دانستنيهايي درباره حضرت مهدي


اشاره:

آنچه که يک شيعه منتظر مي بايست درباره امام و مقتداي خويش بداند مجموعه اي از معارف را شامل مي شود، که برخي مطالبي عمومي اند که فراگيري آنها بر همه لازم است و برخي ديگر مطالبي تخصصي که شايد براي همگان لازم و ضروري نباشد.

مقاله حاضر تلاشي است در جهت معرفي ابعاد مختلف شخصيت حضرت حجت، عليه السلام، به عموم دوستداران موعود.

در اينجا لازم مي دانيم از حضرت آية الله سيد علي شفيعي که زحمت نگارش اين مقاله را متحمل شدند، سپاسگزاري کنيم.

1. مهدويت شخصيه و نوعيه

در باب مهدويت عقيده مذهب شيعه اين است که مهدويت خاصه صحيح و مقبول است و به تعبير ديگر آنچه مورد پذيرش است مهدويت شخصيه است نه مهدويت نوعيه.

لکن بعضي از صوفيه و عرفا قائل به مهدويت نوعيه بوده يا هستند. به اين معنا که عقيده دارند در هر عصري و دوره اي بايد يک مهدي وجود داشته باشد که ويژگيها و خواص مهدويت و هادويت را داشته باشد و مي گويند هيچ عصري خالي از يک مهدي هادي نيست و ضرورتي هم ندارد که مشخص شود از نسل چه کسي است و چه خصائصي را داراست؟ (1) اين عقيده بعضي صوفيه و عرفا است که البته از نظر ما نامفهوم بلکه مردود است. عقيده مبرهن و مستدل مذهب شيعه آن است که مهدويت، مهدويت شخصيه است، يعني يک فرد است که مهدي اين امت است و موعود امتها و ملتها است و ابعاد و ويژگيهاي او مشخص است. خانواده اش، پدر و مادرش، محل ولادت و غائب شدن و نشانه هاي ظهورش و حتي خصوصيات جسمي او و در يک کلام همه ابعاد مربوط به او اعلام شده است و با اين مشخصات و ويژگيهاي ذکر شده، ما فقط يک مهدي را قبول داريم. آري يک فرد به عنوان مهدي است که واجد و جامع تمامي اين خصائص و ويژگيها و نشانه ها است.

براي آنکه مفهوم مهدويت نوعيه مقداري روشنتر شود، به اشعاري از ملاي رومي درباره امام حي غائب دقت کنيد که مي گويد هر دوري يک ولي دارد ولي ما معتقديم که در تمام ادوار و اعصار تنها و تنها يک ولي هست ملاي رومي مي گويد:

پس به هر دوري وليي قائم است تا قيامت آزمايش دائم است هر کرا خوي نکو باشد برست هرکسي کوشيشه دل باشدشکست پس امام حي قائم آن ولي است خواه از نسل عمر،خواه از علي است مهدي و هادي وي است اي راه جو هم نهان و هم نشسته پيش رو (2)

اين که در ابيات بالا ملاحظه مي نماييد مفاد مهدويت نوعيه است. ما قائل هستيم که اين ادعا هيچ دليل و برهاني در مقام اثبات ندارد بلکه تمامي ادله مهدويت شخصيه و خاصه به گونه اي است که هر نوع مهدويت ديگري را نفي مي کند و مهدويت شخصيه خاصه را با همان ابعاد و جزئيات و شرايط و صفات و علاماتي که بيان داشتيم اثبات مي نمايد. پس اگر در مطالعات و بررسيها پيرامون امام زمان، عليه السلام، مهدويت نوعيه به بيان فوق يا هر بيان ديگر ارايه و مطرح شد بايد توجه داشت که اين نظر و عقيده اصيل و پذيرفته شده شيعه اماميه نيست بلکه ديدگاه مذهب شيعه همان هدويت خاصه شخصيه است که به آن معتقديم.

