دولت احياي زمين و آدميان


اينها نتايج و ثمرات دولت عدل است که عدالت زنده کننده همه چيز است و دولت مهدي (ع)، دولت احياي زمين و آدميان است. آن حضرت زمين را به عدالت زنده مي سازد و با حاکم کردن دين حق، مردمان را زنده مي کند. شيخ صدوق (ره) به اسناد خود از عبدالرحمن بن سليط از حضرت حسين (ع) روايت کرده است که فرمود: منا اثنا عشر مهديا اولهم امير المومنين علي بن ابي طالب، و آخرهم التاسع من ولدي، و هو الامام القائم بالحق، يحيي الارض بعد موتها، و يظهر به دين الحق علي الدين کله و لو کره المشرکون. [1] از [خاندان] ما دوازده هدايتگر هستند که نخستين ايشان امير مومنان علي بن ابي طالب و آخرينشان نهمين فرزند من است، و او امام قيام کننده به حق است، زمين را پس از مردن آن زنده کند و دين حق را



[ صفحه 24]



بر همه اديان چيره گرداند، هر چند که مشرکان خوش ندارند. اين وعده حتمي خداست که فرمود: اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها. [2] بدانيد که خدا زمين را پس از مردگي اش زنده مي کند. از امام باقر (ع) درباره اين آيه شريفه چنين روايت شده که فرمود: يحييها الله عز و جل بالقائم (ع) بعد موتها - بموتها کفر اهلها - و الکافر ميت. [3] خداوند زمين را پس از مردگي اش به وسيله قائم (ع) زنده مي کند، يعني زمين به سبب کفر اهل زمين مي ميرد زيرا کافر مرده است. کفر و بيداد مي راننده است و ايمان و عدالت زنده کننده. دولت مهدي (ع) دولت ايمان و عدالت است و آن حضرت با ايمان و عدالت زمين و اهل زمين را زنده مي کند. شيخ کليني (ره) به اسناد خود آورده است که محمد حلبي از امام صادق (ع) درباره اين آيه که خداوند فرموده است: بدانيد که خدا زمين را پس از مردگي اش زنده مي کند. پرسش کرد و آن حضرت فرمود:



[ صفحه 25]



العدل بعد الجور. [4] مراد، عدالت پس از بيداد است. دولت مهدي (ع) دولت عدالت تام و تمام است و از اين رو دولت زنده کننده همه چيز و همه کس است. هر چيز و هر کس که استعداد زنده شدن داشته باشد به دست او و با دولت او زنده مي شود. در روايتي از امام کاظم (ع) در تفسير آيه (يحيي الارض بعد موتها). [5] چنين آمده است: ليس يحييها بالقطر و لکن يبعث الله رجالا فيحيون العدل فتحيي الارض لاحياء العدل، و لاقامه الحد لله انفع في الارض من الطر اربعين صباحا. [6] مراد، اين نيست که خداوند زمين را به وسيله باران زنده مي کند، بلکه خداوند مرداني را بر مي انگيزد که عدالت را زنده مي کنند و در نتيجه زمين با احياي عدالت زنده مي شود، [بدانيد] بر پايي حد براي خدا در زمين از چهل روز باران سودمندتر است. بنابر اين احياي زمين با عدالت و بر پا ساختن حدود الهي از نزول باران نيز با اهميت تر و پر برکت تر است. عدالت، جن شريت و روح دين است: العدل حياه الاحکام. [7] عدالت حيات احکام است.



