در جمع بين حکايات گذشته و آنچه رسيده در تکذيب مدعي مشاهده آن


در جمع بين حکايات و قصص گذشته و بين آنچه رسيده در تکذيب آنکه مدعي مشاهده آن جناب عليه السلام شود در غيبت کبري چنانچه شيخ صدوق عليه السلام در کمال الدين و شيخ طوسي رحمه الله عليه در احتجاج روايت کرده اند که: بيرون آمد توقيع به سوي ابي الحسن سمري که اي علي بن محمد سمري بشنو خداوند بزرگ گرداند اجر برادران تو را در تو پس به درستي که تو فوت خواهي شد از حال تا شش روزپس جمع کن امر خود را و وصيت مکن به احدي که قائم مقام تو باشد بعد از وفات تو. پس به تحقيق که واقع شد غيبت تامه پس ظهوري نيست مگر بعد از اذن خداي تعالي ذکره و اين بعد از طول زمان و قساوت قلوب و پر شدن زمين است از جور و زود است که مي آيد از شيعه من کسي که مدعي مشاهده است آگاه باشيد که هر کس مدعي شود مشاهده را پيش از خروج سفياني و صيحه پس او کذاب و مفتري است و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم.



[ صفحه 718]



و نيز در چند خبر ديگر اشاره به اين مطلب فرموده اند و جواب از اين خبر به چند وجه است. جواب اول آنه اين خبر ضعيف و غير آن خبر واحدند که جز ظني از آن حاصل نشود و مورث جزم و يقين نباشد پس قابليت ندارد که معارضه کند با وجدان قطعي که از مجموع آن قصص و حکايات پيدا مي شود هر چند از هر يک آنها پيدا نشود بلکه جمله از آنها دارا بود کرامات و خارق عاداتي را که ممکن نباشد صدور آنها از غير آن جناب عليه السلام. پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعيفي که ناقل آن که شيخ طوسي است عمل نکرده به آن در همان کتاب چنانکه بيايد کلام او در اين مقام پس چه رسد به غير او و علماي اعلام از قديم تا حال امثال اين وقايع را قبول دارند و در کتب ضبط فرموده اند و به آن استدلال کرده اند و اغنا نموده اند و از يکديگر گرفته اند و از هر ثقه مامنوني که اطمينان به صدق کلام او داشته اند نقل امثال آنها را از او تصديق کرده اند. چنانکه در غير اين مقام با او مي کردند. جواب دوم آنکه شايد مراد از اين خبر تکذيب کساني باشد که مدعي مشاهده اند با ادعاي نيابت و رساندنداخبار از جانب آن جناب عليه السلام به سوي شيعه، چنان که سفراي خاص آن حضرت در غيبت صغري داشتند و اين جواب از علامه مجلسي است در کتاب بحار. جواب سوم آن چيزي است که در قصه جزيره خضرا معلوم مي شود و گذشت که زين الدين علي بن فاضل به سيد شمس الدين عرض کرد که اي سيد من ما روايت کرديم احاديثي از مشايخ خود از صاحب الامر عليه السلام که آن حضرت فرمود که هر که در غيبت کبري گويد که مرا ديده به تحقيق که دروغ گفته. پس با اين چگونه در ميان شما کسي است که مي گويد من آن حضرت را ديده ام گفت راست مي گويي آن حضرت اين سخن را فرمود درآن زمان به سبب بسياري دشمنان از اهل بيت خود و غير ايشان از فراعنه زمان از خلفاي بني عباس



[ صفحه 719]



