مديريت مشروع


مديريت مشروع رابطه ي قهري با دو بخش قبلي (شخص حاکم و شيوه ي کسب قدرت) ندارد که اگر دو بخش قبل مشروع بود، به صورت قهري و طبيعي مديريت نيز به شکل مشروع اعمال شود. بنابر اين مديريت حاکم را بايد به صورت جداگانه مورد ارزيابي قرار داد. در اين بحث سه محور را مورد بررسي قرار مي دهيم:

1ـ ملاک مشروعيت در فرمان هاي حکوم 2ـ ملاک مشروعيت در کارکرد حکومت 3ـ ملاک مشروعيت در رفتار حکومت با مردم

محور اول: ملاک مشروعيت در فرمان هاي حکومت

در دين، ملاک مشروعيت فرمان هاي حکومت، به مطابقت آن با احکام الهي بستگي دارد و با معيار طاعت ومعصيت خدا سنجيده ميشود، نه خواست احزاب، شخصيت ها و حتي مردم. در انديشه ي اسلامي، «رضايت خدا» محور امور است و رضايت خلق در طول آن قرار مي گيرد، نه در عرض آن. لذا هم به زمام داران توصيه شده است که طبق موازين الهي رفتار کنند و فرمان دهند، و هم به شهروندان توصيه

شده است که فقط از فرمان هايي اطاعت کنند که مطابق حق باشد و از آن چه معصيت خدا است، فرمان برداري نکنند. آن چه معصيت خدا باشد، زاييده ي فکر انساني همانند بقيه ي مردم است و دليلي ندارد که اطاعت از فرمان برخي از افراد بشر، بر ديگران لازم باشد. فرمان هاي بشري شايستگي اطاعت ندارد و شأن يک انسان فراتر از آن است که مطيع بشري همانند خود گردد.

اگر اين بحث را به دو مفهوم «فرماندهي» و «فرمان بري» تقسيم کنيم، اين دومفهوم را بايد با ملاک طاعت ومعصيت سنجيد. پس آن فرماندهي يي مشروعيت داردکه برحق باشدوآن فرمان بري ييمشروعيت داردکه از حق باشد. امام علي (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد:

«حقّ علَي الامام أن يَحکم بما أنزل الله وأن يؤدي الأمانة، فإذا فعل فحقّ علي الناس أن يسمعوا له وأن يطيعوه وأن يجيبوا إذا دعوا [1] وظيفه ي امام آن است که اداي امانت کند و به آن چه خدا نازل کرده فرمان دهد. هرگاه چنين کرد وظيفه ي مردم اين است که گوش به فرمان او باشند و از او اطاعت کنند و به فراخوان او لبيک گويند.»

مشروعيت فرمان حاکم در مطابقت آن با موازين الهي است و هر گاه چنين شد، فرمان بري از حکم او مشروعيت پيدا خواهد کرد. آن حضرت در نامه اي که هنگام نصب مالک اشتر، براي مردم مصر نوشت، مي فرمايد:

«اسمعوا له وأطيعوا أمره فيما طابق الحقّ [2] در آن چه مطابق حق است گوش به فرمان مالک باشيد و از او اطاعت کنيد.»

در اين سخن نيز امام علي (عليه السلام) مشروعيت فرمان بري را در اطاعت از فرمان هاي برحق دانسته اند. در جاي ديگري نيز مي فرمايند:

«إنّ أحقّ ما يتعاهد الرّاعي من رعيّته أن يتعاهدهم بالّذي لله عليهم في وظائف دينهم، وإنّما علينا أن نأمرکم بما أمرکم الله به و أن ننهاکم عمّا نهاکم الله عنه [3] سزاوارترين پيمان ميان مردم و زمام داران پيماني است که در راستاي وظايف ديني مردم باشد. وظيفه ي ما (زمام داران) است که طبق امر خدا، امر کنيم و طبق نهي او، نهي کنيم.»