[ صفحه 26]



جامعه فاقد عدالت، جامعه اي مرده است، و سرزمين بي عدالت چون زمين خشک و کشتزار بي حاصل است. به وسيله عدالت است که زمين زنده، سرزمينها آباد و مردمان و جوامع به درستي بر پا مي شوند. از امير مومنان علي (ع) چنين نقل شده است: جعل الله سبحانه العدل قوام الانام و تنزيها من المظالم و الاثام و تسنيه للاسلام. [8] خداي سبحان عدالت را مايه بر پايي مردمان و ستون زندگي آنان وس بب پاکي از ستمکاريها و گناهان و روشني چراغ اسلام قرار داده است. مردم به عدالت مستقيم مي شوند و حيات حقيقي زماني بر مردم سايه مي افکند که پرچمهاي عدالت در ميانشان بر پا شود. در اين صورت است که ستمها زدوده و دامن آدميان از گناهان باک مي شود. آري روشني دين و دينداري به عدالت بسته است و چون عدالت زد وده شود چراغ اسلام خاموش گردد. بقا و سلامت جامعه به عدالت است و آنجا که عدالت نيست، انتظار پاکي و سلامت اجتماعي، انتظاري بيهوده است. روشني اسلام به عدالت است و با خاموش شدن عدالت، اسلام چون چراغي خاموش



[ صفحه 27]



خواهد بود که با آن نمي تواه راه يافت و مردمان را به سامان رساند. از همين روست که پيام آور عدالت و رسول هدايت (ص) فرموده است: عدل ساعه خير من عباده سبعين سنه قيام ليلها و صيام نهارها. [9] ساعتي عدالت از هفتاد سال عبادتي که شبهايش به نماز شب و روزهايش به روزه بگذرد، [برتر و] بهتر است. در انديشه ديني، عدالت شکوفا کننده فطرت ايماني و رفتار انساني است. از امير مومنان (ع) چنين نقل شده است: العدل راس الايمان و جماع الاحسان. [10] عدالت راس ايمان و گرد آورنده نيکيهاست. بنابر اين دولتي که عدالت را در همه وجوهش بر پا مي سازد (دولت مهدي)، ايمان را در معناي حقيقي و فراگيرش حاکم مي کند و نيکيها را زنده مي سازد. ساعتي از اين دولت چنان کند که سالها عبادت نکند. شيخ کليني (ره) به اسناد خود از رسول خدا (ص) روايت کرده است که فرمود: ساعه من امام عدل افضل من عباده سبعين سنه،



[ صفحه 28]



و حد يقام الله في الارض افضل من مطر اربعين صباحا. [11] ساعتي از [دولت] پيشواي عدل برتر از عبادت هفتاد سال است، و حدي که براي خدا در زمين بر پا شود برتر از چهل روز باران است. آنچه با دولت عدالت مهدي (ع) ظهور مي کند قابل بيان و توصيف نيست که ساعتي از آن دولت فرخنده چنان دلها را پاک کند و زشتيها را بزدايد و همه چيز را شکو و پربار کند که در تصور نيز نگنجد. دولت مهدي (ع) چون سرماي بهاري است که هر موجودي را که شايستگي و استعداد زنده شدن و کمال يافتن داشته باشد، زنده کند و به کمال خود برساند. دم مسيحايي او زنده کننده زمين و آدميان است.



مژده اي دل که مسيحا نفسي مي آيد

که ز انفاس خوشش بوي کسي مي آيد



از غم هجر مکن ناله و فرياد که دوش

زده ام فالي و فرياد رسي مي آيد



ز اتش وادي ايمن نه منم خرم و بس

موسي اينجا به اميد قبسي مي آيد





[ صفحه 29]





هيچ کس نيست که در کوي تواش کاري نيست

هر کس آنجا به طريق هوسي مي آيد



کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست

اين قدر هست که بانگ جرسي مي آيد



جرعه اي ده که به ميخانه ارباب کرم

هر حريفي ز پي ملتمسي مي آيد



خبر بلبل اين باغ مپرسيد که من

ناله اي مي شنوم کز قفسي مي آيد



دوست را گر سر پرسيدن بيمار غم است

گو بران خوش که هنوزش نفسي مي آيد



يار دارد سر صيد دل حافظ ياران

شاهبازي به شکار مگسي مي آيد [12] .