حتي آنکه شيعيان در آن زمان يکديگر را منع مي کردند از ذکر کردن احوال آن جناب و اکنون زمان طول کشيده و دشمنان از او مايوس گرديدند و بلاد ما از آن ظالمان و ظلم ايشان دور است و به برکت آن جناب دشمنان نمي توانند که به ما برسند الخ و اين وجه که سيد فرموده جاري است در اکثر بلاد و اولياي آنحضرت عليه السلام. جواب چهارم آن چيزي است که علاه طباطبائي بحر العلوم رحمه الله فرمود در رجال خود در ترجمه شيخ مفيد بعد از توقيعات مشهورد که سابقا ذکر شد به اين عبارت که اشکال مي رود در امر آنها به سبب وقوع آنها در غيبت کبري و جهالت آن شخص که اين توقيعات را رساند و دعوي کردن او مشاهده را که منفي است بعد از غيبت صغري و ممکن است دفع اين اشکال به احتمال حصول علم به سبب دلالت قراين مشتمل بودن توقيع بر اخبار از فتنه و شورشها و جنگهاي بزرگ و اخبار از غيبي که مطلع نمي شود بر آن جز خداوند و اولياي او به اين که ظاهر نمايد آن را براي ايشان و اينکه مشاهده که ممنوع شده اين است که مشاهده کند امام عليه السلام در آن حالي که مشاهده مي کند آن جناب راو معلوم نشد که آورنده توقيع دعوي کرد اين مطلب را. انتهي. و گذشت ذکر اسباب اعتبار آن توقيعات به نحوي که محتاج نباشد به ظاهر نمودند اين احتمالات و نيز علامه مذکور در فوايد خود در مسئله اجماع فرموده و بسا مي شود که حاصل شود براي بعضي از حفظ اسرار از علماي ابرار علم به قول امام عليه السلام به عينه بر وجهي که منافي نباشد امتناع رويت را در مدت غيبت. پس متمکن نمي شود از تصريح نسبت آن قول به امام عليه السلام. پس ابراز مي کند آن قول را در صورت اجتماع تا جمع کرده باشد ميان اظهار حق و نهي از افشاي مثل اين سر در هر حال و شايد مراد ايشان از اين کلام وجه آينده باشد.



[ صفحه 720]



جواب پنجم چيزي است که باز علامه مذکور در رجال بعد از کلام سابق فرموده که و گاهي هست که منع شود امتناع مشاهده در شان خواص هر چند دلالت دارد بر آن ظاهر اخبار به سبب دلالت عقل و دلالت بعضي از آثار انتهي. و شايد مراد از آثار همان وقايع سابقه است که از جمله آنها بود وقايع خود ايشان يا خبري است که حضيني نقل کرده در کتاب خود از امير المومنين عليه السلام که فرمود صاحب الامر ظاهر مي شود و نيست در گردن او از براي احدي بيعتي و نه عهدي و نه عقدي و نه ذمه اي پنهان مي شود از خلق تا وقت ظهورش راوي عرض کرد يا امير المومنين ديده نمي شود پيش از ظهورش؟ فرمود بلکه ديده مي شود وقت مولدش و ظاهر مي شود براهين و دلايل و مي بيند او را چشمهاي عارفين به فضل او که شاکرين کاملينند. بشارت مي دهند به او کساني را که شک دارند در او يا مراد مثل خبري است که روايت کرده شيخ کليني و نعماني و شيخ طوسي به اسانيد معتبره از حضرت صادق عليه السلام که فرمود: لابد است از براي صاحب اين امر از غيبتي و لابد است از براي او در غيبتش از عزلت و نيست باسي و وحشتي يعني با استيناس آن حضرت در غيبتش با سي نفر از اولياء و شيعيان خود در عزلت از خلق وحشتي ندارد چنانچه شارحين احاديث فهميدند از اين عبارت. و بعضي گويند که آن جناب عليه السلام پيوسته در سن سي سالگي است و صاحب اين سن هرگز وحشت نکند و اين معني به غايت بعيد است و ظاهر است که اين سي نفر که امام عليه السلام در ايام غيبت به ايشان انس مي گيرد بايد متبادل شوند در قرون و اعصار زيرا که مقرر نشده براي ايشان از عمر آنچه مقرر شده براي سيد ايشان. پس در هر عصر بايد يافت شود سي نفراز خواصي که به فيض حضور فايز شوند

