نص خداوند در مواضعي چند


که از آن جمله صحيفه فاطميه عليه السلام است که شيخ جليل احمد علي ابن ابي طالب طبرسي قدس سره در کتاب احتجاج روايت ميکند از حضرت صادق عليه السلام فرمود که پدرم حضرت باقر عليه السلام فرمود بجابر بن عبد الله انصاري که مرا بتو حاجتي باشد در چه وقت بر تو آسانست که با تو خلوت کنم و آنرا از تو سوال کنم جابر عرض کرد در هر زمان که فرمائيد پس پدرم با او خلوت نمود و فرمود يا جابر مرا خبر ده از آن لوحي که آنرا در دست مادرم فاطمه عليهاالسلام ديدي و از آنچه مادرم فاطمه عليهاالسلام ترا بان خبر داد که آن چيز در آن لوح نوشته شده پس جابر عرض کرد خدا را گواه ميگيرم که من داخل شدم بر مادرت فاطمه عليهاالسلام در حياه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پس او را تهنيت گفتم بولايت حسين عليه السلام و ديدم در دست آن مخدره لوح سبزي را و گمان کردم آن لوح از زمرد سبز بوده باشد و در آن لوح نوشته سفيدي مانند روشني آفتاب بود پس باو عرض کردم پدر و مادرم فداي تو باد اي دختر رسول خدا اين لوح چه چيز است؟ فرمود اين لوح را خداي عزوجل هديه فرستاد از براي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و در اوست اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و

اسماء اوصياء از اولادم پس پدرم آنرا بمن عطا فرمود که مسرور شوم بان، جابر گفت پس مادرت آن لوح را بمن داد آنرا خواندم و از روي آن نسخه برداشتم پس پدرم باو فرمود يا جابر آيا ميشود آن نسخه را بمن بنمائي؟ جابر عرض کرد آري ميشود پس پدرم با جابر روانه گرديد تا آنکه وارد منزل جابر شدند پس پدرم صحيفه بيرون آورد ازرق اهو و فرمود يا جابر نظر کن در نوشته خود تا آنکه من بخوانم پس جابر نظر کرد در نسخه خود و پدرم خواند پس حرفي از اين بخلاف حرفي از آن نبود پس جابر گفت اشهد بالله من همين طور ديدم که در لوح مکتوب بود بسم الله الرحمن الرحيم هذا کتاب من الله العزيز الحکيم لمحمد نبيه و نوره و سفيره و حجابه و دليله نزل به الروح الامين من عند رب العالمين اعظم يا محمد اسمائي و اشکر نعمائي و لا تجحد آلائي فاني انا الله لا اله الا انا قاصم الجبارين و مذلل الظالمين و ديان يوم الدين اني انا الله لا اله الا انا من رجا غير فضلي او خاف غير عدلي عذبته عذابا لا اعذبه احدا من العالمين فاياي فاعبد و علي فتوکل اني لم ابعث نبيا فاکملت ايامه و انقضت عدته الا جعلت له وصيا و اني فضلتک علي الانبياء و فضلت وصيک علي الاوصياء و اکرمتک بشبليک بعده و

سبطيک الحسن و الحسين فجعلت حسنا معدن علمي بعد انقضاء مده ابيه و جعلت حسينا خازن علمي و اکرمته بالشهاده و ختمت له بالسعاده و هو افضل من استشهد و ارفع الشهداء درجه و جعلت کلمتي التامه معه و حجتي البالغه عنده بعترته اثيب و اعاقب اولهم علي سيد



[ صفحه 19]



العابدين و زين الاولياء الماضين و ابنه شبيه جده المحمود محمد الباقر لعمي و المعدن لحکمتي سيهلک المرتابون في جعفر الصادق الراد عليه کالراد علي حق القول مني لاکرمن مثوي جعفر و لاسرنه في اشياعه و انصاره و اوليائه و انتجيت اولياي بعده موسي و اتيح بعده فتنه عمياء حندس الا ان خيط فرضي لا ينقطع و حجتي لا تخفي و ان اولياي لا يشقون الا و من جحد واحدا منهم فجد حجتي نعمتي و من غير آيه من کتابي فقد افتري علي ويل للمفترين الجاحدين عند انقضاء مده عبدي موسم الکاظم و حبيب و خيرتي الا ان المکذب بالثامن مکذب لکل اوليائي علي بن موسي الرضا وليي و ناصري و من اضع عليه اعباء النبوه و امنحه بالاضطلاع بها يقتله عفريت مستکبر يدفن بالمدينه التي بناها العبد الصالح الي جنب شر خلقي حق القول مني لاقرن عينه بمحمد التقي ابنه و خليفته من بعده و وارث علمه فهو معدن علمي و موضع سري و حجتي علي خلقي لايومن به عبد الا جعلت الجنه مثواه و شفعته في سبعين من اهل بيته کلهم قد استوجبوا النار و اختم بالسعاده لابنه علي النقي وليي و ناصري و الشاهد في خلقي و اميني علي وحيي اخرج منه الداعي الي سبيلي و الخازن لعلمي الحسن العسکري ثم اکمل ذلک بابنه م ح م د و

