احمد بن هلال عبرتايي


او اهل روستاي بزرگي از منطقه «نهروان» بود که ميان واسط و بغداد قرار داشت، گفته شده که از ياران حضرت هادي يا عسکري عليهم السلام بود و به هر حال به غلو مشهور است و مورد لعن و نفرين ابدي.

نخست از افراد مورد اطمينان حضرت عسکري عليه السلام و از اصحاب خاص و روايت کننده از امامان معصوم عليهم السلام بود. 54 مرتبه به زيارت خانه خدا رفت که 20 بار با پاي پياده بود. اما دريغا که دچار انحراف و ارتجاع سختي شد، به گونه اي که حضرت عسکري عليه السلام او را بسيار نکوهش کرد و در موردش فرمود: «از اين صوفي رياکار و بازيگر، پروا کنيد.»

برخي نيز اين جمله را در نکوهش او، از جانب حضرت مهدي عليه السلام دانسته اند که در هر حال نشانگر پليدي و گمراهي اين مرد است.

او تا زمان نيابت جناب محمد بن عثمان زيست و با سماجت بسيار، سفارت آن جناب را انکار کرد که توقيع مبارکي از جانب حضرت مهدي عليه السلام در مورد لعن و نفرين بر او و لزوم اظهار بيزاري از کارهايش، شرف صدور يافت.

از آن پس، دشمني و عداوت خويش را با امامان نور عليهم السلام آشکار ساخت که شيعيان او را لعنت کردند و از او بيزاري جستند.



[ صفحه 286]



پس از مرگ او، نامه ي ديگري از جانب امام عصر عليه السلام آمد که بار ديگر او را مورد لعن و نفرين قرار داد و بيزاري جستن از او را خاطر نشان نمود، دليل آن هم اين بود که برخي شيعيان توقيع نخست را در مورد او انکار کردند و از «قاسم بن علاء» که از وکلاي حضرت مهدي عليه السلام بود تقاضا کردند که از آن حضرت در اين مورد سؤال کند تا در مورد انحراف او اطمينان پيدا کنند.

در مورد سؤال آنان پاسخي رسيد که فرمود:

«... قد کان أمرنا نفذ اليک في المتصنع ابن هلال - لا رحمه الله - بما قد علمت و لم يزل - لا غفر الله له ذنبه و لا أقاله عثرته - يداخل في أمرنا بلا اذن منا و لا رضي يستبد برأيه... لا يمضي من أمرنا اياه الا بما يهواه و يريده، أراده الله بذلک في نار جهنم.

فصبرنا عليه، حتي بتر الله - بدعوتنا - عمره و کنا قد عرفنا خبره قوما من موالينا في ايامه - لا رحمه الله - و أمرنا هم بالقاء ذلک الي الخاص من موالينا و نحن نبرأ الي الله من ابن هلال - لا رحمه الله - و ممن لا يبرأ منه.

و اعلم الاسحاقي - سلمه الله - و أهل بيته بما أعلمناک من حال هذا الفاجر و جميع من کان سألک و يسألک عنه من أهل بلده و الخارجين و من کان يستحق أن يطلع علي ذلک، فانه لا عذر لأحد من موالينا في التشکيک فيما روي عنا ثقاتنا، قد عرفوا بأننا نفاوضهم بسرنا و نحمله اياه اليهم و عرفنا ما يکون من ذلک ان شاء الله تعالي.» [1] .

يعني: درباره «ابن هلال» اين ظاهر ساز - که رحمت خدا بر او مباد! - دستور ما به تو رسيد و از آن آگاه شدي. او که خدا - گناهش را نبخشايد و او را از آمرزش خود محروم سازد - همچنان در کار ما بدون اجازه و رضايتي از جانب ما دخالت مي کند. استبداد رأي، پيشه ساخته و از کار ما تنها آنچه را که دلخواه اوست مي پذيرد، خدا بخاطر اين شيوه زشت و گمراهانه اش او را به آتش جهنم بکشاند.

ما در مورد او شکيبايي ورزيديم تا خدا به نفرين ما، رشته عمر او را بريد، در زمان حياتش - که خداي او را از رحمت خود دور سازد! - ما گروهي از دوستانمان را



[ صفحه 287]



از انحراف عقيدتي و عملکرد ظالمانه او آگاه ساختيم و به آنان خاطر نشان کرديم که به دوستان خاص ما اين موضوع را برسانند.

و اکنون ما، هم از او بيزاري مي جوييم و هم از کساني که از او ابراز تنفر نکنند.

آنچه در مورد اين عنصر فاجر و گناهکار به تو اعلام کرديم به احمد بن اسحاق - که خداي او را سلامت دارد! - و به همه کساني که از شهر او يا ديگر شهرها، از وضعيت وي، از تو سؤال نمودند يا مي نمايند و نيز به هر آن کس که درخور آن است که در اين مورد آگاهي يابد، به همه اينها اعلان کن، چرا که هيچ يک از دوستان ما عذري ندارند که در آنچه افراد مورد اعتماد و اطمينان از جانب ما روايت مي کنند، ترديد روا دارند.

آنان مي دانند که ما اسرار خود را با افراد مورد اعتماد خويش در ميان مي گذاريم و آنها را به آنان انتقال مي دهيم و آنچه در اين مورد است اگر خدا بخواهد، شناخته اند.


پاورقي

[1] رجال کشي، ص 438 و غيبت طوسي، ص 244.