گفتگوي درباره مهدي (ع)



پس از اثبات مساله ولادت و وجود مبارک حضرت مهدي ،عليه السلام، مطلب ديگري درباره آن حضرت باقي مي ماند که همان ادامه و استمرار وجود مبارک ايشان از زمان غيبت صغري تا قطع نمايندگي و وقوع غيبت کبري است که خواننده گرامي و پژوهشگر جوينده حق، مطلوب خود را در اين زمينه در نوشته شهيد صدر ، قدس سره، مي يابد. وي موضوع را بخوبي توضيح داده و به قدري ادله عقلي و منطقي و علمي ذکر کرده است که تشنگان را سيراب مي کند و همه اوهام و افسون شک آوران را از ذهنها مي زدايد.

شهيدصدر درباره روش موافقان متذکر اين نکته است که آنان براي اثبات نظر خود از دو روش استفاده کرده اند:

1. روش روايي:

کساني که در گذشته و حال درباره حضرت «مهدي » مطلب نوشته اند بسيارند.برخي کتابي مستقل نگاشته و برخي يک فصل يا چند فصل کتاب خود را به آن اختصاص داده اند.

«عبدالمحسن عباد» در پژوهش خود در مجله «الجامعة الاسلامية » که در مدينه منوره منتشر مي شود بيش از ده تن از مؤلفان بزرگ اهل سنت را در اين زمينه بر مي شمارد از جمله: «حافظ ابونعيم »، «سيوطي »، «حافظ ابن کثير»، «علي متقي هندي » صاحب کتاب «کنزالعمال »، «ابن حجر مکي » در کتاب «القول المختصر في علامات المهدي المنتظر»، «مريم بن يوسف حنبلي » در کتاب «فوائد الفکر في ظهورالمهدي المنتظر»، «قاضي محمد ابن علي شوکاني » در کتاب «التوضيح في تواتر ماجاء في المهدي المنتظر والدجال والمسيح » و ديگران.

همچنين درميان شيعيان دههاکتاب و رساله در گذشته و حال انتشار يافته است. از جمله کتابهاي جديد چنين است: «منتخب الاثر في الامام الثاني عشر» از «شيخ لطف الله صافي گلپايگاني »، «الزام الناصب في اثبات الحجة الغائب » از شيخ علي يزدي حائري، «المهدي الموعود المنتظرعند علماءاهل السنة والامامية » از «شيخ نجم الدين عسکري » از انتشارات موسسه امام مهدي - تهران و «الامام المهدي » از «علي محمد علي دخيل » چاپ بيروت، که کتابي بسيار جالب است.

اين دسته از عالمان در برابر منکران بيشتربه ادله نقلي تکيه کرده و صحت احاديث مهدي را از طريق اهل سنت و شيعه، (1) اثبات کرده اند و همچنين تعدد طرق روايت و کثرت راويان از صحابه و تابعين و تابعين تابعين (از همه فرقه ها و مذاهب اسلامي) را يادآور شده اند.

«شيخ عبدالمحسن عباد» نقل کرده است که راويان حديث مهدي از صحابه بيست وشش تن هستند. و در مقابل ائمه [اهل سنت] که احاديث و روايات مهدي را آورده اند شمارشان به سي وهشت تن مي رسد که نامهاي ايشان را ذکر مي کند و برخي از آنها اينانند:«ابوداود»در «سنن »، «ترمذي » در«جامع »،«نسائي »در«سنن »،«احمد» در «مسند»، «ابوبکر بن شيبه » در «المصنف »، «حافظ ابونعيم » در «حلية الاولياء» و در کتاب «المهدي »، «طبراني » در «المعجم الکبير» و در «المعجم الاوسط »، «ابن عساکر» در تاريخ خود، «ابويعلي موصلي » در «مسند»، «ابن حرير» در «تهذيب الاثار»، «بيهقي » در «دلائل »، «ابن سعد» در «طبقات » و ...

در اينجا مي خواهيم از «احمدامين » و کساني که از او تبعيت کرده اند بپرسيم آيا افرادي همانند اين ائمه که از محدثان و راويان معتبر هستند و امت، ايشان را قبول دارد و در نقل اخبار صحيح به ايشان اعتماد هست، تباني بر نقل «اسطوره » داشته اند؟ چگونه ممکن است امت و علماي بزرگ و محققان و صاحبان صحاح و مسانيد، تا اين حد به «اسطوره » اهميت دهند؟!