2. سخني درباره معناي ظهور

مطلب ديگر که هر چند هنوز آن را مورد تحقيق تام و تتبع و کاوش قرار نداده ام لکن اصول و کليت آن را عرضه مي دارم اين است که: کلمه «ظهور» نوعا به معناي ظهور شخص امام زمان، عليه السلام، مطرح مي شود و مثلا به همين معني «عجل علي ظهورک » گفته مي شود و البته اين مساله اي قطعي و غيرقابل انکار است لکن احتمال قوي و جدي ديگري هم وجود دارد که ظهور به معناي ظهور امر باشد نه ظهور شخص. البته ظهور کامل و تام امر، مستلزم ظهور شخص است. يعني تا شخص ظاهر نشود، امر امت به صورت تمام و کامل ظاهر نمي شود، ولي در عين حال ميان اين دو تفاوتهايي وجود دارد.

اصل اين تفکر و انديشه از اينجا سرچشمه مي گيرد که ظهور حداقل مي تواند دو معنا داشته باشد. (3)

يکبار به معناي طلوع و آشکار شدن و پيدايش بعد از استتار بدينگونه که ظهور را نقطه مقابل خفا بگيريم که نظارت مطلب بيشتر به ظهور شخص مي باشد، و البته اين قابل انکار نيست، و بار ديگر ظهور را از ماده و ريشه ظهر معنا کنيم که عبارت از تقويت و پشتوانه يافتن چيزي باشد که ما از آن تعبير به پيروزي و حاکميت مقتدرانه مي نماييم و در اين برداشت و نظر مطالب ديگري به ذهن مي رسد و نتايج ديگري به دست مي آيد.

در اين بحث توجه به مشتقات لفظي لغت ظهور مفيد مطالب ارزشمندي است که مي توان از آن کمک گرفت. خداوند در قرآن مبارک، يک جا مي فرمايد:

«و لو کان بعضهم لبعض ظهيرا» (4)

هيچ کس نمي تواند مثل اين قرآن بياورد هر چند جن و انس با هم جمع شوند و بعضي پشتوانه بعضي ديگر شوند و به تقويت همديگر برخيزند.

اين از «ظهر» به معناي کمر و پشت است که استقامت انسان به کمر و پشت اوست و اين کاربرد در آيه شريفه کنايه از متراکم کردن نيروها است. از مشتقات ديگر هم مواردي در قرآن داريم مانند:

«و ظهر امرالله و هم له کارهون » (5)

که در اين آيه شريفه ظهور را صفت شخص نگرفته بلکه صفت امر گرفته است و در موارد خاصه در مورد امام زمان، عليه السلام، هم اين موضوع ديده مي شود. همچنين در آيه کريمه:

«ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون » يا «ولو کره الکافرون » (6)

که در اينجا «ليظهره » به معناي پيدايش بعد از خفا نيست بلکه به معناي پيروزي و چيره شدن است و لذا با «علي » متعدي مي شود تا پيروزي معني دهد و غلبه و سلطه و قدرت را بر احياء دين افاده کند هر چند کافران و مشرکان را خوشايند نباشد.

در دعاي افتتاح - در شبهاي ماه مبارک رمضان - مي خوانيم:

«اظهر به دينک و سنة نبيک »

