سبائيه


پيدايش اين فرقه، بعد از شهادت حضرت علي(ع)، سال 40ق، مي باشد. اينان اولين دسته اي هستند که در اسلام قائل به غيبت علي(ع) و بازگشت او شدند و ادعا کردند که او نمرده است. [1] آنها مي پنداشتند که علي(ع) تا آخرالزمان باقي است و روزي خروج خواهد کرد و زمين را از عدل پر خواهد کرد؛ چنان که از ظلم پر شده است. [2] اولين بار «عبدالله بن سبا» قائل به رجعت علي(ع) شد و فکر رجعت را ميان شيعه القا کرد. بغدادي مي گويد: «سبائيه نسبت به علي(ع) غلو کردند و گمان کردند او نبي است و حتي گمان کردند او خداست». [3] .

سبائيه غلو را دربارهِ علي(ع) به حد اعلا رسانده بودند و معتقد به ويژگي خارق العاده علي(ع) بودند. البته بنابر قولي به آنان «طياره» [4] و بنابر قولي «سحابيه» [5] هم مي گويند. آنها معتقدند که علي(ع) نمرده و در ابرهاست. البته اهل اخبار، مخالفان عثمان را مطلقاً «سبائيه» مي ناميدند. [6] .

در مورد خود «عبدالله بن سبا» بايد گفت، که اولين بار نام او در کتاب تاريخ طبري، با روايت سيف بن عمرو، آمده است، که نقل مي کند: «او مردي يهودي از صنعا، از مادري سياه پوست بود و در زمان عثمان مسلمان شد؛ به اين قصد که در پوشش اسلام شروع به فساد کند و اسلام را براندازد؛ و در قتل عثمان هم شريک بود.» [7] و در جاي ديگر، طبري بنابر قول سيف بن عمرو روايتي را نقل مي کند که: «دو سپاه علي(ع) و بصره توافق به صلح کردند (در جنگ جمل)؛ اما قاتلان عثمان اين امر را به صلاح خود نمي ديدند؛ از اين رو شبانه توطئه کردند و به هر دو سپاه حمله کردند و هر دو را به جان هم انداختند.» [8] .

در ميان مورخان، اولين بار طبري اين روايات را از زبان سيف بن عمرو نقل کرده و بعد اين افسانه به ديگر تاريخ نويسان رسيده است. البته مورخان بزرگي همچون يعقوبي (متوفي284ه)، بلاذري (متوفي 279ه)، ابن سعد (متوفي 230ه) از ابن سبا اسمي نياورده اند.

علامه عسکري در کتاب عبدالله بن سبا [9] به تفصيل درباره شخصيت عبدالله بن سبا سخن گفته است و ساختگي بودن آن را ثابت مي کند؛ و در مورد سيف بن عمرو تميمي (متوفي 170 ق) هم مي فرمايد که، وي عدناني بوده و سعي فراواني در تصرف تاريخ نموده است؛ از اين رو عبدالله بن سبا هم از طراحي هاي اوست؛ تا بدين وسيله اختلافات مهم دنياي اسلام و عقايد مهم شيعه را به عبدالله بن سبا نسبت دهد؛ تا چنين وانمود کند که اصل اين عقايد از يهود گرفته شده است.

البته سيف بن عمرو در ميان رجال نويسان اهل سنت متهم به زندقه و کفر شده است.

همان گونه که معلوم شد، سبائيه چنين ادعايي را نسبت به امام علي(ع) داشتند. ولي پر واضح است که هيچ گاه امام علي(ع) چنين ادعايي نکرده بودند.

انگيزه اصلي سبائيه يا سحابيه، غلوگويي نسبت به امام علي(ع) است؛ البته نبايد دست هاي معاندان شيعه در انتساب تحريف گونه اين عقايد به ابن سبا را فراموش کرد. متأ سفانه حتي برخي از شيعيان هم (مانند نوبختي در فرق الشيعه و اشعري در المقالات و الفرق) بدون توجه به لوازم اين انتساب، در کتب خود نام او را ذکر کرده اند؛ در حالي که جمع کثيري از اهل سنت وجود ابن سبا را انکار کرده اند؛ مانند: طه حسين [10] ، دکتر علي وردي [11] ، محمد کردعلي [12] ، احمد محمود [13] ، دکتر کامل مصطفي شيبي [14] و برخي مستشرقان؛ مانند: دکتر برناد لويس، ولهاوزن، فريد ليندر و ديگران. [15] .

