غيبت


برجسته ترين، فراز زندگي امام مهدي (ع) غيبت و پنهان شدن آن حضرت است. امام از سال 255 که ولادت يافت از ديد عموم پنهان شد، اما چون تا سال 329 ه. ق. با واسطه نمايندگاني با مردم ارتباط داشت، هفتاد و چهار سال ابتداي زندگي او را غيبت صغري مي گويند. نمايندگان يا نايب هاي امام، افرادي بسيار خالص بودند که از راه آنها، مردم با امام تماس مي گرفتند. اين پاگان که چهار تن



[ صفحه 23]



بودند عبارتند از:

1) عثمان بن سعيد عمروي اسدي - مردي بزرگ که هم از جانب امام هادي و هم امام حسن عسکري وکالت داشت. و درزمان غيبت صغري نخستين نايب امام عصر (ع) بود.

2) محمد بن عثمان بن سعيد عمروي - به سال 304 يا 305 در بغداد درگذشت.

3) حسين بن روح نوبختي - به سال 320 در بغداد وفات يافت.

4) علي بن محمد سيمري - به سال 329 يا 328 در بغداد بدرود حيات گفت. از آنجا که دلايل زيادي، از اين که، اين امام همان موعودي است که جهان را از ستم و ستمکاران پاک مي سازد، حکايت مي کرد. خلفاي ظالم و ناحق عباسي از وجودش در وحشت بودند و کمر همت به نابودي ايشان بستند و همين دشمني و تعقيب از علل عمده غيبت آن حضرت (ع) است. توضيح اين سخن آنکه: شيعيان به امام منتظر عقيده دارند و او کسي است که همه اديان الهي به نابودي ظلم به دستش و برقراري حکومت جهاني، اشاره کرده اند، و اين امام منتظر، حضرت محمد بن الحسن العسکري مي باشد. از سوي ديگر، دانشمندان مسلمان احاديثي را از پيامبر نقل مي کردند که در آنها اشارات و يا تصريحاتي به اسم و صفات خاص آن امام مي شد اين روايات در کنار احاديثي که ائمه را دوازده نفر و از قريش معرفي مي نمود، شخصيت موعود را مشخص تر مي نمود. اين روايات بر زبان



[ صفحه 24]



حديث سرايان و تاريخ نگاران آن زمان جاري بود. چنانکه بخاري، معاصر امام حسن عسکري، از جابر بن سمره نقل مي کرد: از پيامبر شنيدم که مي فرمود: پس از من دوازده امير خواهد بود... و پدرم گفت که همه ايشان از قريش هستند. [1] و احمد بن حنبل از جابر نقل مي کرد: از پيامبر خدا شنيدم که فرمود براي اين امت دوازده خليفه خواهد بود. [2] و همچنين مسلم از جابر نقل مي کرد: پيامبر فرمود: اين دين هميشه پا برجاست تا اينکه قيامت بر پا شود. (و بر اهل دين) دوازده خليفه از قريش وجود دارد. [3] حمويني شافعي در کتاب فرائد السمطين از ابن عباس نقل مي کند: پيامبر فرمود: من بزرگ پيامبران و علي بن ابي طالب بزرگ وصيين است. اوصياي پس از من دوازده نفرند، اولشان علي بن ابي طالب و آخرينشان قائم مهدي (ع) است. [4] و همين راوي نقل مي کند: پيامبر فرمود: خلفاء و اوصياي من و حجت هاي خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند. [5] اين گونه روايات بيش از پيش نگراني عباسيان را بر مي انگيخت، و به همين خاطر خاندان پيامبر را تعقيب نموده وسعي در برانداختن



[ صفحه 25]



نسل ايشان داشتند، تا شايد بدين وسيله از ظهور قائم موعود جلوگيري کنند. [6] بخصوص که نهضت شيعه در دوران امام هادي (ع) و امام حسن عسکري (ع) بر ضد حکومت عباسي در اوج گسترش و نهايت شکوفائي سياسي خود بود و مي رفت تا نظام عباسي را از بيخ و بن برانازد. و يا حد اقل از رشد و پيشرفت آن جلوگيري مي کرد. و بسا ممکن بود که اين حرکت شيعي، بصورت انقلابي بر عليه عباسيان توسط امام مهدي (ع) درآيد. براي از ميان بردن اين نهضت، خلفاي عباسي جاسوسان و ماموران مخفي مختلفي براي امام حسن عسکري (ع) گماشته بودند تا فرزند او را بيابند. در اين باره، سيد امين مي گويد: روايات تاييد مي کنند که سلطان در پي يفتن امام مهدي (ع) بود. و در اين راه سخت ترين شيوه هاي تفتيش را بکار مي بست. چرا که



[ صفحه 26]



