغ فهم عميق مطالب قرآني برويم و پرده برداري از ابهامات معاني قرآن بکنيم اين ميشود تفسير. امّا گاهي ما با پيش فرضهاي فکري و يکسري تئوريهاي مشخص ذهني سراغ قرآن ميرويم و ميخواهيم آيه اي را براي فکر خودمان پيدا کنيم و گاهي بالاتر اينکه ممکن است افرادي يا مکاتبي، در باطن به خاطر اينکه در جوامع اسلامي هستند و بدون آيه قرآن نميتوانند نفوذ در افکار عمومي داشته باشند باتمسک به آيات قرآن براي رسيدن به اهداف شوم نفسانيشان از آيات قرآن بهرهگيري کنند.

نشانه ديگري که باز در اين دوره گفته شده ميفرمايد: «و قعود الصبيان علي المنابر» منبر يعني محل موعظه و ترويج و تبليغ دين. يکي از نشانههايي که براي دانشمندان يا نيمه دانشمندان در دوره آخر الزمان وجود دارد و آسيبهايي که در اين دوران نمايان ميشود اين است که کساني سمت تبليغ دين را به عهده ميگيرند که اينها از نظر سن دوره صباوت و نوجواني را ميگذرانند. اينکه گفته شده: «قعود الصبيان علي المنابر» شايد يک معناي ظاهري آن مراد باشد که يعني کساني بر منبرها مينشينند و در مقام خطابهميآيند که اينها نوجواناني بيشتر نيستند و افراد بزرگتر و مسنتر و ماهرتر آنها زمينه تبليغ را ندارند.

معناي ديگري که ما شايد ميتوانيم از اين روايت برداشت کنيم اين است که مراد از «قعود الصبيان علي المنابر» اين باشد که کساني مشغول تبليغ ديني ميشوند که اهميت ندارند. يعني از نظر دانشها و اطلاعات ديني بچه سال هستند از نظر اطلاعات بچه سال هستند مهارت خاصي در امر تبليغ و اطلاعات کافي به زواياي گوناگون دين ندارند امّا اينها با جرأت کامل به عنوان مبلغ دين وارد صحنه تبليغ ميشوند.

باز از مسايل ديگري که در اين دوره وجود دارد که پيامبر اکرم (ص) بر سلمان خبر ميدهند و ميفرمايند «و رأيات المنابر اُمر عليها بالتقوي و لا يعمل القائل بما يأمر» شما ميبيني که بر منبرها و در مقام وعظ و اندرز افراد مردم را امر و دستور و سفارش به تقوي ميکنند ولي وقتي که به وجود و زندگي آنها مراجعه ميکنيد خود گوينده آن سخنان، حد خدا را رعايت نميکند و براي حدود الهي حريم قائل نيست و اهل تقوي نيست يعني عالمان بدون عمل.

مورد ديگري که باز از نشانههاي دانشمندان ديني و آسيبزده در آخر الزمان است و ممکن است بعضي از دانشمندان ديني دچار آسيب و آفت شوند اين است که «يؤتونالحکمةعلي منابرهم فاذا نزلوا نزعت عنهم» ميفرمايد گاهي شده که اينها هنگامي که در مقام سخن

گفتن هستند زيباترين و مهمترين و نغزترين و پر معناترين مسايل را مطرح ميکنند. سخنان حکيمانه از آنها ميشنويم امّا هنگامي که اينها به زير ميآيند از منبر «نزعت عنهم» حکمت در آنها وجود ندارد يعني آنها زبانشان به گفتن حکمت رام و روان است امّا هنگامي که به شخصيت آنها نگاه بکني خبري از حکمت و عقلانيت و هوشمندي به آن معنا در آنها نيست و عمدتاً جهت خودنمايي يا فريبايي و فريب دادن مردم ممکن است که دست به چنين اعمالي بزنند. در مورد سيماي روشنفکران ديني در روايات داريم که يکي از مشکلاتيکهدر آخرالزمان ممکن است گريبانگير عدهاي شود اين است که «يصير الدين بالرأي». دين و مجموعه قوانينديني بر اساس آراء و نظريه پردازيهاي شخصي افراد توجيه ميشود و «عطّل الکتاب واحکامه» امّا بر اساس آيات قرآن و بر اساس روايات اهلبيت(ع) دين توصيه نميشود و به مردم ارايه نميشود.

