آمدن سفياني حتمي است


و نيز در آن کتاب از موسي بن اعين روايت نموده که امام صادق عليه السلام فرمود: آمدن سفياني امري حتمي است. از موقع آمدن وي تا آخر کارش جمعا پانزده ماه است، شش ماه جنگ مي کند وقتي پنج منطقه [1] را بتصرف آورد نه ماه سلطنت مي کند و يک روز بيش از آن نمي ماند. هم در غيبت نعماني از معلي بن خنيس نقل کرده که گفت: شنيدم حضرت صادق مي فرمود: بعضي از وقايع حتمي است که بايد روي دهد و بعضي غير حتمي است که ممکن است بعللي اتفاق نيافتد و از جمله امور حتميه خروج سفياني در ماه رجب است. و هم در کتاب مزبور زراره از برادرش عبد الملک بن اعين روايت مي کند که گفت: در خدمت حاضر باقر عليه السلام بودم که از قائم سخن بميان آمد، من گفتم: اميدوارم که بزودي قائم ظهور کند و سفياني هم نباشد، حضرت فرمود: نه بخدا قسم آمدن سفياني حتمي است و ناچار بايد بيايد. نيز در کتاي ياد شده از زراره از برادرش حمران بن اعين روايت ميکند که امام محمد باقر عليه السلام در تفسير آيه شريفه ثم قضي اجلا و اجل مسمي عنده فرمود:



[ صفحه 1030]



اجل بر دو گونه است: اجل محتوم و اجل موقوف. حمران پرسيد محتوم حتمي کدام است؟ فرمود: کاريست که جز آن نباشد، پرسيد اجل موقوف چيست؟ فرمود: اجلي است که بسته بمشيت و خواست خداست. حمران گفت: من اميدوارم که آمدن سفياني از اجل موقوف باشد. حضرت فرمود: نه بخدا از اجل محتوم است. و نيز در کتاب نامبرده از فضيل بن يسار از امام محمد باقر عليه السلام نقل شده که فرمود: بعضي از امور موقوف و پاره اي محتوم است و آمدن سفياني از امور محتوم است که حتما مي بايد بيايد. همچنين در غيبت نعماني از خلاد صايغ روايت کرده که حضرت صادق عليه السلام فرمود: آمدن سفياني از امور مسلم است، و جز در ماه رجب نميايد مردي عرضکرد وقتي او آمد وضع ما شيعيان چگونه است؟ فرمود: در آنموقع بطرف ما اين روايت در آن کتاب بسند ديگر هم نقل شده است. مولف. بطرف ما يعني کار بسوي ما بازگشت مي کند و قائم ما ظاهر ميشود بعبارت ديگر يعني برويد بشهري که قائم از آنجا ظهور مي کند. زيرا سفياني بانجا نميرسد و متوسل بما شويد [2] و هم در کتاب مزبور از جابر جعفي نقل کرده که گفت: از امام محمد باقر عليه السلام پرسيدم: سفياني کي خواهد آمد؟ فرمود: از کجا سفياني تا کسيکه بعد از اوست يعني قائم آل محمد نيامده باين زودي ميايد؟ وقتي آب در زمين کوفه جوشيد و لشکر شما شيعيان را بقتل رسانيد، منتظر سفياني و آمدن قائم باشيد. هم در آن کتاب از بطائني نقل مي کند که گفت: با حضرت امام موسي کاظم از مکه تا مدينه همسفر بودم. روزي آن حضرت بمن فرمود: اگر اهل آسمان و زمين



[ صفحه 1031]



