خبر دادن حجج الهي به وجود قائم


(بحار ج 51 ص 67):

عن عبدالرحمان بن ابي ليلي قال: قال ابي: دفع النبي (ص) الراية يوم خيبر الي علي بن ابيطالب (ع) ففتح الله عليه ثم ذکر نصبه (ع) يوم الغدير و بعض ما ذکر فيه من فضائله (ع) الي ان قال: ثم بکي النبي (ص) فقيل: مم بکاؤک يا رسول الله (ص) قال: اخبرني جبرئيل (ع) انهم يظلمونه و يمنعونه حقه و يقاتلوه و يقتلون ولده و يظلمونهم بعده و اخبرني جبرئيل (ع) عن ربه عزوجل ان ذلک يزول اذا قام قائمهم و علت کلمتهم و اجمعت الامة علي محبتهم و کان الشاني ء لهم قليلا و الکاره لهم ذليلا و کثر المادح لهم و ذلک حين تغير البلاد و تضعف العباد و الأياس من الفرج و عند ذلک يظهر القائم فيهم. قال النبي (ص): اسمه کاسمي و اسم ابيه کاسم ابني و هو من ولد ابنتي يظهرالله الحق بهم و يخمد الباطل باسيافهم و يتبعهم الناس بين راغب اليهم و خائف لهم قال: و سکن البکاء عن رسول الله (ص) فقال: معاشر المؤمنين ابشروا بالفرج فان وعدالله لا يخلف و قضاؤه لا يرد و هو الحکيم الخبير فان فتح الله قريب اللهم انهم اهلي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا اللهم اکلاهم و احفظهم وارعهم و کن لهم و انصرهم و اعنهم و اعزهم و لا تذلهم واخلفني فيهم انک علي کل شيي ء قدير.



[ صفحه 231]



بنقل از عبدالرحمن ابن ابي ليلي گفت: پدرم گفته: در جنگ خيبر حضرت رسول اکرم (ص) پرچم را به حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) داد و خدا خيبر را براي او فتح کرد. سپس نصب کردن رسول خدا (ص) آن حضرت را در روز غدير بخلافت را با برخي فضائل آنجناب را بيان کرد تا آنجات که گفت: پس از آن رسول الله (ص) گريست. عرض شد: يا رسول الله گريه شمال از چيست؟ فرمود: جبرئيل (ع) مرا با خبر ساخت که مردم با او ستم مي کنند و او را از حقش باز مي دارند و با او مقاتله مي کنند و فرزندانش را بقتل مي رسانند و با آنان ظلم مي کنند. و جبرئيل (ع) از پروردگار عزوجل خبر داد که اين ناروائي و ظلم پيوسته خواهد بود تا قائمشان (ع) قيام کند که در اين موقع کلمه آنان برتري گيرد و امت بر دوستي ايشان اجتماع کنند و بدگوي آنان اندک باشد و دشمن آنان ذليل و خوار و مداح ايشان بسيار گردد و اين امر وقتي است که شهرها دگرگون و بندگان ناتوان گردند و نوميدي از فرج حاصل شود و در اين هنگام قائم (ع) در ميان آنان ظاهر گردد رسول خدا (ص) فرمود: نام او مانند نام من و نام پدرش مانند نام فرزندم و او فرزند دخترم مي باشد. خدا حق را بوسيله آنان آشکار سازد و باطل را با شمشيرشان خاموش گرداند و مردم گروهي به رغبت دليل و گروهي بترس و پيروي آنان کنند راوي گويد: رسول الله (ص) از گريه آرام گرفت و فرمود: اي مؤمنان شما را بشارت باد به فرج زيرا وعده خدا خلاف ندارد و حکم خدا برنمي گردد و خدا حکيم و آگاه است همانا فتح خدا نزديک باشد بارالها آنان کسان من باشند پس ببر از آنان پليدي را و پاکشان ساز پاکسازي. بارالها نگهداري و حفظشان کن و رعايت حالشان فرما و با آنان باشد و نصرت و ياريشان بده و عزيزشان بدار و خوار و ذليلشان مکن و آنانرا جانشين من قرار ده که تو بر هر چيزي توانائي.