عدهاي هستند که اسلام را و دين اسلام را بر اساس آراء و نظرات خودشان توجيه ميکنند کتاب خدا و آيات قرآن را تعطيل ميکنند و شما به ندرت در صحبت آنها و سخن آنها از آيات قرآن نشانه ميبيني. گويا خود را مستغني از رجوع به آيات قرآن ميدانند در مقام توجيه مسايل ديني از قرآن به عنوان اصيلترين و متينترين قانون الهي و به عبارتي قانون اساسي دين الهي اسلام هيچ استفادهاي نميبرند. «عطّل الکتاب» قرآن را به تعطيلي ميکشانند. قرآن را به مهجوريت وا ميدارند مهجوريت قرآن در يک مرتبه اين است که انسان در مقام گفتن و مقام فکر کردن از آيات قرآن بهرهگيري نکند بلکه همه مسايل ديني را با توجه به نظرات شخصي خودش بيان کند اگر يک روشنفکر اگر يک عالم ديني خود را از قرآن دور کند و در محضر قرآن کمتر باشد. از آيات قرآن کمتر استفاده ببرد. در کلام خويش در تبليغ خويش در توليد فکر از آيات قرآن استفاده نبرد. اينها همان دانشمندان و روشنفکراني آسيب زده و آفت زدهاي هستند که روايات ديني به ما خبر ميدهد که در دورهاي چنين افرادي در جوامع اسلامي پيدا ميشوند. علاوه بر اينکه کتاب خدا تعطيل ميشود و مهمل گذاشته ميشود و شما نميبيني که آنها در مقام استفاده و توجيه و تفسير دين از آيات قرآن استفاده بکنند احکام قرآن هم تعطيل ميشود.

در قرآن کريم احکامي از طرف خداوند متعال نازل شده در ابعاد گوناگون در مسايل جزايي در مسايل اقتصادي مثلاً ما در مورد ربا ميبينيم در آيات قرآن به شدت از ربا نهي شده در اين دوره ميبينيم که يک روشنفکر، يک نظريهپرداز به اصطلاح مسلمان وقتي ميخواهد فکر کند و تئوريپردازي بکند خود را مستغني ميبيند که از احکام قرآن استفاده بکند و احکام قرآن تعطيل ميشود. احکام جهاد، احکام اقتصادي ، احکام حقوقي و جزايي اينها ممکن است در ديدگاه روشنفکران و علماي آسيب زده به تعطيلي کشيده شود و از درجه اعتبار ساقط شود. نکته دومي که در اين رابطه باز در روايات ديني وجود دارد اين است که ميفرمايد ابطال حدود الله گاهي شده که احکام الهي تعطيل ميشود و گاهي نه تنها کنار گذارده ميشود بلکه اعلام ميشود به بيارزشي و باطل شدن و تاريخ مصرف آنها را تمام شده اعلام کردن. گاهي شده که روشنفکري اعلام بکند که تاريخ مصرف احکام قرآن تمام شده است. و امروز بايستي آنها را مطابق آراء و نظريات امروزي احکام را و حقوق و قوانين را تنظيم بکنيم .لذا ابطال حدود الله يک گام بالاتر و يک مشکل بالاتر از تعطيل احکام الله است و باز از روايات ما بر ميآيد در دوره آخر الزمان آن معاملهاي که با قرآن کريم ميشود با آثار و روايات اهل بيت عصمت و طهارت هم ميشود. در صدر اسلام به ظاهر گروه منحرفي به نام منافقين در جامعه اسلامي پيدا شدند که بهحسبظاهر اعلام کردند «حسبنا کتابالله» ما را قرآن کافي است. که اين يک آفت و آسيب بزرگي در جامعه آن روز اسلامي ايجاد کرد و مردم را از ولايت جدا کرد.

در آخر الزمان دانشمندان و روشنفکراني بوجود ميآيند و در بين مردم نفوذ ميکنند که اينها علاوه بر قرآن از روايات و آثار اهلبيت(ع) هم ميبرند. و اين مشخص است که وقتي افرادي جرأت کنند در برابر قرآن بايستند، کتاب و حدود خدا را ابطال بکنند و انجام و اعمال نظرات قرآني براي آنها بيمعنا و بيارزش باشد، مسلم است در برابر روايات اين ايستادگي و مقاومت را بيشتر دارند. به همين دليل در روايات ديني ما وجود دارد که روشنفکران و دانشمندان آسيب زدهاي در بين جوامع اسلامي رشد پيدا ميکند که اعتباري براي روايات ديني و کلام اهلبيت عصمت و طهارت (ع) و روايات پيامبر اکرم (ص) قائل نيستند.