که اين جمله را هرچند مي توان بدين سان معني و تفسير کرد که پروردگارا! به وسيله امام زمان، عليه السلام، دينت را آشکار کن! اما با در نظر گرفتن مجموع مشتقات مي توان به اين گونه تفسير و معنا کرد که: دينت را تقويت کن و سايه افکن فرما. و نيز در بعضي ادعيه و زيارات مبارک «ظهور الفرج علي يديک » داريم که ظهور به فرج و نصرت امر توجه و ارتباط دارد، نه به شخص. البته بايد در اين مورد بحث وسيعتري انجام گيرد. بنابراين معنايي که بيان کرديم مي شود عصر ظهور را به عصر پيروزي و سلطه اسلام تعبير نمود. از اين بحث مي توان نتيجه گرفت که اگر ظهور را صفت شخص بگيريم تمام آيات و روايات و ادعيه و زيارات و مناجاتهايي که در آنها واژه ظهور به کار رفته و استعمال شده است تحقق نيافته و معني پيدا نمي کند مگر با ظهور شخص امام زمان، عليه السلام. زيرا ظهور به معناي پيدايش بعد از استتار و خفا استعمال شده است. اما اگر ظهور را به معناي پيروزي و سلطه اسلام تعبير نماييم حتي ممکن است اين پيروزي - البته تا حدودي - قبل از ظهور امام زمان، عليه السلام، نيز حاصل شود لکن نه به گونه اي که مستغني از ظهور آن حضرت باشيم، هرگز. اما به صورت منطقه اي و محدود مي شود اين ادعا را بيان کرد. الان همه مي دانيم و مي بينيم و لذا عقيده فقهي - سياسي ما اين است که الان در ايران اسلامي ما نمي توانيم احکام دوران غيبت امام زمان، عليه السلام، را به صورت مطلق، آنچنان که در ايران قبل از انقلاب معتقد بوديم، ادعا کنيم. زيرا آنگونه که بيان شد، امروز حکومت ايران اسلامي در ظل و سايه حکومت الهي ولي عصر، عليه السلام، برپا شده و استقرار يافته است.

3. انقلاب اسلامي نموداري از ظهور امام زمان، عليه السلام

هنگامي که امام عصر،عليه السلام، ظاهر مي شود، بديهي است که ايشان در يک نقطه متمرکز هستند و در بلاد و مناطق ديگر که حضور ندارند، والي معين اعزام مي نمايند. همانگونه که اميرالمؤمنين، علي، عليه السلام، در دوران خلافت خود مالک اشتر را به ولايت مصر، ابن عباس را به ولايت بصره و اصحاب و بزرگان ديگري از برجستگان يارانش را به حکومت ديگر بلاد تعيين فرموده بود. امام زمان، عليه السلام، نيز براي مناطق اسلامي حاکم معين مي فرمايد. بدين جهت ما امروز با اينکه مدعي نيستيم که تمامي احکام زمان حکومت ولي عصر، عليه السلام، را پياده کرده ايم اما حکومت اسلامي خود را مرحله اي از ظهور به معناي تدريجي آن مي دانيم يعني حاکميت تدريجي اسلام و احکام نوراني آن بخشي و رشحه اي از ظهور امر حضرت مهدي، عليه السلام، است هر چند هنوز ظهور شخص ايشان، واقع نشده است.

4. امام زمان چه وقت ظهورمي نمايد؟

موضوع و نکته ديگري که احيانا در قالب سؤال مطرح مي شود اين است که دنيا اکنون پر از جور و ستم است. پس چرا امام زمان، عليه السلام، بنا به مفاد روايت معروف و مشهور «يملاء الارض قسطا و عدلا بعد ماملئت ظلما و جورا» (8) ظهور نمي کند؟ در رابطه با اين مساله بايد گفت: اولا، چه کسي گفته امروز دنيا پر از ستم و ظلم است و اصولا تشخيص اين مطلب که دنيا پر از ظلم و ستم شده يا خير با چه کسي است؟ گذشته از اين بعضي محققين مي گويند منظور از «ملئت ظلما و جورا» پر شدن دنيا از ظلم و جور نيست بلکه منظور و مراد سيطره و چيرگي ظلم و ستم و فراگيري جوراست به گونه اي که مجال و گريزي براي رهايي از آن نباشد. مثلا در نظر بگيريد امروز را که نظم نوين جهاني آمريکا مطرح است و مي نگريم که پس از فروپاشي شوروي سابق، آمريکاي جنايتکار کشورهاي مختلف را تحت فشار قرار داده تا حاکميت ظالمانه خود را گسترش و توسعه دهد. ولي در هر حال بايد توجه داشت که به تعبير علمي هيچگونه عليتي فيمابين پرشدن دنيا از ظلم و جور و يا سيطره ظلم و جور بر دنيا و ظهور امام زمان، عليه السلام، وجود ندارد که بگوييم بلافاصله و آنا امام زمان بايد در اين شرايط ظهور فرمايد.