اين گستاخي که با ساده ترين قواعد ذوقي، منطقي، عملي و اخلاقي در تضاد است براي چيست؟

آيا اين وسوسه گريها نشان از هوسراني ندارد و يا راه افتادن دنبال تحريکات وهابيان، نيست؟

علماي پيشين و حاضر همگي «تواتر» احاديث مهدي را اثبات کرده اند تا راه را براي شک آوران و توجيه گران ببندند مانند «شوکاني » (م 1250 ق) در رساله اش به نام «التوضيح في تواتر ما جاء في المهدي والدجال والمسيح » و «برزنجي » (م 1103 ق) در کتاب «الاشاعة لاشراط الساعة »، «شيخ عبدالمحسن عباد» در پژوهش خود درمجله «الجامعة الاسلامية » افراد ديگري ذکر مي کند از جمله:

«حافظ آبري سجزي » (م 363 ق)، «شيخ محمدسفاريني » (م 1188 ق)در کتاب خود «لوامع الانوار البهية » و «شيخ صديق حسن قنوچي »(م 1307ق) وازمتاخران که «تواتر» احاديث مهدي را نقل کرده اند، «شيخ محمدبن جعفر کتاني » (م 363 ق) است در کتاب «نظم المتناثرمن الحديث المتواتر».

علما افزون بر نقل روايات، به ادعاهاي مخالفان پرداخته و به اشکالات و خدشه هاي ايشان نسبت به روايات، جوابهاي محکم و متين داده اند. (2) بايد گفت مهم ترين پژوهشهاي جديد عبارتند از:

الف) پژوهشي از «عبدالمحسن عباد» (3) - استاد دانشگاه و از علماي اهل سنت - اين اثر که البته اشتباهاتي نيز دارد مباحث زير را مطرح کرده است:

1. به صورت گسترده نام صحابه اي که احاديث حضرت مهدي را از رسول اکرم ،صلي الله عليه وآله، نقل کرده اند، گرد آورده و بيست و شش تن را نام مي برد.

2. اسامي ائمه اي که احاديث مهدي را گرد آورده اند برشمرده و سي و هشت تن را ذکر مي کند.

3. نام علمايي که تاليفي جداگانه درباره مهدي دارند آورده و ده تن را نام برده است .

4. نام برخي از علما که تواتر احاديث مهدي را نقل کرده اند، آورده است.

5. رواياتي را که اندک رابطه اي با مهدي دارد و در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است ذکر مي کند.

6. برخي احاديث را که در غير صحيحين (سنن و مسانيد) آمده است مي آورد.

7. نام علمايي را مي برد که به احاديث مهدي استدلال کرده و به مفادآن پاي بندبوده اند.سپس به جنگ منکران احاديث مهدي و کساني که درباره آن حضرت شک مي ورزند همانند «ابن خلدون »، مي رود و اشکالات زيادي به او مي گيرد و ثابت مي کند که وي آشنايي با اين مسائل نداشته است. از «شيخ احمد شاکر محقق » که مسند «امام احمد حنبل » را بررسي کرده و احاديثش را تبيين کرده است، نقل مي کند که گفته است: «ابن خلدون مساله اي را پي گيري کرده که درباره آن آگاهي نداشته و به ميداني پاي نهاده که مرد آن نبوده است و در فصلي که درباره مهدي گشوده مرتکب اشتباهات فاحشي شده است...». و در نهايت [اين محقق] بدين جا رسيده که «مهدي » حقيقتي است ثابت و غيرقابل شک.

ب) تحقيق دوم از پژوهشگر و محقق «ثامر عميدي » است، ايشان روشي راکه علماي بزرگ در اين مسير پيموده اند، به کار برده است و به صورت کامل و گسترده مساله را تحقيق کرده است.

اين پژوهشگر فاضل، توانسته است مطالب را دسته بندي کند و همه مسائل را ذکر نمايد بخوبي توضيح دهد، بررسي کند و آنها را به صورت روش علمي صحيح درآورد.