(بحار ج 51 ص 75):

عن عبدالله ابن عمرو ابن العاص قال: قال رسول الله (ص) في حديث طويل: فعند ذلک خروج المهدي (ع) و هو رجل من ولد هذا و اشار بيده الي علي بن ابيطالب (ع) به يمحق الله الکذب و يذهب الزمان الکلب، به يخرج ذل الرق من اعناقهم ثم قال: انا اول هذه الامة و المهدي او سطها و عيسي اخرها و بين ذلک



[ صفحه 232]



ثبج اعرج.

عبدالله بن عمر و بن عاص گويد حضرت رسول اکرم (ص) در ضمن حديثي طولاني فرمود: در اين هنگام خروج مهدي (ع) خواهد بود او مردي است که از اين متولد مي شود و با دست مبارک اشاره به حضرت علي (ع) نمود و بوسيله او خدا دروغ را نابود مي سازد و روزگار سخت دردناک را از ميان مي برد و بوسيله او ذلت بردگي را از شما برمي دارد و سپس من نخستين کسي از اين امت مي باشم و مهدي (ع) در وسط و عيسي (ع) آخر آن خواهد بود و در اين ميان بوم ناله زن و زاغ باشد.

(بحار ج 51 ص 78):

عن ابيعبدالله (ع) قال: خرج النبي (ص) ذات يوم و هو مستبشر يضحک سرورا فقال له الناس: اضحک الله سنک يا رسول الله (ص) و زادک سرورا فقال رسول الله (ص): انه ليس من يوم و لا ليلة الا ولي فيهما تحفة من الله الا و ان ربي اتخفني في يومي هذا بتحفة لم يتحفنيا بمثلها فيما مضي ان جبرئيل (ع) اتاني فأقرأني من ربي السلام و قال: يا محمد ان الله جل و عز اختار من بني هاشم سبعة لم يخلق مثلهم فيمن مضي و لا يخلق مثلهم فيمن بقي: انت يا رسول الله (ص) سيد النبيين و علي بن ابيطالب وصيک سيد الوصيين و الحسن و الحسين (ع) سبطاک سيد االاسياط و حمزة عمکم سيد الشهداء و جعفر بن عمک الطيار في الجنة يطير مع الملائکة حيث يشاء و منکم القائم يصلي عيسي بن مريم خلفه اذا اهبطه الله الي الارض من ذرية علي (ع) و فاطمة (ع) و من ولد الحسين (ع).

حضرت امام صادق (ع) فرمود: حضرت رسول خدا (ص) روزي بيرون آمد در حالي که خوشحال و خندان بود مردم عرض کردند: خدايت خندان و شاديت را افزون کناد يا رسول الله (ص) فرمود: روز و شبي نيست که براي من از سوي خدا تحفه مي رسد هان که پروردگارم امروز مرا تحفه اي بخشيد که در گذشته آنگونه تحفه بمن نبخشيده بود جبرئيل (ع) بر من نازل شد و از پروردگارم سلام رسانيد و گفت: يا محمد (ص) همانا خداي عزوجل از بني هاشم هفت تن را برگزيد که در گذشته همانند آنانرا نيافريده و در آينده نيز نخواهد آفريد. تو يا رسول الله (ص) سرور پيغمبران (ص) مي باشي و علي بن ابي طالب (ع) وصي تو سرور اوصياء است و امام حسن (ع) و امام



[ صفحه 233]



حسين (ع) دو سبط تو سرور سبطها مي باشند و حمزه (ع) عموي تو سرور شهيدان است و جعفر (ع) پسر عموي تو که ملقب به طيار است و در بهشت هر کجا خواهد با فرشتگان پرواز کند و قائم (ع) که عيسي بن مريم (ع) در نماز به او اقتداء کند از شما است هنگامي که خدا عيسي (ع) را بزمين هبوط دهد او از فرزندان علي و فاطمه (ع) و از اولاد امام حسين (ع) مي باشد.

