پيشگفتار


السّلامُ علي شَمْسِ الظَّلام و بَدْرِ التَّمام



طلوعت را همه چشم انتظاريم

بتاب، اي آفتاب دادگستر



نهان کردي چو مهر رويت اي مه

جهان شد تيره، چون خوي ستمگر



سخن از خورشيد پنهان است ؛ آن که به فرموده امام رضا عليه السلام : «... إذا خَرَجَ أشْرَقَتِ الأرضُ بِنُورِهِ...» [1] ؛

از چشمه ساري جوشان که از تشنه کامان به دور مانده ؛

از شمشير آخته يزدان که از نبود ياران در نيام خفته ؛

از آن دستِ نيرومند خدايي که در آستين فرو رفته ؛

از آن سمبل قطره هاي نقره فام اشک که از خشيتِ خدا فرو ريخته ؛

از آن حماسه هميشه جاويد خون شهيدان کربلا، خدنگ در مشت مانده.

آري، سخن از غيبت امام زمان عليه السلام است ؛ از بزرگ مظلوم دوران ؛ آن که يادش از خاطره ها فراموش شده است...

همو که اگر کسي مهرباني هاي او را ببيند و قطره اي از زلال محبّتش بچشد، ديگر فراموشش نخواهد کرد.

همو که هرکس به او پيوست از اغيار بريد و سعادت دو دنيا را در کوي محبّت او ديد.

همو که مؤمنان را انيس و رفيق و شفيق است. [2] .

به راستي، چرا کسي که پدرش را، برادرش را، دوست مُشفق و دلسوزش را از ياد نمي برد، امام زمانش را به فراموشي مي سپارد؟!

مگر حقّ کدامين پدر افزون تر از حقوق امام زمان عليه السلام است؟! کدام برادر مهربانتر از اوست؟ دلسوزيِ چه دوستي بيشتر از دلسوزي ها و محبت هاي اوست؟

خود او خطاب به شيعيانش مي فرمايد :

«إنّا غيرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِکُمْ ولا ناسِينَ لِذِکْرِکُمْ». [3] .

ما در مراعات حال شما کوتاهي نمي کنيم و يادتان را از خاطر نمي بريم.

وقتي او - که ذخيره همه هستي، ثمره همه رسالت ها، منبع همه کمالات، سرچشمه همه خيرات و جلوگاه همه نيکويي ها و زيبايي هاست - هيچ گاه ياد ما را از خاطر نمي برد و در رعايت احوالمان هرگز کوتاهي نمي کند، آيا رواست فراموشي ما نسبت به آن امام مهربان يا از وفاست غفلت از آن جانِ جهان؟!

هم او مي فرمايد :

«... وَلَولا ذلِکَ لَنَزَلَ بکُمُ اللَّأْواءُ واصْطَلَمَکُم الأعْداءُ». [4] .

... اگر چنين نبود، بلاهاي سخت بر شما فرود مي آمد و دشمنان، شما را نابود مي کردند.

آري، اين او بود که به ياد ما بود و برايمان دعا کرد و در فتنه هاي بنيان سوز دوره غيبت، عنايت خويش را از ما دريغ نداشت، و همو بود که پايه استمرار حيات معنوي و تاريخي شيعه بود و هست و حقاً جفاست که حقوق آن بزرگوار را - چنان که بايد - ندانيم و دفتر معرفتش را - چنان که شايد - نخوانيم.

اکنون... اي منتظر!

کمي تأمّل کن و در اوج مقام معنوي امام زمانت بينديش که او کيست و بزرگي کارش در چه حدّ است؟

گرچه حضرات معصومين سلام اللَّه عليهم اجمعين همه يک نورند و يک حقيقت و داراي يک سنخ ولايت - که فرموده اند : «کُلُّهُمْ نُورٌ واحدٌ» - وجود اقدس حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه داراي امتيازاتي است و برنامه آن بزرگوار را ويژگي هايي است که باعث شده چشم اميد همه، حتّي پيامبران و ائمه هدي عليهم السلام به او دوخته شود و اهميت ظهورش به قدري است که پيوسته دودمان امامت و ولايت، در گفتار و رفتارشان، از آن حضرت به بزرگي ياد کرده و همگان را به عظمت او توجّه داده اند ؛ تو گويي چشمان در هاله غم فرو رفته همه انبيا و اوصيا چشم به راه روز قيام و آمدن اوست.

خون هميشه جوشان حلقوم حسين عليه السلام، به هنگام فجر، نام مهدي را بر صفحه افق نقش مي زند و رنگ سرخ شفق در صفحه هر غروب، سرخي دل عرش نشينان را باز مي خواند.

رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم به اوج قله دانش آن امام قائم عليه السلام، اشارت مي فرمايد :

«ألا إنَّهُ وارِثُ کُلِّ عِلْمٍ وَالمُحيطُ بِهِ». [5] .

آگاه باشيد که او (مهدي عليه السلام) وارث هر دانش و دربرگيرنده آن است.

مولاي همه خوبان، امام علي عليه السلام از او به عنوان پناه دهنده ترين و آگاه ترين انسان ها ياد مي کند :

«أوْسَعُکُمْ کَهْفَاً وَأکْثَرُکُمْ عِلْمَاً». [6] .