اين پژوهش، صص 611 - 171 جزء اول ارزشمند «دفاع عن الکافي » را دربرمي گيرد. اين کتاب از انتشارات «مرکز الغدير للدراسات الاسلامية » در سال 1995 م است.

از مهم ترين چيزهايي که با روش علمي بدان پرداخته است چنين است:

1. بررسي نظريه اعتقاد به مهدي. (4)

2. ردسخنان ابن خلدون در تضعيف روايات مهدي ،عليه السلام. (5)

3. نقل بيش از پنجاه وهشت (6) مورد گواهي نسبت به صحت احاديث مهدي، عليه السلام، يا تواتر آن.

4. ذکر منکران ولادت مهدي ، عليه السلام.

5. ذکر ادله فراوان و محکم و اعترافات از طرف اهل سنت از ابتداي قرن چهارم هجري تا حال نسبت به ولادت حضرت مهدي ،عليه السلام، و وجود شريفش. (7)

6. و در آخر بحث جالب او درباره دروغ سرداب و ديگر دروغها. (8)

اين دو کار پژوهشي نمونه هاي جديدي هستند از تحقيقاتي که به روش گذشتگان عمل کرده اند و گرنه در اين مورد، دهها تحقيق از دانشمندان برجسته وجود دارد که در اين زمينه بسيار خوب کار کرده اند. (9)

روش عقلي (روش شهيد صدر رحمة الله عليه)

شهيد صدر در بررسي مساله [امام] مهدي به مقدمات بديهي استدلال نکرده و به تتبع در کتابهاي تفسيري و روايي نپرداخته است. همچنين در سند روايات کنکاش نکرده بلکه روش ديگري در پيش گرفته است. ايشان ابتدا اشکالات و سؤالاتي را که در اين زمينه شده يا مي شود،مطرح کرده سپس با تکيه به دليل عقلي و داده هاي دانش و تمدن کنوني، به بررسي عميق و دقيق آن پرداخته است. سرفصلهاي اين روش چنين است:

الف) شهيد صدر براي بحث خود، زمينه روشني را درباره مهدويت (10) و وجود ريشه هاي آن در ميراث ديني - انساني، ترسيم مي کند سپس به اصالت بخشيدن آن در تفکر اسلامي مي پردازدومي گويد مهدويت در ديدگاه اسلام يک آرزو و خيال نيست که احساسات را به بازي بگيرد و مسکني براي دردها و رنجهاي روحي او باشد - چنانکه برخي از پژوهشگران پنداشته اند - بلکه «مهدي ،عجل الله » انساني زنده است (11) که با مردم زندگي مي کند و در درد و رنج ايشان شريک است و خود نيز همانند مردم، منتظر روز موعود است.

ب) قبول اين تصور اصيل، قدري مشکل است و در اذهان مردم اشکالات و سؤالاتي را مطرح کرده که آشکار و پنهان آن را به زبان مي آورند.

از اين رو شهيد صدر ،رحمة الله عليه، با صراحت و روشني اين اشکالات و پرسش ها را مطرح مي کند و سپس با روش خاص خود به جواب مي پردازد زيرا مي خواهد مساله را در جايگاه طبيعي خود قرار دهد البته در چارچوب تفکر اسلامي که مبناي آن عقل، واقعيت و برهان است.

1. اولين پرسشي که شهيد صدر مطرح مي کند اين است:

اگر «مهدي » انساني زنده است که در بيشتر از ده قرن هم عصر مردم گذشته بوده است و در آينده هم خواهد بود، اين عمر طولاني براي ايشان چطور ممکن شده است؟! چگونه ايشان از قوانين طبيعي که بايد وي را پير کرده و درهم شکسته باشد، گريخته است؟! سپس از سؤالي به سؤال ديگر و از اشکالي به اشکال ديگر مي پردازد به گونه اي منطقي که جواب قبلي، زمينه سؤال بعدي مي شود و همه مباحث و مضامين در ارتباط کامل هستند.

