موعود در قرآن 2



فرج بعد از شدت

امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء، و يجعلکم خلفاء الارض، ء اله معه الله، قليلا ما تذکرون (1)

کيست که درمانده را زماني که او را بخواند اجابت کند، و گرفتاري را برطرف سازد و شما را جانشينان اين زمين قرار دهد؟ آيا معبودي با خداست؟ چه کم پند مي گيريد!

1. بررسي جايگاه و موقعيت آيه

خداوند متعال در اين آيه و دو آيه قبل و بعد آن پرسشهايي درباره بعضي واقعيتهاي جهان هستي مطرح کرده تا بدين وسيله از مردم اعتراف بگيرد که کسي نمي تواند در اين کارها همراه با خدا باشد، و شريک او معرفي شود.

در آيه 60 سؤال درباره خالق زمين و آسمان، نازل کننده باران و روياننده درختان است.

در آيه 61 سؤال درباره کسي است که در زمين اسقرار و آرامش ايجاد کرد و رودها و کوهها را در آن قرار داد و در ميان دو دريا برزخي ساخت؟

و بالاخره در آيه 64 سؤال مي کند: چه کسي است که آفرينش زمين را آغاز مي کند سپس آن را برمي گرداند؟ و چه کسي از آسمان و زمين به شما روزي مي دهد؟

حال در بين اين چهار آيه، در آيه 62 سؤال درباره اين است که وقتي انسان همچون غريقي در امواج دريا غوطه ور است و هيچ پناهگاهي ندارد، و از تمام اسباب قطع اميد کرده است، در اين حالت چه کسي است که اگر انسان او را صدا زند و از او ياري طلبد، جوابش مي دهد و او را از گرفتاري نجات مي دهد؟ آيا غير از خدايي که خالق همه چيز و رازق همه مردم است، و همه امور از مبداو معاد تحت قدرت اوست، کسي شايسته عبوديت است!؟

اين آيه از راه رجوع به فطرت، ما را به خدايي رهنمون مي سازد که انسانهاي درمانده و مضطر را، در صورتي که او را بخوانند و از او ياري طلبند، اجابت کرده و از گرفتاري مي رهاند.

2. اضطرار چيست؟ مضطرکيست؟

اضطرار حالتي دروني است و زماني به وجود مي آيد که انسان هيچ وسيله و پناهگاهي براي حل مشکل خود ندارد و دستش از همه راههاي طبيعي کوتاه شده است، در اين حالت درونش او را به يک وسيله معنوي راهنمايي مي کند و به وسيله آن اميد نجات پيدا مي کند. دل انسان در حالت اضطرار به گونه اي به خداوند متصل مي شود و آدمي با تمامي وجودش خدا را مي بيند و صدايش مي زند.

در روايت است که مردي خدمت امام صادق، عليه السلام، رسيد و گفت: يابن رسول الله! خداوند را به همان گونه اي که هست، به من معرفي کن.

حضرت فرمودند: آيا تا به حال سوار کشتي شده اي؟

جواب داد: بله.

- آيا کشتي تو شکسته است، به گونه اي که نه کشتي ديگري باشد و نه شناگري که تو را نجات دهد؟

- بله.

- آيا در آن حالت قلبت به چيزي مرتبط نشده که قدرت داشته باشد تا تو را از اين مهلکه نجات دهد؟

- بله.

حضرت فرمودند: اين همان خدايي است که قدرت بر نجات و فرياد رسي دارد در جايي که هيچ نجات دهنده و فرياد رسي نيست. (2)

اين از ويژگيهاي انسان است که هنگام گرفتاري به ياد خدا مي افتد و در همه حال او را صدا مي زند گرچه ممکن ست بعد از رفع مشکل دوباره خدا را فراموش کند.