در اين سخن، نکته هاي مهمي وجود دارد:

1ـ در نظر امام علي (عليه السلام)، پيمان ميان مردم و زمام داران، پيماني بر اساس دين مي باشد که نشان گر اين نکته ي مهم و اساسي است که ملاک مشروعيت رابطه ي ميان مردم و زمام داران، «دين مدار بودن» آن است. و لذا اين گونه نيست که ملاک مشروعيت پيمان ميان مردم و زمام داران، رضايت هر دو طرف باشد. پيش از رضايت طرفين، رضايت خدا قرار دارد و رضايت خدا به مطابقت پيمان ميان مردم و زمام داران با احکام دين وابسته است و اين گونه نيست که اگر بشر، آزاد و مختار است و حق تعيين سرنوشت دارد، هر تصميم او و از جمله هر پيمان او با زمام داران، مشروع و مورد تأييد باشد. تفسير اين چنيني از اختيار بشر و حق تعيين سرنوشت او، تفسيري خطرناک و غير ديني است. اين قبيل تفسيرها در حقيقت در پي تئوريزه کردن مباني تفکر غربي است که مشروعيت پيمان ها را در رضايت و موافقت طرفين ـ يعني مردم و زمام داران ـ مي دانند. پيمان مقدس و مشروع آن پيماني است که بر محور دين و مطابق دين باشد. اين ديدگاه علي بن ابي طالب (عليه السلام) است.

2ـ ملاک مشروعيتِ فرمان دهيِ حاکم عبارت است از مطابقت آن با اوامر و نواهي خداي متعال، که پيش از اين نيز به آن اشاره شد. آن حضرت در جاي ديگر مي فرمايد:

«ما أمرتکم من طاعة الله فحق عليکم طاعتي فيما أحببتم وکرهتم [4] هر فرمان من که در مسير طاعت خدا باشد، پيروي آن بر شما الزامي است، چه مطابق ميل شما باشد و چه نباشد».

در اين سخن تصريح شده است که مطابقت دستورهاي حکومت با خواست مردم، ملاک مشروعيت آن احکام نيست. در تفکر غربي ـ که به دموکراسي در قانون گذاري معتقد است ـ مشروعيت قانون و فرمان دولت در اين است که مطابق خواست و نظر اکثريت مردم تنظيم شده باشد. حال آن که در تفکر ديني، ملاک مشروعيت قوانين و فرامين حکومت، مطابقت آن با خواست خدا است. همان گونه که در بحث «قانون» بيان خواهد شد، مطابقت قوانين با خواست بشر به نابودي بشر منجر خواهد شد، ولي اگر قوانين بر اساس خواست الهي تنظيم شود، به سعادت و بهروزي بشر ختم خواهد شد. راه نجات بشر از خطر نابودي، مطابقت قوانين با احکام اسلام است. [5] در حکومت حضرت مهدي (عج) روند ناسالم کنوني اصلاح خواهد شد و بشر از خطر نابودي و انحطاط نجات خواهد يافت.

محور دوم: ملاک مشروعيت در کارکرد حکومت

از ملاک هاي مهم در مشروعيت مديريت، کار آمدي مدير است. از ديدگاه دين، يکي از حقوق مردم بر زمام دار، سامان دهي امور آنان است: «لکلّ علي الوالي حق بقدر ما يصلحه». [6] مديري شايستگي مديريت دارد که توان سامان دهي امور مردم را داشته باشد. يک مؤمن به صرف اين که شهروند خوبي است، نمي تواند سکان

مديريت را بر عهده گيرد، بلکه بايد «کاردان» نيز باشد. به همين جهت امام علي (عليه السلام) به مالک اشتر براي انتخاب مديران، دو ملاک را معرفي مي کند که اولين آن دو، کفايت و کارداني است. [7] رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرموده اند با وجود شخص برتر، به کار گماردن کس ديگر، خيانت به خدا، پيامبر و مسلمين است. [8] بنابراين، در بحث کارداني، الگوي مشروعيت بر اساس تمشيت امور مردم شکل مي گيرد و مديري مشروعيت دارد که با کفايت تر و کاردان تر باشد. انواع نابساماني ها، گرفتاري ها، مصيبت ها و محروميت ها که مستضعفان و پابرهنگان جهان با آن دست و پنجه نرم مي کنند، فسادهاي بزرگي هستند که همگي به دليل نالايقي مديران جامعه ي جهاني و ناکارآمدي سيستم مديريتي جهان است. در سايه ي حکومت حضرت مهدي (عج) اين فسادها برطرف مي شود و مردم جهان از خطر اين نابساماني ها نجات مي يابند. آن چه که در منابع ديني در باره ي امنيت و رفاه مردم در حکومت آن حضرت ذکر شده است، در همين راستا قابل تحليل است. پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) درباره ي وضع معيشتي مردم در حکومت آن حضرت فرموده است:

«تعيش اُمّتي في زمانه عيشاً لم تعشه قبل ذلک في زمان قطّ [9] در زمان حکومت او امت من به رفاهي بي سابقه خواهند رسيد.»