در مورد نام ديگر سبائيه؛ يعني سحابيه، بايد متذکر شد که اين مطلب موهوم است. اصل مطلب از اين قرار است که پيامبر اکرم(ص) عمامه اي داشت به نام سحاب، که در عيد غديرخم يا در مناسبت ديگر آن را به امام علي(ع) بخشيد. پس از آن گاهي که امام علي(ع) با آن عمامه بر پيامبر اکرم(ص) وارد مي شد، پيامبر(ص) مي فرمود: «جاء علي في السحاب»، «علي(ع) در حالي که عمامه سحاب بر سر اوست، آمد» نه اين که علي(ع) که در ابرهاست آمد. بعدها فرقه نويسان اين جمله را تحريف کرده و آن را به طرفداران ابن سباي ساختگي نسبت دادند. [16] .

در مورد سبائيه چند نکته قابل ذکر است:

الف) اين طائفه منقرض شده اند و ادعاي آنان هم باطل است.

ب) روايات فراواني وجود دارد، که در آنها به تعداد ائمه(ع) تصريح شده است.

ج) مسأ له به شهادت رسيدن حضرت علي(ع)، از مشهورترين حوادث تاريخ است.

د) حضرت علي(ع) در هيچ جا چنين ادعايي نداشته؛ بلکه خبر از آمدن قائم آل محمد(عج) مي دهد.

اصبغ بن نباته مي گويد:

«نزد اميرالمؤ منين(ع) رفتم و او را متفکر و خيره شدهِ به زمين يافتم. عرض کردم: يا اميرالمؤ منين! چگونه است که شما را متفکر و خيره شده به زمين مي بينم؟ آيا نسبت به آن راغب شده اي؟ فرمود: نه والله! هرگز نه راغب زمين و نه راغب دنيا گشته ام؛ ولي درباره فرزندي که از صلب من و يازدهم از اولاد من است، تفکر مي نمودم. اوست آن مهدي که زمين را پر از عدل و داد مي کند، پس از آن که از ظلم و جور پر شده باشد. او را حيرتي و غيبتي است، که در آن گروهي هدايت و گروهي گمراه مي شوند...» [17] .


پاورقي

[1] تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام، دکتر محمدجواد مشکور، ص 127، انتشارات اشراقي، چاپ ششم، تهران، 1379.

[2] الغيبه، شيخ طوسي، ص 197، تحقيق عبادالله الطهراني و الشيخ علي احمد ناصح، انتشارات مؤ سسه المعارف الاسلاميه، قم، چاپ دوم، 1417 ق.

[3] المهديه في الاسلام، سعد محمد حسن، پاورقي ص 94، طبع مصر، 1353م.: 1373ه.، دارالکتاب العربي.

[4] عبدالله بن سبا، علامه عسکري، ج 3، ص 209، مترجمان: محمدصادق نجمي و هاشم هريسي، چ اول، انتشارات مجمع علمي اسلامي.

[5] همان.

[6] تاريخ اسلام، دکتر علي اکبر فياض، ص 140، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ نهم، بهار 1378.

[7] محمدبن جرير طبري، تاريخ الرسل و الملوک، چاپ اول، بيروت، دارالکتب العلميه، 1407ق، ج 2، ص 647.

[8] تاريخ طبري، ج 3، ص 38.

[9] عبدالله بن سبا، علامه سيد مرتضي عسکري، ج 3 (ترجمه فارسي).

[10] طه حسين، الفتنه الکبري علي و بنوه، قاهره، دارالمعارف، ص 98.

[11] دکتر علي وردي، وعاظ السلاطين، ص 175، بغداد، کليه الاداب و العلوم، 1954 م.

[12] محمد کردعلي، خطط الشام.

[13] احمد محمود، نظريه الامامه.

[14] دکتر کامل مصطفي شيبي، الصله بين التصوف و التشيع، چاپ دوم، قاهره، دارالمعارف.

[15] غاليان، صفري فروشاني، ص 79-77.

[16] عبدالحسين احمد اميني نجفي، الغدير في الکتاب و السنه و الادب، ج 3، صص 293-290، چاپ سوم، بيروت، دارالکتاب العربي، 1387 ق.

[17] کمال الدين و تمام النعمه، محمدبن علي بن بابويه (شيخ صدوق)، ج 1، ص 289، ح 1، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، مؤ سسه النشر الاسلامي، 1416ه.