انتظار مستجاب






بي تو چه سخت مي گذرد روزگار من

«خود را به من نشان بده آيينه وار من»



اي آفتاب! خيره به راهت نشسته ام

رحمي به حال ديده ي چشم انتظار من



هر شب براي آمدنت گريه مي کنند

سجاده و دو ديده ي شب زنده دار من



اميد بسته ام که مي آيي و مي کشي

دستي بر اين، بر اين دل اميدوار من



دل را براي آمدنت فرش کرده ام

بشتاب! اي اميد دل بيقرار من!





[ صفحه 395]





دست دعا و اشک و نياز ظهور تو

کي مستجاب مي شود اين انتظار من! [1] .




پاورقي

[1] مجتبي تونه اي.