باز مشکل اساسيتري در روايت اول هم اشاره به آن شد اين است که ميفرمايد در دوره آخر الزمان افراد دچار اين مطلب ميشوند که عمدتاً به جاي اينکه نظر اولشان به قرآن يعني منبع قانونگذاري ديني و روايات اهلبيت عصمت و طهارت(ع) باشد «يقال رأي فلان و زعم فلان»؛ يعني معمولاً در گفتوگوها از نظرات افراد استفاده ميشود. گفته ميشود رأي فلاني چنين است زعم و گمان فلاني چنين است بعد در ادامه روايت ميفرمايد «و يتخذ الا´راء و القياس» براي تصميمگيري کلان و يا غير کلان براي اتخاذ خط مشي عمدتاً از نظريات استفاده ميشود به قياس و ايجاد حالات قياسي ميپردازند به جاي اينکه به احکام روشن قرآن و احکام مبين و روشن قرآن و روايات مراجعه ميکنند به نظريات افراد و انسانهاي گوناگوني که صاحب نظرياتي هستند. يکي از مسايلي که در آخرالزمان در جوامع اسلامي رشد ميکند و دهان به دهان ميگردد اين است که عمدتاً در مقام تصميمگيري و فکر کردن به نظريات افراد اعتنا ميشود به جاي اينکه به روايات مراجعه شود. روايت کاملاً اينگونه است که ميفرمايد «يبطل حدود ما انزل الله في کتابه» آنچه که خداوند نازل کرده در کتاب او بر پيامبر خودش (ص) باطل ميشود و «يقال رأي فلان و زعم فلان» و گفته ميشود فلان فرد چنين نظري دارد، فلان رأيي دارد، فلان گماني دارد

«و يتخذ الا´راء و القياس و ينبذ الا´ثار» روايات دور انداختهميشودوبهجايرواياتوحدود الهي در قرآن از نظرات و آراي ديگران استفاده ميشود بعد دنبال آن روايت ميفرمايد «فعند ذلک تشرب الخمور و تسمي بغير اسمها» که در اين زمان زماني است که شراب ميخورند امّا اسم آن را عوض کردهاند با تبديل اسم شراب، شراب را براي خودشان مجاز ميکنند و آن را مينوشند.

اين روايت در صفحه 720 از کتاب يومالخلاص است اين هم تعدادي از آن آثار و رواياتي است که مشخص کننده سيماي روشنفکران در دوره آخر الزمان است که البته با اينکه تعداد روايات آنچنان که ما تفحص کردهايم اندک است امّا خطر بسيار بزرگي را ميتوانند به ما گوشزد کنند؛ يعني جوامع اسلامي در دوره ارتداد از ارزشها دچار دانشمندان و روشنفکران آسيب



زدهاي ميشوند که تيشه برداشته و به ريشه اسلام؛ يعني قرآن و روايات ميزنند ونه تنها قرآن و روايات را تعطيل ميکنند بلکه در صدد ابطال آيات و روايات ديني هستند و عمدتاً به نظريهپردازي و تئوريپردازي و استفاده از نظرات ديگران ميپردازند و همين جا شايد اين تذکر لازم باشد که شناختن اين آسيبها يکي از فوايد بزرگش اين است که ما تلاش بکنيم که دامن خودمان را از اينگونه افکار منزه بکنيم و تلاش بکنيم در اين چالههاي فکري و در اين مشکلات نيفتيم. امام صادق(ع) فرمودند: دانستن اين آسيبها براي شما اين منفعت را ميتواند داشته باشد که خود و خانوادههاي خود را و جامعه خويش را از ورود اين ميکروبها و آسيبها مصونيت بخشيد. در دفاع از دين و آئين ديني جديت بيشتري داشته باشيد.

باز هشدارهايي روايات ديني ما دادهاند که سيماي خانوادههاي آسيب زده را براي ما روشن مي کند. اولين مسألهاي که وجود دارد اين است که ميفرمايد: «يري الرجل من زوجته من قبيح فلا ينه'يها» يکي از نشانههاي جوامع آسيب زده در آخر الزمان و يا انسانهاي آسيب زده اين است که امر به معروف و نهي از منکر براي آنها ضد ارزش ميشود.

