دوست






نسيم صبح، سلامم ببر به محضر دوست

بگوي حال دل خسته ام تو در بر دوست



نسيم صبح، چو بر زلف او گذر کردي

بيار همره خود بوي مشک و عنبر دوست



نسيم صبح، به آهنگ عشق و ناز برو

ببوس از طرف من ز پاي تا سر دوست



نسيم صبح، دو چشمم به راه مي باشد

که اوفتد به دو چشم سياه منظر دوست



نسيم صبح، به تير نگاه او سوگند

هزار کشته فتاده به کوي و معبر دوست



نسيم صبح، نوشتم به اشک ديده بيا

پيام من برسان از وفا به کشور دوست



بگوي هاشمي خسته دل چنين خواهد

که لحظه اي بنشيند مگر برابر دوست