خطبه غدير در يک نگاه


همگان با غدير، خطبه غدير و محتواي آن، کم و بيش آشنايي داريم. روز 18 ذي الحجه سال دهم هجري است، و پيامبر (صلي الله عليه و آله) در بازگشت از آخرين سفر حج خود - موسوم به حجه الوداع - است، آن هنگام که همراهانش در منطقه جحفه از يک ديگر جدا مي شوند و بر سه راهي مدينه، عراق و شامات قرار گرفته اند، تا هر يک راه بلاد خويش پيش گيرند. حضرتش همه را بر کنار آبگيري به نام خم گرد آورده و ضمن خطابه اي طولاني - که بنا به برخي نقل هاي تاريخي، بالغ بر چهار ساعت به طول مي انجامد - مطالب مهم و اساسي را به اطلاع آن جمع انبوه از مسلمانان مي رساند. در يک نگاه گذرا، خطبه با مقدمه سنگين توحيدي آغاز مي شود که مشحون از معارف مبدئي و معادي است، و بيانگر جايگاه والاي اين اصل اعتقادي مي باشد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين مقدمه را با اقرار به بندگي حق تعالي، بدين گونه به پايان مي برند که:



[ صفحه 24]



اقر له علي نفسي بالعبوديه و اشهد له بالربوبيه [1] سپس پيامبر در راستاي انجام ماموريت الهي خويش به طرح آيه تبليغ پرداخته، ياد آور مي شوند که در طول راه، سه بار جبرئيل از سوي خداي متعال بر ايشان نازل شده و ضمن بر شمردن برخي صفات و امتيازات ويژه علي (عليه السلام)، پيام وحي الهي را به اطلاع حضرتش رسانيده است که: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته [2] و بايد علي (عليه السلام) را به عنوان جانشين، ولي و امام بعد از خود به مردم معرفي نمائي. آن گاه پيامبر (صلي الله عليه و آله) اظهار داشتند که من از جبرئيل خواستم که خداوند، مرا از اين امر معاف دارد، زيرا چه بسيارند منافقان و چه اندکند پاکان و پرهيزکاران، که به دنبال اين امر حسادت برانگيز، مشکلاتي به بار خواهد آمد. و چنين بود که خداي متعال مرا با پيام و الله يعصمک من الناس [3] از پيامدها و مشکلات اين واقعه مطمئن ساخت. در ادامه خطبه، پيامبر پس از اين مطلب، به اعلام صريح و روشن



[ صفحه 25]



و رسمي ولايت حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) پرداخته، و موضوع تداوم اين امامت و ولايت را در پاکان از ذريه او ياد آور مي شوند، و همگان را از انحراف نسبت به آن حضرت بر حذر مي دارند. به دنبال آن، به ذکر يک سلسله از ويژگي ها و امتيازات حضرت علي (عليه السلام) - آن هم به استناد آيات فراوان قرآن - مي پردازند که بخش اعظم خطابه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را اين قسمت تشکيل مي دهد. آن گاه براي پيشگيري از هر بهانه جوئي دست برده، بازوي اميرالمومنين (عليه السلام) را گرفته، بالا آورده، و به همگان نشان مي دهند. و با صراحتي دوباره کلام پيشين خود در اعلام ولايت و امامت علي (عليه السلام) را تکرار مي نمايند. پس از آن با طرح موضوع ثقلين تصريح مي نمايند که اين دو يعني قرآن و علي (عليه السلام) و اولاد پاک و معصوم او عليهم السلام تا روز قيامت، با يک ديگر همراهند. سپس بحث را به لقب الهي آن حضرت کشيده و اظهار مي دارند: انا قلت عن الله عز و جل انه ليس امير المومنين غير اخي هذا و لا تحل امره المومنين بعدي لاحد غيره [4] آن گاه پيامبر (صلي الله عليه و آله)، خدا را بر انجام اين ماموريت به شهادت گرفته، نزول آيه اکمال را ياد آور مي شوند. در اينجا حضرت، بار ديگر به طرح مجدد برتري هاي علي (عليه السلام) و تحذير از مخالفت با



[ صفحه 26]