اين مسأله در خانوادها در محيطهاي کوچک هم ممکن است رسوخ بکند. يعني گاهي ممکن است انسان بهانهاي داشته باشد که در يک جامعه بزرگ قدرت و توان براي امر به معروف و نهي از منکر ندارد. تأمين نيست، آبروي او در خطر است. جان او در خطر است. امّا در يک محيط کوچک خانواده انسان مخصوصاً مرد مسؤوليت دارد که يک مقدار مواظبتها و پاسداريها از حدود الهي داشته باشد. در قرآن کريم ميفرمايد:

«يا أيّها الذين آمنوا قوا انفسکم و أهليکم ناراً»؛ اي کساني که ايمان آوردهايد خودتان و اهل عيال خودتان را از آتش جهنم نگهداري کنيد؛ يعني مسؤوليت حراست خانواده به عهده آحاد خانواده مخصوصاً به عهده مرد خانواده است. در قرآن کريم چنين دستوراتي به ما داده شده که علاوه بر مسؤوليت فردي هر کسي مسووليت خانوادگي دارد. در آخرالزمان نامردهايي پيدا ميشود که در خانواده خودشان هم قبيح و هم زشتي و معصيت را ميبينند «فلا ينهيها» امّا نهي از منکر نميکنند يعني

نه تنها معصيت در جامعه ممکن است وجود داشته

باشد بلکه در خانهها بلکه در زندگي خصوصي افراد هم نفوذ ميکند.

دوم مطلب اين است که «يعيّر الرجل علي صون النساء» يکي از نشانهها اين است که اگر مردي بخواهد صيانت خانم و دختران خودش را به عهده بگيرد و يک مقدار مواظبت و حراست بيشتري از زن و دختر و ناموس خودش داشته باشد سرزنش ميشود. «يعيّر الرجل علي صون النساء»؛ يعني اگر کسي بخواهد يک مقدار رعايت حدود الهي را بکند و نوعي صيانت و مصونيت بخشي براي زنان اعمال کند مورد سرزنش ديگران قرار ميگيرد يا مورد سرزنش خود آن زن قرار ميگيرد يا مورد سرزنش ديگر آحاد در جامعه قرار ميگيرد. دقت بکنيد که در اين روايت يک مسأله مهمي را به ما هشدار داده و توجه داده که ميفرمايد: «يعيّر الرجل علي صون النساء». اگر شما در تعبيرات علامه شهيد مطهري، رحمةاللهعليه، در کتاب حجاب دقت کرده باشيد ميفرمايند: آنچه اسلام توصيه ميکند در مورد زن، مصونيت بخشي به اوست نه محدود کردن او. در اين روايت ميفرمايد «يعيّر الرجل علي صون النساء»؛

يعني اگر همان حداقلها اگر آن مسايل و قوانيني که موجب مصونيت زنان ميشود آن قوانين را کسي بخواهد اعمال کند مورد تغيّر و سرزنش قرار ميگيرد و محدود کردن زن مورد نظر نيست. در آخرالزمان خانوادههايي بهوجود ميآيند زنان و مرداني ممکن سوم مسألهاي که باز ميتواند جزء رخدادهاي آخر الزمان باشد اين است که ميفرمايد: «فينفق الرجل ماله في غير طاعة الله فلا يُنهي و يميغ اليسير عن طاعةالله»

ميفرمايد اگر پدر خانوادهاي بخواهد از مال است بوجود بيايند که اگر فردي بخواهد حفاظت معقول و مشروع از ناموس خودش داشته باشد او را مورد سرزنش و نکوهش قرار دهند.

خودش در مسير غير طاعت خدا خرج کند، هر چه صرف کند اين نهي نميشود، مورد تعرض کسي قرار نميگيرد. مثلاً فردي براي زينت خودش براي پرخوري، تجمل، براي معصيت و براي امور غير مفيد هر چه که انفاق کند و پول مصرف کند کسي معترض او نخواهند شد امّا اگر بخواهد همان فرد مقدار اندکي از مال خودش را در مسير پيشبرد اهداف الهي مصرف کند