او پناه دارترين شماست و عالم ترينتان.

آن گاه با شيدايي و شيفتگي از شوق ديدارش آه مي کشد و لقايش را انتظار مي برد، «آه! آه!... شَوقاً إلي رُؤْيَتِه». [7] .

بانوي هستي، فاطمه زهرا عليها السلام در لحظه هاي آخر عمر شريف پيامبر، با مژده «مِنّا مَهْدِيُّ هذه الأُمَّةِ» [8] تسلّي مي يابد.

امام علم و تعليم، حضرت صادق عليه السلام آرزوي ديدار او را دارد ؛ در فِراقش ناله مي کند ؛ در غم غيبتش مي سوزد ؛ از دوري رويش آسايش ندارد و از هجرانش پريشان و افسرده است و در حالي که لباسِ ساده بي گريبان پوشيده و روي خاک نشسته است، به سان مادر فرزند مرده، ناله سر مي دهد و سرشک از ديدگان مي بارد و با آن محبوب نيامده، نجوا مي کند. [9] .

سرانجام... امام رئوف عليّ بن موسي الرضا عليه السلام با شنيدن وصف آن حجّت يزدان اشک از ديدگان فرو مي ريزد، و به احترام نام مقدّس «قائم» از جا برمي خيزد ؛ مي ايستد و دستان مبارک بر سر مي گذارد و با آهي سوزان دعا مي کند که :

«خدايا! فرجش را برسان و قيامش را آسان گردان». [10] .

راستي، چگونه بگوييم که ما سرباز اوييم در حالي که امام صادق عليه السلام آرزومند خدمت گزاري آستان اوست و مي فرمايد :

«لَوْ أدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أيَّامَ حَيَاتِي». [11] .

اگر روزگار او را درمي يافتم، سراسر زندگي ام خدمتش مي کردم.

اينک که رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم مقام «مهدي عليه السلام» را مي ستايد و اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليها السلام به وجود او تسلّي و سرور مي يابند و امام صادق عليه السلام به خدمتش مي ايستد و در فراقش اشک مي ريزد، و حضرت رضا عليه السلام به نامش از جاي برمي خيزد و به يادش مي گريد، شايسته بلکه واجب است که ما شيعيان نيز :

- به يادش باشيم.

- براي نزديکي ظهورش، دعا کنيم.

- در پي جلب رضايتش بکوشيم.

- خلق را به سويش دعوت کنيم.

- دل ها را از محبّتش لبريز گردانيم.

- خود را براي جانفشاني و جهاد در رکابش، آماده سازيم.

- در زمان غيبتش، وظايف خود را بشناسيم و در اين راه به تلاش هرچه بيشتر پردازيم.

- در هجران رويش بناليم و اشک بريزيم...

تا - ان شاء اللَّه - توفيق ديدارش، نصيب گردد.

از آن جا که معرفت و اعتقاد به وجود مقدّس حضرت مهدي عليه السلام از پايگاه هاي مهمّ اخلاقي و پرورش هاي انساني است، مطالعه در آثار و اخبار مربوط به حضرتش، نقش مؤثّري در بيداري و هوشياري جان و انديشه انسان ها دارد ؛ استعدادهاي خفته را بيدار مي کند و آدمي را در برابر مشکلات، اميدوار و نيرومند مي سازد.

در راستاي اين امر مهم، با الهام از فرموده ها و روايات منقول از حضرت رضا عليه السلام، در آشنايي بيشتر با آخرين ذخيره الاهي حضرت مهدي عليه السلام سعي نموده ايم.

اميد است اين اثر شعله اي از مشعل فروزان محبّت به حضرتش را در دل ها بيفزايد و حالت انتظار ظهور مصلح بزرگ را در دل هاي حقيقت جو فراهم آورد.

ان شاء اللَّه.

اللّهمّ اکشِفْ هذه الغُمَّةَ عن هذه الأُمَّةِ

بحضورِهِ، وعَجِّلْ لنا ظُهُورَهُ، إنَّهُم يَرَوْنَهُ بَعيداً

ونَرَاهُ قَريباً، بِرَحمَتِکَ يا أرْحَمَ الرَّاحِمين [12] .


پاورقي

[1] کمال الدين وتمام النعمه، شيخ صدوق، صص371 و372.

[2] برگرفته از سخنان امام رضا عليه السلام در وصف امام. (عيون اخبار الرضا عليه السلام).

[3] احتجاج طبرسي، ج2، ص598.

[4] احتجاج طبرسي، ج2، ص598 نامه به شيخ مفيد رحمه الله.

[5] بحارالانوار، ج37، فرازي از خطبه غدير، ص214.

[6] بحارالانوار، ج51، ص115، ح24.

[7] همان.

[8] بحارالانوار، ج36، ص368، ح233.

[9] کمال الدين وتمام النعمه، ص353.

[10] منتخب الاثر، ص506.

[11] تاريخ الغيبة الکبري، ص359.

[12] مفاتيح الجنان، دعاي عهد.