آن حضرت پرداخته، و ضمن بيان مطالبي مي فرمايند که: لا نزلت آيه مدح في القرآن الا فيه، و لا شهد بالجنه في هل اتي علي الانسان الا له و لا انزلها في سواه و لا مدح بها غيره [5] آن گاه سوره عصر را از آغاز تا انجام تلاوت فرموده، و اظهار مي دارند که اين آيات درباره علي (عليه السلام) نازل گرديده است و به دنبال آن تمام سوره حمد را در همين راستا و با همين عنايت قرائت مي فرمايند. پيامبر، پس از آن با طرح گسترده ويژگي ياران ائمه عليهم السلام، به استناد قرآن، پاره اي از مختصان دشمنان ايشان را نيز - با همان تکيه به آيات الهي - بيان فرموده، و آن گاه سخن از امام دوازدهم حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) به ميان مي آورند. و ضمن نام بردن با لقب مخصوص از آن حضرت، به ذکر بخشي از اوصاف و امتيازات ايشان مي پردازند. آن گاه از مردم مي خواهند که پس از پايان خطابه، تمامي آنها با حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) بيعت نمايند، و در عين حال به بيعت شکنان نيز هشداري سخت مي دهند. در اينجا پيامبر (صلي الله عليه و آله) پيرامون برخي از احکام



[ صفحه 27]



اسلام - از جمله حج، نماز و زکات - سخن مي گويند. و ضمن بر شمردن برخي از فوائد هر يک از اين عبادات، بار ديگر به آگاهي علي (عليه السلام) در تبيين حلال و حرام خدا - پس از خود - تصريح مي فرمايند. و پس از اشاره مجدد به حضرت مهدي - آن هم با لقب مخصوص - و اينکه آن حضرت پايان بخش ائمه مي باشند، مجددا به موضوع نماز و زکات و امر به معروف و نهي از منکر پرداخته، و ياد آور مي شوند که اين مهم يعني دو فريضه اخير - به صورت تام و تمام - تنها و تنها در کنار امام معصوم، مفهوم واقعي خود را در مي يابد. موضوع ديگري که تقريبا بر سر تا سر خطبه سايه انداخته، آن است که پيامبر مي کوشند تا موضوع امامت و ولايت اميرالمومنين (عليه السلام) و ائمه طاهرين عليهم السلام را امري با ريشه قرآني بيان فرمايند. لذا در اين بخش، با صراحت اين موضوع را مطرح مي نمايند و نهايتا از مردم مي خواهند که نسبت به مرگ، حساب، ميزان، حسابرسي در پيشگاه خدا و ثواب و عقاب به شدت هشيار و بيدار باشند. سپس فرمودند: دست به دست زدن همگان با علي (عليه السلام) به نشان بيعت - به علت کثرت فوق العاده جمعيت - ممکن نيست. آن گاه عبارات ويژه اي را شفاها القاء نموده و از مردم مي خواهند که بر اساس چنين تعهداتي با اميرالمومنين (عليه السلام) بيعت نمايند و مجددا آنان را از شکستن اين بيعت بر حذر مي دارند. در اواخر خطبه، حضرت مي فرمايند که فضايل علي (عليه السلام) در پيشگاه خداوند و در قرآن مجيد، بسيار فراتر از آن است که بتوان همه آنها را در يک مجلس و طي يک خطابه بيان داشت. پس آن گاه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از



[ صفحه 28]



مردم مي خواهند که آنچه را فرموده اند تصديق و تاييد نمايند، و بيانات مهم و شيوا و زيباي خويش را اين چنين به پايان مي برند که: معاشر الناس قولوا ما يرضي الله به عنکم من القول فان تکفروا انتم و من في الارض جميعا فلن يضر الله شيئا، اللهم اغفر للمومنين و المومنات و اغضب علي الکافرين و الحمد لله رب العالمين. [6] آنچه گذشت، نگاهي تند و گذرا بر خطبه غدير بود، تا خواننده اجمالا در فضاي اين کلام الهي، حال و هواي آن جمع، و نکات اساسي مطرح شده در اين خطابه مهم قرار گيرد. در مقايسه با ديگر خطبه هاي به يادگار مانده از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نظير خطبه يوم الدار، خطبه روز ورود به مدينه، اولين خطبه نماز جمعه در مدينه، خطبه پيش از آغاز جنگ احد، خطبه روز فتح مکه، خطبه در مسجد خيف، خطبه در سرزمين تبوک و... مي بينيم که خطبه غدير، به لحاظ کمي و کيفي از چه ويژگيهايي برخوردار است. همانطور که در پيشگفتار بدان اشاره رفت، بحث دقيق محتوايي پيرامون موضوع غدير و خطبه پيامبر (صلي الله عليه و آله) در آن روز، کاري مفصل و جداگانه مي طلبد که از موضوع و حوصله اين نوشته کوتاه