توضيح مطلبي را در اينجا مفيد و ضروري مي دانيم و آن اينکه روايات وارده در اين بحث و مقام دو دسته هستند:

الف) دسته اي از روايات مي فرمايند:

«يملاءالارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما وجورا». (9)

که اين حرف «کاف » به گفته بزرگان ادبيات زبان عرب يا براي تشبيه است يا مقابله. يعني امام زمان، عليه السلام، دنيا را از عدل و داد پر مي کند آنچنان که از ظلم و ستم پر شده باشد يا در مقابل آنکه دنيا مملو و سرشار از جور و ستم است آن را پر از عدل و داد مي نمايد. ملاحظه مي فرماييد که در اين تعبير و بيان، سخن از مقابله بين ظلم و عدل و يا شباهت ميان پرشدن زمين از عدالت است بگونه اي که از جور و ستم پر شده باشد و سخني از تاريخ سپري شدن ظلم و جور و جايگزيني عدل و داد به ميان نيامده است.

ب) در برخي ديگر از روايات چنين آمده است که:

«يملاءالارض قسطا و عدلا و نورا بعد ما ملئت ظلما و جورا» (10)



بعد از آنکه دنيا از ظلم و جور پر شد امام زمان، عليه السلام، تشريف مي آورد و آن را از عدل و داد سرشار و لبريز مي نمايد اما مقدار اين فاصله و اندازه آن مشخص نشده است. پس بايد اين شبهه ازاذهان بيرون بيايد که تا دنيا از ظلم و ستم پر شد بايد حتما امام زمان، عليه السلام، ظهور کند زيرا امکان آن هست که اين مدت زمان و فاصله بنا به حکمتها و مصالحي به درازا بکشد و اين نبايد براي کسي جاي نگراني و يا افسردگي باشد.

5. ذکر نام امام زمان به طور صريح

يک مساله ديگر اين است که آيا در اين زمان ذکر اسم امام زمان، عليه السلام، به طور صريح و مشخص، جائز است يا خير؟ در بعضي روايات وارد شده که نبايد صريحا اسم امام زمان، عليه السلام، را بيان کنيم بلکه بايد بگوييم (م ح م د) در روايتي آمده است:

«لا يحل لکم ذکره باسمه » (11)

بنابراين اصلا ذکر نام حضرت مباح نيست. بعضي از اعاظم و علماي دين مستقلا در اين موضوع کتاب نوشته اند. (12) شيخ حر عاملي در اين مساله کتاب مستقلي تاليف نموده است. (13) مرحوم ميرداماد کتاب مستقلي در اين مساله به نام «شرعة التسمية » تاليف و بر حرمت ذکر نام اصلي امام زمان، عليه السلام، استدلال کرده است. (14)

شيخ صدوق (15) که متخصص و استاد جمع روايات مربوط به امام زمان، عليه السلام، است در کمال الدين مي فرمايد:

«والذي اذهب اليه ما روي في النهي من التسمية » (16)

آنچه من بدان مايل شده ام رواياتي است که در آنها از تسميه نهي شده است.