مورد اعتراض قرار ميگيرد. يعني اگر هزار هزار در مسيرهاي غير مفيد يا معصيت خرج کند معترض ندارد امّا اگر بخواهد يک هزار در مسير صحيح و اصولي و در راه طاعت خدا خرج کند او مورد اعتراض قرار ميگيرد. ما الان داريم افرادي که سفرهاي اروپايي ميليوني دارند امّا به حج مشرف نميشوند. ممکن است افرادي باشند که اينها خمس و زکات واجب خودشان را پرداخت نکنند، امّا بسيار در مسايل ديگر زندگي اهل اسراف و تبذير هستند. ممکن است فردي باشد که کمترين کمک را به يک مسکين به يک يتيم، يک انسان محتاج آبرومند نکند امّا در نقطه مقابل او اموال زيادي در مسير بيجا و غير مفيد و حتي معصيت خدا خرج کند. اين هم يک ابتلائي است و مصيبتي است که گريبانگير خانوادهها خواهد شد.

مسأله بعدي اينکه در سيماي زن هم آن را توضيح داديم مردان و خانوادههايي بوجود ميآيد که «قبلتهم نساؤهم» قبله آنها و همه اهداف و آن مقاصد و مطلوبات آنها زنان ميشود که کنايه از شهوت است. يعني خانوادههايي که شهوت در آنها موج ميزند حد و حدود رعايت نميشود به وجود خواهند آمد. روايت ديگري که باز در اين مورد داريم ميفرمايد که در دورهاي مردان زنان خود را تشويق ميکنند به تجارت و کار اقتصادي «حرصاً علي الدنيا» دقت بکنيد کار کردن براي زن يک امر ارزشي در اسلام است در روايات ديني داريم که حضرت زهرا(ع) در خانه کار ميکردند نه کار خانه بلکه امير المومنين (ع) ميرفتند از بيرون پشم ميگرفتند و فاطمه الزهرا(ع) در خانه ميبافتند و بعد ميبردند مزد حضرت زهرا(ع) را به عنوان کمک اقتصاد خانواده ميگرفتند يا در مورد اهداي فدک به فاطمةالزهرا(ع) اين مسأله يک تجارت است يک کار اقتصادي است که حتي عمال فاطمه زهرا(ع) در فدک کار ميکردند و حضرت فاطمه(ع) حسابرسي ميکردند. امّا گاهي ميشود که مردي زن خودش را تشويق ميکند به مشارکت در امور تجاري که شأنيت زن در آن موارد نيست «حرصاً علي الدنيا» با اينکه نيازي ندارند. امّا به خاطر حرص و ولعي که بر دنيا دارند، به خاطر اينکه اهل تکاثر شدهاند اگر که يک زندگيتأمين باشد از نظر اقتصادي اسلام لازم نميداند که زن را حتماً و حتماً تشويق بکنيم به کار تجارت که بعد کار تربيت و معنويت و اخلاق آسيب ببيند.

لذا اين باز يک روايت است که ميفرمايد شايد خانوادههايي به وجود بيايند که اينها «حرصاً علي الدنيا» زنان خودشان را در امور تجاري و اقتصادي تعمداً بيشتر شرکت ميدهند.

روايت بعدي ميفرمايد «اذا قطعوا الارحام» خانوادهها دچار گسستگيهاي جدّي ميشود و «منّوا الطعام» اينها اگر بخواهند ميهماني بکنند و اطعام بکنند عمدتاً منتگذاري ميکنند؛ يعني با طيب نفس، به دلخواه خودشاناينطور نيست که ميهماني بدهند بلکه ميهماني يکمبادله،يکمعاوضهويک منتگذاري بر ديگران است.

در روايت ديگر داريم که «رايت المرأة تقهر زوجها» دوراني پيش ميآيد که خانوادهها زن سالاري ميشود «تقهر زوجها»؛ يعني زن حاکم و غالب بر مرد ميشود و «تعمل ما لا يشتهي» هر کار را که خودش بخواهد انجام ميدهد بر خلاف رضايت شوهرش ممکن است خيلي کارهاراانجام بدهد و «تنفق علي زوجها» حتي در مسير مخالفتبا شوهر خودش پول خرج ميکند و از اين جهت برايشکستنشوهرخود از هر اقدامي فروگذار نميکند.