عليه بني عباس قيام کنند. بطوريکه. زمين از خون آنها سيراب شود، مادام که سفياني خروج نکرده بي اثر است. عرضکردم: آقا آمدن سفياني حتمي است؟ فرمود: آري حتمي است. آنگاه سر مبارک را پائين انداخت، و بعد سربرداشت و فرمود: دولت بني عباس بر پايه حيله و نيرنگ قرار گرفته، اين دولت طوري از ميان خواهد رفت که اثري از آن باقي نماند. آنگاه دوباره حکومت آنها تجديد ميشود بطوريکه گوئي آسيبي بان نرسيده است. هم در آن کتاب از حسن بن ابراهيم نقل کرده که گفت: بحضرت امام رضا عليه السلام عرضکردم مي گويند: قائم در وقتي ظهور ميکند که دولت بني عباس منقرض شده باشد. فرمود: دروغ گفته اند. موقع ظهور او هنوز دولت بني عباس برقرار است [3] و هم در کتاب مزبور از عبد الله بن ابي يعفور روايت نموده که گفت: امام محمد باقر عليه السلام فرمود: براي بني عباس و مرواني واقعه اي در قرقيسا روي ميدهد که در آن جوانان نورس پير ميشوند. خداوند پيروزي را نصيب آنها نميگرداند، و به پرندگان آسمان و درندگان زمين فرمان ميدهد که گوشت ستمگران را بخوريد [4] سپس سفياني خروج ميکند.



[ صفحه 1032]



هم در آنکتاب از محمد بن ربيع اقرع از هشام بن سالم از امام ششم روايت مي کند که فرمود: هنگامي که سفياني بر مناطق پنجگانه استيلاء يافت نه ماه خود



[ صفحه 1033]



را براي ديدن ناملايمات آن آماده سازيد. هشام معتقد بود که آن پنج منطقه دمشق و فلسطين و اردن و حمص و حلب است.



[ صفحه 1034]



و نيز در کتاب ياد شده از حرث روايت نموده که اميرالمومنين فرمود: مهدي ديدگاني جالب، موئي جعده، و خالي بر گونه دارد و ابتداي قيامش از جانب شرق [5] .



[ صفحه 1035]



است در آن هنگام سفياني نيز خروج ميکند و باندازه مدت حاملگي يک زن يعني نه ماه سلطنت مي کند. او در شام خروج مي کند و مردم شام از وي اطاعت مي کنند، جز يک عده که بر عقيده حق استوارند خداوند آنها را از پيوستن باو حفظ مي کند. سفياني با لشکري جرار به بيداء مدينه مي آيد. وقتي به بيداء رسيد، خدا او را بزمين فرو ميبرد البته بالشکرش و اينست معني اين آيه شريفه و لو تري اذا فزعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قريب.


پاورقي

[1] قبلا گفتيم که اين پنج منطقه، شام و فلسطين و اردن و حلب و حمص است.

[2] شايد قسمت آخر بيان مولف يعني متوسل بما شويد در معني روايت کافي باشد. زيرا حضرت فرمود: فالينا يعني در آن روز براي نجات از گمراهي بطرف ما بيائيد و در صف قائم آل محمد باشيد!.

[3] دور نيست که اين روايت و روايت اسبق که از حضرت موسي بن جعفر رسيده بود در مقام تقيه از آن دو بزرگوار صادر شده باشد، زيرا اين دو امام در گرما گرم دولت بني عباس بودند و نمي توانستند از انقراض دولت آنها سخن بگويند؛ ولي بطوريکه در زيرنويس صفحه 1015 هم گفتيم امکان دارد که موقع ظهور امام زمان (ع) مجددا دولتي از بني عباس بر سر کار آيد؛ چنانکه سفياني نيز دولت جديد بني اميه را تشکيل مي دهد.

[4] يکي از دليلهاي مهم فرقه بهائي براي اثبات حقانيت ادعاي باب و بهاء يعني ميرزا علي محمد شيرازي و ميرزا حسينعلي مازندراني، جمله اي است که درگفتار دو تن از علماي متعصب اهل تسنن يعني محيي الدين عربي در فتوحات المکيه و سيد عبد الوهاب شعراني در کتاب اليواقيت و الجواهر مي باشد ابو الفضل گلپايگاني مبلغ معروف بهائي که در دسيسه بازي و تحريف حقايق يد طولاني داشته است گفتار مفصل آن دو عالم سني را تقطيع کرده و چند جمله آنرا از ميان آنها بيرون کشيده و سپس بميل خود ترجمه و شرح کرده و از آن سوء استفاده نموده است. تمام سخنان محيي الدين و شعراني و گفتار گلپايگاني و پاسخ او را خوانندگان در کتاب بهائي چه مي گويد جلد اول صفحه 95 بخوانند.