درباره فتوي به حرمت ذکر نام صريح امام زمان، عليه السلام، معتقدان به اين راي چون شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طبرسي، سيد اسماعيل عقيلي مولف «کفاية الموحدين »، ميرداماد، علامه مجلسي، محدث نوري... هر کدام به گونه اي به حرمت فتوي داده و آن را به زمان خاص و يا با شرايط مخصوص مقيد نموده و برداشتهاي گوناگوني از روايات مربوطه نجم الثاقب » (18) تاليف محدث نوري و ديگر مصادر مربوطه از مشروح مباحث و مطالب آگاهي حاصل نمود. لکن الان قول ديگري حاکم است و آن اينکه هيچ يک از مراجع معظم تقليد ما ذکر نام امام زمان، عليه السلام، را حرام نمي دانند زيرا رواياتي را که در اين خصوص صادر شده ناظر به زمان تقيه مي دانند و استدلال مي نمايند که در روايات مربوطه به امام زمان، عليه السلام، بيان شده که نام آن حضرت، نام پيامبر، و کنيه اش، کنيه پيامبر، صلي الله وعليه وآله، است. خوب وقتي بنا باشد کنيه پيامبر درباره ايشان علنا مطرح باشد نام پيامبر نيز علنا در مورد ايشان مطرح شود، اين زمينه اي مي شد براي اينکه دشمنان حضرت مهدي را شناسايي کرده و جان ايشان را مورد خطر و تهديد قرار دهند و اين مربوط به زمان تقيه و خطر بوده است. پس توجه مي شود که اين مساله از آن مسائلي است که به تعبير امام راحل، قدس سره الشريف، شرايط زمان و مکان به عنوان عناصر مؤثري در اجتهاد دخالت دارد و تاثير مي گذارد. (19) برداشت و استنباط فقهاي ما اين است که اين روايات به زمان تقيه نظارت دارد يعني زماني که خلفاي عباسي با شدت هر چه تمامتر از همه احتمالات و اخبار براي رديابي امام زمان، عليه السلام، استفاده مي کردند تا آن حضرت را يافته و نابود نمايند. اما الان که آن تقيه وجود ندارد لذا آن حرکت هم منتفي است. بنابراين ذکر نام امام زمان، عليه السلام، «حرمت مادامي » است يعني مادامي که تقيه حاکم بوده ذکر نام صريح امام، عليه السلام، حرام بوده است اما وقتي تقيه مرتفع شدحرمت هم مرتقع مي شود.

در اين ميان بعضي از بزرگان بين دو قول مطرح در اين مساله جمع کرده اند و گفته اند به استناد بعضي از روايات ذکر نام صريح حضرت، عليه السلام، در ملاء عام و محافل و مجالس جائز نيست امادر غير اين موارد، بيان نام امام زمان، عليه السلام، اشکال ندارد. کما اينکه شيخ مفيد در ارشاد (20) و محدث نوري در النجم الثاقب (21) و شيخ صدوق دراعتقادات (22) نام شريف آن حضرت را ذکر کرده اند و چنانکه گفته شد تفصيل و تشريح موضوع را بايد از مدارک و مصادر خاصه به دست آورد.

6. برخاستن به هنگام ذکر نام امام زمان

مساله ديگر اين است که آيا وقتي نام امام زمان، عليه السلام، برده مي شود قيام براي نام ايشان واجب است يا واجب نيست؟ مدرکي که براي اين مساله وجود دارد يکي روايتي است مشتمل بر داستان سفر «دعبل بن علي خزاعي » به خراسان و تشرف وي به محضر حضرت رضا، عليه السلام، که دعبل در آنجا قصيده اي را که براي ائمه اطهار سروده خدمت حضرت رضا، عليه السلام، مطرح مي کند تا آنجا که در شعر خود به نام حضرت صاحب الامر، عليه السلام، مي رسد، امام هشتم با شنيدن نام مبارک حضرت صاحب الامر، عليه السلام، از جاي خود برخاسته قيام مي فرمايد و دست بر روي سرگذارده و مي فرمايد:

«اللهم عجل فرجه سهل مخرجه » (23)

چنانکه در روايت ديگري نيز چنين آمده است که روزي در محضر حضرت صادق، عليه السلام، نام حضرت صاحب الامر،

عليه السلام، برده شد، امام ششم به منظور تعظيم و احترام نام آن حضرت از جاي برخاسته قيام فرمود. (24) بديهي است عملکرد دو امام بزرگوار حضرت صادق و حضرت رضا، عليهماالسلام، براي هميشه سند و حجت بوده و حداقل مراتب آن اثبات استحباب شرعي است و چنانچه در سند روايت ضعفي هم وجود داشته باشد لکن: اولا: مي توان سيره مستمره شيعه را که از سوي علماي اعلام و جامعه مؤمنين هميشه وجود داشته است جبران کننده اين ضعف اصطلاحي دانست.