«يأتي علي الناس زمان يطوف الرجل فيه بالصدقة من الذهب ثم لا أجد أحداً يأخذها منه [10] زماني فرا مي رسد که شخصي براي پرداخت زکات طلاي خود جستجو مي کند ولي کسي را نمي يابد که مستحق اخذ آن باشد.»

در حديث ديگري از امام علي (عليه السلام) آمده است:

«لو قد قام قائمنا لأنزلت السماء قطرها ولأخرجت الارض نباتها... حتي تمشي المرأة بين العراق والشام لا تضع قدميها إلاّ علي النبات [11] وقتي که قائم ما قيام مي کند آسمان باران خود را فرو مي فرستد و زمين گياهان خود را مي روياند... بگونه اي که زني که بين عراق و شام سفر مي کند گام هاي خود را جز بر روي گياهان نمي گذارد.»

در حکومت حضرت مهدي (عج) امنيت اجتماعيبه گونه اي فراگير برقرار خواهد شد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) در اين باره فرموده اند:

«والله ليتمنّ الله هذا الامر حتي يسير الراکب من المدينة اليحضرموت لا يخاف إلاّ الله عزّوجلّ [12] سرانجام امامت به حاکميّت خواهد رسيد و در آن زمان کسي که از مدينه به سوي حضرموت سفر مي کند جز از خداي متعال از هيچ چيز ديگري به خود هراسي راه نخواهد داد.»

در زمان مديريت کارآمد امام زمان (عج) رفاه و امنيت، سراسر جهان را فرا مي گيرد. فقر، محروميت، ناامني و ناعدالتي برچيده مي شود و گمشده ي بشر و آرمان ديروز، امروز و هر روز آزادي خواهان جهان محقق مي شود. اين نيز يکي ديگر از ابعاد اصلاحات مهدوي است که بشر را از نابساماني ها نجات مي دهد.

محور سوم: ملاک مشروعيت در رفتار حکومت با مردم

سلوک دولت با مردم چگونه بايد باشد و چه سلوکي مشروعيت دارد: خشونت يا رأفت؟

از ديدگاه اسلام، رفتار حکومت با مردم بايد بر اساس عطوفت و مهرباني باشد اين يک اصل است. امام صادق (عليه السلام) درباره ي اين اصل و شيوه ي رفتار زمام داران در نظريه ي امامت مي فرمايد:

«أما علمت أنَّ إمارة بني أميّة کانت بالسيف والعسف والجور، وإنَّ إمامتنا بالرفق والتألّف والوقار والتقيّة وحسن الخلطة والورع والاجتهاد، فرغّبوا الناس في دينکم وفيما أنتم فيه [13] آيا نميداني امارت بني اُميه بر پايه ي شمشير و ظلم وستم قراردارد ولي«امامت»ما بر پايه ي دوستي و الفت ووقار و تقيّه و نيک رفتاري و پرهيزکاري و اجتهاد قراردارد،پس شما مردم را به دين خودتان و به آنچه آن را قبول داريد ترغيب کنيد.»

آري اين شيوه ي حکومت اسلامي است و آنقدراهميت داردکه حتي براي حفظ حکومت نيز نميتوان از اين اصل چشم پوشي کرد. متأسفانه برخي از جامعه ها جز با «شمشير» و «تحقير» سامان نمييابند آنگونه که بني اسراييل بودند، وجز امثال فرعونها را نمي پذيرند آنگونه که بني اسراييل پذيرفتند. اين واقعيتي استکه قرآن کريم آن را بيان کرده است. خداي متعال درباره ي شيوه ي رفتار فرعون با بني اسراييل مي فرمايد:

فاستخفَّ قومَه فأطاعوه [14] (فرعون) قوم خود را تحقير مي کرد و آنان از او اطاعت مي کردند!

و در جاي ديگري درباره ي رفتار او، از زبان حضرت موسي (عليه السلام) خطاب به بني اسراييل، مي فرمايد:

يَسومونکم سوءَ العذاب و يُذبِّحون أبناءَکم و يَستحيون نساءکم [15] به

بدترين وجهي شما را عذاب مي کردند و پسرانتان را سر مي بريدند و زنانتان را (براي بيگاري) زنده مي گذاشتند.