نسبت به اشکال اول دوباره چنين مطرح مي کند: آيا ممکن است يک انسان قرنهاي زيادي زندگي کند چنانکه درباره مهدي گفته مي شود که بيش از هزار و اندي سال عمر کرده است؟ (اين شکل سؤال هيچ فرقي با قبلي ندارد)

براي پاسخ به اين پرسش در ابتدا توضيحي داده است براي اقسام امکان اقسامي که معروف است يا مي شود تصور کرد: (امکان عملي، امکان علمي، امکان منطقي يا فلسفي) و پس از آنکه مفاهيم آنها را روشن مي کند، سخن خود را چنين خلاصه مي کند: «اينکه عمر انسان به هزاران سال برسد از نظر منطق امکان دارد زيرا اين از نظر عقل مجرد، محال نيست » ولي فعلا امکان عملي نسبت به نوع انسان پيدا نشده و تلاشها به جايي نرسيده است.

اما امکان علمي، چيزي که از جهت علمي مانع اين مساله باشد، يافت نمي شود زيرا همه تلاشهاي علمي بر اين است که «امکان علمي » تبديل به «امکان عملي » شود و در همين مسير، کوشش بر اين است جلوي پيري گرفته شود. پس از نظر منطق نمي شود مساله را انکار کرد و بعيد شمرد مگر از اين جهت که «مهدي » بر علم پيشي گرفته باشد و در مورد شخص او، «امکان نظري » تبديل به «امکان عملي » شده باشد يعني قبل از اين که علم در مرحله تکامل به فعليت برسد که البته اين نيز توجيه عقلاني براي انکار و استبعاد ندارد زيرا اين همانندآن کسي است که مثلا درکشف داروي سرطان يا ديگر امراض، از علم پيشي گرفته باشد.

البته اين پيشي گرفتن - چنانکه شهيد صدر مي گويد - در طرح کلي اسلام که جريان مهدي را ترسيم کرده است - در مواردي اتفاق افتاده و قرآن کريم نظاير آن را ضبط کرده است آنجا که قرآن به حقايق علمي مربوط به جهان و طبيعت اشاره کرده و امروزه علم از آن پرده برداشته است و روشنتر اين که قرآن نمونه هاي اين قضيه را ثبت کرده است چنانکه در مورد عمر نوح پيامبر گفته است:

«فلبثت فيهم الف سنة الا خمسين عاما» (12)

نوح نهصد و پنجاه سال در ميان آنها بود.

شهيدصدر فرض ديگري را طرح مي کند که مبتني بر فرض سابق است و آن اين است که اگر آمديم و گفتيم قانون پيري يک قانون قطعي است و طول عمر بيش از حد معمولي بنابر دليل «استقراء» خلاف قوانين طبيعت است جوابش اين است که:

دراين صورت از قبيل «معجزه »است که در تاريخ پيامبران و رسولان چيز تازه اي نبوده و از نظر يک مسلمان که عقايد خود را از قرآن و سنت مي گيرد امري غير عادي نيست. زيرا قانوني که خيلي قطعي تر بوده تعطيل شده است. مانند داستان حضرت ابراهيم، عليه السلام، که در آتش افکنده شد و آتش او را نسوزاند قرآن کريم مي فرمايد:

«قلنا يا نار کوني بردا و سلاما علي ابراهيم » (13)

گفتيم اي آتش بر ابراهيم خنک و سلامت باش.

پس از اين، شهيدصدر توضيح مي دهد که مساله معجزه به مفهوم ديني آن، اينک در پرتو علم جديد، بيش از گذشته قابل درک است و با استناد به نظريات فلسفي جديد به استدلال و بررسي آن مي پردازد.

2. شهيد صدر ،رحمة الله عليه، پرسش ديگري را مطرح مي کند: چرا تا اين حد اصرار بر مساله طول عمر مهدي است که در نتيجه قوانين عمومي به خاطر آن تعطيل شود؟ چرا فرض ديگري را قبول نکنيم که مي گويد:رهبري بشر در روز موعود ممکن است به شخصي واگذار شود که آينده او را شکوفا سازد و فشارهاي آن عصر، وي را به ثمر رساند.

سپس شکل سؤال را به صورت ديگري مطرح مي کند: فايده اين غيبت طولاني چيست؟چه توجيهي دارد؟ودر دنبال آن مي گويد: مردم نمي خواهند يک جواب غيبي بشنوند آنها خواستار يک توجيه اجتماعي براي مساله هستند توجيهي در سايه حقايق عيني و محسوس براي ايجاد تحولي بزرگ.