اتفاقا همان مقدار که گلپايگاني با تردستي جدا نموده و ترجمه و بهره برداري کرده است با صراحت مخالفت ادعاي او را ثابت و موجبات افتضاح او را فراهم آورده است

جمله اي که مورد بهره برداري وي قرار گرفته اين است که محي الدين ضمن شرح اوصاف قائم آل محمد مي گويد: و يفتح المدينة الرومية بالتکبير في سبعين الفأ من المسلمين من ولد اسحاق يشهد الملحمة العظمي مأدبة الله بمرج عکايبيد الظلم و اهله،‌يقيم الدين و ينفخ الروح في الاسلام يعز الله به الاسلام بعد ذله و يحيبه بعد موته يضع الجزية و يدعو الي الله بالسيف.

يعني: قائم شهر روي قسطنطنيه را با تکبير در ميان هفتاد هزار مسلمان که از اولاد اسحاق مي باشند فتح مي کنند و سخصا در واقعه بزرگ در چراگاه عکا که خوان نعمت خداوندي براي لاشخوران و جانواران است حضور مي يابد و ظلم و ظالم را نابود مي سازد؛ دين خدا را پايدار مي دارد روح در اسلام مي دهد، خداوند بوسيله ي او اسلام را بعد از ذلت، عزيز مي گرداند و بعد از مردگي زنده خواهد کرد! قانون جزيه را اجرا مي کند و با شمشير و جنگ مردم را دعوت مي کند

هم چنين محي الدين درباره ي وزراي قائم مي گويد: ما هم اقل من خمسة و لا اکثر من تسعة و يقتلون کلهم الا واحد منهم في مرج عکافي المأدبة الالهية التي جعلها الله مائدة لسباع الطيور و الهوام

يعني: آنها از پنج نفر کمتر و از نه نفر بيشتر نيستند؛ وباستثناء يکي از آنها، همگي در چراگاه عکا در خوان نعمتي که خداوند براي لاشخورها و جانواران قرار داده است بقتل مي رسند.

لفظ عکا در گفتار محي الدين چنان گلپايگاني را ذوق زده کرده و از هوش برده است که با همه زرنگي نتوانسته درست آنرا بکار برد و بالاخره مشت خود و اهل بهاء را باز کرده است. زيرا اولا در سخنان محي الدين گفتگو از اين است که قائم اسلام را زنده مي کند و پايدار مي دارد؛ و باشمشير مردم را دعوت مي کند و شهر رومي را با هفتاد هزار نفر فتح مي کند!

ولي مبلغ عاليقدر و راستگو و امانت دار!‌بهائي نه تنها به پيروي از باب و بهاء،‌موضوع فتح قسطنطنيه و دعوت به شمشير را مانند سائر علائم و اوصاف ديگر قائم نقل نکرده؛ بلکه چيزي هم بر آن افزوده و در اوصاف وزراي قائم مي گويد ويقتلون کلهم الا واحد منهم ينزل في مرج عکا و بعد آنرا بميل خود اين طور ترجمه ميکند تمام کبار اصحاب آن حضرت کشته مي شوند مگر يکي از ايشان که وارد مي شود در مرج عکامهانخانه اي که خداوند مقرر فرموده

کلمه ينزل را اضافه کرده و مرج عکا را که بمعني چراگاه عکاست بصورتي ترجمه کرده که درست مفهوم نشود و خواسته اين طور نتيجه بگيرد که امام زمان در کلام محي الدين ميرزا علي محمد باب بوده که تمام اصحابش کشته شدند مگر يکي از آنها ميرزا حسينعلي مازندراني که به عکا آمده است! در صورتيکه اين درست برخلاف مقصود محي الدين است و ترجمه غلط کلام اوست و تحريف مي باشد.