و اذا مس الانسان الضر دعانا بجنبه او قاعدا او قائما، فلما کشفنا عنه ضره، مر کان لم يدعنا الي ضر مسه. (3)

و هنگامي که به انسان ناراحتي برسد، ما را در حالي که به پهلو خوابيده، يا نشسته و يا ايستاده است، مي خواند. اما هنگامي که ناراحتي او را برطرف کرديم چنان مي رود، مثل اينکه هرگز ما را براي حل مشکلي که به او رسيده، نخوانده است.

ناسپاسان مستکبر نيز در گرفتاريها، در حالي که با اخلاص خدا را مي خوانند با خود عهد مي بندند که در صورت نجات شکرگزار خدا باشند.

حتي اذا کنتم في الفلک و جرين بهم بريح طيبة و فرحوا بها، جاءتها ريح عاصف و جاءهم الموج من کل مکان و ظنوا انهم احيط بهم، دعوا الله مخلصين له الدين، لئن انحينا من هذه لنکونن من الشاکرين. فلما انجاهم اذاهم يبغون في الارض بغير حق. (4)

... تا اينکه زماني که در کشتي قرار گرفتيد و بادهاي ملايم آنها را حرکت داد و به آن خوشحال شدند، ناگهان طوفان شديدي مي وزد و امواج از هر سو به طرف آنها مي آيد و يقين پيدا مي کنند که در محاصره آن قرار گرفته اند، در اين هنگام با اخلاص در دين، خدا را مي خوانند که اگر ما را نجات دهي از سپاسگزاران خواهيم بود.

در اين حالت حتي مشرکان نيز از بتها قطع اميد مي کنند و فقط به خدا پناه مي برند، هرچند که بعد از رهايي از گرفتاري دوباره به شرک رو آورند.

فاذا رکبوا في الفلک دعواالله مخلصين له الدين، فلما نجاهم الي البر اذا هم يشرکون. (5)

هنگامي که سوار بر کشتي شوند با اخلاص در دين، خدا را مي خوانند، اما وقتي خداوند آنها را سوي خشکي نجات داد، در اين هنگام مشرک مي شوند.

آري، هنگامي که امواج بلاها و سختيها و حوادث دردناک انسان را احاطه کرد و دست او از همه جا کوتاه شد، حجابهايي که جان آنها را فرا گرفته بود کنار مي رود و با تمام وجود خدا را مي بيند و با اخلاص فراوان او را مي خواند. اما پس از رفع گرفتاريها، دوباره پرده هاي غفلت سراسر وجود انسان را فرا مي گيرد، به همين دليل خداوند در بعضي مواقع به مردم سختيهايي مي دهد تا به درگاه او روي آورند و تضرع کنند.

و ما ارسلنا من قرية من نبي الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يضرعون. (6)

در هيچ شهر و آبادي پيامبري نفرستاديم مگر اينکه اهل آن را به سختيها و دردها دچار کرديم، شايد تضرع کنند.

خداوند متعال در آيه اي ديگر از قرآن پس از بيان همين نکته، کساني را که بر اثر سختيها تربيت نشده اند توبيخ کرده و مي فرمايد:

و لقد ارسلنا الي امم من قبلک، فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم يتضرعون× فلولا اذ جاءهم باسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم و زين لهم الشيطان ما کانوا يعلمون. (7)

ما براي امتهاي پيش از تو پيامبراني را فرستاديم و آنها را به سختيها و دردها دچار کرديم، شايد برگردند. پس چرا وقتي مجازات ما به آنها رسيد برنگشتند، ولي قلبهاي آنها سخت شد و شيطان آنچه را انجام مي دادند بر ايشان زينت داد.

بنابراين رنج و سختي از عوامل مهم بازگشت به سوي خداست اما کسي که بر اثر گناه سنگدل شود، شيطان در درون او راه مي يابد و اعمال زشت او را زينت مي دهد و راه بازگشت به سوي خدا را بر او مي بندد.