[ صفحه 29]



خارج است. اما بايد به اين نکته دقت کرد که پيامبر در اين خطبه، دو سوره کوتاه و مهم قرآن (عصر و حمد) را همراه با بيش از 58 آيه از قرآن مجيد در جاي جاي سخن خود آورده، و همان طور که ملاحظه شد به آن آيات در حقانيت و تبيين موقعيت الهي حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) استناد جسته، و اين خود امري دقيق و قابل دقت و توجه است. و تازه اين همه، علاوه بر مقطعاتي از آيات قرآني است که حضرتش با کلام خويش به طرز زيبايي در آميخته اند. دقت در اين ويژگي، به خوبي مي تواند چهره واقعي کساني را افشاء نمايد که در گذشته با عبارات کفانا کتاب الله و يا حسبنا کتاب الله [7] از زير بار پذيرش موضوع ولايت شانه خالي کردند، و امروز نيز در پناه جمله ظاهر فريب تفسير قرآن به قرآن - بدون مراجعه به اخبار اهل بيت پيامبر عليهم السلام - در اصل همان انديشه باطل را دنبال مي کنند. و هر دو گروه و گرايش، در واقع ولايت و امامت را هدف گرفته اند. با اندک دقت در خطبه غدير، مي توان به روشني دريافت که گوئي پيامبر (صلي الله عليه و آله) پيشاپيش فرموده که حتي اگر بخواهيد تنها و تنها به کتاب خدا استدلال بجوئيد، چاره اي نداريد جز اينکه علي (عليه السلام) را موضوع و مصداق دهها آيه اي بدانيد که من به الهام الهي، تمامي آنها را در راستاي اعلام ولايت و امامت او، از همين قرآن و در مقابل چشم و گوش شما به کار گرفتم.



[ صفحه 30]



اما ديديم که آنان نشان دادند که در همين ادعا نيز صادق نيستند، بلکه ناراستي آنان، از اينجا به دست مي آيد که تکيه بر کتاب خدا را، بهانه اي براي بستن در خانه اي قرار دادند که پيامبر صلي الله عليه و آله، آن در را به مصداق و سد الابواب الا بابه [8] گشوده بود. از طرف ديگر، پيامبر (صلي الله عليه و آله) که در اين خطابه آيات قرآن را به دنبال هم قرار داد، و يکي را به کمک ديگري تبيين فرمود. اين کار، نشان دهنده دو مطلب اساسي بود: اول اينکه تفسير قرآن به قرآن، تنها و تنها براي معلمين الهي قرآن رواست که زبان واقعي قرآن را دانسته و مي توانند اين حجت صامت الهي را به سخن آورند. [9] ثانيا نتيجه اين نوع تفسير - اگر بدرستي صورت گيرد - نيز چيزي جز رسيدن به اسلام امامت و تحکيم جايگاه امير مومنان و فرزندان معصومينش نمي باشد. به هر حال، آميختگي شگفت آور کلام خدا با سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله) در خطبه غدير، جاي دقت و تامل دارد، آن هم



[ صفحه 31]



امعان نظري بسيار فراتر از آنچه در اينجا بدان اشاره رفت. چنانچه پيش از اين نيز، به استناد بخشي از خطبه بيان گرديد، از جمله محورهاي طرح شده توسط پيامبر (صلي الله عليه و آله) در اين خطبه، همان موضوعي است که در حديث ثقلين نيز با صراحت مطرح گرديده است آنجا که مي فرمايند: معاشر الناس ان عليا و الطيبين من ولدي هم الثقل الاصغر و القرآن هو الثقل الاکبر، فکل واحد منبي ء عن صاحبه و موافق له لن يفترقا حتي يردا علي الحوض [10] نکات اصلي اين کلام را مي توان به شرح زير خلاصه نمود: الف - علي (عليه السلام) و اولاد معصومين پيامبر صلي الله عليه و آله، جملگي ثقل اصغر مي باشند. ب - قرآن ثقل اکبر است. ج - هر يک از اين دو، همواره از ديگري خبر مي دهند. د - اين دو مويد و موافق يک ديگر مي باشند ه - اين دو هرگز از هم جدا نمي شوند. و - اين دو تا پايان جهان باقي و پا برجايند، و سرانجام در جهان ديگر به پيامبر (صلي الله عليه و آله) ملحق مي شوند.