رحمه للعالمين عليه کمال موسي و بهاء عيسي و صبر ايوب سيذل اوليائي في زمانه و يتهادي روسهم کما تتهادي روس الترک و الديلم فيقتلون و يحرقون و يکونون خائفين مرعوبين و جلين تصبغ الارض بدمائهم و يفشوا الويل و الرنه في نسائهم اولئک اوليائي حقا بهم ادفع کل فتنه عمياء حندس بهم اکشف الزلازل و ارفع الاصار و الاغلال اولئک عليهم صلوات من ربهم و اولئک هم المهتدون و نيز روايت کرده همين شيخ از صدقه بن ابي موسي از ابيبصير که گفت چون حضرت باقر عليه السلام را وفات در رسيد فرزند خود صادق عليه السلام را خواند که او را وصي خود کند پس برادر او زيد بن علي باو گفت اگر مانند حسن ميکردي برادر خود حسين عليه السلام را وصي خود گردانيد کار بدي نکرده بودي فرمود يا اباالحسن امانات بمثال نميشود و عهود رسوم نتواند بود بلکه آنها اموري باشد گذشته بحجتهاي خداي عزوجل پس آن بزرگوار جابر را خواند و فرمود يا جابر در امر صحيفه آن چيز را که ديده خبر ده پس جابر عرض کرد آري يا اباجعفر من داخل شدم بر خاتون خود فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که او را بولادت حسين عليه‌السلام تهنيت گويم پس ناگاه در دست او صحيفه ديدم سفيد از در پس عرض کردم اي سيده زنان اين صحيفه که در دست تو مي‌بينم چيست؟ فرمود در اين صحيفه نامهاي اماماني که از اولاد من هستند ميباشد عرض کردم آنرا بمن بده ببينم فرمود يا جابر اگر ممنوع نبودم ميدادم لکن منع شده از آنکه آنرا غير نبي و وصي و اهل بيت نبي مس کند لکن ماذون هستي که از ظاهر آن باطن آنرا ببيني جابر گويد پس من در آن نظر کردم و خواندم پس در او بود ابوالقاسم محمد بن عبدالله المصطفي امه آمنه ابوالحسن علي بن ابي طالب



[ صفحه 20]



المرتضي امه فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف ابو محمد الحسن بن علي بن ابي طالب البر ابوعبدالله الحسين بن علي امهما فاطمه بنت محمد ابومحمد علي بن الحسين العدل امه شهربانويه بنت يزدجرد شهانشاه ابوجعفر محمد بن علي الباقر امه ام‌عبدالله بنت الحسن بن علي بن ابي طالب ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق امه ام‌فروه بنت القاسم بن محمد بن ابي بکر ابو ابراهيم موسي بي جعفر الثقه امه جاريه اسمها حميده ابوالحسن علي بن موسي الرضا امه جاريه اسمها نجمه ابوجعفر محمد بن علي الزکي امه جاريه اسمها خيزران ابوالحسن علي بن محمد الامين امه جاريه اسمها سوسن ابومحمد الحسن ابن علي الهادي امه جاريه اسمها سمانه و تکني ام‌الحسن ابوالقاسم م ح م د ابن الحسن و هو حجه الله القائم امه جاريه اسمها نرجس صلوات الله عليهم اجمعين

مولف گويد:

که اختلاف روايتين شايد از جهت تعدد صحيفتين بوده باشد يکي سبز که در آن اسامي شريفه معصومين و پدران ايشان ذکر شده و ديگري سفيد که در آن نامهاي ايشان و پدران و مادران ايشان مذکور گشته و چون در اول نام زنان نبوده حس آن از براي ديگران جايز بود بخلاف دوم که در آن زنان بوده و از اين جهت اذن مس از براي ديگران نبوده و الله العالم - بهر حال در اين دو صحيفه شريفه نص بر امامت آن بزرگوار در اين اعصار متاخره از عصر پدران عالي - مقدار او از حضرت پروردگار شده و مانند اين دو اخبار داله بر نص بر اين امر اخبار ديگر است که در مطاوي فصول و ابواب خواهد آمد ان شاء الله.