تحقق جهان شمولي دين مقدس اسلام و احياي ارزش هاي ديني


يکي از رسالت هاي جهاني قايم حضرت مهدي عليه السلام، حاکميت اسلام بر جهان و احياي ارزش هاي ديني است، و تحقق اين امر مهم جز به قيام آن مصلح جهاني امکان پذير نيست.

بقاي سپاهاني در قصيده اي که به مناسبت ميلاد امام عصر عليه السلام سروده، به اين مهم پرداخته و ابياتي از آن را به وصف حکومت جهاني آن حضرت اختصاص داده است:



مهدي هادي که گشت از گل رويش

عرصه ي عالم، پر از شقايق نعمان



مصح تاييد را، جبينش تفسير

نامه ي ايجاد را، وجودش عنوان





[ صفحه 315]





جز به مرادش، قدر ندارد قدرت

جز به رضايش قضا ندارد فرمان



عدل و امان بسته با ظهورش ميثاق

فتح و ظفر بسته با حسامش [1] پيمان



امن و سلامت به روزگار شهودش

هر دو برآرند سر ز خاک گريبان



شرک و شقاوت، ز دورباش [2] ظهورش

هر دو بپوشند رخ، به پرده ي خذلان



از پس روزي، که بر گرفته شب جهل

روي زمين را همه به قير و به قطران



تابد خورشيدوار از افق غيب

زنگ ضلالت بشويد از رخ کيهان



زير لوايش، بسيط مشرق و مغرب

زير سپاهش، بساط کوه و بيابان



خيمه ي اجلال او، براز بر گردون

قبه ي خرگاه او، براز بر کيوان



گيتي گردد ز فرط امن و سلامت

خرم و آراسته، چو روضه ي رضوان



چون بر نور سهيل، کرمک شبتاب

کفر پذيرد فنا ز قوت ايمان [3] .



بقاي سپاهاني (متوفاي 1260) مشهور به اشرف الکتاب از علماي شاعر دوره ي قاجار، بر اين باور است که در قيام جهاني امام موعود عليه السلام و پس از به اهتزار در آمدن پرچم بشارت انگيز «جاء الحق»، هر چه کژي و ناراستي است از نهاد آدمي بيرون خواهد رفت و به جاي آن راستي و درستي خواهد نشست، و بديهي است که اساس کفر بر پايه ي ناراستي نهاده شده و بنيان متين دين بر اساس راستي و درستي استوار است:



چون بگيرد رايت منصور «جاء الحق» به دست

راستي از کژي و سود از زياد آيد برون [4] .



حاجب شيرازي، بر صبغه ي اسلامي نهضت جهاني امام مهدي عليه السلام پاي مي فشارد و جهانگير بودن حکومت مهدوي را بشارت مي دهد:



امام قائم دائم، محمد بن حسن

که هست ذاتش با ذات لايزال، قرين





[ صفحه 216]





آيا امام هدي! مظهر ظهور خدا!

که هست مادح ذاتت خداي حي مبين



پس از ولادتت،آباء و امهات تمام

بمانده اند به ظاهر سترون [5] و عنين [6] .



گر از کمين بدر آيي، به کف گرفته کمان

قضا دگر نه کمان گيرد و قدر نه کمين



تويي که زيور توقيع تو بود، طاها

تويي که زينت منشور تو بود، ياسين



ز خاتمي بد اگر حشمت سليماني

تو بي نگيني و، عالم تو راست زير نگين [7] .



حاجب شيرازي در مسمط مهدوي خود، جهان هستي را فرمانبر امام موعود عليه السلام معرفي مي کند و آن وجود مقدس را حاکم علي الاطلاق عوامل کون و مکان مي شناسد که فرمانش در جاي جاي گستره ي گيتي نافذ است:



شاهنشه اقليم بقا، مهدي قائم

آن گوهر درياي شهامت، شه دائم



آن مظهر يزدان، ولي کامل عالم

عالم، همه محکوم و وجودش همه حاکم



امرش همه جا متقن و حکمش همه محکم [8] .