3. رابطه اضطرار و اجابت دعا

از آيه محل بحث استفاده مي شود که براي اجابت دعا تحقق دو شرط لازم است:

1. انسان به حد اضطرار و درماندگي برسد. «امن يجيب المضطر»

2. انسان از تمام اسباب مادي نا اميد شود و با تمام وجود فقط خدا را بخواند. « اذا دعاه »

در اين حالت انسان، ارتباط قوي و محکمي با خدا پيدا مي کند و خداوند نيز دعاي او را مستجاب مي کند و گرفتاري را از او برطرف مي کند. «و يکشف السوء»

اگر مريض است، عافيت خود را به دست مي آورد.

اگر گرفتار است، رهايي مي يابد.

اگر فقير است، بي نياز مي شود.

اگر از گناهانش پشيمان است، توبه اش پذيرفته مي شود.

اگر هراسناک است، امنيت به دست مي آورد.

و بالاخره اگر در جامعه اي ظلم و ستم فراگير شود، مردمي که به ضعف کشيده شده اند يار و ياوري نداشته باشند تا آنها را از اين رنج و بلا نجات دهد، و تلاش و کوشش آنها براي تغيير اوضاع اثر نداشته باشد، در اين حالت اگر مردم با قطع همه واسطه ها، ارتباط کامل با خداوند پيدا کنند، آن وعده الهي - که همان تحقق خلافت در زمين براي مؤمنان صالح و مستضعفان روي زمين است - محقق خواهد شد.

اين بخش از آيه که مي فرمايد: «و يجعلکم خلفاء الارض » بيانگر خواسته مهمي است که مردم بايد طالب آن باشند، و همين جمله قرينه اي است که يکي از مصاديق «سوء» چيره شدن ظالمان بر مستضعفاني است که پناهگاهي جز خدا ندارند. و لذا اگر در اين حال مستضعفان با اخلاص تمام خدارا بخوانند، وعده الهي محقق مي شود و آنها وارث زمين مي گردند.

بنابراين، آياتي که در بحثهاي گذشته بيان شد و در آنها خداوند وعده داده بود که دين الهي بر همه اديان غلبه پيدا مي کند، و حق بر باطل پيروز مي شود، و مؤمنان صالح و مستضعفان وارث زمين مي شوند، و... زماني محقق مي شود که مردم، خود قدم اول را بردارند و با تمام وجود براي رسيدن به اين اهداف کوشا باشند.

4. مصاديق آيه محل بحث

از مصاديق بارز اين آيه، مردمي هستند که با تحمل همه سختيها و گرفتاريها، زمينه حکومت جهاني حضرت مهدي، عجل الله تعالي فرجه، را فراهم مي کنند.

در روايتي از پيامبر اکرم، صلي الله عليه وآله، آمده است که:

سيکون من بعدي خلفاء، و من بعد الخلفاء امراء، و من بعد الامراء ملوک، و من بعد الملوک جبابرة، ثم يخرج رجل من اهل بيتي يملا الارض عدلا کما ملئت جورا. (8)

بعد از من خلفايي مي آيند، و پس از آن اميراني مي آيند، و بعد از آن پادشاهاني مي آيند، و پس از آن جباراني مي آيند، سپس مردي از خاندان من قيام مي کند و زمين را پر از عدل مي کند همانطور که از ظلم پر شده بود.

در حديث ديگري نيز چنين آمده است:

ينزل بامتي في آخر الزمان بلاء شديد من سلطانهم. لم يسمع بلاء اشد منه حتي تضيق عنهم الارض الرحبة، و حتي يملاء الارض جوراو ظلما، لا يجد المؤمن ملجا يلتجي اليه من الظلم، فيبعث الله تعالي رجلا من عترتي، فيملا الارض قسطا و عدلا کما ملدت ظلما و جورا. (9)

در آخرالزمان از جانب حاکمان بلاي شديدي بر امت من نازل مي شود که شديدتر از آن شنيده نشده است، تا اينکه سرزمين پهناور بر آنها تنگ مي شود و زمين پر از ظلم و جور مي شود. مؤمنان هيچ پناهگاهي از اين ظلم نمي يابند تا بدان پناه برند، پس خداوند مردي از خاندان مرا برمي انگيزد تا زمين را از قسط و عدل پر کند همانگونه که از ظلم و جور پر شده بود...

