توصيف هاي پديدار شناختي و غير پديدار شناختي
معمولاً براي توصيف تجربههاي خودمان،ازعباراتي استفاده يکنيم؛ مثلاً ميگوييم «به نظرم چنين آمد». عباراتي مثل «به نظرم چنين آمد»، «ميآيد»، «برايم چنين نمايان شد» و... حدّاقل سهنوع کاربرد دارد و در سه معنا به کار ميرود: معناي نخست اين است که گاهي ما اين واژهها را در يک توصيف به کار ميگيريم و ميگوييم: «به نظرم چنين آمد» امّا در واقع چنين نبود. بنابراين در کاربرد اوّل، «براي افادهي ظهور امري که در واقع اين چنين نيست، به کار ميرود.».
به عنوان مثال، آقاي «الف به نظرم خيلي ضعيف آمد؛ ولي در واقع قهرمان ورزشي است. عبارت «به نظرم خيلي ضعيف آمد»، حکايت از امري دارد که به نحوهاي ظاهر شده که بر خلاف واقع است.
در کاربرد دوّم، براي اين نيست که بگوييم: چيزي اتّفاق افتاده که ظاهرش صد درصد خلاف واقع است؛ بلکه ميخواهيم ظاهر را با يک گمان ضعيف و اعتقاد سُستي به ديگران منتقل کنيم. پس در اين حالت دوم، براي افادهِ اعتقاد ضعيف يا گمان به کار ميرود. مثل اينکه ميگوييد: «به نظرم در را بسته باشم». «به نظرم» بدين معنا است که، احتمال ميدهم بسته باشم، شايد هم نبسته باشم؛ يعني، آنچه که به نظرم رسيده، لزوماً خلاف واقع نيست- آن چنان که حالت اوّل بود - امّا در عين حال اطمينان هم ندارم.
در صورت سوم، ما اين واژهها را براي توصيف نحوهي ظهور چيزي در تجربه- صرف نظر از اينکه واقعاً چنين هست يا نيست- به کار ميبريم.
در حالت اوّل، ظاهر را توضيح ميدهيم که ميدانيم خلاف واقع است؛ يعني، در متن سخن ما ظهور پيدا ميکند که اين نظر من درست نبود. در حالت دوم، ظاهري را بيان ميکنيم که به اين ظاهر، اعتقاد ضعيفي داريم.
در حالت سوم، کلماتِ «به گمانم ميرسد»، «برايم چنين نمايان ميشود» و «به نظرم چنين ميآيد»، صرفاً براي اين است که چيزي براي من ظهور کرده ولي از اينکه اين ظهور درست است يا غلط، و يا اين که با احتمال کم يا زياد از درستي و غلطي او دارم خبر ميدهم، ساکتم.