(بحار ج 51 ص 112):

عن ابيعبدالله جعفر بن محمد (ع) عن آبائه (ع) قال: زاد الفرات علي عهد اميرالمؤمنين (ع) فرکب هو و ابناه الحسن (ع) و الحسين (ع) فمر بثقيف فقالوا: قد جاء علي (ع) يرد الماء فقال علي (ع): اما والله لا قتلن انا و ابناي هذان و ليبعثن الله رجلا من ولدي في آخر الزمان يطالب بدمائنا و ليغيبن عنهم تمييزا لاهل الضلالة حتي يقول الجاهل: ما لله في آل محمد (ع) من حاجة.

حضرت امام جعفر بن محمد الصادق (ع) از پدران بزرگوارش (ع) فرمود: در زمان حضرت اميرالمؤمنين (ع) آب فرات طغيان کرد حضرت همراه فرزندان عزيزش حضرت اما حسن (ع) و حضرت امام حسين (ع) سوار شد و به بني ثقيف گذشت آنها گفتند: اميرالمؤمنين (ع) آمد که آبرا برگرداند. حضرت فرمود: هان بخدا قسم من و اين دو فرزندم البته کشته مي شويم و مسلما خدا مردي از فرزندان مرا مبعوث در آخر الزمان فرمايد تا از ما خو نخواهي کند و البته غائب مي شود تا گمراهان تميز داده شوند تا آنجا که نادانان گويند: خدا به آل محمد (ع) حاجتي ندارد.

(بحار ج 51 ص 112):

عن المفضل بن عمر قال: قال ابوعبدالله (ع): خبر تدريه خير من عشرة ترويه ان لکل حق حقيقة و لکل صواب نورا ثم قال: انا والله لا نعد الرجل من شيعتنا فقيها حتي يلحن له فيعرف اللحن ان اميرالمؤمنين (ع) قال علي منبر الکوفة: و ان من ورائکم فتنا مظلمة عمياء منکسفة لا ينجو منها الا النومة؟ قيل: يا اميرالمؤمنين (ع) و ما النومة؟ قال: الذي يعرف الناس و لا يعرفونه.

بنقل از مفضل بن عمر از حضرت امام صادق (ع) فرمود: خبري را اگر با درايت و فهم بداني بهتر از ده خبر باشد که روايت کني همانا براي هر حقي حقيقتي است و براي



[ صفحه 234]



هر کار درستي نوري است سپس فرمود: ما بخدا قسم ما کسي از شيعيان ما را فقيه نمي دانيم تا آنکه چون سخني را براي رعايت تقيه به رمز و اشاره بشنود مقصود را دريابد و بفهمند همانا اميرالمؤمنين (ع) بر منبر کوفه فرمود: همانا در پشت سر شما فتنه هاي تاريک کور و تيره خواهد بود که از آن فقط نومة نجات يابد عرض کردند: يا اميرالمؤمنين (ع) نومة چيست؟ فرمود: آنکس که مردم را شناسد ولي مردم او را نشناسند - در فتنه خاموش بماند و چيزي از او بروز نکند.

(بحار ج 51 ص 114):

عن عکرمة بنو صعصعة، عن ابيه قال کان علي (ع) يقول: لا تنفک هذه الشيعة حتي تکون بمنزلة المعز لايدري الخابس علي ايها يضع يده فليس لهم شرف يشرفونه و لا سناد يستندون اليه في امورهم.