ثانيا: طبق قاعده علمي متداول ميان فقها و اصوليان، اين مورد را در کليت روايات «من بلغ » قرار داد. توضيح مطلب آنکه چنانچه سند روايتي يک مساله مستحب و يا مکروه ثابت و مستند و واجد شرايط حجيت باشد که در اين صورت عمل نخست را به عنوان يک موضوع مستحب و شرعي قطعي مي توان به جا آورد و عمل دوم را به عنوان يک مکروه قطعي شرعي ترک نمود. اما در جايي که سند روايتي داراي ضعف باشد و برخوردار از شرايط حجيت خبر نباشد در اين صورت با پشتوانه اخبار و روايات متعددي که مي گويند: «من بلغه شي ء من الثواب...»

يعني هر کس که ثوابي را بر عملي مطلع شد و به اميد آن ثواب عمل مورد نظر را انجام داد البته ثواب و اجر آن عمل را خواهد ديد هر چند ثواب آن عمل واقعا از طرف پيامبر، صلي الله عليه وآله، يا ائمه اطهار، عليهم السلام، صادرنگرديده باشد. (25) البته تفاوت اين موارد با استحباب و کراهت قطعي الصدور آن است که در اينجا بايد عمل مورد بحث را به قصد رجاء و اميد اينکه شرعا مطلوب است انجام داد نه به عنوان يک مستحب قطعي و عمل مکروه را به قصد رجاء و اميد اينکه مورد کراهت شارع اسلام است ترک نمود نه به نيت يک مکروه قطعي.

حال آيا استحباب برخاستن به هنگام شنيدن نام مبارک امام عصر، عليه السلام، شامل هر کدام از نامهاي آن حضرت است و يا منحصر به کلمه «قائم آل محمد» است؟ اين نيز مورد بحث و گفتگو ميان بزرگان علم و دين است که با مراجعه به مصادر مربوطه روشن و استفاده مي گردد.

ادامه دارد



پي نوشتها:

1. در اين رابطه به کتاب مولوي نامه تاليف مرحوم جلال الدين همائي (م 1400 ق،1317ش) ج دوم، صفحات 850 تا843 و 901 تا897 مراجعه شود که اين عقيده را به گروهي از عرفاو صوفيه از جمله محيي الدين و مولوي نسبت داده و مي گويد: اين عقيده با مهدويت شخصيه منافاتي ندارد زيرا همان گروه از عارفان و صوفيان در عين حال به وجود امام عصر، عليه السلام، که همان مهدي موعود باشد نيز اعتقاد جازم دارند که در کلمات و تاليفات آنان موجود است. در کتاب ياد شده مهدي نوعي را به گونه اي تفسير مي نمايد که با صرف نظر از مرحله ثبوت اما در مرحله اثبات، اقامه برهان بر آن ممتنع نباشد لکن بسي مشکل است.

2. مثنوي معنوي، تصحيح نيکلسون، انتشارات اميرکبير، دفتر دوم، ص 239.

3. جهت کاوش و تحقيق بيشتر نگاه کنيد به لسان العرب تاليف علامه ابن منظور (م 711ق) از انتشارت دفتر تبليغات اسلامي قم ج 4، ص ص 529 - 520

4. سوره اسراء (17)، آيه 88.

5.سوره توبه (9)، آيه 48.

6.سوره توبه (9)، آيه 33.

7.سوره صف (61)، آيه 9.

8. عن النبي، صلي الله عليه وآله: «لولم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلک اليوم حتي ياتي رجل من عترتي اسمه اسمي يملاءالارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» ينابيع المودة، ص 426 و همچنين کمال الدين و تمام النعمة ج 1، ص 280، ح 27 و مصادر فراوان ديگر.

9. همان .