و نيز شيخ طوسي و شيخ صدوق و ابي جعفر محمد بن جرير طبري به سندهاي معتبره روايت کرده اند قصه علي بن ابراهيم بن مهزيار را و کيفيت رفتن او را از اهواز و از آنجا به مدينه و از آنجا به مکه و تفحص کردن او از حال امام عصر عليه السلام



[ صفحه 721]



و رسيدن او را در حال طواف خدمت جواني که او را برد به همراه خود. و در نزديک طايف در مرغزاي که رشک بهشت برين بود به خدمت امام عليه السلام رسيد و به روايت طبري چون به خدمت آن جواني که يکي ازخواص بلکه از اقارب خاص بود رسيد آن جوان به او گفت چه مي خواهي اين ابو الحسن گفت امام محجوب از عالم را گفت آن جناب محجوب نيست از شماها و لکن محجوب کرده آن جناب را از شما بدي کردارهاي شما الخ. در اين کلام اشاره اي است به اين که اگر کسي را عمل بدي نباشد و کردار و گفتار خود را پاک و پاکيزه کرده باشد از قذارات معاصي و آنچه منافي سيره اصحاب آن جناب است براي او حجابي نيست از رسيدن خدمت آن جناب و علماي اعلام و مهره فن اخبار و کلام تصريح فرموده اند بر امکان رويت در غيبت کبري و سيد مرتضي در تنزيه الانبياء در جواب آن که گفته که هرگاه امام غايب باشد به نحوي که نرسد به خدمت او احدي از خلق و منتفع نشود به او پس چه فرق است ميان وجود او و عدم ا وفرموده اول چيزي که در جواب او مي گوييم اين که ما قطع نداريم که نمي رسد خدمت او احدي و ملاقات نمي کند او را بشري و اين امري است که معلوم نشده و راهي نيست به سوي قطع کردن به آن الخ. و نيز در جواب آن که هرگاه علت در پنهان شدن امام خوف اوست از ظالمين و تقيه او از معاندين پس اين علت زايل است در حق مواليان و شيعيان او پس واجب است که ظاهر شود براي ايشان فرموده بعد از جمله از کلماتي که ما نيز گفتيم که ممتنع نيست اين که امام ظاهر شود از براي بعضي از اولياي خود از کساني که خوف ندارد ازطرف ايشان بودن چيزي از اسباب خوف را و اين امري



[ صفحه 722]



است که نمي شود قطع کرد به نبودن آن و امتناع آن و جز اين نيست که خبر دارد هر کسي از حال خود. راهي نيست براي او به سوي فهميدن حال غير خود.

و در کتاب مقنع که مختصري است در غيبت قريب به اين مضمون را فرموده اند: شيخ طوسي در کتاب غيبت در مقام جواب از سوال مذکوربعد از کلماتي چند فرموده و آنچه سزاوار است که جواب داده شود از اين سوالي که نقل کرديم آن را از مخالف اينکه مي گوييم ما که قطع نداريم بر پنهان بودن آن جناب از جميع اولياي خود بلکه جايز است ظاهر شود از براي اکثر ايشان. و نمي داند هيچ انساني مگر حال نفس خويش را پس اگر ظاهر شد براي او پس شبهات او رفع شده و اگر ظاهر نشد براي او پس مي داند که آن جناب ظاهر نشده براي او به جهت امري است که راجع است به او يعني براي مانعي است که در اوست هر چند نمي داند آن را مفصلا به جهت تقصيري که از طرف اوست الخ.

و گذشت کلام شيخ منتجب الدين در حکايت سي و چهارم و پنجم و پنجاه و چهارم و شمردن او سه نفر از علما را از جمله مشاهدين و سفراي آن جناب.