بنقل از عکرمة بن صعصعة از پدرش گفت: اميرالمؤمنين (ع) فرمود: هميشه اين شيعه هستند تا حدي که حکم گوسفند يا بز را پيدا مي کنند و شخص قصاب نمي داند به کدام يک دست گذارد و آنرا براي دنج جدا کند و براي آنان شرافتي نيست تا شناخته شوند و نه تکيه گاهي دارند که در کارهاي خود بدان تکيه نمايند.

(بحار ج 51 ص 114):

عن ابي الجارود، عن عبدالله الشاعر يعني ابن ابي عقي قال: سمعت عليا(ع) يقول: کاني بکم تجولون جولان الابل تبتغون مرعي و لا تجدونها معشر الشيعة.

بنقل از ابي الجارود از عبدالله شاعر يعني ابن ابي عقب گفت: شنيدم از حضرت اميرالمؤمنين (ع) مي فرمود: گويا شما شيعيان را مي بينم که مانند شتران گرسنه در پي چراگاه مي دويد ولي آنرا نمي يابيد.

(بحار ج 51 ص 116):

عن ابي اسحاق قال: قال علي: و نظر الي ابنه (ع) الحسين (ع) و قال: ان ابني هذا سيد کما سماه رسول الله (ص) و سيخرج من صلبه رجل باسم نبيکم يشبهه في الخلق و لا يشبهه في الخلق يملأالأرض عدلا.

بنقل از ابي اسحق گفت: اميرالمؤمنين (ع) در حالي که به فرزند بزرگوارش حضرت امام حسين (ع) نظر مي کرد مي فرمود: همانا اين پسرم سيد است همچنانکه رسول اکرم (ص)



[ صفحه 235]



او را سيد ناميد و بزودي از صلب او مردي خارج مي گردد بنام پيغمبر (ص) شما در اخلاق شبيه آن حضرت باشد نه در خلقت زمين را لبريز از عدل فرمايد.

(بحار ج 51 ص 155):

عن ايوب بن نوح قال: قلت للرضا (ع): انا لنرجوا ان تکون صاحب هذا الامر و ان يسديه الله عزوجل اليک من غير سيف فقد بويع لک و ضربت الدارهم باسمک فقال: ما منا احد اختلفت اليه الکتب و سئل عن المسائل و اشارت اليه الاصابع و حملت اليه الأموال الا اغتيل اومات علي فراشه حي يبعث الله عزوجل لهذا الامر رجلا خفي المولد و المنشأ غير خفي في نسبه.

بنقل از ايوب بن نوح گفت: به حضرت امام رضا (ع) عرض کردم: ما اميدواريم که صاحب اين امر شما باشيد و خداي عزوجل بدون شمشير زدن اين نعمت را به شما ارزاني بدارد زيرا مردم با شما بيعت کرده اند و سکه نيز بنام شما زده شده فرمود: هيچکس از ما نيست نامه ها مختلف به او رسيده و مسائل زياد از او پرسيده شده و انگشت ها بسوي او اشاره کرده و اموال بسيار بسوي او برده شده جز آنکه غفلة کشته شود يا در بستر بميرد تا آنکه خداي عزوجل براي اين امر مردي را مبعوث فرمايد که محل ولادت و زندگيش مخفي و پنهان باشد ولي نسبت او پنهان نباشد.

(بحار ج 51 ص 156):

عن عبدالعظيم الحسني (ع) قال: دخلت علي سيدي محمد بن علي (ع) و انا اريد ان اسأله عن القائم اهو المهدي او غيره؟ فابتداني فقال: يا اباالقاسم ان القائم منا هو المهدي (ع) الذي يجب ان ينتظر في غيبته و يطاع في ظهوره و هو الثالث من ولدي و الذي بعث محمدا (ص) بالنبوة و خصنا بالامامة انه لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتي يخرج فيملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما و ان الله تبارک و تعالي يصلح امره في ليلة کما اصلح امر کليمة موسي (ع) ليقتبس لاهله نارا فرجع و هو رسول نبي ثم قال (ع): افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج.