براي پاسخ به اين پرسش، شهيد صدر،رحمة الله عليه،با سلاح شناخت از قوانين اجتماعي و مقتضيات تحولات اجتماعي، گام پيش مي نهدو با طرح يک سؤال، مقدمه اي براي جواب مي چيند. سؤال اين است:

آيا ممکن است ما اين عمر طولاني را براي آن پيشواي ذخيره شده، يک رمز موفقيت در ايجاد تحول مورد نظر بدانيم؟ و مي گويد: آري سپس ادله اي مي آورد که مستند به فهم عميق از حرکت تاريخ و نتايج تغيير کلي تمدن و پيشرفتهايي است که انسان به اندازه درک و ديد و تمدنش در سايه آن رشد مي کند. سپس مساله را در پرتو رسالت اسلام و تحول مورد نظر آن، بررسي مي کند.

بدين سان شهيد صدر اين بحث را تبديل به يک بررسي جامعه شناختي مي کند که بر نظريه هاي اصولي و مفاهيم اجتماعي متکي است.

3. شهيدصدر،رحمة الله عليه، سپس به مساله اي مهمتر در اين زمينه مي پردازد و آن «امامت زودرس » يا «فرايند به امامت رسيدن يک رهبر آرماني » در فرضيه امامت از نظر شيعه دوازده امامي است.

مي گويد اين پديده (امامت زودرس) را عملا (14) امت تجربه کرده است که مرتبه کامل آن در امام مهدي ، عليه السلام، بوده و قبل از ايشان در امام جواد ،عليه السلام، وجود داشته است.

اين پديده - همان طور که ايشان، رحمة الله عليه، مي فرمايد - يک مفهوم حسي وعملي است که مسلمانان آن را لمس کرده و در زندگي خود با امام آن را به دست آورده اندو هيچ پديده اي قويتر از تجربه يک امت نيست. (15)

شهيد صدر ،رحمة الله عليه، موارد زيادي از وقايع تاريخي به عنوان نمونه هايي مي آورد که اين پديده را تاييد مي کنند. سپس نتيجه گيري مي کند که: «امامت زودرس » يک واقعيت است، خيال يا فرضيه صرف نيست و در قرآن کريم نمونه هايي براي آن وجود دارد مثلا راجع به حضرت يحيي ،عليه السلام، قرآن مي فرمايد:

«و آتيناه الحکم صبيا» (16)

واين چيزي است که هيچ مسلماني نمي تواند آن را انکار کند.

4. شهيد صدر در اينجا وارد بحث روايي مي شود و شبهه و اشکالي که منکران و مخالفان قديم و جديد ايجاد کرده اندمطرح مي کند: «چگونه معتقد شويم که مهدي الان وجود دارد؟ آيا چند روايت که در لابه لاي کتابها از پيامبر اکرم ،صلي الله عليه وآله، نقل شده است، کافي است که ما را کاملا قانع کندکه امام دوازدهم وجود دارد؟ با توجه به اينکه اين فرض خيلي بعيد است و از آنچه ما به آن خو گرفته ايم بيرون است اصلا چگونه ممکن است ما اثبات کنيم از نظر تاريخي، مهدي واقعاوجودداردوصرف فرض نيست که شرايط خاص روحي رواني موجب آن گشته باشد؟

شهيد صدر اين پرسش را با همه شاخ و برگش مطرح مي کند. بعضي از جزئيات آن از اشکالاتي است که افرادي مثل احمدامين و ديگر مخالفان (17) که تحت تاثير روش غرب هستند در بررسي تاريخ اسلام و مسائل اسلامي، ايراد کرده اند.