ميرزا غلامحسين خان (اديب) کرماني، جهان شمولي حکومت مهدوي و حاکميت نظام اسلامي بر جهان را اين چنين توضيح مي دهد:



ولي حضرت يزدان، امام جن و بشر

امين و محرم اسرار و قادر ذوالمن



ازو کساد شد کفر و شرک را، بازار

ازو رواج بيابد متاع فرض و سنن



دوام يابد کي با شرار تيغش، کفر؟

که پيش برق، دوامي نياورد خرمن



ز تندبادي، ريزان شود شجر را برگ

به يک شهاب [9] گريزد هزار اهريمن



مطيع گشته به فرمان او، سپهر برين

نهاده سر به خط حکم او، جهان کهن



به بند عدلش مر ظلم را بود، سر و دست

به زير امرش، مر خلق را بود گردن



به او، نماند اندر جهان نشان از کفر

نه نام از شمن [10] اندر زمانه و نه وثن [11] .



همو در قصيده ي مهدوي ديگري، ابعاد ديگري از عظمت وجودي امام عصر عليه السلام را



[ صفحه 217]



حکومت جهاني او را به تصوير مي کشد:



قائم آل رسول، مهدي موعود

صاحب امر زمانه داور کيهان



دين مبين را قويم [12] سازد بنياد

شرع متين را سديد [13] سازد بنيان



مشعل اسلام را، چکاند روغن

تا شود از پرتوش زمانه، فروزان



هر چه نويسي، قدرت [14] چاکر توقيع

هر چه بگويي، قضات [15] تابع فرمان



هذيان دانند شرع را و فسانه

آنان کافسانه گشته اند به هذيان



موسي وقتي و در تو بي اثر افتد

خدعت افسونگران و حيلت هامان [16] .



شاها! از برق تيغ صاعقه کردار

خرمن کفر و درخت شرک بسوزان



دشمن دين را، ز گندنايي شمشير

کن دو رخ از خون به سان لاله ي نعمان



ز آب گواراي عدل و تخم مروت

ملک جهان را بساز روضه ي رضوان [17] .



اديب کرماني در قصيده ي مهدوي ديگري در وزن و قافيه ي قصيده ي پيشين، اوضاع جهان را پس از ظهور امام زمان عليه السلام روايت مي کند:



حضرت صاحب زمان، محمد هادي

مهدي موعود و، دين حق را تبيان



امرش همچون قضاي مبرم و نافذ

حکمش همچون قدر به کار شتابان



ملت و دين، زو قوام يابد و رونق

کافري و کفر، ژاژ [18] گردد و هذيان



تيغ شرربار او، ز خون اعادي [19] .

ملک جهان را کند مثال گلستان [20] .



اديب الممالک (اميري) فراهاني، ضمن تهنيت ميلاد امام موعود عليه السلام، دورنمايي از زمانه ي حکومت عدل مهدوي را مجسم مي کند:



بشارت باد سلطان غري [21] را

که جيش عشرت آمد عسکري را



ز نرجس، زاد «حي العلم» امروز

سمن پرورد، ريحان طري [22] را





[ صفحه 218]





مهي طالع شد از گردون رفعت

که سازد خيره مهر و مشتري را



غايد نقد قلب شرع را صاف

زند بر سکه زر جعفري را



چراغ آل ابراهيم از رخ

زند آذر بتان آزري را



ز خاشاک حوادث پاک سازد

زلال چشمه ي پيغمبري را



برآرد ديده ي زنديق و ملحد

بسوزاند جهود [23] خيبري را [24] .



محمد تقي (براتي) آن مصلح را احياگر احکام الهي مي داند و بر اين باور است که در حکومت عدل مهدوي، فنا و زوال راه ندارد:



مژده! که ميلاد منجي بشر آمد

فلک [25] هدي را دليل و راهبر آمد



مژده! که آمد خديو عالم امکان

حجت بر حق، امام منتظر آمد



مژده! که خورشيد تابناک ولايت

بر فلک عدل و داد، دادگر آمد



مايه ي اعزاز رهروان شريعت

محيي احکام و فخر بوالبشر آمد



ملک عدالت دگر فنا نپذيرد

دولت مسعود و معدلت اثر آمد [26] .