[ صفحه 32]



اينک در راستاي موضوع اين نوشته، سوالي مطرح مي گردد که: از سويي اين دو ثقل از يک ديگر جدا نمي شوند و تا پايان جهان با يک ديگر هستند. و از سوي ديگر، قرآن - ثقل اکبر - امروز موجود و در دست مي باشد. پس هم اکنون بازمانده از فرزندان معصوم پيامبر (صلي الله عليه و آله) - که بنا به فرمايش حضرتش، تالي قرآن و ثقل ديگر و همپاي آن مي باشد - کيست؟ اگر گفته شود: کسي نيست، قهرا کلام و تصريح پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) نقض شده که امري نارواست. اگر اين فرد در ديگراني غير از همان رشته معرفي شده از سوي حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) جستجو شود، اين هم گام نهادن در راهي ناصواب است. در اين صورت ساده ترين راه آن است که در همان خطبه بنگريم و پاسخ صحيح سوال را از خود پيامبر (صلي الله عليه و آله) جويا شويم. آن حضرت در سه موضع از خطابه غدير، به اين پرسش پاسخ روشن و گويا داده اند. و اين تازه، علاوه بر ساير مواردي است که با واژه ائمه به سلسله جانشينان خود اشاره فرموده اند که به طور طبيعي، پرسش مذکور در اين بخش ها هم، به نوعي پاسخ داده شده است. در صفحات آينده اين نوشته، به طرح و بحث اين پاسخگويي مي پردازيم.



[ صفحه 33]




پاورقي

[1] خطبه غدير: من به بندگي خويش در پيشگاه خداي تعالي اقرار نموده بر ربوبيت حضرتش گواهي مي دهم.

[2] قرآن مجيد، سوره مائده، آيه 67: اي پيامبر، آن چه از سوي خدايت بر تو فرو فرستاده شده به مردم ابلاغ کن و اگر چنين نکني، گويي که اساسا رسالت او را - به مردم - نرسانده اي.

[3] خدا ترا از - شر - مردم محافظت خواهد نمود. (سوره مائده، آيه 67).

[4] خطبه غدير: من از جانب خداي بزرگ گفتم که جز برادم - علي (عليه السلام) - کسي اميرالمومنين نيست، و زمامداري و ولايت بر مردم مومن پس از من، جز براي او براي هيچ کس ديگر روا نيست.

[5] خطبه غدير: هيچ آيه ستايشي در قرآن مجيد فرستاده نشده مگر آن که او را مورد نظر داشته. و در سوره هل اتي، جز براي او، براي ديگري بهشت برين خداوند مورد شهادت واقع نشده است. اين سوره براي ديگري جز او و به مدح کسي غير او نازل نگرديده است.

[6] خطبه غدير: اي مردم! سخني بر زبان رانيد که خدا از شما بدان سخن رضايت داده و بر آن راضي است. و آگاه باشيد که اگر شما و تمام مردم زمين، راه کفر - حق پوشي - پيشه کنيد، هرگز زياني به خداي متعال وارد نخواهد شد. خدايا مردان و زنان با ايمان را بيامرز، و بر کافران غضب نماي. و سپاس و ستايش، خداي عالميان را سزاست.

[7] اين هر دو جمله مدعاي نادرست مخالفان شيعه را در کفايت قرآن - به تنهايي براي ما نشان مي دهد.

[8] دعاي ندبه: پيامبر (ص) تمامي درها به مسجد خود را جز در خانه علي (ع) بربست.

[9] حضرت امير (عليه السلام) مي فرمايند: ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ينطق (اين قرآن است، خود سخن نمي گويد، آن را به سخن آوريد. (نهج البلاغه خطبه. 157 کنايه از اينکه به سخن در آوردن قرآن، کار همه کس نيست و انسانهاي والا و کار آزموده اي را مي طلبد که با بهره داشتن از علم الهي، توان گويا کردن اين کلام الهي را داشته باشند که اينان جز معصومين نيستند و تنها اينان دانايان علوم اين کتاب مي باشند.

[10] خطبه غدير: هان اي مردم! علي (عليه السلام) و پاکان از فرزندان من، ثقل اصغر و قرآن مجيد ثقل اکبر مي باشند. اين دو هر يک از ديگري خبر مي دهد و با آن مطابق است. از يک ديگر جدايي نخواهند داشت تا توامان در کنار حوض کوثر - در بهشت - به من باز گردند.