سفياني دوم


در مورد سفياني دوم که مطابق بسياري از روايات، نامش عثمان و نام پدرش «عنبسه» مي باشد و خروج او از علائم حتميه ي ظهور حضرت ولي عصر «ارواحنا فدا» است، روايات بي شماري از ائمه ي معصومين عليهم السلام نقل شده است که ابتداء توضيح مختصري پيرامون زمان پيدايش جريان خروج و مدت حکومت و فرمانروائي او، خواهيم داد و سپس قسمتي از روايات را در اينجا بازگو خواهيم نمود.

بر اساس روايات فراواني که از پيشوايان معصوم عليهم السلام درباره ي سفياني دوم رسيده است، خروج او درماه «رجب» و روز جمعه، و محل خروجش از جائي بنام «وادي يابس» يعني دره ي خشک يا بيابان بي آب و علف از سرزمين شام است.

موقع خروج او بعد از فتنه و جنگ بزرگي است که در ميان اهل مشرق و مغرب روي مي دهد و ظاهرا منظور از مشرق و مغرب که در حديث آمده است، مشرق و مغرب همان حدودي است که سفياني در آنجا ظاهر مي شود، نه مشرق و مغرب عالم، زيرا در روايات بسياري وارد شده که نخستين سرزميني که از سرزمين مغرب خراب مي شود، سرزمين شام است.

تمام دوران فرمانروائي او از ابتداء خروجش تا زمان کشته شدنش به دست حضرت قائم عليه السلام بيشتر از پانزده ماه نخواهد بود. در ابتداء خروجش به شام حمله مي کند و مخالفين خود را شکست مي دهد و پنج ايالت شام را (به نام هاي دمشق و حمص و فلسطين و اردن و قنسرين و در بعضي از نسخه ها يا روايات «فلزين») متصرف مي شود. تمام اهل شام بجز تعداد معدودي که شيعه و طرفدار حق اند مطيع و فرمانبردارش مي شوند.

حدود تعدي و تجاوز او بعد از شامات، عراق و حجاز بخصوص مدينه ي منوره مي باشد، تا يکي دو ماه آسيب او به اهل حق نمي رسد زيرا گرفتار جنگهاي داخلي و سرکوبي احزاب مخالف است، اما پس از آن هيچ هم و غمي ندارد مگر مبارزه با اهل دين و دشمني او بيشتر با شيعه و اهل حق و آل محمد صلي الله عليه و آله است.

چون داخله ي خود را آرام نمود، دو لشکر مهم و مجهز را با پرچم هائي سرخ و به روايتي سبز تنظيم مي نمايد يکي براي گرفتن عراق و ديگري براي تسخير حجاز.



[ صفحه 71]



اما لشکري به عراق مي فرستد صد و سي هزار نفر است و آنان تا مي توانند در عراق قتل و کشتار و خونريزي و غارت گري و بي حيائي مي نمايند وسپس به طرف نجف اشرف و کوفه مي روند و هفتاد هزار دختر باکره را به اسارت مي گيرند ولي پيش از آنکه به آنها دست درازي کنند سياه يماني و خراساني مانند دو اسب مسابقه فرا مي رسند و اسيران را از آنها پس مي گيرند و آن چنان آنها را تار و مار مي کنند حتي يک نفر هم براي خبرگزاري نمي تواند از دست ايشان فرار کند.

و اما لشکري که به سوي مدينه مي فرستد «دروازه هزار نفر است» چون به مدينه رسيدند مدت سه شبانه روز مدينه منوره را تاراج و غارت مي نمايند و فساد و خرابي و خونريزي بي حد مرتکب مي شوند و بعد از خرابي و قتل و غارت متوجه مکه ي معظمه مي گردند، و چون به بيابان «بيداء» (که سرزميني است مابين مکه و مدينه) رسيدند با تمام وسائل و اسباب و اسلحه خود به زمين فرو مي روند، مگر دو نفر بنام بشير و نذير، که بشير به مکه مي رود و حضرت قائم عليه السلام را به هلاکت لشکريان سفياني بشارت مي دهد و نذير که بطرف شام مي رود و جريان هلاکت لشکريان را به سفياني خبر مي دهد.

اين فشرده اخباري است که در مورد خروج سفياني دوم و فتنه و فساد و خونريزي بي حد و حساب آن ناپاک از پيشوايان گرامي اسلام نقل گرديده است و البته اخبار درباره ي او به حدي است که اگر يکجا گردآوري شود، خود کتابي قطور خواهد بود و در اينجا تنها به خلاصه اي از رفتار ناهنجار، و خط مشي غيرانساني او در طول دوران فرمانروائيش اشاره شد.