نيز گذشت از علامه در حکايت پنجاه و هفتم مثل آن و سيد رضي الدين علي بن طاوس در چند جا از کتاب کشف المحجه به کنايه و تصريح دعواي اين مقام را کرده در جايي از آن فرموده بدان اي فرزند من محمد: الهام نمايد خداي تعالي آنچه را که خواسته آن را از تو و خشنود مي شود به آن از تو که غيبت مولاي ما مهدي صلوات الله عليه که متحير نموده مخالف و بعضي موالف را از جمله ادله است بر ثبوت امامت آن چنان و امامت آباء طاهرين او صلوات علله علي جده محمد و عليهم اجمعين. زيرا که تو هرگاه واقف شوي بر کتب شيعه و غير شيعه مثل کتاب غيبت ابن بابويه و کتاب غيبت نعماني و مثل کتاب شفا و جلا و مثل کتاب ابي نعيم حافظ در



[ صفحه 723]



اخبار مهدي و صفات او و حقيقت بيرون آمدند او و ثبوت او و کتابهايي که اشاره کردم به آنها در طرايف مي يابي آنها يا بيشتر آنها را که متضمن است پيش از ولادت آن جناب که او غايب خواهد شد غيبت طولاني تا اين که بر مي گردد از امامت او بعضي از کساني که قايل بودند به آن پس اگر غيبت نکند اين غيبت را طعني خواهد بود در امامت پدران آن جناب و خودش. پس غيبت حجت شد براي ايشان و براي آن حضرت بر مخالفين او در اثبات امامتش و صحت غيبتش با آنکه آن جناب عليه السلام حاضر است با خداي تعالي بر نحو يقين و جز اين نيست که غايب شده آنکه ملاقات نکرده او را از خلق به جهت غيبت ايشان از حضرت متابعت او و متابعت پروردگار عالميان و در جايي فرموده است که: اگر ادراک کردم موافقت توفيق تو را از براي کشف نمودن اسرار براي تو مي شناسانم تو را از خبر مهدي صلي الله عليه چيزي را که مشتبه نشود و مستغني شوي به اين از دليلهاي عقليه و از روايات. به درستي که آن جناب صلي الله عليه و آله و سلم زنده و موجود است بر نحو تحقيق و معذور است از کشف امر خود تا آنکه اذن دهد او را تدبير خداوند رحيم شفق جنان که جاري شده بود بر اين عادت بسياري از انبياء و اوصياء. پس بدان اين را به نحو يقين و بگردان اين را عقيده و دين خود. به درستي که پدر تو شناخته آن جناب را واضح و روشنتر از شناختن ضياء خورشيد آسمان و در جايي فرموده بعد از تعليم فرزندش کيفيت عرض حاجات خود را به آن جناب که ذکر کن براي او که پدر تو درک کرده براي تو که وصيت تو را کرده به آن جناب و گردانده تو را به اذن خداوند جل جلاله بنده او و اينکه من تو را معلق نمودم به آن جناب. به درستي که خواهد آمد تو را جواب آن جناب صلوات الله عليه و از چيزهايي که مي گويم به تو اي فرزند من محمد: پر نمايد خداوند جل جلاله عقل و قلب تو را از تصديق نمودن از براي اهل صدق و توفيق در معرفت حق اينکه طريق



[ صفحه 724]



شناساندن خداوند جل جلاله از براي تو جواب مولاي ما مهدي صلوات الله عليه را برحسب قدرت و رحمت اوست. پس از آن جمله است آن که روايت نموده آن را محمد بن يعقوب کليني در کتاب رسايل،از شخصي که گفت نوشتم به سوي ابي الحسن عليه السلام اين که شخصي دوست دارد که راز گويد با امام خود آنچه را که دوست دارد که راز گويد آن را با پروردگار خود. گفت: پس نوشت اگرباشد براي تو حاجتي پس حرکت ده لب هاي خود را. به درستي که مي رسد به تو جواب آن. و از آن جمله است آنچه را که روايت کرده سعيد بن هبة الله راوندي در کتاب خرايج که گفت: گفت به من علي بن محمد عليهما السلام هرگاه اراده کردي که سوال کني از مساله اي: پس بنويس آن را و بگذارد نوشته را در زير مصلاي خود و ساعتي آن را مهلت ده آنگاه بيرون بياور آن را و نظر نما در آن. گفت: پس کردم و يافتم جواب آنچه را که سوال کرده بودم از آن که توقيع شده بود در آن و به تحقيق که اقتصار کردم براي تو بر اين تنبيه و راه باز است به سوي امام تو براي کسي که اراده نموده خداوند جل جلاله عنايت خود را به او و تمام احسانش را به او.