مهدي بهار مردمان و خرمي زمان است: السلام علي ربيع الانام و نضره الايام. و دولت او، دولت عقل و فطرت است، دولت حيات مردمان و زمينيان است و همه را به برگ و بار مي نشاند: توقوا البرد في اوله، و تلقوه في آخره، فانه يفعل في الابدان کفعله في الاشجار، اوله يحرق و آخره يورق. [13] بپرهيزيد از سرما در آغازش (در پاييز) و استقبال کنيد



[ صفحه 30]



از آن در آخرش (نزديک بهار) زيرا در بدنها همان مي کند که با درختان مي کند، در آغاز خشک مي کند و در آخر برگ مي آورد. ملاي رومي اين بيان (نقش احيا کننده سرماي بهار) را از قول رسول خدا (ص) به زيبايي تمام آورده و به باطن کلام و نقش اولياي خدا در احياي موجودات اشاره کرده است:



گفت پيغمبر ز سرماي بهار

تن مپوشانيد ياران زينهار



ز انکه با جان شما آن مي کند

کان بهاران با درختان مي کند



پس غنيمت باشد آن سرماي او

در جهان بر عارفان وقت جو



در بهاران جامه از تن بر کنيد

تن برهنه جانب گلشن رويد



ليک بگريزيد از برد خزان

کان کند کان کرد با باغ و رزان



راويان اين را به ظاهر برده اند

هم بر آن صورت قناعت کرده اند





[ صفحه 31]





بي خبر بودند از سر آن گروه

کوه را ديده، نديده کان به کوه



آن خزان نزد خدا نفس و هواست

عقل و جان عين بهار است و تقاست



گر ترا عقليست جز وي در نهان

کامل العقلي بجو اندر جهان



جز و تو از کل او کلي شود

عقل کل بر نفس چون غلي شود



پس به تاويل آن بود کانفاس پاک چون بهارست و حيات برگ و تاک [14] .


پاورقي

[1] کمال الدين، ج 1، ص 317، عبد علي بن جمعه العروسي الحويزي، تفسير نور الثقلين، صححه و علق عليه و اشرف علي طبعه هاشم الرسولي المحلاتي، دار الکتب العلميه، قم. ج 5، صص 243 - 242.

[2] قرآن، حديد / 17.

[3] کمال الدين، ج 2، ص 668، تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 242.

[4] الکافي، ج 8، ص 267، بحار الانوار، ج 75، ص 353، تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 243.

[5] قرآن، روم / 19.

[6] الکافي، ج 7، ص 174، تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 173.

[7] عبد الواحد التميمي الامدي، غرر الحکم و درر الکلم، موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1407 ق. ج 1، ص 25، حسين النوري الطبرسي، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تحقيق موسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، الطبعه الثانيه، بيروت، 1408 ق. ج 11، ص 318.

[8] غرر الحکم، ج 1، ص 335، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 320.

[9] محمد بن محمد الشعيري، جامع الاخبار، تحقيق حسن المصطفوي، مرکز نشر الکتاب، طهران، 1382 ق. ص 180، بحار الانوار، ج 75، ص 352، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 317.

[10] جمال الدين محمد خوانساري، شرح غرر الحکم، با مقدمه و تصحيح و تعليق مير جلال الدين حسيني ارموي، انتشارات دانشگاه تهران، 1360 ش. ج 2، ص 30، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 319.

[11] الکافي، ج 7، ص 175.

[12] شمس الدين محمد حافظ شيرازي، ديوان اشعار، به اهتمام انجوي شيرازي، انتشارات محمد علي علمي، 1346 ش. ص 111.

[13] نهج البلاغه، حکمت 128.

[14] جلال الدين محمد بلخي (مولوي)، مثنوي معنوي، به اهتمام و تصحيح رينولد نيکلسون، ليدن، 1925 م. افست موسسه مطبوعاتي علمي، دفتر اول، ج 1، صص 125 - 124.