از همه اينها گذشته اصولا کلام محي الدين براي ما چه اعتباري دارد؟ و ثانيا در همين روايت که علامه مجلسي از حضرت باقر نقل مي کند که عربي آن اين است: ان لولد العباس و للمرواني لوقعة بقرقيسا يشب فيها الغلام الخرور و يرفع الله عنهم النصر و يوحي الي طير السماء و سباع الارض ان اشبعي من لحوم الجبارين ثم يخرج السفياني و در صفحه 1026 نيز از حضرت صادق (ع) قريب بهمين معني نقل شد که عربي آن ان الله مائدة و في غير هذه الرواية مأدبة بقرقيسا يطلع مطلع من السماء فينادي يا طير السماء و يا سباع الارض هلموا الي الشبع من لحوم الجبارين از اين دو روايت بخوبي پيدا است آنچه در کلام محي الدين است اين است که در چراگاه عکا مرج عکا جنگي ميان اصحاب امام زمان با حضور خود وي و مخالفين او بوقوع مي پيوندد و مقتولين کفار در صحرا مي افتند و خدا آنرا بصورت مهمانخانه پر غذائي براي لاشخورها و جانوران قرار مي دهد.

[5] ابو الفضل گلپايگاني مبلغ بهائي در فرائد صدر و ذيل اين روايت را انداخته و فقط چند جمله آنرا نقل کرده و مي نويسد: آن حضرت فرمود: المهدي اقبل جعد بخده خال يکون مبدأ من قبل المشرق يعني مخمور العين پيچيده موي است و در گونه آن حضرت خالي است و مبدء ظهور مبارکش از طرف شرق است و آنرا با سيد باب شيرازي تطبيق کرده است که از شرق آمد.

بيچاره اي که فرائد مي خواند خواه بهائي يا مسلمان بي اطلاع خيال مي کند روايت فقط همين است که گلپايگاني امين باب و بها! نقل کرده است. درصورتي که شما تمام آنرا در اين صفحه مي خوانيد

اولا حضرت امير (ع) مي فرمايد مبدأ او از طرف مشرق است؛

معني آن اين است: مهدي که از اولاد ماست و اصلا حجازي است؛ مبدأ او طرف مشرق است؛ که شهر سامره باشد چنانکه در زيرنويس صفحه 336 گفتيم که سامره نسبت بحجاز و شبه جزيره ي عربستان؛ جزو بلاد شرقي است. ولي گلپايگاني آنرا به ظهور باب معني کرده است؟

ثانيا اگر مبدأ را بظهور امام زمان معني کنيم، منظور اين است که وي از جانب مشرق قيام مي کند؛ و چنانکه مکرر در همين باب خوانده ايم و مکرر هم در اين باب و باب آينده خواهد آمد، مهدي (ع) هر چند در مکه ظهور مي کند، ولي با سيصد و سيزده نفر بکوفه و عراق مي آيد و هنگاميکه پيروانش به ده هزار نفر رسيد از عراق که نسبت بحجاز مشرق محسوب مي شود آشکار شده و با نبرد و جنگ با بيدينان و مخالفين خدا؛ جهان را اصلاح و قرين امن و آرامش مي کند.

ثالثا اگر اين مهدي سيد باب بوده! موضوع خروج سفياني و لشکر کشي او بمدينه و فرو رفتن او و لشکرش در بيداء چيست؟! لابد بهائيان که ميرزا علي محمد شيرازي را امام زمان کردند براي اين هم فکري خواهند کرد؛‌و از آسمان و ريسمان و ماست و دروازه دروغ ديگري بهم زده و چاپ خواهند کرد و گرنه کجاي اين حديث با سيد باب بيچاره تطبيق مي کند؟!.