10. از رسول خدا، صلي الله عليه وآله، نقل شده است که در رابطه با امام زمان، عليه السلام، فرمودند: يملاءالارض قسطا و عدلاو نورا بعد تملي ء ظلما و جورا و سواءا. اثبات الهداة، ج 3، ح 268 سنن ابي داود ج 4، ص 107 کنز العمال، ج 14، ص 264 همچنين اصبغ بن نباته به نقل کمال الدين، ج 1، ص 259، حديث 5، روايت مي کند که فرمودند: «يملاءالله عزوجل به الارض نورا بعد ظلمتها و عدلا بعد جورها علمابعد جهلها»

11. روايت از امام حسن عسکري، عليه السلام، در کتاب شريف کافي، ج 1، ص 332 همچنين کمال الدين، صدوق، ج 2، باب 56، ص 648، نقل شده است. همچنين در کمال الدين، ج 2، ص 333، باب 33، حديث 1، از امام صادق، عليه السلام، روايتي نقل شده که پيرامون حضرت مهدي، عليه السلام، فرمودند: «يغيب عنکم شخصه ولايحل لکم تسميته.»

12. مرحوم علامه شيخ آقابزرگ طهراني(1389-1393 ق)در کتاب ارزشمند «الذريعة الي تصانيف الشيعه » از حدود ده رساله در اين خصوص ياد نموده است.

13. علامه محقق شيخ محمد بن الحسن الحرالعاملي متوفاي 1104 ق. کتابي به نام کشف التعيمة في حکم التسميه نوشته که در واقع جواب رساله ميرداماداست و در آن جواز تسميه رااثبات کرده است.

14. سيد محمدباقرحسيني استرآبادي مشهور به ميرداماد (م 1041 ق) کتاب بنام شرعة التسميه به سال 1020 ق تاليف نموده و در آن بيست روايت را که به نظر وي دلالت بر حرمت ذکر نام امام زمان (عج) دارند بيان نموده است. صاحب کفاية المهتدي که بر ميرداماد تلمذ نموده مي نويسد: مدتي فيمابين ميرداماد و شيخ بهايي، عليهماالرحمة، بر سر جوار تسسميه وحرمت آن در زمان غيبت مناظره روي نموده و لهذا ميرداماد کتاب مذکور راتاليف نمود.

15. ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين بن بابويه قمي معروف به شيخ صدوق (م 381ق).

16. کمال الدين و تمام النعمة چاپ مکتبه صدوق ص 307.

17. مکيال المکارم في فوائد الدعاء للقائم تاليف علامه بزرگوار محمد تقي موسوي اصفهاني، قدس سره الشريف (1348-1301 ق.) ج 2، ص 136 -109،18. النجم الثاقب في الاحوال الامام الغائب تاليف محدث عظيم الشان ميرزاحسين نوري طبرسي، (1320-1254ق.)

19. صحيفه نور، ج 21، ص 98 حضرت امام، قدس سره الشريف، مي فرمايند: زمان و مکان دو عنصر تعيين کننده در اجتهادند.

20. الارشادفي معرفه حجج الله علي العباد، محمد بن نعمان معروف به شيخ مفيد، ج 2، صص 343-342، (413-336 ق).

21. النجم الثاقب، ص 58.

22. شيخ صدوق در کتاب «اعتقادات » ص ص 95-93 چنين مي فرمايد: «و نعتقد حجة الله في ارضه و خليفة علي عباده و هو القائم المنتظر،محمد بن الحسن بن علي بن محمد...»

23. منتخب الاثر، چاپ سوم، ص 506 و 508 به نقل از کتاب «مرآة الکمال » علامه مامقاني و کتاب «الزم الناصب » تاليف شيخ علي يزدي حائري و کتاب «النجم الثاقب » تاليف محدث نوري.

24. مکيال المکارم، ج 2، صص 172-171 به نقل از النجم الثاقب، محدث نوري، ص 523 و خود نويسنده دانشمند کتاب «مکيال المکارم » ميگويد: سيره و روش مذهب شيعه دوازده امامي بر اين سنت حسنه جاري است.

25. مراجعه شود به کتب علم اصول مانند رسائل شيخ انصاري (1214-1281 ق) و... و کتب روايات مانند بحارالانوار، وسائل الشيعه و...