سخنان شيعه و انتظار آنها درباره آن حضرت، شايع شده و وصيت هاي فراواني از پدرانش درباره او، در دست بود. و شيخ صدوق مي نگارد: خليفه، براي خانه امام عسکري (ع) افرادي را گماشته بود تا آنجا را تفتيش کنند... ماموران در پي فرزند او بودند و زناني کنيزان حضرت را معاينه کرده تا مگر آثار حمل را در آنها بيابند... آن گاه مي افزايد: هنگاميکه امام حسن عسکري (ع) دفن گرديد و مردم پراکنده شدند، جستجو شديد تر شد و حق تقسيم ارث او را متوقف ساختند. افرادي که مراقب کنيز مشکوک به مادري مهدي (ع) بودند دو سال يا بيشتر او را زير نظر داشتند تا آنکه چيزي نيافتند... خليفه با اينکارها اثر فرزند او را مي جست ولي بدو راه نمي يافت. شيخ مفيد بيان مي دارد: امام حسن عسکري (ع) فرزند خويش را براي برپائي دولت حق بجاي نهاد. ولادتش را نهان و امرش را پوشيده داشت. چرا که خليفه براي يافتن او سخت در کار بود، چون از جانب شيعه اماميه شايع شده بود که اين گروه منتظر آن امام هستند. از ديگر سو، در زمان حيات امام عسکري کسي اثر آشکاري از فرزند او نديد و پس از مرگش نيز، همه مردم او را نشناختند و به همين خاطر، جعفر برادر امام يازدهم ميراث آن حضرت را، صاحب گشت و سعي کرد کنيزان او را دربند کشد و ياران او را به خاطر قاطعيت در پذيرش امامت امام غايب، سرزنش کند و مردم را عليه آنها بشوراند. اما، زندان و تهديد و ارعاب و خوار کردن به حال خليفه سودي نبخشيد. جعفر ظاهرا ميراث را صاحب شد



[ صفحه 27]



اما هيچکس او را نپذيرفت و بدو معتقد نگشت. بني عباس، براي آنکه مردم را از انتظار امام راستين باز دارند، به نقل از پيامبر (ص)، احاديثي را انتشار دادند تا بگويند که مهدي از آنهاست و دولت حق بايد به دست عباسيان تشکيل گردد و همان خلافت عباسي است. از آن جمله اين گونه احاديث است:

1) پيامبر فرمود: مهدي از فرزند عباس عموي من است [7] .

2) پيامبر فرمود: اي عباس، خدا امر رسالت را به واسطه من گشود، و بزودي به فرزندي از فرزندان تو پايان خواهد داد، تا دنيا را از عدل آکنده سازد همانگونه که از ستم پر شده باشد. او کسي است که عيسي (ع) در پشت سرش نماز خواهد گزارد [8] .

3) پيامبر فرمود: آگاه باش اي ابوالفضل، خداوند بزرگ، اين امر را به من گشود، و به نسل تو پايانش خواهد داد [9] .

4) رسول خدا فرمود: آن گاه که ديديد پرچم هاي سياه از طرف خراسان به حرکت در آمد، بدنبال آن برويد. زيرا که خليفه خدا مهدي (ع) در آن است. [10] .

مطالعه راستي و ناراستي اين احاديث، بخوبي جعلي بودن آنها را مي رساند و نشان مي دهد که بني عباس براي تحکيم موقعيت سياسي و رنگ مذهبي دادن به آن، به ساختن اين روايات دروغين دست زده اند. غيبت و پنهاني امام، با مرگ آخرين نايب آن حضرت، شکل ديگري به خود گرفت. که آن را غيبت کبري گويند. اين غيبت تا آن گاه



[ صفحه 28]



که خدا اجازه فرمايد ادامه خواهد يافت. پايان اين پنهاني، يا ظهور امام (ع) بسته به شرايط اجتماعي فراواني است که معصومين در احاديث خود بيان کرده اند. اين احاديث دو گونه اند:

1) احاديثي که قيام امام منتظر (ع) را پس از پر شدن زمين از ظلم و ستم مي داند. چون اين حديث: قيامت بر با نمي گردد، مگر آن گاه که زمين از ظلم و ستم پر شود، آن گاه شخصي از خاندان



[ صفحه 29]



من ظهور کند که آن را از عدل و داد پر کند همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد.