پديده ي شگفتي است که تحقير و شمشير، ميوه ي اطاعت به بار آورد! و شگفت انگيزتر اين که خداي متعال علت اين پديده را فسق و فساد خود مردم معرفي مي کند، نه فرعون! البته فرعون فاسد و فاسق است ولي علت موفقيت رفتار خشن و تحقير آميزش، فسق و فجور خود مردم بود و اساساً چنين مردمي جز با اين رفتار به راه نمي آيند. اين يک اصل است و شايد هدف قرآن کريم از طرح اين حکايت، بيان همين اصل باشد. خداي متعال در اين باره مي فرمايد:

إنَّهم کانوا قوماً فاسقين [16] به تحقيق آنان [بني اسراييل] مردمي فاسق بودند.

با کمال تأسف بايد گفت مردم عراق نيز از همين قبيل بودند که جز با تحقير و شمشير به راه نمي آمدند. اما از آن جا که در حکومت اسلامي «رفتار مهرآميز و کريمانه» اصل اساسي است، حضرت علي (عليه السلام) هرگز حاضر نشد براي بقاي حکومت خود از روش هاي خشونت آميز استفاده کند. برخي افراد به ايشان مي گفتند: «إنّ أهل العراق لا يُصلحهم إلاّ السيف [17] اهل عراق جز با شمشير به راه نمي آيند!» اين ويژگي مردم عراق بود و حکومت کردن بر عراق جز با روش هاي خشونت آميز ممکن نبود، اما حضرت علي (عليه السلام) هرگز تن به استفاده از اين روش ها نداد. امام صادق (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد:

«کان أمير المؤمنين عليُّ بن أبي طالب صلوات الله عليه يقول للناس بالکوفة: يا أهل الکوفة، أ تروني لا أعلم ما يُصلحکم؟! بلي، ولکنّي أکره أن اُصلحکم

بفساد نفسي [18] امير مؤمنان علي فرزند ابي طالب (عليه السلام) همواره به مردم کوفه مي فرمود: اي مردم کوفه گمان مي کنيد نمي دانم چه چيزي شما را به راه مي آورد؟! مي دانم ولي مايل نيستم به خاطر سر به راه کردن شما، خود را آلوده کنم.»

آن حضرت خطاب به مردم عراق فرموده است:

«ولقد علمتُ أنّ الذي يُصلحکم هو السَّيف، وما کنتُ متحرِّياً صلاحکم بفساد نفسي [19] به خوبي مي دانم آن چه شما را به راه مي آورد، شمشير است، ولي من کسي نيستم که به خاطر سامان دادن شما، خودم را آلوده سازم.»

اين شيوه ي علي بن ابي طالب (عليه السلام) است و حضرت مهدي (عج) نيز به همين روش حکومت خواهد کرد. به همين جهت امام باقر (عليه السلام) به يکي از طاغوت هاي بني عباس مي فرمايد:

«دولتکم قبل دولتنا وسلطانکم قبل سلطاننا، سلطانکم شديد عسر لا يسر فيه [20] دولت شما پيش از دولت ماست و سلطنت شما پيش از سلطنت ماست، سلطنت شما شديد و سخت است و هيچ گشايشي در آن وجود ندارد.»

اين حديث شريف نشان مي دهد که دولت کريمه ي حضرت مهدي (عج)، به خلاف دولت هاي اموي و عباسي، بر پايه ي رفق، مهرباني و مدارا استوار است.

ملاک مشروعيت فرمان حکومت و فرمان بري مردم، مطابقت آن با احکام الهي است، و ملاک مشروعيتِ سلوک دولت، رفق و مدارا است.