در حالت عادي، مردم وقتي خواهان عدالتند که اجراي آن به نفع خودشان باشد، و در جايي که عدالت براي آنها ضرر داشته باشد، پذيراي آن نيستند. اما زماني که با تمام وجود طعم ظلم را چشيدند، از دل و جان در همه شرايط عدالت را مي پذيرند. فراهم شدن اين آمادگي نيز کار آساني نيست.

حضرت مهدي، عجل الله تعالي فرجه الشريف، نيز در نامه خود به محمد بن عثمان، مردم را به دعا براي ظهور فرج ترغيب کرده و فرموده اند:

و اکثرواالدعاء بتعجيل الفرج، فان ذلک فرجکم. (10)

براي تعجيل فرج زياد دعا کنيد، چون همين دعا موجب فرج شماست.

وجود مبارک آن حضرت نيز از مصاديق مضطرين است که با مشاهده ضعف و خواري مسلمانان و ظلم ستمگران به آنها، در مقدس ترين مکان روي زمين دست به دعا برمي دارد و تقاضاي کشف سوء مي کند. امام صادق، عليه السلام، در ذيل اين آيه مي فرمايد:

نزلت في القائم من آل محمد، عليهم السلام، هو والله المضطر اذا صلي في المقام رکعتين و دعا الي الله، فاجابه و يکشف السوء و يجعله خليفة في الارض. (11)

اين آيه در مورد قيام کننده اي از آل محمد است، به خدا سوگند، او همان مضطر است، هنگامي که در مقام ابراهيم دو رکعت نماز مي خواند و با دست به سوي خدا دعا مي کند، پس خداوند به او جواب مي دهد و ناراحتي را برطرف مي کند و او را خليفه در زمين قرار مي دهد.

و درروايت ديگري از امام صادق، عليه السلام، نيز چنين آمده است:

و الله لکاني انظر الي القائم و قد اسند ظهره الي الحجر، ثم ينشد الله حقه... قال: هو والله المضطر في کتاب الله في قوله: امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء و يجعلکم خلفاء الارض. (12)

به خدا سوگند گويا من به سوي قائم مي نگرم در حالي که پشتش را به حجرالاسود زده و خدا را به حق خود مي خواند... سپس فرمود: به خدا سوگند مضطر در کتاب خدا در آيه «امن يجيب المضطر...» اوست.

آري، انتظار فرج وقتي از حالت دعاهايي که فقط بر زبان جاري است خارج شود و همه به مرحله اي برسند که واقعا منتظر قيام مهدي، عليه السلام، باشند و خود را براي آن روز آماده کنند و با تمام وجود از خداوند درخواست فرج کنند، دعاي آنها به اجابت مي رسد.

اللهم اکشف عنا السوء، و عجل في فرج مولانا صاحب الزمان، و سهل مخرجه، و اجعلنا انصاره و اعوانه، آمين يا مجيب دعوة المضطرين.

پي نوشتها:

1. سوره انعام (6)، آيه 62.

2. الفيض الکاشاني، محسن بن مرتضي، نوادر الاخبار، ص 57، ح 1.

3. سوره يونس (10)، آيه 12.

4. همان، آيه 23 و 22.

5. سوره عنکبوت (29)، آيه 65.

6. سوره اعراف (7)، آيه 94.

7. سوره انعام (6)، آيه 42و43.

8. المتقي الهندي، علاء الدين علي، کنز العمال، ج 14، ص 265، ح 38667.

9. همان، ص 275، ح 38708.

10. الصافي الگلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر، ص 223.

11. العروسي الحويزي، عبد علي بن جمعة، تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 94.

12. همان.