مغرور به کرم الهي


«الهي! فلم استيقظ ايام اغتراري بک». [1] .

هر لحظه که بر من گذشت، لطف و احسان تو بر من زياد شد و نفس من بيش تر و بيش تر رو به نافرماني و عصيان نهاد. بد کردم احسان تو را ديدم؛ گناه کردم و غفران تو را يافتم؛ آنچه نکردني بود، کردم و از آنچه کردني بود، گذشتم و تو گناهم را به رخ نکشيدي و به عقابم نيفکندي، و نه تنها اين، بلکه آوازه ام را به نيکي بلند کردي [2] و بدي هايم را به پرده خفا



[ صفحه 144]



پوشاندي، [3] تا مگر از نافرماني خشم برانگيز تو باز ايستم و خود را از گناهاني که آبرويم را مي برد باز دارم، [4] اما نسيم گذشت تو خواب غفلت از چشمانم نربود و باران بردباري ات، مستي غفلت از سرم بيرون نکرد:

«الهي! فلم استيقظ أيام اغتراري بک؛ اي خدا! بيدار نشدم روزگاري را که مغرور کرمت بودم».

در هر نفسي صدها نعمتم افزودي و شکر نکردم؛ به خطا رفتم و به دامن پر مهر و لبريز از بخشايشت، طمع بيهوده بستم و خود را از عذاب قطعي تو ايمن دانستم؛ به تو مغرور شدم، ستم کردم و گفتم که تو مي بخشي؛ حق مردم را ادا نکردم و گفتم که تو رحمان و رحيمي؛ زبان به غيبت و بيهوده گويي گشودم و گفتم که بزرگي و مي بخشي؛ از نمازم غفلت کردم و گفتم که تو کريمي و غفران داري؛ به مالي که از آن من نبود، دست بردم و به عفو تو اميد بستم؛ روي از دستوران پيچيدم و به گذشتت دل بستم؛ واي بر من، واي بر من با نداي تو که فرمودي:«اي انسان؛ چه چيز تو را به خدايت مغرور ساخت؟» [5] زينهار خوبان درمن اثر نکرد که خواندند: «زنهار، زنهار اي فريب خورده! به خدا سوگند که او گناهان را چنان مي پوشاند که گويي بخشيده است». [6] «چو خواهي که از گناهان مصون و در امان بماني، به خدا مغرور نشو»، [7] اين همه پند مرا هيچ سودي نبخشيد، به غفلت رفتم و چشم اميد به تو دوختم، پرده ي غرور بر همه ي زندگي ام کشيده شد، چنان که هميشه دست به گناه آلودم و تمناي غفران



[ صفحه 145]



تو را بردم [8] و نينديشيدم به آنان که به احسان تو گذراندند و به عذابت رسيدند، گناهانشان پنهان ماند و به تو مغرور شدند و فريب احسنت و آفرين ديگران را خوردند، گمان بردند که نکورفتارند.

به فريب ستايش ديگران و ظاهر آراسته ي شان، پنداشتند که ريسمان فلاح به دست دل داده اند و نور ايمان آسمان دلشان را نورباران کرده است؛ غافل از اين که آسما زندگي شان بس تاريک است و چشمشان لبريز از خواب غفلت.

مهربانا! بارالها! لطيفا! مرا از زمره ي غفلت زدگاني که به احسان تو مغرور شدند، برهان! چشمم را باز کن، تا حقيقت را بنگرم و دل به پوچي خيال، خوش نکنم. به نسيم پر عطر مهرت، از خواب غرور بيدارم کن! آب تنبيه بر صورتم بپاش تا به سرمستي غفلت، تا ورطه ي هلاک نروم.

اي عزيز! بر من غفلت و خيال انگيزي را مخواه و مپسند! ياري ام کن که دست به سويت دراز کرده ام، و کمکم کن که محتاج توام، اي عزتمند سراسر مهر!


پاورقي

[1] بخشي از مناجات شعبانيه.

[2] بخشي از دعاي کميل:«کم من ثناء جميل لست أهلا له نشرته».

[3] صحيفه ي سجاديه، دعاي 16: «کم من ذئب غطيته علي».

[4] همان:«لأن ارتدع عن معصيتک المسخطة و أقلع عن سيئاتي المخلقة».

[5] انفطار(82) آيه ي 6: (يا أيها الانسان، ما غرک بربک الکريم).

[6] غررالحکم، 2611، حضرت علي:«الحذر، الحذر ايها المغرور، و الله لقد ستر حتي کانه قد غفر».

[7] تحف العقول، روايت 150،حضرت علي مي فرمايد:«ان من العصمة الا تغتروا بالله».

[8] تنبيه الخواطر، ج 2، ص 72، حضرت علي مي فرمايد: «ان من الغرة بالله أن يصر العبد علي المعصية و يتمني علي الله المغفرة».