حکايت 062


عالم متبحرجليل افضل اهل عصره، شيخ ابو الحسن شريف عاملي، در کتاب ضياء العالمين نقل کرده از حافظ ابو نعيم و ابو العلاء همداني که هر دو به سند خود روايت کردند از ابن عمر که گفت: فرمود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بيرون مي آيد مهدي عليه السلام از قريه اي که او را کرعه مي گويند و بر سر او ابري است که در آن ابر مناديي است که ندا مي کند اين مهدي خليفه خداوند است. پس او را متابعت کنيد. و جماعتي روايت کردند از محمد بن احمد که گفت پدرم پيوسته سوال مي کرد از کرعه و نمي دانستم که کرعه کجاست پس آمده نزد ما شيخ تاجري با مال و حشمي پس آن قريه را از او سوال کرديم. گفت از کجا شما آن قريه را مي شناسيد پس والدم گفت که: شنيدم در کتب حديث آن را و قضيه آن را. پس تاجر گفت که پدرم بسيار سفر مي کرد.پس دفعه اي شتران خود را بارگيري کرد و با او سير مي کرديم و محلي را در نظر داشتيم. پس راه را گم کرديم چند روز تا آن که توشه ما تمام شد و نزديک شد که تلف شويم. پس مشرف شديم به قبه ها و خيمه ها از چرم. پس بيرون آمدند به سوي ما. حکايت نموديم براي ايشان قصه خود را. پس چون ظهر شد بيرون آمد جواني که نديده بودم نيکو روي تر از او و نه از او با مهابت تر و نه از او جليل القدرتر به نحوي که ما سير نمي شديم از نظر کردن به سوي او پس نماز کرد با ايشان نماز ظهر را با دستهاي رها شده مثل نماز اهل عراق يعني چون اهل سنت مکتف نبود. پس چون سلام نماز را داد پدرم بر او سلام کرد و حکايت نمود براي او قضيه ما را پس مانديم در آنجا چند روز و نديديم مانند ايشان مردماني و نشنيديم از ايشان ياوه و لغوي آنگاه خواهش نموديم از او که ما را به راه برساند پس شخصي را با ما



[ صفحه 587]



فرستاد. پس با ما تا چاشتگاهي آمد ناگاه ديديم که در آن موضعي هستيم که مي خواستيم. پس والد سوال نمود از آن شخص که آن مرد کي بود؟ پس گفت او مهدي عليه السلام بود محمد بن الحسن و موضعي که آن جناب در آنجاست آن را کرعه مي گويند که از بلاد يمن است از طرفي که متصل است به بلاد حبشه ده روز راه است در بيابان که در آن آب نيست و عالم متقدم بعد از نقل اين قصه فرموده منافاتي نيست بين آنچه ذکر شد يعني خروج مهدي صلوات الله عليه از کرعه و بين آنچه ثابت شده از اين که آن جناب ظاهر مي شود در اول ظهورش از مکه زيرا که آن جناب بيرون مي آيد از موضعي که در آنجا اقامت دارد تا اين که مي آيد به مکه و در آنجا ظاهر مي کند امر خود را. مولف گويد ذکر قريه مذکوره در اخبار ما نيز شده ثقه جليل علي بن محمد خراز در کفاية الاثر به اسانيد متعدده روايت کرده از رسول خداي صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود بعد از شمردن عدد ائمه عليهم السلام آنگاه غايب مي شود از ايشان امام ايشان تا اين که علي عليه السلام عرض کرد يا رسول الله پس چه خواهد کرد در غيبت خود؟ فرمود صبر مي کند تا اذن دهد او را خداوند در خروج پس بيرون مي آيد از قريه اي که آن را کرعه مي گويند بر سرش عمامه من است و درع مرا پوشيده و حمايل نموده شمشير ذوالفقار مرا و منادي ندا مي کند که اين مهدي است خليفه الله پس او را متابعت کنيد الخ. و گنجي شافعي نيز خبر سابق را در کتاب بيان خود نقل نموده.