و شيخ محقق جليل شيخ اسد الله شوشتري کاظميني در کتاب کشف القناع در ضمن اقسام اجماع، غيراز اجماع مصطلح و معروف، مي فرمايد سوم از آنها اينکه حاصل شود براي يکي از سفراي امام غايب، عجل الله تعالي فرجه، علم به قول امام به جهت نقل کردن مثل او براي او در نهاني يا به سبب توقيع و مکاتبه يا به شنيدن از خود آن جناب شفاها بر وجهي که منافي نباشد امتناع رويت را در زمان غيبت.يا حاصل شود آن علم از براي بعضي از جمله اسرار ايشان.



[ صفحه 725]



و ممکن نباشد او را تصريح کردن بر آنچه او بر آن مطلع شده و آشکارا نسبت دادن آن قول به امام عليه السلام و اتکال کردن در ابراز مدعاي خود به غير آن اجماع از ادله شرعيه به جهت موجود نبودن آنها و در اين هنگام جايز است براي او اگر مامور نباشد به اخفاء يا مامور باشد به اظهار نه به نحوي که فاش شود اين که ابراز کند آن قول را در مقام احتجاج به صورت اجماع به جهت ترسيدن از ضايع شدن آن قول و جمع کردن ميان امتثال امر به اظهار حق به قدر امکان و امتثال نهي از افشاي مثل آن قول از براي غير اهلش از ابناي زمان و شکي نيست در حجت بودن اين اجماع. اما از براي خودش پس به جهت علمش به قول امام عليه السلام و اما از براي غيرش پس به جهت کشف کردن اجماع او از قول امام عليه السلام غايت آنچه در اينجاست آنکه اواستکشاف نمود قول امام را به طريقي که ثابت نشده و نقصي در اين نيست بعد از حصول وصول به آنچه معلق بود بر آن حجيت اجماع و براي صحت اين وجه و امکان او او شواهدي است که دلالت مي کند بر آن. از جمله آنها بسيار از زيارات و آداب و اعمال معروف است که متداول شده ميان امياميه و مستندي ندارد ظاهرا از اخبار ايشان و نه از کتب قدمايشان که واقفند بر آثار ائمه عليهم السلام و اسرار ايشان و اماره نيست که شهادت دهد بر اينکه منشا آنها اخبار مطلقه است يا وجود اعتباريه که به نظر مستحسن مي آيد که داعي شده باشد ايشان را بر انشاء و ترتيب آنها و اعتنا به جمع کردن و تدوين آنها چنان که ظاهر است در جمله از آنها. بلي مضايقه نداريم از ورود اخبار در بعضي از آنها و از جمله آنهاست آنچه والد علامه و ابن طاوس روايت کردند از سيد کبير عابد رضي الدين محمد بن محمد آوي تا آخر آنچه گذشت در حکايت بيست و يکم. از آن جمله است قصه جزيره خضراي معروفه که مذکور است در بحار و تفسير



[ صفحه 726]