اما تضاد ميان مردم و حکومت، علت اساسي بروز خشونت ميان اين دو رکن جامعه است. زمام داران، براي حفظ قدرت خود، در برخورد با اين پديده، به دو شيوه عمل کرده اند: گروهي با زور، مردم را ساکت و خواست خود را به آنان تحميل کرده اند و گروهي ديگر، با پذيرش خواسته هاي مردم و تسليم شدن در برابر آن، به تضاد ياد شده پايان مي دهند و موقعيت خود را حفظ مي کنند. حرکت تاريخ از خشونت به دموکراسيگامي به جلو محسوب مي شود، اما قطعاً به نجات بشر منتهي نخواهد شد. زيرا شايد بشر از خشونت رهايي يافته باشد ولي در دام هواي نفس گرفتار شده است که اين خود، فسادي ديگر است. گام آخر اين استکه بشر از دام دموکراسي نيز برهد و به فرمان خدا (و نه فرمان بشر) تن دهد تا نه از خشونت اثري بماند و نه از هواي نفس. از ديدگاه دين، هم تمسک به خشونت براي بقاي قدرت ناپسند است و هم پذيرش همه ي خواسته هاي مردم، هر چه باشد و لذا هر دو شيوه از مصاديق فساد است. در انديشه ي سياسي دين، نه قدرت طلبي جايي دارد، نه خشونت با مردم و نه تسليم هواي نفس شدن. بر اساس انديشه ي توحيدي، همه ي امور بر محور «الله» ميچرخد نه قدرت طلبي،به همين جهت نه از خشونت خبري هست و نه از تسليم دربرابر هواي نفس. بنابراين نجات بشردر اين استکه حاکم، به فرمان خدا عمل کندومردم نيزحاکميت فرمان خدا را بپذيرند.در اينصورت تضادي ميان دولت و ملت بروز نخواهدکرد.نه به خشونت نيازي است و نه به دموکراسيدر قانون گذاري. اين وضعيت در حکومت حضرت مهدي (عج) رخ خواهد داد. در آن حکومت، حضرت مهدي (عج) به فرمان خدا حکم خواهد کرد و مردم نيز خواهند پذيرفت. حکومت از خشونت عاري است و نيازي به اجبار و اکراه ندارد.

بررسي مسأله ي «خشونتِ هنگام ظهور»

در مقابل آنچه بيان شد،روايت هايي وجود دارد که بيان گر ابعاد مختلف خشونت وخون ريزيدرهنگام ظهور است:

1) امام باقر (عليه السلام) فرموده است:«... ليس أمره إلاّ السيف [21] سر و کار او فقط با شمشير است.»

2) و نيز: «لو يعلم الناس ما يصنع القائم إذا خرج، لأحبّ أکثرکم ألاّ يروه ممّا يقتل من الناس [22] اگر مردم مي دانستند وقتي قائم (عج) قيام مي کند چه خواهد کرد، بيشتر آنان به خاطر خون ريزي گسترده اي که به پا خواهد کرد، مايل به ديدن او نمي بودند».

3) زراره مي گويد: امام باقر (عليه السلام) فرمود:«إنَّ رسول الله سار في أمته بالمنّ، کان يتالّف الناس، والقائم يسير بالقتل، بذلک أُمر في الکتاب الذي معه أن يسير بالقتل ولا يستتيب أحداً، ويل لمن ناواه [23] سيره ي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با اُمتش «سيره ي مدارا» بود و همواره به مردم مهر ميورزيد، اما سيره ي قائم (عج) «سيره ي قتل» است، در کتابي که همراه اوست به او فرمان داده شده است که با (خشونت و) قتل رفتار کند و توبه را نپذيرد، واي بر کساني که در مقابل او بايستند.»

4) بشير نبّال مي گويد: به مدينه سفر کردم و خدمت امام باقر (عليه السلام) رسيدم و عرض کردم: مي گويند وقتي حضرت مهدي (عج) قيام مي کند کارهاي او به آساني سامان مي يابد و حتي به اندازه ي حجامت نيز خون ريزي نمي شود! ولي ايشان در پاسخ فرمود:

«کلاّ، والذي نفسي بيده حتي نمسح نحن وأنتم العرق والعلق [24] هرگز، سوگند به آن کسي که جانم در دست اوست (او آن قدر مي جنگد) تا اين که ما و شما عرق و خون را از چهره ي خود پاک خواهيم کرد!»

5) امام علي (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد:«... لا يعطهم إلاّ السيف، يضع علي عاتقه ثمانية أشهر هرجاً حتّي يقولوا والله ما هذا من ولد فاطمة، لو کان من ولدها لَرحِمنا [25] او جز با «شمشير» با آنان برخورد نمي کند، در زمان بحران و آشوب و هرج و مرج، به مدت هشت ماه شمشيرش را روي دوش خود مي گذارد (و چنان مي جنگد) تا اين که مردم (به ستوه خواهند آمد و) خواهند گفت به خدا سوگند او فرزند فاطمه نيست، اگر فرزند او مي بود حتماً به ما رحم مي کرد!»

