وحي از ديد مسيحيت


در مسيحيّت، معمولاً، دو تفسير از مسئله ي وحي وجود دارد: يکي، وحي به عنوان تجلّي خدا، و يکي، وحي به معناي القاي حقايقي از سوي خداوند. تجلّي خداوند در مسيحيّت، بيش تر از اين جا سر چشمه مي گيرد که عيسي مسيح که از نگاه ما پيغمبر خدا است، از نگاه مسيحيان، پيغمبر خدا نيست، بلکه به يک معنا، خود خدا است؛ يعني، تجسّم ناسوتي خدا است. خدا، وقتي يک پيکر جسماني پيدا مي کند، در قالب ابن للَّه تجسّد مي يابد، و عيسي مسيح مي شود. لذا، کساني که عيسي مسيح را ديده اند و از وي پيامي آورده اند، «رسول»اند؛ يعني، کساني که عيسي مسيح از طريق آنان، دارد براي ما پيامي مي دهد. به همين جهت، وحي از اين چشم انداز، تجلّي تاريخي خداوند است. اين که در مقاطع مختلف، عيسي مسيح، (چه در زمان حيات اش و چه در زمان هاي بعدي)، براي مسيحيان متجلي مي شود، اين يک معناي از وحي بوده است که در گذشته در مسيحيّت خيلي غلبه داشته است.

البته، مراد از تجلّي، نه تجلّي به معناي تجلّي عام در عرفان، بلکه تجلي در قالب عيسي مسيح است. گاهي هم وحي از اين چشم انداز، به معناي «القاي حقايقي از سوي خداوند» است.

اين دو تفسير، از نگاه مسيحيّت است. هر دو نظريه، در طول قرون وُسطي ، وجود داشته است. از نگاه دين اسلام، مستحضريد که «وحي»، تجلّي خدا نيست، بلکه وحي، تجلّي خدا در قالب کتاب او است و سخن او است که بيان مي شود. وحي، عبارت است از سخن حق.

از نيمه ي قرن نوزدهم به اين سو، طرح «وحي» به عنوان يک نحو تجربه ي ديني و تجربه ي نبوي در عالم مسيحيت به شدّت مطرح شد و پس از آن، به خاطر مشکلاتي که در ميان مسيحيان وجود داشت - که اشاره خواهم کرد، انشاءاللَّه، - کساني وحي را نه به عنوان ابلاغ حقايقي از سوي خداوند به پيامبر، بلکه به عنوان تجربه ي ديني پيامبر مطرح کردند.

نکته ي سومي که الان مي خواهيم بگوييم، در واقع، طرح سه ديدگاه است که يکي يکي بايد آن ها را بحث کنيم و ربطشان را با بحث خودمان که مهدويّت است توضيح دهيم.

نکته ي اوّل، اين بود که اديان، يا وحياني هستند يا غير وحياني و در اديان وحياني، وحي، نسبت به آموزه هاي ديني، محوريّت دارد. نکته ي دوم، تفاوت تلقي از وحي در ديدگاه مسيحيّت و ديدگاه اسلامي است که در ديدگاه مسيحي، گاهي وحي، حقايق القا شده از سوي خدا تفسير مي شود، و گاهي تجلّي خدا، در حالي که در ديدگاه اسلامي، وحي، عبارت است از سخن خدا يا به بيان ديگر، تجلّي خداوند در کلام او، چنان که اين تعبير، از حضرت امير آمده: «فَتَجَلَّي لَهُم سبحانه في کتابه من غير أن يکونوا رأوه.». [1] .

در واقع، حضرت مي فرمايند، خداوند، در کتاب اش، براي انسان ها تجلّي کرده است، نه اين که در قالب انساني يا در وضعيت ديگر تجلّي کرده باشد.


پاورقي

[1] نهج البلاغه، خطبه 147.