شهيد صدر با توسل به منطق عقل و دليل عقلي به جواب اين سؤال مي پردازد. و هنگامي که دليل روايي مي آورد، مي بينيم که همراه با اسناد و واقعيات تاريخي است. حال ببينيم ايشان چه مي گويد: «انديشه مهدي ، عليه السلام، به عنوان رهبري که براي رساندن جهان به وضعيتي برتر، انتظار کشيده مي شود در روايات رسول گرامي اسلام و بويژه در روايات امامان اهل بيت آمده است و به قدري بدان تکيه شده که جاي شکي باقي نمي گذارد.چهارصدحديث از طريق برادران اهل سنت از پيامبر شمارش شده است و مجموع روايات که از طريق شيعه و سني در اين زمينه آمده به بيش از شش هزار مي رسد. اين رقم - چنانکه شهيد صدر مي گويد - آمار بالايي است و هيچ يک از مسائل بديهي اسلام که مورد قبول همه مسلمانان است، به اين اندازه روايت ندارد. (18)

ج) شهيد صدر، در اين جا روش جديدي براي استدلال به کار مي برد. ايشان براي اين مساله که انديشه مهدي در شخص خاصي متبلور مي شود که امام دوازدهم باشد از روايات و بحثهاي روايي استفاده مي کند و آن را با شيوه اي جديد در اين راه به کار مي اندازد. وي در ابتدا توجيهاتي که به نظرشان در اين زمينه قانع کننده است مطرح و آن را در دو دليل خلاصه مي کند و يکي را «دليل اسلامي » و ديگري را «دليل علمي »مي نامد: «بادليل اسلامي وجود رهبر منتظر را اثبات مي کنيم و با دليل علمي برهان مي آوريم که مهدي افسانه و خيالبافي نيست بلکه حقيقتي است که با تجربه تاريخي، وجودش ثابت شده است »



دليل اسلامي

اين دليل راباتوجه به صدهاروايت که از رسول اکرم، صلي الله عليه وآله، و ائمه اهل بيت،عليهم السلام، وارد شده مورد توجه قرار مي دهد. اين روايت مشخص مي کند که مهدي از اهل بيت است،ازفرزندان فاطمه ،عليهاالسلام، است، از نسل حسين ،عليه السلام، است نه حسن ،عليه السلام، نهمين فرزند امام حسين ،عليه السلام، است و اين که خلفا دوازده تن هستند.

همه اين روايات آن انديشه کلي را محدود،ودر شخص دوازدهمين امام از امامان اهل بيت ،عليهم السلام، خلاصه مي کند. سپس درباره اين روايات مي گويد:«اين روايات بسيارند و در سطح وسيعي منتشر گشته اند و از طريق ما هم وارد شده علي رغم اين که امامان ،عليهم السلام، از طرح عمومي مساله، خودداري مي کردند تا جان آن خلف صالح را از گزند حفظ کنند ...»

در نظر شهيد صدر کثرت روايات که رقم بزرگي را از نظر شماره تشکيل مي دهد - يعني به حد تواتر مي رسد چنانکه برخي از علماء نقل کرده اند - اساس قبولي آن، صرفا فراواني روايات نيست آنگونه که در ميان محافل علمي حديثي جاافتاده است بلکه افزون بر آن، قرائن و شواهدي است که خود دليل بر صحت آنها است.

پي نوشتها :

1. رک: العباد، عبدالمحسن، مجلة الجامعة الاسلامية، س 1، ش 3،1969 م، با عنوان

«عقيدة اهل السنة ولا اثر في المهدي المنتظر» صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر.

2. براي جواب اشکالات آنها ر.ک: العميدي، ثامر، دفاع عن الکافي، ج 1، ص 205.

3. قبلا به عنوان بحث و مرجع آن اشاره شد.

4. العميدي، ثامر، همان، صص 171 به بعد.

5. همان، ص 205.

6. همان، ص 343.

7. همان، ص 535.

8. همان، ص 593.

9. به پژوهش آقاي عبدالمحسن عباد و همچنين به بحث آقاي جلالي و دخيل که قبلا اشاره شد مراجعه کنيد.

10و11. ان شاءالله در شماره هاي آينده به اين مباحث خواهيم گرفت.

12. سوره عنکبوت(29)، آيه 14.

13. سوره انبياء(31)، آيه 69.

14. ر.ک: شيخ مفيد، الارشاد، صص 319 به بعد ابن حجر، الصواعق المعرفة صص 224 -223.

15. ر.ک: ابن حجر، همان.

16. سوره مريم(19)، آيه 12.

17. قبلا به عده اي از آنان اشاره کرديم.

18. در آينده به اين مبحث اشاره خواهيم داشت.

ماهنامه موعود شماره 6