ممکن است کساني بگويند، پديده ي ظهور يک «فاجعه» خواهد بود. زيرا پي آمد اين حادثه چيزي جز «سيطره ي آهنين» يک نفر بر تمامي کره ي زمين، تحميل «اراده ي خشن» او بر اراده ي همه ي انسان ها، به راه افتادن جوي خون در سراسر جهان و کشته شدن تعداد بي شماري از مردم نخواهد بود و اين يعني به رسميت نشناختن آزادي، حق انتخاب و حق تعيين سرنوشت مردم.

در جواب اين ديدگاه بايد گفت: همان گونه که در بحث «مشروعيت حاکميت» بيان شد، تشکيل حکومت اسلامي ـ و از جمله حکومت حضرت مهدي (عج) به انتخاب آزادانه ي مردم است و همان گونه که در بحث «مشروعيت مديريت» بيان کرديم، شيوه ي مديريت اسلامي بر وفق و مدارا استوار است، نه شمشير و تحقير. پس حاکميت ديني بر «انتخاب آزادانه ي مردم» استوار است و رفتار آن بر «رأفت» و

«عطوفت» با شهروندان است، نه «شدّت» و «خشونت». بيداد گري و سخت گيري از ويژگي هاي رفتار «فرعوني»، «اموي» و «عباسي» است. حضرت مهدي (عج) نيز به همين روش با مردم برخورد خواهد کرد. اما در برابر دشمنان و براندازان نمي توان با دوستي و مدارا استفاده کرد. شمشير ا مام مهدي (عج) فقط بر سر ستم کاران و متجاوزان به حقوق خدا و مردم فرود مي آيد.

بنابراين، هم شمشير آن حضرت واقعيت دارد و هم رأفت ايشان شمشير نصيب معاندان و مخالفان خواهد شد و اين خود به نفع مردم است. رأفت و عطوفت شامل همه ي شهروندان حکومت جهاني اش.

از طرفي ميان«شمشير قدرت» و «شمشير عدالت» تفاوت وجود دارد. شمشير حضرت مهدي (عج)،نه شمشير «کسب قدرت» است و نه شمشير «حفظ قدرت»، بلکه شمشير اجراي عدالت است. اگر شمشير امام مهدي (عج) شمشير حفظ قدرت مي بود، دوران غيبت به وجود نمي آمد و اگر شمشير او شمشير کسب قدرت مي بود، دوران انتظار مفهومي نمي داشت. از دليل هاي روشن وجود چنين انتخابي، بيعت مردم با امام عصر (عليه السلام) است. امام صادق (عليه السلام) فرموده است: در روز قيام، آن حضرت در خانه ي خدا ميان رکن و مقام مي ايستد و صدا مي زند: «البيعة لله» و شيعيان از چهار گوشه ي زمين به سوي او سرازير مي شوند تا با او «بيعت» کنند و بدين سان خداي متعال به وسيله ي او زمين را از عدالت لب ريز مي سازد. [26] شخصي به نام حمران، از امام باقر (عليه السلام) پرسيد: اي کاش مي فرموديد اين امر چه زماني اتفاق خواهد افتاد تا قلب ما شاد و مسرور گردد! امام باقر (عليه السلام) در قالب حکايتي جالب، زمان را به سه دوره تقسيم کرد: «زمان گرگ»، «زمان ميش» و «زمان ترازو»، و روشن ساختند که گرگ نماد «ظلم و غصب» است و ميش نماد «عدالت خواهي بدون عمل» و ترازو نماد

«عدالت خواهي کامل و صادقانه» بدين سان به او فهماند تا «زمان ترازو» (که نماد عدالت است) فرا نرسد، زمان «عدالت گستري» نيز فرا نخواهد رسيد. [27] .

مشروعيت، عنواني بسيط نيست، بلکه عنواني است مرکب که به چندين بخش تقسيم مي شود:

اول: مشروعيت حاکم که به «نصب الهي» است.

دوم: مشروعيت کسب قدرت که «به انتخاب آزادانه ي مردم» است.

سوم: مشروعيت انتخاب مردم که به «پذيرش حاکم منصوب الهي» است.

چهارم: مشروعيت فرمان و فرماندهي که در «به حق بودن» آن است.

پنجم: مشروعيت کارکرد که به «کارآمدي و کارداني» است.