مسأله ديگري که باز در روايات ما از آن خبر داده شده و اين مطلب در همان ج پنجم الميزان وارد شده

«و عندها کثير الطلاق» يکي از پديدههاي خانوادهاي که در آخر الزمان است اين است که خانوادهها دچار تشتت و فروپاشي زياد خواهند بود. طلاق و جدايي بين خانوادهها به تعداد زيادي قابل مشاهده است. و اين باز از رواياتي است که خبر از نوعي آسيب خانوادگي ميدهد و يک هشدار است.

در روايات ديني ما داريم که پيامبر اکرم (ص) فرمودند «ابغض الحلال عندالله الطلاق»؛ يعني بدترين و مبغوضترين امور حلال در ديدگاه خداوند طلاق و فروپاشي يک خانواده است. امّا در آخر الزمان روايات خبر ميدهد که اين پديده شوم خانوادگي زياد ميشود

و بازمساله ديگري که وجود دارد ميفرمايد: «انالناس يفرحونبفقدالاولاد» اينگونه ميشود که مردم به نداشتن فرزندفرحناکوخوشحالهستند؛يعنياگرکسي صاحب فرزندينباشدياکمترين فرزند را داشته باشد اين زمينه خوشحالي و شادماني را براي او فراهم ميکند. اين يکي از آن حالتهايي است که در خانوادهها در دوره آخرالزمان قابل مشاهده است و وجود خواهد داشت.

در کنار اين مسأله والدين و برخورد فرزندان با والدين مطرح ميشود. از نشانههايي که در دوره آخر الزمان وجود دارد اين است که آسيب جدّي به روابط بين پدر و مادر و فرزندان وارد ميشود. لذا مي فرمايد: «رأيت العقوق قد ظهر» شما زياد ميتوانيد مشاهده بکنيد فرزنداني که عاق والدين هستند و پدر و مادرهاي خودشان را با آزار و اذيت و ظلم از خودشان ناراضي کردهاند. عاق به معناي نا رضايتي و عدم طيب خاطر والدين نسبت به فرزند است.

در دوره آخر الزمان پيامبر اکرم (ص) فرمودند : «رأيت العقوق قد ظهر» يعني آن ارتباط سالم و ارتباط مشروع اخلاقي که به اصرار از انسانها خواسته که در مورد پدر و مادر حريم شخصيتي آنها را حفاظت بکنيد و رضايت خاطر آنها را فراهم بکنيد اين پيوندهاي خانوادگي بريده ميشود و افراد زياد قابل مشاهده هستند که با پدر و مادر خودشان ارتباط سالم و اخلاقي ندارند و بلکه موجبات اذيت و آزار آنها را فراهم ميکنند به حدي که عاق والدين شده و «استخف الوالدين» پدر و مادرها استخفاف ميشوند يعني مورد سرزنش و بي احتراميهاي زياد قرار ميگيرند و کوچک ميشوند «و کانا من أسوء الناس حالاً عند الولد» اگر به فردي بگوئيد که بدترين انسانها در نزد تو کيست؟ ممکن است از پدر و مادر خودش نام ببرد.

يعني فرزنداني آسيب زده از نظر اخلاقي در آن جوامع آلوده به وجود ميآيد که اينها پدر و مادر در نظرشان از بدترين انسانها و زشتترين چهرهها

ميتوانند باشد در جايي که قرآن کريم ميگويد که زيباترين، بهترين دوست داشتنيترين افراد براي شما پدر و مادر ميباشد و بهشت را گفته که زير پاي مادر استامّاممکناستکه فرزنداني به وجود بيايند که پدر و مادرازنظرآنهابدترينانسانهاباشند.نشانهديگرو آفت وحالتديگريکهبراي فرزندان در آخر الزمان نسبت به پدرومادردر روايات آمده اين است که «يسبّأباه»؛ يعني شما فرزنداني را ميتوانيد مشاهده کنيد که اينها به پدر خودشان فحش ميدهند، توهين و اهانت ميکنند.

در قرآن کريم ميفرمايد «و لا تقل لهما افٍ» در مقام گفتار حتي کوچکترين هتک و بياحترامي نسبت به پدر و مادر روا نيست. امّا در آخر الزمان فرزنداني را انسان ميتواند مشاهده بکند و به پدر و مادر خودشان بياحترامي لساني دارند و آنها را سب و لعن ميکنند و مورد فحاشي و هتاکي قرار ميدهند. در روايت ديگري داريم که ميفرمايد «يجف الرجل والديه» پدر و مادرها مورد جفا قرار ميگيرند امّا «يبّر صديقه» همان فردي که در حق پدر ومادر خودش جفا ميکند در مورد دوستان خودش وفا نشان ميدهد و به آنها نيکي ميکند.