محمد آزادگان (واصل) بر اين باور است که نخل برومند دين از خون پاک عاشقان جمال مهدوي به ثمر نشسته است:



از خون پاک پيکر عشاق راه دوست

نخل بلند پايه ي دين را، ثمر رسيد [27] .





[ صفحه 219]



همو در غزل مهدوي ديگري، صحنه اي از ظهور حضرت مهدي عليه السلام را مجسم مي کند که همزمان با گلبانگ تکبير آن حضرت ازخانه ي کعبه، قدسيان عرش خدا غزل نور سر مي دهند و شهيدان راه حق به شوق نماز اوست که سجاده هاي سرخ خود را در حبابي از نور مي گسترانند:



الله اکبرت شود از کعبه چون بلند

خواندن قدسيان، غزل نغز و ناب نور



شوق نماز توست که مي گسترد شهيد

سجاده هاي سرخ، درون حباب نور [28] .



صغير اصفهاني، «قواعد اسلام» را از وجود امام عصر عليه السلام مستحکم مي بيند و «رونق احکام ديني» را از او مي داند:



ازو قواعد اسلام راست استحکام

ازو مسايل و احکام را بود رونق



او تمامي پيروان اديان آسماني و آزادگان عالم را چشم به راه آن مصلح جهاني مي بيند تا با ظهور خود به اين همه اختلاف پايان دهد:



شد او به پرده ي غيبت نهان و منتظرند

به مقدمش، همه ي خلق ها فرق به فرق



براي آن که نمايد نثار مقدم او

زمانه، هستي خود را نهاده روي طبق



صغير! داني در بحر، زورقي بايد

به بحر معرفت امروز او بود زورق [29] .



علامه شيخ محمد حسين غروي اصفهاني (مفتقر) به صفت کفرستيزي و احياگري فرايض و سنن الهي اشاره مي کند:



حجت قاطعه و، قاطعه و قامع [30] الحاد [31] و ضلال [32] .

رحمت واسعه و، کاشف [33] کرب و محن است



حاوي علم و يقين، حامي دين و آيين

ماحي [34] زيغ [35] و زلل، [36] محيي [37] فرض و سنن است.





[ صفحه 220]





مشرق شمس ابد، مطلع انوار ازل

صاحب العصر، ابوالوقت، امام زمن است



مظهر قائم بالقسط، حجاب ازلي

معلن [38] سر خفي، مظهر [39] ما قد بطن [40] است



جامع الشمل، پس از تفرقه ي اهل وفاق

باسط العدل، پس از آنکه زمين پر فتن است [41] .




پاورقي

[1] شمشيرش.

[2] نيزه ي دو شاخه داراي چوبي مرصع که در قديم پيشاپيش شاهان مي برده اند تا مردم بدانند که پادشاه مي آيد و خود را به کنار کشند.

[3] تذکره ي مدينه الادب، ج 1، ص 417.

[4] همان، ص 416.

[5] نازا، عقيم.

[6] مردي که مردي نداشته باشد، بي عقب.

[7] همان، ج 2 ص 776.

[8] همان، ج 2 ص 777.

[9] سنگ آسماني که به طرف زمين پرتاب مي شود.

[10] بت پرست.

[11] همان، ج، 1، ص 101.

[12] راست و درست، استوار.

[13] محکم.

[14] تو را قدر.

[15] تو را قضا.

[16] نام وزير فرعون.

[17] همان، ص 101 و102.

[18] ياوه و هرزه.

[19] دشمنان.

[20] همان، ص 102.

[21] سلطان نجف، کنايه از اميرمومنان علي عليه السلام.

[22] ريحان شاداب و آبدار و تر و تازه.

[23] يهود.

[24] همان، ص 127.

[25] کشتي.

[26] خوشه هاي طلايي، ص 129 و 130.

[27] همان، ص 126.

[28] همان، ص 147 و 148.

[29] همان، ص 164.

[30] کوبنده.

[31] کفر.

[32] گمراهي.

[33] از ميان بردارنده.

[34] محو کننده.

[35] انحراف از راه مستقيم.

[36] لغزش.

[37] احياگر، زنده کننده.

[38] آشکار کننده.

[39] ظاهر کننده.

[40] آنچه در نهان است.

[41] همان، ص 251 و 252.