ششم: مشروعيت فرمان بري که به «اطاعت از فرمان هاي بر حق» است.

داشتن مشروعيت هاي شش گانه ي ياد شده، يکي ديگر از عوامل نجات بخش بشر است. همان گونه که قبلا هم ياد آوري شده است، اصلاح ساختار نظام مديريت جهان به نجات بشر ختم نمي شود. بلکه بايد محتواي نظام مديريتي جهان نيز اصلاح شود. نجات بشر تنها به وحدت حکومت نيست، بلکه رکن دوم آن حکومت توحيدي است. حکومت توحيدي يعني حکومتي که حاکم، حاکميت يافتن و شيوه ي مديريت بر اساس مباني ديني مشروعيت داشته باشد. در تاريخ بشر ـ جز در دوران هايي کوتاهي ـ کسب قدرت به اجبار (نه انتخاب) يا انتخابِ حاکم غير منصوب بوده است. آن جا که حکومت به اجبار بوده است، هيچ يک از ملاک هاي مشروعيت را نداشته است. آن جا که به انتخاب حاکم غير معصوم بوده است، ملاک مشروعيت شخص حاکم را نداشته است. اين «فساد» آينده ي بشر را به شدت تهديد مي کند. نجات بشر از اين تهديدات، در اصلاح اين فساد بزرگ است که به اعتقاد ما

در عصر ظهور انجام خواهد شد. در حکومت حضرت مهدي (عج)، امام منصوب از جانب خداي متعال به حاکميت مي رسد و حاکميت او به انتخاب و پذيرش مردم است (نه الزام و اجبار) و شيوه ي مديريتي او بر پايه ي رأفت و رحمت است. بشر اين گونه نجات خواهد يافت.


پاورقي

[1] المتّقي الهندي، علي بن حسام الدين، کنز العمال، مکتبة التراث الاسلامي و الرسالة، ح 14313.

[2] نهج البلاغة، نامه 38.

[3] الثقفي الکوفي، ابراهيم بن محمد، الغارات، ج 2، ص 501.

[4] احمد بن حنبل، المسند، دارالفکر، ج 1، ص 160.

[5] بر همين اساس در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، نهادي به عنوان «شوراي نگهبان» انديشيده شده است که ضامن تطابق قوانين کشور با احکام اسلامي مي باشد (اصل نودويکم و نودوششم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران).

[6] نهج البلاغة، نامه 53.

[7] ر. ک: ابن أبي الحديد المعتزلي، شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 276، ح 184.

[8] ر. ک: الخطيب البغدادي، احمد بن علي، تاريخ البغداد، دارالکتب العربي، بيروت، لبنان، ج 6، ص 76.

[9] سيد بن طاوس، علي بن موسي، التشريف بالمنن، گلبهار، ص 322، ح 464.

[10] البخاري الجعفي، محمد بن اسماعيل، الصحيح، دار ابن کثير، ج 2، ص 513، ح 1348.

[11] الصدوق، [الشيخ] محمد بن علي بن بابويه القمي، الخصال، ج 2، ص 626، ح 10.

[12] البخاري الجعفي، محمد بن اسماعيل، الصحيح، ج 3، ص 1322، ح 3416.

[13] المجلسي، [العلامة] محمد باقر، بحار الانوار، ج 69، ص 170.

[14] الزخرف: 43/54.

[15] ابراهيم: 14/6.

[16] الزخرف: 43/54.

[17] حسني بيرجندي، حسين، عيون الحکم والمواعظ، دار الحديث، قم، ص 164، ح 3488.

[18] المفيد، [الشيخ] محمد بن محمد بن النعمان، الامالي، جماعة المدرسين، قم، ص 207، ح 40.

[19] المفيد، [الشيخ] محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 1، ص281.

[20] الکليني، [ثقة الاسلام] محمد بن يعقوب، الکافي، ج 8، ص 210.

[21] النعماني، محمد بن ابراهيم، الغيبة، ص 233، ح 19.

[22] همان، ح 18.

[23] پيشين، ص 231، ح 14.

[24] پيشين، ص 284، ح 2.

[25] ابن حمّاد المروزي، الفتن، مکتبة التوحيد، ج 1، ص 350، ح 1011.

[26] ر. ک: المفيد، [الشيخ] محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 2، ص 379.

[27] ر. ک: الکليني، [ثقة الاسلام] محمد بن يعقوب، الکافي، ج 8، ص 362.