الائمه عليهم السلام و غير آن و از آنهاست چيزي که شنيده آن را علي بن طاوس در سرداب شريف. و از آن جمله است آنچه را که تعليم فرمود به محمد بن علي علوي حسيني تا آخر آنچه گذشت در حکايت بيست و سوم و غير اينها. و شايد اين مطلب نيز قاعده اي باشد در بسياري از اقوال که قايل آنها معلوم نيست. پس چنين باشد که مطلع بر قول امام عليه السلام چون ديد آن قول را مخالف آنچه مستقر شده بر آن اماميه حق ضايع شود، و از ميان برود، قرارمي دهد آن قول را يکي از اقوال اماميه و بسا شود که خود اعتماد مي کند بر آن و فتوي مي دهد به آن بدون تصريح به دليل به جهت نبودن ادله ظاهره از براي اثبات آن. و شايد آنچه ذکر شد نيز دليل باشد براي آنچه از بعضي از مشايخ ما رسيده از اعتبار اين قسم از اقوال يا تقويت کردن آنها به حسب امکان نظر به احتمال بودن آن قول، قول امام عليه السلام که القا فرموده آن را ميان علما تا آنکه جمع نشوند بر خطا. و راهي نيست براي القاي آن در اين حال مگر به نحو مذکور انتهي. و در اين کلمات بعضي مناقشات هست که محل ذکر آنها نيست و مضر نيست به اصل مقصود که نسبت امکان رويت است در غيبت کبي به همه اقسام آن براي بعضي به علماي اعلام چنان که معلوم شد از کلمات مذکوره و غير آنها که نقلش موجب تطويل است.

جواب ششم آنکه آنچه مخفي و مستور است بر انام، مکان و مستقر آن جناب عليه السلام است. پس راهي نيست به سوي آن از براي احدي و نمي رسد به آنجا بشري و نمي داند آن را کسي حتي خاصان و مواليان و فرزندان آن جناب.



[ صفحه 727]



پس منافات ندارد ملاقات و مشاهده آن جناب در اماکن و مقامات که ذکر شد پاره اي از آنها و ظهور آن حضرت در نزد مضطر مستغيث ملتجي شده به آن جناب منقطع شده از همه اسباب و واله در وادي شبهات و حيران در مهالک فلوات چنان که خواهد آمد که اجابت ملهوف و اغاثه مضطر يکي از مناصب آن جناب است و مؤيد اين احتمال خبري است که روايت شده در کافي از اسحق بن عمار که گفت: فرمود ابو عبد الله عليه السلام که از براي قائم عليه السلام دو غيبت است يکي از آنها کوتاه است و ديگري نمي داند مکان آن جناب را در آن غيبت مگر خاصه از مواليانش و شيخ طوسي و شيخ نعماني درکتاب غيبت خود به سند معتبر از مفضل بن عمر روايت کردند که او گفت که شنيدم که ابو عبد الله عليه السلام مي فرمايد به درستي که از براي صاحب اين امر دو غيبت است يکي از آنها طول مي کشد تا آنکه مي گويند بعضي که مرد و مي گويند بعضي کشته شد و مي گويند بعضي که رفت تا اينکه باقي مي ماند بر امر او از اصحابش مگر چند نفري مطلع نمي شود بر موضع او احدي از فرزندان او مگر آنکه مشغول خدمت و متولي امور اوست.

و شيخ نعماني از اسحق بن عمار روايت کرده که گفت شنيدم که ابو عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام مي فرمايد: از باري قائم عليه السلام دو غيبت است يکي ازآنها طولاني است و ديگري کوتاه است در يکي عالم است به مکان او در آن غيبت خاصه از شيعان او و در ديگري عالم نيست به مکان او خاصه مواليان او در دين او. مخفي نماني که اين خبر اسحق همان خبر اسحق مروي در کافي است و در بعضي نسخ چنان است که ذکر کرديم و در بعضي مطابق نسخه کافي است و به هر نسخه در خبر جوابي است از اصل مقصود چه بنابر خبر کافي دلالت دارد بر آنکه خاصان از مواليانش در غيبت کبري عالمند به مستقر و مکان آن جناب. پس مويد جواب پنجم باشد.



[ صفحه 728]



و بنابر بعضي نسخ نعماني مراد آن خواهد بود که خاصان در آن وقت عالم نيستند به محل اقامه آن حضرت پس نفي نکند مشاهده و رويت را در اماکن ديگر و نبود در قصص گذشته قصه اي که دلالت کند بر ملاقات احدي آن جناب را در آن محل و الله تعالي هو العالم.



[ صفحه 729]