2) احاديثي که اشاره مي کنند امام منتظر پس از کهنه شدن آثار اسلام و دور گشتن آن از واقعيات اجتماعي و فکريش، با امر جديد خواهد آمد. [11] چون اين روايات: امام صادق (ع) فرمود: آن گاه که قائم، قيام کند، مردم را از نوبه اسلام دعوت مي کند. و به امري راهنمائي مي کند که از ميانشان رفته و بدين لحاظ به گمراهي افتاده اند... (او) مهدي ناميده مي شود، چرا که مردم را به چيزي هدايت مي کند که در نبودش به گمراهي افتاده اند و قائم ناميده مي گردد، چرا که حق را قائم و پا بر جا مي سازد. امام صادق (ع) فرمود: آن گاه که قائم، به پاخيزد، امر جديدي مي آورد. آن گونه که رسول خدا در آغاز اسلام، به امر جديدي فرا مي خواند. به دير افتادن قيام امام، و تاخير ظهورش، را، علت، عدم وقوع شرايط اجتماعي و ديگر لوازم آن مي توان دانست. امام به پاخواهد خواست، اما پيش از برپائي اين قيام، جهان شاهد جولان



[ صفحه 30]



کفر و ظلم اين دو يار ديرين، خواهد بود، و حق و راستي به مغرب فراموشي فرو مي رود. اما ظلمت کفر و هيولاي ستم، همه جا و همه کس را نمي گيرد. آتش خدائي و عدالت در جمع فرزانگان، فروزان و يادآور خورشيد خواهد ماند. پيامبر اسلام در اين خصوص چنين مي گويد: گروهي از امت من پيوسته در راه حق مي جنگند و در مقابل مخالفين پايداري مي کنند، تا اينکه آخرينشان با دجال مي ستيزد. [12] .



[ صفحه 33]




پاورقي

[1] محمد تقي حکيم.

[2] اسماعيل صدر.

[3] م. ن.

[4] نجم الدين شريف عسکري، علي و وصيت.

[5] صدر الدين صدر. مضمون در روايت نخست در کتب شيعه و سني به حد تواتر رسيده است. برخي تعداد نقل هاي آن را در نزد اهل سنت، 271 بار شماره کرده اند. اسماعيل صدر.

[6] امام صادق در تشابه ميلاد امام عصر (ع) با تولد حضرت موسي (ع) چنين مي گويد: هنگاميکه فرعون بر زوال پادشاهي خود بدست موسي، آگاه گرديد، امر کرد تا کاهنان حاضر شوند و چون آنان نسب موسي را از بني اسرائيل دانستند، بيست هزار نوزاد را کشت. ولي خداوند موسي را از توطئه فرعون حفظ کرد. به همين ترتيب آن گاه که بني اميه و بني عباس دانستند که نابودي حاکميت جابرين آنها به دست قائم ماست. دشمني ما را در دل گرفتند و شمشيرهاشان را در کشتن خاندان رسول خدا، بکار انداختند. به اين اميد که قائم ما را يافته و نابودش سازند. ولي خداوند، امر خود را بر ستمکاران روشن و آشکار ننمي کند، تا اينکه نور خود را کامل نمايد. اگرچه مشرکين را خوش نيايد. منتخب الاثر، صافي ص 360  359.

[7] الدارقطني مي گويد: اين حديث غريب است. و تنها محمد بن وليد غلام بني هاشم نقل کرده است... و محمد بن وليد متهم به دروغگوئي است. ابن عدي مي گويد: وي حديث جعل مي کرد. ابوعروبه نقل مي کند که وي کذاب است. المناوي نيز در کتاب الفيض اين حديث را، به نقل از ابن جوزي جعلي مي داند و آوردن آن توسط سيوطي در کتاب الجامع الصغير را غلط مي شمارد، همچنين اين روايت با سخن پيامبر که فرمود: مهدي از خاندان من و از فرزندان فاطمه است مخالفت دارد. (حديث اخير را ابوداود، ابن ماجه، حاکم و ابوعمرو الداني در کتاب السنن الوارده في الفتن نقل مي کند. سند اين روايت بسيار خوب و رجال آن همگي مورد اعتماد هستند.

[8] الباني، اين حديث را جعلي مي شمارد. و ابن جوزي در کتاب احاديث جعلي آن را ذکر کرده و گفته است راوي آن هرزه گو مي باشد.

[9] الباني درباره اين روايت مي گويد: حديث جعلي است لاهز بن جعفر، راوي اين حديث فردي متهم به بدکاري است. ابن عدي درباره اش مي گويد: بغدادي و ناشناخته است و جملات زشتي را به افراد مورد اعتماد نسبت مي داد.

[10] مودودي ص 161 - مي گويد: چون اين حديث از پرچمهاي سياه که از جانب خراسان مي آيند سخن مي گويد، روشن است که ساخته عباسيان باشد. چرا رنگ سياه، شعار و علامت عباسيان بود و ابومسلم که حکومت عباسي را بنيان نهاد داراي پرچم هاي سياه بود.

[11] مطابق اين احاديث مهدي، مروج دين اسلام بوده و آن را به واقعيات اصلي خود بر مي گرداند... و اين کار پيامبر گونه را، امر جديد خوانده اند. چنانکه در دعاي عهد مي خواهيم: و مجددا لما عطل من احکام کنابک و حيات بخش و تجديد کننده آنچه از قوانين کتابت، ديگر مورد عمل قرار نمي کيرد.

[12] سيد صدر الدين - ص 191.