بنقل از حضرت عبدالعظيم حسني (ع) فرمود: بخدمت سيد و مولايم حضرت امام جواد محمد بن علي (ع) رسيدم و مي خواستم درباره ي قائم (ع) بپرسم که آيا مهدي (ع)



[ صفحه 236]



او است يا غير او حضرت خود آغاز سخن کرد و فرمود: اي ابوالقاسم همانا قائم ما همان مهدي (ع) مي باشد که انتظار در غيبتش و اطاعت در ظهورش واجب است و او سومين فرزند من مي باشد قسم به آنکس که محمد (ص) را به پيغمبري مبعوث کرد و امامت را خاص ما قرار داد اگر از دنيا باقي نماند مگر يک روز خدا آن يک روز را طولاني مي کند تا خروج نمايد و زمين را لبريز از عدل و داد کند همچنانکه پر از ظلم و جور شده باشد و همانا خداي تبارک و تعالي در يک شب اصلاح امر او فرمايد چنانکه امر کليم خود موسي (ع) را اصلاح فرمود رفت که آتشي براي کسان خود بياورد و برگشت در حالي که رسول و پيغمبر شده بود سپس فرمود: بدترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است.

(بحار ج 51 ص 147):

عن المفضل بن عمر قال: کنت عند ابي عبدالله (ع) في مجلسه و معي غيري فقال لنا: اياکم و التنبويه يعني باسم القائم (ع) و کنت اراه يريد غيري فقال لي: يا ابا عبدالله اياکم و التنويه و الله ليغيبن سنينا من الدهر و ليخلمن حتي يقال: مات هلک باي واد سکک و لتفيضن عليه اعين المؤمنين وليکفأن کتکفي ء السفينة في امواج البحر حتي لا ينجوا الا من اخذ الله ميثاقه و کتب الايمان في قلبه و ايده بروح منه و لترفعن اثنا عشر راية مشتبهة لا يعرف اي من اي قال: فبکيت فقال لي: ما يبکيک؟ قلت: جعلت فداک کيف لا ابکي و انت تقول ترفع اثنا عشر رأية مشتبهة لا يعرف اي من اي قال: فنظر الي کوة في البيت التي تطلع فيها الشمس في مجلسه فقال (ع): اهذه الشمس مضيئة؟ قلت: نعم، قال: و الله لامرنا اضوء منها.

بنقل از مفضل بن عمر گفت: با جمعي در محضر حضرت امام صادق (ع) بوديم به ما فرمود: از تصريح بنام قائم (ع) حذر کنيد من خيال کردم که حضرت با ديگران اين خطاب را دارد، بمن فرمود: اي ابوعبدالله حذر کنيد از آشکار ساختن نام او بخدا قسم سالها غائب مي شود و نامش پنهان مي ماند تا حدي که گفته شود مرد و هلاک شد در کدام بيابان راه مي رود و ديدگان مؤمنين بر او اشکبار گردد و مردم مانند دگرگون شدن کشتي در امواج دريا دگرگون شوند نجات نيابد مگر کسي که خدا از او پيمان گرفته و ايمان را در قلب نوشته و او را بوسيله روح خود تائيد فرموده باشد



[ صفحه 237]



دوازده پرچم شبيه بهم بالا مي رود که يکي از ديگري باز شناخته نگردد. مفضل گفت: من گريستم. امام (ع) فرمود: چرا گريه مي کني؟ عرض کردم: فدايت شوم چگونه نگريم و شما مي فرمائيد دوازده پرچم شبيه بهم بالا مي رود که پرچمي از پرچم دگر شناخته نگردد. حضرت به روزنه اي در خانه که آفتاب از آن مي تافت نظر کرد و فرمود: آيا اين آفتاب تابان نيست؟ عرض کردم: آري. فرمود: بخدا قسم امر ما از اين آفتاب روشنتر است.



[ صفحه 238]