ميدانيد که ما در قوانين ديني و اسلامي بايد که لحاظ رتبهها را بکنيم. قاعده اهم و مهم يکي از قواعد جدّي در قانونگذاري ديني است؛ يعني اول حق را پدر و مادر بر ما دارند. دوم حق را زن و فرزندان انسان دارند. بعد از آن اقوام دارند و بعد از آن همسايهها و بعد از آن رفقا. امّا در دورهاي که آسيبهايي به وجود ميآيد و دوره ارتجاع از اخلاقيات ارزشي و ديني است افراد اين قاعده اهم و مهم را در مسايل اخلاقي و در ارتباطات خانوادگي و اجتماعي رعايت نميکنند. آنچنان دوستي و محبت و وفايي به بيگانه و رفيق نشان ميدهد امّا همان فرد وقتي در برابر پدر و مادر خودش قرار ميگيرد گويا با آنها قهر است و جفا بلکه زشتکاري در برابر آنها دارند. لذا روايت ميفرمايد: «يجف الرجل والديه». جفا به اين معنا است: ضد وفا و وفاي در محبت اين است که انسان کار محبت را به پايان برساند و رعايت آداب محبت را بکند، اگر افرادي که با هم ارتباط دوستانه دارند رعايت آداب دوستي را بکنند حتي بعد از مرگ اينها نسبت به همديگر وفا دارند. امّا اگر رعايت آداب دوستي را نکنند اين ميشود جفا. مثلاً اگر ما ادعا ميکنيم پيامبر اکرم (ص) را دوست داريم اين دوستي يک سلسله آداب و قواعدي را ميطلبد از ما يکسري احترامات به همين دليل پيامبر اکرم (ص)

فرمودند: کسي که چهار پسر پيدا کند و اسم يکي از آنها را محمد (ص) نگذارد به من جفا کرده است؛ زيرا رعايت دوستي و عشق به پيامبر اکرم (ص) ميطلبد که انسان اسم محبوب خودش را اشاعه بدهد و اگر کسي به اين مطلب عمل نکرد در محبت پيامبر اکرم (ص) جفا کرده است. اگر کسي اهل بيت عصمت و طهارت (ص) را ارادت و معرفت و محبت به ايشان نداشته باشد جفا در حق پيامبر اکرم (ص) کرده است؛ چرا که حضرت فرمودند: «ما أسئلکم عليه أجراً إلاّ المودة ذي القربي»

در اينجا رعايت حق پدر و مادر و وفاي نسبت به آنها ميشود امّا در آخرالزمان در فرزندهايي اين حالت ديده نميشود بلکه جفا در حق پدر و مادر ديده ميشود مثلاً ديدار و به زيارت محبوب رفتن يکي از شرايط محبت است ممکن است فرزندي در آخرالزمان به وجود بيايد و شما مشاهده کنيد که هفته به هفته و ماه به ماه و سال به سال پدر و مادرش به نرود در نقطه مقابل هر روز با دوستان خود ديدار و ملاقات داشته باشد ممکن است هديه براي دوستان خودش مکرر ببرد ولي براي پدر و مادر هديه نبرد از شرايط دوستي هديه بردن است. حالا اين حقوق و آداب بعضياش واجب و الزامي است و بخشي از آن امور مستحب و مستحسن.

امّا دقت بکنيد يکي از نشانههايي که باز ميتواند انسان مشاهده کند در دوره آخر الزمان اين است که ميفرمايد: «يجف الرجل والديه و يبر صديقه»؛ يعني در حق دوستان خودش کاملاً وفاداري و نيکوکاري دارد و خدمت به آنها ميکند و کار آنها را انجام ميدهد. وقت براي آنها ميگذارد، با آنها زندگي ميکند، با آنها رفت و آمد ميکند، در کنار آنها تفريح ميکند با آنها ميگويد و ميخندد و در کنار آنها غذا ميخورد امّا وقتي که به پدر و مادر ميرسد، بيحوصلگي نشان ميدهد، حاضر نيست به هيچ وجه همراهي با پدر و مادر کند. هيچ مشارکتي، معاونتي نسبت به پدر و مادر نشان نميدهد بلکه در کنار آنها نشستن هم براي او سخت و دلتنگ کننده است.